#قسمت ۸۷
میذاری، احساس میکنی در برابر خدا به خا ک افتادی! حسی که تو سجده روی
فرش اصلا
ً بهت دست نمیده!« سپس با نگاه عاشقش به پای چشمانم زانو زد و
عاشقانه تر تمنا کرد: »الهه جان! من تو رو به اندازه تمام دنیا دوست دارم! اگه نمازم رو بدون مهر خوندم، بخاطر این بود که واقعا
ً میخواستم چیزی رو که ازم خواستی
انجام بدم... ولی اجازه بده تا به اون چیزی که اعتقاد دارم عمل کنم!« و شاید
اندوهم را در خطوط صورتم خواند که صدایش رنگ غم گرفت: »الهه جان! من تو
رو همینجوری که هستی دوست دارم، با همه اعتقاداتی که داری! اگه میشه تو هم
منو همینجوری که هستم قبول کن، با همه عقایدی که دارم!« سپس به مُهری که
در دستش آرام گرفته بود، نگاهی کرد و با لبخندی کمرنگ ادامه داد: »ببین الهه!
این مهمه که من و تو نماز میخونیم! حالا اینکه یکی روی سجاده سجده میکنه
و اون یکی روی خا ک، چیزی نیس که بخواد آرامش زندگیمون رو به هم بزنه!«
فوران شادی لحظاتی پیش به برکه غصه بدل شده و غبار حسرتی که به دلم نشسته
بود، به این سادگیها از بین نمیرفت، با این همه گرمای محبتش در قلبم آنقدر
زنده و زاینده بود که این مجادله ها، حتی به اندازه ذرهای سردش نکند که لبخندی
زدم و گفتم:»ببخشید اگه ناراحتت کردم! منظوری نداشتم!« و انگار شنیدن
همین پاسخ ساده از زبان من کافی بود تا نفس حبس شده در سینه اش بالا بیاید.
صورتش از آرامشی شیرین پر شد و با لبهایی که میخندید، پاسخ عذرخواهی ام
را داد: »الهه جان! این حرفو نزن! تو چیزی رو که دوست داشتی به من گفتی! اینکه
آدم حرف دلش رو به همسرش بگه، عذرخواهی نداره!« سپس بار دیگر مُهر را روی
جانمازش نشاند و برای اقامه دوباره نماز عشاء به پا خاست. باز از جایم تکان
نخوردم و مثل دفعه قبل محو تماشای نمازش شدم. هر چند این بار جشنی در دلم
بر پا نبود و با نگاهی مات و افسرده به بوسه پیشانیاش بر سطح مُهر حسرت
میخوردم که صدای در اتاق مرا به خود آورد. بلند شدم و در را باز کردم که صورت
مهربان مادر روحم را تازه کرد، ولی نه به قدری که اندوه چهره ام را پنهان کند. به
چشمانم نگاه کرد و با زیرکی مادرانه اش پرسید: »چیزی شده الهه؟« خندهای
@mohabbatkhoda
#قسمت ۸۸
ساختگی نشانش دادم و گفتم: »نه مامان! چیزی نشده! بیا تو!« پیدا بود حرفم را
باور نکرده، ولی به روی خودش نیاورد و در پاسخ تعارفم گفت: »نه مادر جون!
