eitaa logo
محبت خدا
307 دنبال‌کننده
6.7هزار عکس
3.5هزار ویدیو
15 فایل
در این کانال نزدیکترین راه های رسیدن به خدا از جمله محبت وادب را با هم بررسی میکنیم انتشار مطالب کانال بلامانع وصدقه جاریه هست کانال محبت خدا زیر مجموعه تشکیلات بزرگ تنها مسیر آرامش هست ارتباط باادمین @montazer_35
مشاهده در ایتا
دانلود
۲۶ نسیم خنکی که از سوی خلیج فارس خود را به سینه ساحل میرساند، ترانه خزیدن امواج جوان روی شنهای کبود و آوای مرغان دریایی که کودکانه میان دریا بازی میکردند، منظره‌ای فراتر از افسانه آفریده و یکبار دیگر من و عبدالله را به پای دریا کشانده بود. بین فرزندان خانواده، رابطه من و عبدالله طور دیگری بود. تنها دو سال از من بزرگتر بود و همین فاصله نزدیک سنی و شباهت روحیاتمان به یکدیگر باعث میشد که همیشه هم صحبت و همراز هم باشیم. تنهایی‌ام را خوب حس کرده و گاهی عصرهای پنجشنبه قرار میگذاشت تا بعد از تمام شدن کارش در مدرسه، با هم به ساحل بیاییم. منظره پیش رویمان کودکانی بودند که روی ماسه‌ها با پای برهنه به دنبال توپی می‌دویدند و به هر بهانه ای، تنی هم به آب میزدند یا خانواده‌هایی که روی نیمکتهای زیبای ساحل نشسته و طنازی خلیج فارس را نظاره میکردند. با گامهایی کوتاه و آهسته، سطح نرم ماسه‌ها را شکافته و پیش میرفتیم. بیشتر او میگفت و من شنونده بودم؛ از آرزوهایی که در ذهن داشت، از روحیات دانش آموزانش، از اتفاقاتی که در مدسه افتاده بود و دهها موضوع دیگر، تا اینکه لحظاتی سکوت میانمان حا کم شد که نگاهم کرد و گفت: »تو هم یه چیزی بگو الهه! همش من حرف زدم.« همانطور که نگاهم به افق سرخ غروب بود، با لبخندی ملایم پرسیدم: »چی بگم؟« شانه بالا انداخت و پاسخ داد: »هر چی دوست داری! هر چی دلت میخواد!« از اینهمه سخاوت خیالش به خنده افتادم و گفتم: »ای کاش هر چی دلت میخواست برات اتفاق میافتاد! با حلوا حلوا که دهن شیرین نمیشه!« از پاسخ رندانه ام خندید و گفت: »حالا تو بگو، شاید خدا هم اراده کرد و شد.« نفس عمیقی کشیدم و او با شیطنت پرسید: »الهه! الآن چه آرزویی داری؟« بی‌آنکه از پرسش نا گهانی اش پای دلم بلرزد، با متانت پاسخ دادم: »دوست دارم آرزوهام تو دلم باشه!« و شاید جذبه سکوتم به قدری با صلابت بود که او هم دیگر چیزی نپرسید. با همه صمیمیتی که بینمان جریان داشت، در دلم پنهان کردم آنچه به بهانه یک آرزو از ذهنم گذشت؛ آرزو کردم مرد غریبه شیعه‌ای که حالا دیگر در خانه ما چندان هم بیگانه نبود، به مذهب اهل سنت @mohabbatkhoda
۲۷ درآید! این آرزو به سرعتی شبیه بادهای ساحلی از قلبم گذشت و به همان سرعت دریای دلم را طوفانی کرد. جاری شدن این اندیشه در ذهنم، سخت شگفت زده ام کرده بود، به گونه‌ای که برای لحظاتی احساس کردم با خودم غریبه شده‌ام! خیره ِ به قرص رو به غروب خورشید، در حال خودم بودم که عبدالله پیشنهاد داد: »الهه جان یواش یواش برگردیم که برای نماز به مسجد برسیم.« با حرف عبدالله نگاهی به مسیرمان که داشت دریا و خورشید و ساحل را به هم پیوند میداد، انداختم و با اشاره به مسیری فرعی گفتم: »باشه، از همینجا برگردیم.