eitaa logo
محبت خدا
305 دنبال‌کننده
6.6هزار عکس
3.4هزار ویدیو
14 فایل
در این کانال نزدیکترین راه های رسیدن به خدا از جمله محبت وادب را با هم بررسی میکنیم انتشار مطالب کانال بلامانع وصدقه جاریه هست کانال محبت خدا زیر مجموعه تشکیلات بزرگ تنها مسیر آرامش هست ارتباط باادمین @montazer_35
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
https://eitaa.com/mohabbatkhoda/6683 کلام اول اخلاق در خانواده
بسم الله الرحمن الرحیم 💐
همانطور که زن امانت است در درست شوهر ، اموال مرد هم امانتی هست در دستان همسر البته خانمها که خودشون در منزل هستند و بیشتر از آقایان مراقب اموال و وسایل منزل هستند 👌 لیکن روایاتی داریم که می‌فرماید: از سعادت مرد اینکه همسری داشته باشد که در غیاب شوهر از اموالش محافظت کند
شاید این تذکر بجهت احساسات و عواطف زنها داده شده که مراقب شیادان و جادوگران حقه باز باشند 🤡 البته در این زمانه که خانمها فریب دعانویس ورمال و جادوگر رو کمتر میخورند اما از طرفی گرفتار چشم و همچشمی و مخارج سرسام آور خودنمایی و جلوه گری شدند چه بسا خانمهایی که بخاطر تامین تمایلات سطحی و رسیدن به مُد و تحمل واشرافی گری دارو ندار شوهر بیچاره رو بر باد میدهند 💨
لذا شرع مقدس بحهت جلوگیری از این گونه ریخت وپاش ها و بهدر دادن اموال شوهر این تذکر رو به خانمها داده است✅ لذا خانمهایی که بدنبال رسیدن به امنیت روانی واقتصادی هستند حتما در جهت جلوگیری از ریخت وپاش و اسراف و حفظ و نگهداری اموال از دستبرد سارقین مسامحه نمی‌کنند حال اگر تصادفی چنین اتفاقی افتاد هم آقایان با چشمپوشی و گفتن کلماتی نظیر فدای سر زن وبچم. 😍 سعی کنند از خجالت همسر کم کنند در این مواقع خوبتر هست که زن ومرد با هم همدلی کنند وبجای جر و بحث و پرخاش سعی کنند به همدیگر ا انشاالله هدیه کنند 💞
مردی که به میل همسر و فرزندانش غذا میخورد از نظر اسلام مومن😇 و مردی که نظرش را بر همسر و فرزندانش تحمیل می‌کند منافق است .👹 چه زیباست که مرد موقع خروج از منزل به همسرش بگه هر چیزی که خودتون دوست دارید بپزید منم همون رو میخورم چون من مسلمانم و منافق نیستم😍
از دیگر موارد بسیار ساده ولی در عین حال راهگشا برای رسیدن به زندگی آرام و لذت بخش انتخاب غذا هست 🍲🍛 طبق قوانین اجتماعی اگر زن ومرد در انتخاب غذا سلیقه یکسان نداشته باشند مرد مقدم میشود برای انتخاب چون از نظر مالی مرد تامین کننده است اما دین عزیز اسلام در این موارد ، جانب زنها رو گرفته و به شوهر دستور میدهد که طبق میل همسرش غذا بخورد .🍨🍧
علی ابن موسی الرضا علیه السلام فرمود: هیچکس فایده ای به دست نیاورده است که بهتر باشد از همسر شایسته ای که چون به او بنگرد ، شاد گرددو چون از نزد او غائب شود ، عفت خویش و مال او را نگهدارد . وسائل الشیعه ج ۱۴/ص۲۲
