#قسمت ۲
کرد: »ما که خرج نقاشی مون هم خودمون دادیم ...« لعیا دستپاچه به میان حرفش
دوید: »ابراهیم! زشته! میشنون!« اما ابراهیم دست بردار نبود و ادامه داد: »دروغ که نمیگم، خب محمد هم پول نقاشی رو خودش بده!« همیشه پول پرستی ابراهیم
و خساست آمیخته به اخلاق تند پدر، دستمایه اوقات تلخی میشد که یا باید با
میانجیگری مادر حل میشد یا چاره گریهای من و عبدالله. این بار هم من دست
به کار شدم و ناامید از کوتاه آمدن ابراهیم، ساجده سه ساله را بهانه کردم: »ساجده
جون! داری میری با عمه الهه خداحافظی نمیکنی؟ عمه رو بوس نمیکنی؟« و با
گفتن این جملات، او را در آغوش کشیده و به سمت مادر و پدر رفتم: »با بابابزرگ
خداحافظی کن! مامان بزرگ رو بوس کن!« ولی پدر که انگار غُر زدنهای ابراهیم
را شنیده بود، اخم کرد و بدون خداحافظی به داخل حیاط بازگشت. ابراهیم هم
وارث همین تلخیهای پدر بود که بیتوجه به دلخوری پدر، سوار ماشین شد. لعیا
هم فهمیده بود اوضاع به هم ریخته که ساجده را از من گرفت و خداحافظی کرد و
حرکت کردند. عبدالله خا کی که از جابجایی کارتونها روی لباسش نشسته بود، با
هر دو دستش تکاند و گفت :»مامان من برم مدرسه. ساعت ده با مدیر جلسه دارم.
باید برنامه کلاسها رو برای اول مهر مرتب کنیم.« که مادر هم به نشانه تأیید سری
تکان داد و با گفتن »برو مادر، خیر پیش!« داخل حیاط شد.
ساعتی از اذان ظهر گذشته و مادر به انتظار آمدن عبدالله، برای کشیدن نهار
دست ست میکرد که زنگ خانه به صدا در آمد. عبدالله که کلید داشت و این
وقت ظهر منتظر کسی نبودیم. آیفون را که برداشتم، متوجه شدم آقای حائری،
مسئول آژانس املاک محله پشت در است و با پدر کار دارد. پدر به حیاط رفت
و مادر همچنان به انتظار بازگشت عبدالله، شعله زیر قلیه ماهی را کم کرده بود
تا ته نگیرد. کار آقای حائری چندان طول نکشید که پدر با خوشحالی برگشت
و پیش از اینکه ما چیزی بپرسیم، خودش شروع کرد: »حائری برامون مستأجر
پیدا کرده. دیده امروز محمد داره اسباب میبره، گفت حیفه ملک خالی بیفته.«
صورت مهربان مادر غرق چروک شد و با دلخوری اعتراض کرد: »عبدالرحمن! ما
@mohabbatkhoda
#قسمت ۳
که نمیخوایم با این خونه کاسبی کنیم. این طبقه مال بچههاست. چشم به هم
بذاری نوبت عبدالله میشه، شایدم الهه«. پدر پیراهن عربی اش را کمی بالا کشید
و همچنانکه روی زمین مینشست، با اخمی سنگین جواب داد: »مسئول خونه
الهه که من نیستم، عبدالله هم که فعلا
خبری نیس، شلوغش میکنی!« ولی مادر
میخواست تصمیم پدر را تغییر دهد که از آشپزخانه خارج شد و گفت: »ما که
احتیاجی نداریم که بخوایم مستأجر بیاریم. تو که وضع کارت خوبه الحمدالله!