« و راهمان را کج کرده و از مسیر باریک ماسه‌ای به حاشیه خیابان اصلی رسیدیم. روی هر تیر چراغ برق، سر در ِ بعضی از مغازه ها هم پارچه نوشته‌های سبز و پرچمی سیاه نصب شده و مشکی آویخته شده بود که رو به عبدالله کرده و پرسیدم: »الان چه ماهی هستیم؟« عبدالله همچنان که به پرچم‌ها نگاه میکرد، پاسخ داد: »فکر کنم امشب شب اول محرمه.« و بعد مثل اینکه چیزی به ذهنش رسیده باشد، ادامه داد: »این پرچم‌ها رو دیدم، یاد این همسایه شیعه مون مجید افتادم!« و در برابر نگاه منتظرم آغاز کرد: »چند شب پیش که داشتم میرفتم مسجد، سر خیابون مجید رو دیدم، داشت از سر کار برمیگشت. بهش گفتم دارم میرم مسجد، تو هم میای؟ اونم خیلی راحت قبول کرد.« با تعجب پرسیدم: »یعنی براش مهم نبود بیاد مسجد اهل سنت نماز بخونه؟!!!« و او پاسخ داد: »نه، خیلی راحت اومد مسجد و سرِ حوض وضو گرفت. ً براش مهم نبود. خیلی عادی حالا همه داشتن نگاش میکردن، ولی انگار اصلا براش مهم نبود خیلی راحت وضو گرفت و اومد تو صف کنار من نشست.« سپس نگاهم کرد و با هیجانی که از یادآوری آن شب به دلش افتاده بود، ادامه داد :»حالا من مونده بودم برای مهر میخواد چی کار کنه! بعد دیدم یه مهر ُ کوچیک با یه جانماز سبز از جیبش در آورد ً و گذاشت رو زمین.« از حالاتی که از آقای عادلی تعریف میکرد، عمیقا تعجب کرده بودم و عبدالله در حالی که خنده اش گرفته بود، همچنان میگفت: »اصلا عین خیالش نبود. حالا کنارش یه پیرمرد نشسته بود، چپ چپ نگاش میکرد. ولی مجید اصلا ً به روی خودش نمی‌آورد. من دیدم الانه که یه چیزی بهش بگه، @mohabbatkhoda
❤️ صبـح همچـنان جـــای خـــالی‌ات را نشانــمان مـی‌دهــد، سـلام حاضــرتــرین غـایــــب زمیـــــن.. اجرک الله یاصاحب الزمان عج @mohabbatkhoda
5.47M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌹 امید به نصرت پروردگار.... استاد پناهیان @mohabbatkhoda
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
محبت خدا
#آزادی_انسان 🌱🌱 1⃣2⃣7⃣ #معنای_صحیح_انتظار_فرج #انتظار_ظهور یعنی چه ؟❓🤔 《افضل الاعمال انتظار فر
🌱🌱 1⃣2⃣8⃣ ⚜اباعبدالله درشب عاشورا فرمود: ((من اصحابی بهتر و باوفاتراز اصحاب خودم سراغ ندارم.))👌 یکی از علمای بزرگ شیعه گفته بود: من باور نداشتم که این جمله را اباعبدالله فرموده باشد؛ به این دلیل که با خودم فکر میکرم اصحاب امام حسین خیلی هنر نکردند، بلکه دشمن خیلی شقاوت به خرج داد. 🔻امام حسین است؛ریحانه پیغمبر است؛امام زمان است؛فرزند علی است؛فرزند زهراست؛هرمسلمان عادی هم اگر امام حسین را در آن وضع میدید،اورایاری میکرد.👌 🌀آنها که یاری کردند،خیلی قهرمانی به خرج ندادند،آنها که یاری نکردند،خیلی مردم بدی بودند. این عالم میگوید: 🔺مثل این که خدای متعال میخواست مرا از این غفلت و جهالت واشتباه بیرون بیاورد. 🌙شبی در عالم رویا دیدم صحنه کربلاست و من هم در خدمت اباعبدالله ، آمده ام اعلام آمادگی می کنم .✨💫 ✨خدمت حضرت رفتم ، سلام کردم ، گفتم : یاین رسول الله ! من برای یاری شما آمده ام جز ء اصحاب شما باشم.