مومن مطابق میل عیالش ( خانواده اش) غذا میخورد و منافق ،خانواده اش طبق میل او غذا می‌خورند. وسائل الشیعه ج ۱۵/ص۲۵۰ هر مسلمانی، عقد ازدواج اش مطابق مقررات اسلام هست. مرد مسلمانی که با همسری مسلمان ازدواج نمود قبول کرده است که مطابق دستور اسلام، با زنش رفتار کند و زن را امانت خدا بداند . بعلاوه چون بانو ضعیفتر از مرد هست شوهر باید همواره جانب او را رعایت کند . اسلام هم همین گونه دستور داده است بنابراین مردی که غذای خواست خودش را بر همسرش تحمیل کند در واقع نفاق ورزیده است و عملش با زبان و نیتش که میگوید من مسلمانم مخالف گشته است 👌
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
➖ کدام آرزوی شهید مطهری را علامه مصباح محقّق کرد؟ ➖ خلاصۀ عمر علامه مصباح، شاید همین جملۀ ایشان باشد: «جواب فکر را باید با فکر داد» ➖ظلم بزرگ به علامه مصباح این بود که از ایشان چهره‌ای متعصب و غیرواقع‌بین به جامعه ارائه دادند 🔴 شخصیت مهربان و مظلوم علامه مصباح 🔻 علامه مصباح می‌فرماید: «عرصۀ فرهنگ، جای جهاد فرهنگی است. جواب شبهات را نمی‌توان با گلوله داد؛ جواب فکر را باید با فکر داد.» شاید بشود عمر ایشان را در همین عبارت خلاصه کرد. 🔻 ایشان می‌فرماید: «پیشرفت علم در گرو تضارب آراء و نقد و بررسی به دور از تعصب است.» اتفاقاً فضای علمی مؤسسۀ امام‌خمینی که ایشان تأسیس کردند، همین‌گونه است. 🔻 برعکسِ تبلیغاتی که علیه ایشان می‌شود که می‌خواهند ایشان را فردی متعصّب و متصلّب نشان دهند، در مؤسسۀ ایشان آخرین حرف‌های الحادی و آخرین حرف‌های بی‌دینی در موضوعات مختلف را، از متخصّصین همان رشته‌ها می‌شنوید. 🔻 شهید مطهری آرزو داشت که مثلاً برای مباحثه دربارۀ مارکسیسم، یک فرد مارکسیست را بیاوریم تا مارکسیسم را به ما توضیح بدهد و ما نقدش کنیم، این آرزو را علامه مصباح به صورت ایده‌آل در موسسۀ خودشان محقق کردند. 🔻 خود ایشان در اوائل طلبگی زبان فرانسه یاد گرفتند و به زبان‌های دیگری هم تسلط دارند و شاگردان‌شان را به یادگیری زبان خارجی وادار می‌کنند. 🔻 ظلم بزرگ به علامه مصباح این بود که از ایشان چهره‌ای متعصب و غیرواقع‌بین به جامعه ارائه دادند، درحالی‌که واقعیت درست برعکس این است. 🔻 مثلاً دیدگاه‌ ایشان در مسائل اجتماعی زنان، این است: «سیاستمداران باید به‌گونه‌ای برنامه‌ریزی کنند که اگر کاری از زنان، بهتر برمی‌آید یا مربوط به زنان است توسط خودِ آنها انجام شود. ولی متأسفانه تصمیم صحیح و تقسیم مبتنی بر نیاز در این زمینه صورت نمی‌گیرد.» 👤علیرضا پناهیان 🚩 مشهد مقدس- ۹۸.۱۱.۲۶ @mohabbatkhoda
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
😔😔غیبت مانع قبولی نماز 🔆قال رسول الله صلی الله علیه واله: " مَن اغتابَ مُسلِمااومُسلِمَه لَم یَقبَل اللهُ صلوته ولا صیامَه اربَعینَ یَوما ولَیلَه اِلا ان یَعفِرَلَه صاحِبَه " هرکس که غیبت مرد یا زن مسلمانی راکند، تاچهل شبانه روز نماز وروزه اش پذیرفته نیست مگر اینکه غیبت شونده اورا ببخشاید. 🔖بحارالانوار ،ج75،ص258 @mohabbatkhoda
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 | یک بدرقه بی‌نظیر 😔 آقا از شهادت عظیم حاج‌قاسم می‌گویند... 😍 چشم‌های غبارگرفته را باز کرد... 🌿 @mohabbatkhoda