محصول خرما هم که امسال بهتر از هر سال بوده. ابراهیم و محمد هم که کمک
دستت هستن.« که پدر تکیهاش را از پشتی برداشت و خروشید: »زن! نقل احتیاج
نیست، نقل یه طبقه ساختمونه که خالی افتاده! خدا رو خوش میاد مال من
خا ک بخوره که معلوم نیست تو کی میخوای عروس بیاری؟!!!« مادر غمزده از
برخورد تلخ پدر، نگاهش را به زمین دوخت و پدر مستبدانه حکم داد: »من گفتم
اجاره میدم. حائری رفته طرف رو بیاره خونه رو نشونش بده.« و شاید دلخوری را
در صورت من هم دید که برای توجیه فوران خشمش، مرا مخاطب قرار داد: »آخه
همچین مادرت میگه مستأجر، خیال میکنه الان یه مشت زن و بچه میخوان
بریزن اینجا. حائری گفت طرف یه نفره که از تهران برای کار تو شرکت نفت اومده
بندر. یه اتاق میخواد شب سرش رو بذاره زمین بخوابه. صبح میره پالایشگاه شب
میاد. نه رفت و آمدی داره نه مهمون داری.« که صدای باز شدن در حیاط و آمدن
عبدالله بحث را خاتمه داد و من و مادر را برای کشیدن غذا روانه آشپزخانه کرد.
چند لقمهای نخورده بودیم که باز زنگ خانه به صدا در آمد. پدر از جا بلند شد و با گفتن »حتما
ً حائریه!« سراسیمه روانه حیاط شد. عبدالله هم که تازه
متوجه موضوع شده بود، به دنبالش رفت. مادر که با رفتن پدر انگار جرأت سخن
گفتن یافته بود، سری جنباند و گفت: »من که راضی نیستم، ولی حریف بابات
هم نمیشم.« و بعد مثل اینکه چیزی بخاطرش رسیده باشد، با مهربانی رو به
من کرد: »الهه جان! پاشو دو تا ظرف و قاشق چنگال بیار براشون غذا ببرم. بوی
غذا تو خونه پیچیده، خدا رو خوش نمیاد دهن خشک برگردن.« محبت عمیق
مادر همیشه شامل حال همه میشد، حتی مستأجری که آمدنش را دوست
نداشت.
@mohabbatkhoda
﷽❣ #سلام_امام_زمانم ❣﷽
سلام بر تو ای مولایی که
در برابر کلام نافذت،
همه دلیل ها رنگ می بازد؛
سلام بر تو و بر روزی که
برهان های محکمت،
جایی برای تردید
باقی نخواهند گذاشت...
#اللﮩـم_عجـل_لولیـڪ_الفـرجــــ
@mohabbatkhoda
اربعینیام کن مولا جان
قبهیِ حسین را
نذرِ دعا برایِ آمدنت کردهام ...
یارب فرج امام ما را برسان
اللهم عجل لولیک الفرج
@mohabbatkhoda
🔴عاقبت مخالفت با شخص خیرخواه
#نهج_البلاغه
🔅ان معصیه الناصح الشفیق العالم المجرب تورث الحسره، و تعقب الندامه.
💠همانا نافرمانی و سرپیچی از نصیحت ناصح مهربان و عالم تجربه دیده موجب حسرت گردد و پشیمانی به دنبال می آورد.
📚 #خطبه_۳۵
@mohabbatkhoda
محبت خدا
#آزادی_انسان 🌱🌱🌱 1⃣2⃣3⃣ داستان معروفی درباره #پوریای_ولی_که یکی از #پهلوانان دنیاست و #ورزشکاران
#آزادی_انسان 🌱🌱🌱
1⃣2⃣4⃣
تفسیر انحرافی از #هجرت و #جهاد
☝️پس ، تعبیر دیگر از #هجرت ،#دوری _گزیدن از #شهر_گناه و تعبیر دیگر از #جهاد ، #مبارزه با #غول_نفس است.✔️
🔺آیا این تعبیر درست است یا نه ؟
🔻این تعبیر به نوعی درست است ؛ اما تفسیر انحرافی هم شده است .