👌 فرمود : به موقع به تو دستور می دهیم . وقت نماز شد . (ما در کتب مقتل خوانده بودیم که و افراد دیگری آمدند خود را علیه السلام قرار دادند ، تا ایشان نماز بخواند.) ✨فرمود : ما می خواهیم نماز بخوانیم . تو اینجا بایست تا وقتی دشمن تیراندازی می کند ، مانع از رسیدن تیر دشمن شوی . گفتم چشم می ایستم .👌 من جلوی حضرت ایستادم ، حضرت مشغول نماز شدند . دیدم یک تیر دارد با سرعت به طرف حضرت می آید . تا نزدیک من شد ، بی اختیار خودم را خم کردم . ناگاه دیدم تیر به بدن مقدس اباعبدالله علیه السلام اصابت کرد .😔😥 در عالم رویا گفتم : 《استغفرالله ربی و اتوب الیه》عجب کار بدی شد ! دیگر نمی گذارم. دفعه دوم تیری آمد ، تا نزدیک من شد دوباره خم شدم . باز به حضرت خورد!😔 🙄🤔 دفعه سوم و چهارم هم به همین صورت خود را خم کردم و تیر به حضرت خورد. ناگهان نگاه کردم دیدم حضرت تبسمی کرد و فرمود : 《ما رایت اصحابا ابر و اوفی من اصحابی》👉😭 اصحابی بهتر و وفادارتر از اصحاب خودم پیدا نکردم . 👉👌 در خانه خود نشسته و مرتب می گویید :《یا لیتنا کنا معک فنوز فوزا عظیما》؛ ای کاش ما هم می بودیم ،ای کاش ما هم به این رستگاری نائل می شدیم . پای عمل به میان نیامده است تا معلوم شود که در عمل هم چنین هستید یا نه . اصحاب من بودند ، نه مرد حرف و زبان.👌 😔😭 🌱🌱🌱 در راستای شناخت👉 @mohabbatkhoda
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔺لعنت الله علی قوم ظالمین اینا با دین مشکل دارن با امام حسین مشکل دارن / انتقاد شدید حجت الاسلام سید حسین مومنی به رئیس جمهور 👈«اخبار مهم در «ایتا
🔹آیت الله حائری شیرازی🔹 🔸حجاب در دنیا در حال پیشروی است🔸 عده ای می‌خواهند «بی حجابی» را عادی‌سازی کنند. در مقابل، انقلاب اسلامی دارد «» را در عالَم می‌کند، نظام، خوب برخورد می‌کند! ببینید من درعین‌حالی که می‌گویم بدحجابی چه مقدار خطرناک است، اما وقتی این خانم می‌رود برای مسابقات تیراندازی، این نشانه ی پیشروی شما است. چون دارید حجاب را می‌برید داخل محیط هایی که اصلاً نمی‌توانستند حجاب را تحمل کنند! این‌ها با نظر رهبری است و از او است که این کارها را می‌کند. نمی‌خواهد حجاب را دست‌کم بگیرد. اما قومی که اصلاً سرِ پوشیده را خرافات می‌دانستند، وقتی مشاهده می‌کنند که زنی با سرِ پوشیده آمده و بازی می‌کند، درباره او فکر بهتری می‌کنند. حجاب در حال پیشروی است در دنیا. این‌ها را علامت عقب رفت و ابتذال فرهنگی نظام نبینید. رهبری، آدم است. در مبارزات فرهنگی است. @mohabbatkhoda
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
ماجراي نبش قبر حضرت رقيّه(ع) در سال 1242 شمسي همين كه سيد خشت بالاي سر را برداشت ديدند افتاد؛ زير بغلش را گرفتند؛ هي مي‌گفت: «اي واي بر من.. واي بر من.. به ما گفته بودند يزيد لعنةالله عليه، زن غسّاله و كفن فرستاده ولي اکنون فهميدم دروغ بوده، چون دختر با پيراهن خودش دفن شده..» mshrgh.ir/268471
❤️🍃 🔸ذڪر حسـین اشرف اذڪار عالم اسٺ گفتیــم و همـدم همہء شدیم 🔸مسڪین و مُستَڪین و فقیر آمدیم و بعد با مِهرِ شمـا پُر بَها شدیم 🌷🍃 @mohabbatkhoda