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
۴۲۸ »میخوای الهه رو بکشی؟!!! مگه نمیبینی بارداره؟!!!« و دیگر نمیفهمیدم پدر در جواب عبدالله چه ناسزاهایی به من و مجید میدهد و اصلاً به روی خودش نمی‌آورد که برای دختر باردارش چه نقشه شومی کشیده و شاید از غیرت برادرانه عبدالله میترسید و من چقدر دلم میسوخت که پدرم با همه بدخلقی، روزی ِ آنقدر غیرت داشت که اجازه نمیداد کسی اسم ناموسش را ببرد و حالا بر سرهم پیاله شدن با این جماعت بی ایمان، همه سرمایه مسلمانی اش را به تاراج داده بود. عبدالله دست زیر بازوانم انداخته بود تا از زمین بلندم کند و من فقط گریه میکردم و دور از چشم پدر که دیگر دست از سرم برداشته و به اتاق رفته بود، تنها نام مجید را تکرار میکردم. همه بدنم در آغوش عبدالله میلرزید و باز خیالم پیش مجید بود که میان گریه پرسیدم: »الان اومدی، مجید تو کوچه نبود؟« کمکم کرد تا لب پله بنشینم و مضطرب پرسید: »چی شده الهه؟ مگه قرار بوده مجید بیاد اینجا؟« و من دیگر حالی برایم نمانده بود که برایش بگویم چه بلایی به سرم آمده و شاید حیا میکردم که از نقشه بیشرمانه پدر پرده بردارم که سرم را به نرده راهرو تکیه دادم و با صدایی که از شدت بغض و گریه بالا نمیآمد، زمزمه کردم: »من میخوام با مجید برم، کمکم میکنی؟« و هنوز نمیدانست چه خبر شده که از خیر تسنن مجید گذشتم و فقط میخواهم بروم که پدر بار دیگر به راهرو آمد و مثل اینکه مرا هم دیگر کافر بداند، توجهی به حالم نکرد و رو به عبدالله فریاد زد: »یه زنگ بزن ابراهیم و محمد بیان اینجا تا من تکلیف این دختر رو روشن کنم! تا وقتی هم که من نگفتم حق نداره پاشو از این خونه بذاره بیرون!« ولی مثل اینکه دلش نیاید بی‌آنکه نمکی به زخمم پاشیده باشد، به اتاق برگردد، به صورت مصیبت زده‌ام خیره شد و در نهایت بیرحمی تهدیدم کرد: »یه بلایی سرت میارم که از اینکه به این بختت پشت پا زدی، مثل سگ پشیمون شی! روزگارتون رو سیاه میکنم!« و انگار شیطان، عطوفت پدری را هم از دلش بُرده بود که ذره‌ای دلش به حالم نسوخت و خواست به اتاق بازگردد که عبدالله به سمتش رفت و پرسید: »بابا چی شده؟« و پاسخ پدر به او هم تنها یک جمله بود که بر سرش فریاد کشید: »به تو چه؟!!! زنگ بزن ابراهیم @mohabbatkhoda
۴۲۹ و محمد بیان!« و به اتاق بازگشت و عبدالله هم به دنبالش رفت که هنوز نمیدانست در این خانه چه خبر شده و من بی‌اعتنا به خط و نشان های پدر، گوشی را از جیب پیراهنم درآوردم و شماره مجید را گرفتم که صدای مهربانش، گوش جانم را نوازش داد: »جانم الهه؟« از شدت گریه به سرفه افتاده بودم و میان سرفه‌های خیسم، ناله زدم: »کجایی مجید؟« و باز از شنیدن این نفسهای بریده چه حالی شد که با دلواپسی جواب داد: »من همین الان رسیدم سر کوچه، دارم میام.« و من نمیخواستم آتش خشم پدر بار دیگر دامن مجیدم را بگیرد که با دستپاچگی التماسش کردم: »همونجا وایسا مجید. نمیخواد بیای درِ خونه. من خودم میام.