جمله《الماهجر من هجر السیئات》و نیز 《المجاهد من جاهد نفسه》را اولیاء دین گفته اند ، بلکه پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله فرمود : 《جهاد اکبر ، جهاد با نفس است.》
⭕️ ولی اشتباه و انحراف در این است که بعضی به بهانه اینکه هجرت ، همان هجرت از گناهان و جهاد ، همان جهاد با نفس است ، هجرت جسمانی و ظاهری و جهاد با دشمن خارجی را بوسیدند و کنار گذاشتند ♨️
و گفتند :
💢به جای اینکه در مواقعی که لازم می شود خانه و زن و بچه را رها کنیم و آواره شهرها شویم ، در خانه می نشینیم و گناهان را رها می کنیم ، پس ما مهاجر می شویم .⭕️
😒
💢دیگری گفت : ما به جای آنکه زحمت مجاهده در راه خدا با دشمنان دین را متحمل شویم ، در خانه می نشینیم ، سر به گریبان مراقبت فرو برده ، با نفس خود جهاد می کنیم و از آنها هم بالاتریم !❗️
⭕️هجرت به معنی هجرت از سیئات ، و جهاد به معنی جهاد با نفس را بهانه ای برای نفی هجرت و جهاد قرار دادند . اشتباه است .❌
🌱🌱🌱
در راستای شناخت #اسلام_ناب👉
@mohabbatkhoda
محبت خدا
#آزادی_انسان 🌱🌱🌱 1⃣2⃣4⃣ تفسیر انحرافی از #هجرت و #جهاد ☝️پس ، تعبیر دیگر از #هجرت ،#دوری _گزید
#آزادی_انسان 🌱🌱
1⃣2⃣5⃣
تفسیر صحیح از #هجرت و #جهاد
🔶اسلام دو هجرت دارد؛ نه یک هجرت ، اسلام دو جهاد دارد ، نه یک جهاد .
🔸هر وقت یکی را به بهانه دیگری نفی کردیم ، از تعلیمات اسلام منحرف شده ایم .👌✔️
🔷اولیای دین ما (رسول اکرم صلی الله علیه و اله ، علی علیه السلام ، ائمه اطهار علیهم السلام) مهاجر بودند ، به هر #دو_جنبه_مهاجرت ، و مجاهد بودند به هر #دو_جنبه_مجاهدت.
🔸اساسا از نظر معنوی و روحانی هم یک درجاتی هست که آن درجات را جز همین پلکان ، نمی شود بالا رفت .
🔹امکان ندارد که انسانی میدان جهاد را ندیده باشد ،ولی درجه مجاهد را پیدا کند ، و یا انسانی هجرت نکرده باشد ؛ ولی درجه مهاجر را پیدا کند .👌
✳️ روان انسان این طور است ؛ بعضی عوامل هستند که تا انسان کلاس آن را طی نکند ، آن پختگی مخصوصی را که باید پیدا کند ، پیدا نمی کند ؛
❇️ مثلا #ازدواج از نظر #اسلام ، از جنبه تقدس است .
بر خلاف #مسیحیت که #تجرد در آن تقدس دارد.
در اسلام #تاهل تقدس دارد .✅
چرا اسلام برای تاهل تقدس قائل است ؟
✳️یکی از موارد تقدسش ، جنبه #تربیتی_روح_انسان است.✅
یک نوع #پختگی و یک نوع کمال برای روح انسان هست که جز به وسیله تاهل پیدا نمی شود .👌
یعنی اگر یک مرد یا یک زن تا اخر عمر مجرد بماند ، ولو اینکه تمام عمرش را ریا ضت بکشد ؛ نماز بخواند ، روزه بگیرد ؛ به مراقبه و مجاهده با نفس بگذراند ، در عین حال یک نوع #خامی در روح این آدم مجرد هست و علتش این است که متاهل نشده است ؛ چه زن مجرد باشد چه مرد مجرد .👌✨
✳️ این است که اسلام تاهل را #سنت می داند و یکی از جهات آن ، تاثیر در #تربیت و #پختگی_روح_انسان است
.✅
🔻ممکن است بعضی اشخاص بگویند : ما اگر متاهل نیستیم ؛ ولی بالاخره به حال عزوبت باقی نمی مانیم .