اومدم بگم شام قلیه ماهی درست کردم. اگه هنوز شام نذاشتی با مجید بیاید
پایین دور هم باشیم.« دلم نیامد دعوت پُر مهرش را نپذیرم و گفتم: »چَشم! شام که
هنوز درست نکردم. مجید داره نماز میخونه، نمازش تموم شد میام.« و مادر با
گفتن »پس منتظرم!« از راه پله پایین رفت. نماز مجید که تمام شد، پرسید: »کی
بود؟« و من با بیحوصلگی پاسخ دادم: »مامان بود. گفت برا شام بریم پایین.« از
لحن سرد و سنگینم فهمید هنوز ناراحتم که نگاهم کرد و با صدایی آهسته پرسید:
»الهه جان! از دست من ناراحتی؟« نه میخواستم ماجرا بیش از این ادامه پیدا
کند و نه میتوانستم چشمان مهربانش را غمگین ببینم که لبخندی دلنشین
تقدیمش کردم و گفتم: »نه مجید جان! ناراحت نیستم.« و او با گفتن »پس بریم!«
تعارفم کرد تا زودتر از در خارج شوم و احساس بین قلبمان به قدری جاری و زلال
بود که به همین چند کلمه، همه چیز را فراموش کرده و تمام طول راه پله را تا طبقه
پایین، عاشقانه گفتیم و خندیدیم که از صدای شیطنت مان عبدالله در را گشود و سر ِ شوخی را باز کرد: »به
َ به! عروس داماد تشریف اوردن!« و با استقبال
گرمش وارد خانه شدیم. مادر در آشپزخانه مشغول پختن غذا بود و از همانجا با دیدن ما، به
مجید خوش آمد گفت. اما پدر چندان سرسر
ِ حال نبود و با سایه اخمی که بر صورتش
افتاده بود، به پشتی تکیه زده و تلویزیون تماشا میکرد. مجید کرایه ماهیانه را هم با
خودش آورده بود و دو دسته تقدیم پدر کرد. پدر همانطور که نشسته بود، دسته
تراولها را روی میز کنارش گذاشت و با همان چهره گرفته باز مشغول تماشای
تلویزیون شد. مجید و عبدالله طبق معمول با هم گرم گرفته و من برای کمک به
مادر به آشپزخانه رفتم. قلیه ماهی آماده شده بود و ظرفها را از کابینت بیرون
میآوردم که از همانجا نگاهی به پدر کردم و پرسیدم: »مامان! چی شده؟ بابا
خیلی ناراحته.« آه بلندی کشید و گفت: »چی میخواسته بشه مادرجون؟ باز من
یه کلمه حرف زدم.« دست از کار کشیدم و مادر در مقابل نگاه نگرانم ادامه داد:
@mohabbatkhoda
#سلام_امام_زمانم
با هرنفسی
سلام کردن عشق است
آقا به تو
احترام کردن عشق است
اسم قشنگت
به میان چون آید
از روی ادب
قیام کردن عشق است
اللهمعجللولیکالفرج ✨
✨✨✨✨
⚫️ @mohabbatkhoda
🔔روزى، وسيله بزرگ آزمايش انسان
#نهج_البلاغه
💥 وَ قَدَّرَ الأرْزَاقَ فَکَثَّرَهَا وَ قَلَّلَها، وَ قَسَّمَهَا عَلَى الضِّيقِ والسَّعَةفَعَدَلَ فِيهَا لِيَبْتَلِيَ مَنْ أَرَادَ بِمَيْسُورِهَا وَ مَعْسُورِهَا
💠روزی انسان ها را اندازه گیری و مقدر فرمود , گاهی کم و زمانی زیاد , و به تنگی و وسعت بگونه ای عادلانه تقسیم کرد تا هر کس را که بخواهد با تنگی روزی یا وسعت آن بیازماید.
📚#خطبه_91
@mohabbatkhoda
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 علائم حتمی ابتلا به کرونا چیست؟
🔹رییس بخش عفونی بیمارستان امام خمینی تهران با حضور در بخش خبری ۲۱ شبکه یک سیما گفت: اگر حس بویایی و چشایی شما با اختلال روبهرو شد یقین بدانید که کرونا گرفتهاید
@mohabbatkhoda
مرحوم آیت الله العظمی #بهجت (ره)
🔵👈 موضوع "راز رسیدن به مقامات عالیه"
بعضی از اساتید اخلاق در نجف میگفتند: «من ضامنم کسیکه این نمازهای پنجگانه را در اول وقت بخواند، به مقامات عالیه میرسد». «اگر نمازهای پنجگانه را در اول وقت خواند، باز هم نرسید به آن مقامات عالیه، به من لعن کند.»
خیلی کلام بزرگی است. خیلی عجیب است! خیلی عجیب است! معلوم میشود این، چیزی هم نیست؛ شخص هر کاری دارد، یکی از این نمازهای پنجگانه را میتواند در وسط آن کارها انجام دهد؛ چون اول وقت است.
در روایت هم دارد: «فضل اول وقت با غیر اول وقت، مثل فضل من (پیامبر) هست بر امت.» در یک روایت دیگر میفرماید: «فضل نماز اول وقت بر غیر اول وقت، مثل فضل دنیاست بر آخرت.»
🔍 #نماز
🔍 #موفقیت
🔴موضوع:راز رسیدن به مقامات عالیه
@mohabbatkhoda
6.14M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
محبت خدا رو به چی میخوای بفروشی!!!
👤#استاد_رائفی_پور
@mohabbatkhoda
7.98M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📹 اهل مسابقه باش!
➕پاسخ به یک پرسش مهم:
🔻 با استرس بردن و ناراحتی باختن چجوری کنار بیایم؟
#تصویری
@mohabbatkhoda