« میدانستم که باید در دادگاه پدر با حضور برادرانم محا کمه شده و به اشد مجازات محکوم شوم و باز نمیخواستم دلش را بلرزانم که صبورانه بهانه آوردم: »من هنوز یه کم کار دارم. آخه قراره ابراهیم و محمد بیان باهاشون خداحافظی کنم. هر وقت کارم تموم شد، خودم میام. تو همونجا سر کوچه وایسا، من خودم میام.« و به سرعت ارتباط را قطع کردم که هر چند دیگر آب از سرم گذشته بود، ولی نمیخواستم برای عبدالله مشکلی ایجاد شود که باز گوشی را در جیب پیراهنم پنهان کردم. عبدالله که از پدر نتیجه نگرفته بود، برگشت و کنارم لب پله نشست تا من برایش بگویم چه اتفاقی افتاده و من بعد از یک شبانه روز گرسنگی و کوهی از مصیبت که بر سرم خراب شده بود، دیگر رمقی برای حرف زدن نداشتم. هر چه میگفت و هر چه میپرسید، فقط سرم را به نرده گذاشته و به سوگ زندگی‌ام که در کمتر از یکسال، زیر و رو شده بود، بیصدا گریه میکردم. سرمایه یک عمر زحمت پدر و قناعت مادرم به چنگ مشتی وهابی خارجی به غارت رفت، مادرم به سرعت از پا در آمد و جای خالی اش با قدمهای ناپا ک زنی شیطان صفت تصرف شد و به هوای همین عفریته، اول برادرم، بعد همسرم و حالا هم خودم از خانه اخراج شدیم و از همه بدتر هویت مسلمانی پدرم بود که از دستش رفت و دنیا و آخرتش را به پای هوس زنی از کف داد که صدای محمد، سکوت خانه خیال غمزده ام را شکست. ابراهیم و محمد بالای سرم ایستاده و حیرتزده @mohabbatkhoda
۴۳۰ حال خراب و صورت خونی ام، تنها نگاهم میکردند که محمد مقابلم ایستاد و با نگرانی سؤال کرد: »چی شده الهه؟« و پیش از آنکه جوابی از من بشنود، پدر وارد محکمه شد و با توهین به من و مجید، جوابش را داد: »ولش کن این سلیطه رو! اینم لنگه همون پسره الدنگه!« ابراهیم به سمت پدر برگشت و محمد که دلش نمی‌آمد به این حالم بی‌توجهی کند، همچنان دلسوزانه نگاهم میکرد که پدر بر سرش فریاد زد: »خبرت نکردم که بیای اینجا و برای این خواهر بی آبروت عزاداری کنی!« و او هم از تشر پدر پایش لرزید و قدمی را که به سمتم برداشته بود، پس کشید و کنار ابراهیم به دیوار تکیه زد تا حالا تنها مدافعم عبدالله باشد که کنارم روی پله نشسته بود و هیچ نمی گفت. پدر رو به ابراهیم کرد و با حالتی حق به جانب آغاز کرد: »من برای این دختر دو تا راه گذاشتم؛ یا از این رافضی طلاق بگیره یا از این خونه بره و پشت سرش هم دیگه نگاه نکنه!« که عبدالله نتوانست سکوت کند و با ناراحتی به میان حرف پدر آمد: »شما حکم کردی یا بابای نوریه؟!!!« و پدر آنچنان به سمتش خروشید که دیگر جرأت نکرد کلامی حرف بزند: »به تو چه کّره خر؟!!! حرف بابای نوریه، حرف منه! شیرفهم؟!!!« و باز رو به ابرهیم کرد: »حالا این دختره بیصفت میخواد قید همه ما رو بزنه و بره دنبال اون کافر رافضی! خُب بره! به درک! به جهنم! ولی من هم یه شرط و شروطی دارم! شما رو هم خبر کردم که شاهد باشین!