❇️ نه ، مسئله #تاهل ، #اختیار_همسر_کردن ، #متعهد_شدن در مقابل یک همسر و بعد متعهد شدن در مقابل فرزندان است که روح انسان را پخته و کامل می کند .✅
چیز دیگری جانشینش نمی شود .👌
عواملی که در تربیت انسان موثر است ، هر کدام به جای خود موثر است ؛ هیچ کدام جای دیگری را نمی گیرد .
🌀هجرت و جهاد هم عواملی هستند که چیز دیگری جای آن را نمی گیرد .👌
جهاد با نفس ، در جای خود محفوظ است ؛هجرت از سیئات همچنین ؛ اما هجرت عملی چیزی است که هجرت از سیئات ، جای ان را پر نمی کند
جهاد با دشمن هم چیزی است که جهاد با نفس جای آن را پر نمی کند.
این است که اسلام هر دو را کنار یکدیگر قرار می دهد .🌀
🌱🌱🌱
در راستای شناخت #اسلام_ناب👉
@mohabbatkhoda
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
به احترام تو عالم قیام خواهد کرد
به نام نامی تو احترام خواهد کرد
فروغ ماه رخت انتشار خواهد یافت
جهان به فر و شکوهت سلام خواهد کرد
از آن بخاطر تو خلق کرد هستی را
که جلوه درتوحق ذوالکرام خواهد کرد
#مدح_الرسول #حضرت_محمد
_صلی_الله_علیه_وآله #پیامبر_اکرم
@mohabbatkhoda
✍شخصی خدمت عارفی آمد و گفت:من #نماز می خوانم اما نمیدانم چرا در مقابل گناهان از من حفاظت نمیکند⁉️
⭕️عارف پاسخ داد:
آیا تو از #نماز ت محافظت کردهای
که انتظار داری #نماز از تو محافظت کند❔
⚠️مطمئن باش اگر #نماز ت را اول_وقت اقامه کنی #نماز ت هم هنگام گناه سریعاً به دادت خواهد رسید..
💢إنَّ الصَّلاةَ تَنْهي عَنِ الْفَحْشاءِ وَ الْمُنْکَرِ
قطعاً #نماز، شخص #نماز گذار را از زشتی و گناه باز میدارد.
📗سوره عنکبوت ۴۵ 🍃
@mohabbatkhoda
محبت خدا
. #چگونه_یک_نماز_خوب_بخوانیم 78 🌹 استاد پناهیان؛ هر موقع اذان گفتند ، شما بلند شید ، هر بار س
#چگونه_یک_نماز_خوب_بخوانیم 79
استاد پناهیان
💠 مکرر خدمت آیت الله العظمی بهجت رسیدند ، گفتند آقا چیکار کنیم ؟
آقا فرمودند همونایی که میدونی در راسش هم نماز ،
نماز خودش اوستاس ... ✅
💢 هر لحظه سرنماز ، هر لحظه بعد نماز میخوای در بری مثل فشنگ بری سراغ کارات ،
میشینی میگی بذار تعقیباتم و بخونم ،
⭕️ هر دفعه که نمیری میشینی پای تعقیبات ، یکی از بدیهای روحت کم میشه .
نماز اوستاس...
✅ عزیز دلم ، شرایط تو رو ، احوال تو رو خدا قبل از هر اذانی طراحی میکنه ،
بعد ، موذن اذان میگه ،
نبین اذان برای همه اعلام میشه ،
اذان رو پیغام و سفارش خصوصی خدا به خودت ببین .