« ابراهیم و محمد به سینه دیوار چسبیده و از ترس از دست دادن حقوق کار در نخلستان هم که شده، دم نمیزدند تا فقط مترسک محکمه ظالمانه پدر باشند. پدر به سمتم آمد، بالای سرم ایستاد و مثل اینکه از تنها دخترش متنفر شده باشد، با لحنی لبریز بیزاری شروع به شمارش شروطش کرد: »از این در که رفتی بیرون، دیگه فراموش کن بابا و برادری هم داشتی! منم فراموش میکنم دختری داشتم! اسمت هم از تو شناسنامه ام پا ک میکنم! از ارث و میراث هم خبری نیس! چون من دیگه دختری به اسم الهه ندارم! یه هل پوک هم حق نداری از این خونه با خودت ببری! با همین لباسی که پوشیدی، میری! نه چیزهایی که من برای جهیزیه ات خریدم، حق داری ببری، نه چیزهایی که با پول حروم اون @mohabbatkhoda
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌱 مے آیے از تمامِ جهان ، مهربانترین روزے بہ ربناے زمین ، آسمانترین رخ میدهے میانِ تپشهاے روز ها اے اتفاقِ خوبِ من اے ناگهان ترین @mohabbatkhoda
حضرت امام على عليه السلام كَفِّروا ذُنوبَكُم وَ تَحَبَّبوا اِلى‏ رَبِّكُم بِالصَّدَقَةِ وَ صِلَةِ الرَّحِمِ؛ با صدقه و صله رحم، گناهان خود را پاك كنيد و خود را محبوب پروردگارتان گردانيد. تصنیف غررالحکم و دررالکلم ص 395 ، ح 9152 ⚡️⚡️⚡️⚡️⚡️⚡️⚡️⚡️
🔴 هیچوقت از خسته نشوید❗️ 👕آیا هر بار که لباست کثیف میشود، آن را نمیشویی؟ 💠 گناه هم این چنین است: 🔵👈 باید پشت سر هم کرد؛ تا گناهان، پاک شود...
26.27M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
آهنگ بسیار بسیار زیبا در وصف امام خامنه ای❣ @mohabbatkhoda
محبت خدا
#آزادی_انسان 🌱🌱 137 #فلسفه_زهد_امیرالمومنین فلسفه زهد حضرت علی علیه السلام و منطق او در فلسفه ترک
🌱🌱 138 👉 《قاتبوالذین لا یومنون بالله و لا بالیوم الآخر و لا یحرمون ما حرم الله و رسوله و لا یدینون دین الحق من الذین اوتوالکتاب حتی یعطوا الجزیه عن ید و هم صاغرون 》 توبه/29 🔻این ایه در مورد اهل کتاب است . ؛ یعنی غیر مسلمانانی که به یکی از کتب آسمانی انتساب دارند ، مانند ها و (مسیحی ها) و شاید مجوسی ها . 🔺این آیه ،آیه جنگ با اهل کتاب است و در عین حال می گوید که با اهل کتاب بجنگید ، می گوید: ♻️ با آنان که به خدا ایمان ندارند ؛ به اخرت هم ایمان ندارند ؛ به حرام و حلال خدا وقعی نمی گذارند (ارزشی..) یعنی (حرام خدا را حلال می کنند ) و به دین حق متدین نیستند ، با انان که اینچنین و آنچنان اند ، از اهل کتاب بجنگید ، تا سرحد دادن ؛ یعنی اگر حاضر شدند جزیه بدهند و در مقابل شما شدند، دیگر بعد از این نجنگید .❎ این ایه را هم دقت بفرمایید : ⚜ قرآن می گوید : 《و اعدوا ما استطعتم من قوه و من رباط الخیل ترهبون به عدوالله و عدوکم 》 👌انفال/60 ❇️تا آن حدی که می توانید نیرو تهیه کنید ، قدرت در سر حدهای خودتان متمرکز کنید . رباط از ((رباط)) است ، ربط ، یعنی بستن ، رباط الخیل ، یعنی اسب های بسته. این تعبیر از ان جهت ذکر شده که در زمان قدیم قدرت را بیشتر اسب تشکیل می داد. البته هر زمانی شکل خاصی دارد . 🌾قرآن می گوید ؛ برای اینکه شما در دل دشمن قرار بگیرد و دشمن خیال به ساحت شما را در دماغ (مغز) خودش راه ندهد ، و باشید.✅ 🌱🌱🌱 در راستای شناخت 👉 @mohabbatkhoda