✅💯
خدا الان گفته ، من ، الان برم ، ببینم چیکارم داره .
به من گفته الان تو بیا نماز بخون .
دوره آموزشی انبیای الهی چقدر قشنگه ،
✅🌺
هر کدوم از انبیای الهی که میخوان دوره آموزشی برن گوسفند چران میشن ،
چقدر جالب ...!!!
گوسفند چرانی هم شغل نازنینیه ها.
🐏🐏🐏
نگاه کن داره گوسفندارو میبره اذان میگن .
الله اکبر ...
میبینه گوسفندا همه دارن علف میخورن ،
میگه خب منم مشغول باشم ،
من که ببعی نیستم ،
این الله اکبر👈 برای منه ، حالا یاد میگیره که مثل بقیه مشغول چریدن موقع اذان نباشه ،
✅🔰
الله اکبر میگه ،
گوسفندا بغلش شروع میکنند بع بع کردن و همینجوری علف خوردن ،
🐏🌿🐏🌿
یاد میگیره مستقل بودن رو ،
غیر بقیه بودن رو ،
من چرا باید مثل بقیه باشم ؟
🔰✅🔰✅🔰
ادامه داره....
@mohabbatkhoda
#قسمت ۴
چادرش را مرتب کرد و با سینی غذا از اتاق بیرون رفت. صدای آقای
حائری میآمد که با لحن شیرینش برای مشتری بازار گرمی میکرد: »داداش! خونه
قدیمیه، ولی حرف نداره! تو بالکن اتاقت که وایسی، دریا رو می بینی. تازه اول
َ
صبح که محل سا کته، صدای موج آب هم میشنوی. این خیابون هم که تا ته
بری، همه نخلستون ِ های خود حاجیه. حیاط هم که خودت سیر کردی، واسه
خودش یه نخلستونه! سر همین چهار راه هم ماشین داره برا اسکله شهید رجایی
و پالایشگاه. صاحب خونه ات هم آدم خوبیه! شما خونه رو بپسند، سر پول پیش
و اجاره باهات راه میاد.« و صدای مرد غریبه را هم میشنیدم که گاهی کلمهای
در تأیید صحبتهای آقای حائری ادا میکرد. فکر آمدن غریبهای به این خانه، آن
هم یک مرد تنها، اصلا
ً برایم خوشایند نبود که بالاخره آقای حائری و مشتری رفتند
ً مرد غریبه خانه را پسندیده
و سر و صداها خوابید و بقیه به اتاق برگشتند. ظاهرا مرد غریبه خانه را پسندیده بود
و کار تمام شده بود که پدر با عجله غذایش را تمام کرد، مدارک خانه را برداشت
و برای انجام معامله روانه بنگاه شد. عبدالله نگاهش به چهره دلخور مادر بود و
میخواست به نحوی دلداریاش دهد که با مهربانی آغاز کرد: »غصه نخور مامان!
طرف رو که دیدی، آدم بدی به نظر نمیاومد. پسر ساکت و سادهای بود.« که مادر
ِ سر درد دلش باز شد: »من که نمیگم آدم بدیه مادر !
اینهمه پول خدا بهمون داده، باید شکرگزار باشیم. ولی بابات همچین هول شده انگار گنج
پیدا کرده! آخه چند میلیون پول پیش و چندرغاز کرایه که انقدر هول شدن نداره!«
سپس نگاهی به سینی غذا انداخت و ادامه داد: »اون بنده خدا که انقدر خجالتی
ً
بود، لب به غذا هم نزد.« با حرف مادر تازه متوجه سینی غذا شدم. ظرفی که ظاهرا
متعلق به آقای حائری بود، خالی و ظرف دیگر دست نخورده مانده بود. عبدالله
خندید و به شوخی گفت: »شاید بیچاره قلیه ماهی دوست نداشته!« و مادر با
لحنی دلسوزانه جواب داد: »نه بابا! طفل معصوم اصلا
ً نگاه نکرد ببینه چی هست.
فقط تشکر میکرد.« احساس میکردم مادر با دیدن مرد غریبه و رفتار پسندیده اش،
@mohabbatkhoda
#قسمت ۵
قدری دلش قرار گرفته و به آمدن مستأجر به خانه تا حدی راضی شده است، اما
برای من حضور یک مرد غریبه در خانه، همچنان سخت بود؛ میدانستم دیگر
آزادی قبل را در حیاط زیبای خانهمان ندارم و نمیتوانم مثل روزهای گذشته، با
خیالی آسوده کنار حوض بنشینم. به خصوص که راه پله طبقه دوم از روبروی در
اتاق نشیمن شروع میشد و از این به بعد بایستی همیشه در اتاق را میبستیم. باید
از فردا تمام پردههای پنجرههای مشر
ِف به حیاط را میکشیدیم و هزار محدودیت
دیگر که برایم سخت آزار دهنده بود، اما هر چه بود با تصمیم قاطع پدر اتفاق افتاده
و دیگر قابل بازگشت نبود.
ظرفهای نهار را شسته و با عجله مشغول تغییر وضعیت خانه برای ورود
مستأجر جدید شدیم. مادر چند ملحفه ضخیم آورد تا پشت پنجرههای مشرف
به حیاط نصب شود، چرا که پردههای حریر کفایت حجاب مناسب را نمیکرد. با
چند مورد تغییر دکوراسیون، محیط خانه را از راهرو و راه پله مستقل کرده و در اتاق
نشیمن را بستیم. آفتاب در حال غروب بود که مرد غریبه با کلیدی که پدر در بنگاه
در اختیارش گذاشته بود،در
ِ حیاط را نیمه باز کرده و با گفتن چند بار »یا الله!« در
را کامل گشود و وارد شد. به بهانه دیدن غریبهای که تا لحظاتی دیگر نزدیکترین
همسایه ما میشد، گوشه ملحفه سفید را کنار زده و از پنجره نگاهی به حیاط
انداختم. بر خلاف انتظاری که از یک تکنیسین تهرانی شرکت نفت داشتم،
ظاهری فوقالعاده ساده داشت. تیشرت کرمرنگ به نسبت گشادی به تن داشت
که روی یک شلوار مشکی و رنگ و رو رفته و در کنار کفشهای خا کی اش، همه
حکایت از فردی میکرد که آنچنان هم در بند ظاهرش نیست. مردی به نسبت
چهارشانه با قدی معمولی و موهایی مشکی که از پشت ساده به نظر میرسید.
پشت به پنجره در حال باز کردن در بزرگ حیاط بود تا وانت وسایلش داخل شود
و صورتش پیدا نبود. پرده را انداخته و با غمی که از ورود او به خانهمان وجودم را
گرفته بود، از پشت پنجره کنار رفتم که مادر صدایم کرد: »الهه جان! مادر چایی
دم کن، براشون ببرم!« گاهی از اینهمه مهربانی مادر حیرت میکردم. میدانستم
@mohabbatkhoda
#قسمت ۶
که او هم مثل من به همه سختیهای حضور این مرد در خانهمان واقف است،
اما مهربانی آمیخته به حس مردم داری اش، بر تمام احساسات دیگرش غلبه
ُ میکرد. همچنانکه قوری را از آب جوش پر میکردم
صدای عبدالله را میشنیدم
که حسابی با مرد غریبه گرم گرفته و به نظرم میآمد در جابجایی وسایل کمکش
میکند که کنجکاوی زنانه ام برانگیخته شد تا وسایل زندگی یک مرد تنها را بررسی
کنم. پنجره آشپزخانه را اندکی گشودم تا از زاویه ای دیگر به حیاط نگاهی بیندازم.
در بار ِ وانت چند جعبه کوچک بود و یک یخچال کهنه که رنگ سفید مایل به
زردش در چند نقطه ریخته بود و یک گاز کوچک رومیزی که پایههای کوتاهش
زنگ زده بود. وسایل دست دومی که شاید همین بعد از ظهر، از سمساری سر
خیابان تهیه کرده بود. یک سا ک دستی هم روی زمین انتظار صاحبش را میکشید
تا به خانه جدید وارد شود. طبقه بالا فقط موکت داشت و در وسایل او هم خبری
از فرش یا زیرانداز نبود. خوب که دقیق شدم یک سا ک پتو هم در کنار اجاق گاز،
کف بار وانت افتاده بود که به نظرم تمام وسیله خواب مستأجر ما بود. از این همه
فضولی خودم به خنده افتادم که پنجره را بستم و به سراغ قوری چای رفتم، اما
خیال زندگی سرد و بیروحی که همراه این مرد تنها به خانهمان وارد میشد، شبیه احساسی
گَس در ذهنم نقش بست. در چهار فنجان چای ریخته و به همراه یک
بشقاب کوچک رطب در یک سینی تزئینی چیدم که به یاد چند شیرینی افتادم
که از صبح مانده بود. ظرف پایهدار شیرینی را هم با سلیقه در سینی جای دادم و
به سمت در اتاق نشیمن رفتم تا عبدالله را صدا کنم که خودش از راه رسید و سینی را از من گرفت و برد
. علاوه بر رسم میهمان نوازی که مادر به من آموخته بود، حس
عجیب دیگری هم در هنگام چیدن سینی چای در دلم بود که انگار میخواستم
جریان گرم زندگی خانهمان را به رخ این مرد تازه وارد بکشم.
* * *
آسمان مشکی بندر عباس پر ستاره تر از شبهای گذشته بود. باد گرمی که
از سمت دریا میوزید، لای شاخههای نخل پیچیده و عطر خوش هوای جنوب را زنده میکرد.
@mohabbatkhoda
#سلام_امام_زمانم
آقـا امامزمان(عج)
صبح بھ عشقِ شما
چشم باز میکنھ
این عشق فهمیدنی نیست!
﴿السلام علیڪ یا بقیة اللّه
الصباح_الخیر🌸🍃
صُبحتونمنوربهنگاهآلالله😍🍃
السلامعلیڪیآبقیهاللهِعآشق🍃
⚫️ @mohabbatkhoda
#حدیث_امروز
💐امام سجاد علیه السلام فرمودند:
👌 فرزندم با پنج کس همنشینی و رفاقت مکن:
1⃣👈 از همنشینی با دروغگو پرهیز کن؛ زیرا او همه چیز را بر خلاف واقع نشان می دهد، دور را نزدیک و نزدیک را به تو دور می نمایاند.
2⃣👈 از همنشینی با گناهکار و لاابالی بپرهیز، زیرا او تو را به بهای یک لقمه یا کمتر از آن می فروشد.
3⃣👈 از همنشینی با بخیل برحذر باش، که او از کمک مالی به تو آنگاه که بسیار به آن نیازمندی، مضایقه می کند.
4⃣👈از همنشینی با احمق ( کم عقل ) اجنتاب کن، زیرا او می خواهد به تو سودی رساند؛ ولی به زیان تو می انجامد.
5⃣👈از همنشینی با « قاطع رحم » ( کسی که با خویشاوندان قطع رابطه نموده است ) بپرهیز، که او در سه جای قران لعن و نفرین شده است. حتّی کسانی که دارای اراده قوی هم باشند به نصّ روایت ناخودآگاه از رفیق بد تأثیر می پذیرند، چه رسد به کودکان و نوجوانان که به طریق اولی باید آنان را از مصاحبت با افراد منحرف و فاسد منع کرد
📗مجموعه ورام، ج 2، ص 15
@mohabbatkhoda
🔹️شخصى نزد امام صادق(ع) رفت و گفت من از لحظه مرگ بسيار ميترسم
چــه کنــم؟
🔹️امام صادق(ع) فرمودند: زيـارت عاشـورا را زيـاد بخوان..
آن مرد گفت: چگونه با خواندن زيارت
عاشورا از خوف آن لحظه در امان باشم؟
🔹️امام صادق فرمود: مگر
در پايان زیارت عاشورا نمى خوانيد؟
اَللّهُمَّارْزُقْنیشَفاعَهَالْحُسَیْنِیَوْمَالْوُرُودِ
🔹️یعنی خدايا شفـاعت حسين علیـهالسلام را هنگام ورود به قبر روزى من کن...
@mohabbatkhoda
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#حال_خوش_معنوی
یعنی چی؟
یعنی غصه هاتو ببری در خونه خدا گریه کنی ؟
@mohabbatkhoda
#اخلاق_در_خانواده
خلاصه
#کلام_۱۲
بهترین عملی که درتربیت اسلامی مطرح شده 👈ادبه وراه ساده وعمومیست.
ازطرفی فرهنگ بی ادب غربی👈هجوم آورده وبسیاری ازفرهنگها ازجمله فرهنگ ژاپن روخراب کرده...😒
لذا درتربیت فرزندان #ادب رانجات دهنده برای این شرایط بحرانی می دانیم.👌
جالبه بدونیدکه سرخپوستان، بچه هاشون رودرحین ۱۴-۷ سالگی به طورنسبی تربیت می کردند. وسه دوره تربیتی راماننداسلام اجرامی کردند.
ادب درقبیله های سرخپوستی دوفایده داشت:
1⃣ #هواپرستی راازانسانهادورمی کند
2⃣ #جدل رااز انسان دورمی کند.
درادب👈 برنامه #منظم و #مداوم لازمه
قائده کلی👈۳ تاهفت ساله
#هواپرستی و #جدل فقط با #ادب حل میشه👌😊
آدمی که تا۲۰سالگی اهل هواپرستی وجدل شد👹
👈تقریبادیگه قابل حل نیست!❌
ادبی که از روی #اجبار باشه مثل کارت زدن 👈 #ادب_مکارانه است😈😱
دراین صورت وقتی اجباربرداشته شد...
دیگه ادب ونظم هم ازبین میره!☹️
کسی که ذاتا ادب داشته باشه بایدبدون نیاز به #جبرجریمه 👈خودش قانون رارعایت می کنه
همین #ادب_اجباری درغرب رایجه
ونظم با زوروقانون واسلحه وجریمه حاکمه!!!
وبه محض ازبین رفتن این جبر👈 مثل #فنر ازجامی پره...🙄😕
عادتهای مثبت بایددرسنین کودکی اتفاق بیوفته تادربزرگی ملکه ذهن بشه.✔️
در۷سال دوم بایدآموزشهای ادب داده بشه⤵️⤵️
🔻احترام به بزرگترها
🔻رعایت قانون
🔻نظم
🔻صحیح غذاخوردن
🔻و...
وبرای این کاربایدافرادی راوارد زندگی بچه هاکنیم تا بتوانند نقش #ولایت رابر فرزندان اجراکنند✅
شخص ثالثی راکنارفرزندقراربدیم تاازش حرف شنوی داشته باشه والگوی مناسبی باشه.
وچه بهترکه این الگو 👈خودوالدین باشند وچه خوب که مادرنقش پدررابه عنوان #ولایت و #الگوی_عملی برای فرزندش پررنگ کنه✅✅✅
@mohabbatkhoda
محبت خدا
بسم الله الرحمن الرحیم🌹🌹 #اخلاق_در_خانواده #کلام_دوازدهم
بسم الله الرحمن الرحیم
#اخلاق_در_خانواده
#کلام_سیزدهم