#آبروی_انقلاب 💪🏻
آنان ڪہ براے موهاے باز دخٺران شعر ها سروده اند؛
حتما رقص چادر را در بــاد ندیده اند...😌
#دختران_انقلاب 💕
#چادر
#رَحیــــل 🕊
@mohajeran_ir
🔸ثبت نام شروع شد🔸
♦️در یک سال حافظ کل قرآن شوید♦️
♦️ثبت نام هفتمین دوره حفظ تخصصی قرآن کریم مؤسسه فرهنگی قرآنی بیت الزهرا سلام الله علیها شروع شد.(ویژه برادران)
مزایا:
1⃣ آموزش تجوید توسط اساتید مجرب
2⃣ تفسیر موضوعی آیات
3⃣ برگزاری اردوهای زیارتی و تفریحی
اعطای گواهی حفظ پس از پایان دوره تحفیظ
توجه👇👇 توجه👇👇
🔰دوره به صورت شبانه روزی بوده و تمامی امکانات آموزشی و رفاهی این مؤسسه به صورت 👈رایگان👉 می باشد.
🔔مهلت ثبت نام تا پایان تیر ماه🔔
🗓شروع دوره شهریور ماه
🏠مکان موسسه استان هرمزگان.... دوره حضوری میباشد.
علاقه مندان جهت ثبت نام می توانند با شماره های ذیل تماس حاصل نمایند یا به پی وی زیر مراجعه کنند.
@Sarbazvelaiet72
09170283384☎️
09173651326☎️
🆔https://eitaa.com/joinchat/3038511106Cac399845f3
#ویژه_سراسر_کشور
#عذرخواهیبابتتاخیرچندروزه 🌱
#مفتون ❣
💌من از تو بس که نوشتم تمام مردم شهر
بدون اینکه بدانند می شناسندت💌
حسین زحمتکش
#رَحیــــل 💜💫
@mohajeran_ir
#در_محضر_پدر 🌙
📖الامام علی علیه السلام :
مِن کَرَمِ المَرءِ بُکاؤهُ على ما مَضى مِن زَمانِهِ ، و حَنینُهُ إلى أوطانِهِ ، و حِفظُهُ قَدیمَ إخوانِهِ 🏷
📖امام على علیه السلام:
این سه خصلت از بزرگوارى انسان است:
*گریستن او بر زمان سپرى شده اش
* علاقه او به میهنش
* نگهداشتن دوستان دیرینه اش.
📚بحار الانوارج71 ، ص 264
#ارتش
#ارتش_قهرمان
#ناوچه_کنارک
#وطن_پرستی
#ایران
#رَحیــــل 📿
@mohajeran_ir
#کلام_شهید 🍃
می گفت : اگر احساس غرور کردید به هر کس رسیدید ، سلام کنید ، تـا غرورتان بشکند ...
#شهید_عبدالمهدی_مغفوری🌹
#آنان_که_از_جان_گذشتند ✨
@mohajeran_ir
و باز هم داغی دیگر ...
شنیدن این خبر و درکش به اندازه شلیک موشک سپاه ، تلخ و سخت بود...
گرچه جریان کاملا متفاوت بود (که حالا بماند.....)
⬅️ولی باز هم بازار یاوه گویی ضد انقلاب داغ شده و همون هایی که تا چهار روز پیش باتوم فحش و ناسزا به سر سپاه و پاسدارها میزدن و (ظاهرا)حامی ارتش بودن...،
⚠️اینبار لوله اسلحه شون رو گرفتن سمت #ارتش و قصد تخریب چهره ارتش رو پیش چشم مردممون دارن...
❎ولی ما تلاش های ارتش برای حفظ امنیت کشور ، کمک به مردم در ماجرای #زلزله کرمانشاه و #سیل گلستان و لرستان و خوزستان و همین #کرونا یادمون نرفته و نمیره...‼️
.
.
عزیزی که همچنان پای ماهواره داری به اراجیف bbc و منوتو و ایران اینترنشال و غیره و ذلک گوش میدی!!!
بدون چشم و گوشتو به کی سپردی....😏
#قدردانتان_هستیم 🖤
#ارتش_فدای_ملت
#فهم_سیاسے 🧠
#رَحیـــل
🌿 @mohajeran_ir
#پویش_همگانی
⭕️با توجه به اینکه آتیش هجمه ها «ارتش» رو هدف گرفته ، خوبه همونطور که برای حمایت از #سپاه عکس سردار حاجی زاده و سردار سلیمانی رو گذاشتیم رو پروفایلمون ، اینبار عکس #امیر_موسوی رو برای حمایت از #ارتش در پروفایلمون بذاریم...✌️🏻
+اگه موافقین این عکس رو پروفایلتون قرار بدید❤️
#لطفا_منتشر_کنید
#قدردانتان_هستیم 🖤
#ارتش_فدای_ملت
#فهم_سیاسی 🧠
#رَحـــــیل 🕊
@mohajeran_ir
1.mp3
4.51M
#نوای_دل ✨
نگو دارم از تو جدا مےشوم...🖤🍂
نگو بے تو اینجا رها مےشوم...💔🍃
#محمد_حسین_پویانفر
#خرابم_دعایم_ڪن_آقاے_من
#رَحیــــل🕊
@mohajeran_ir
•|رَځــــــیٖݪ|•🕊
#رایحه_حضور #پارت_۱۴۶ #سنا_لطفے یک ساعتی طول کشید که با کلی شلوغ بازی پیتزا را آماده کردیم آشپزی
#رایحه_حضور
#پارت_۱۴۷
#سنا_لطفے
بعد شام کمی کنار دریا ماندیم
و بعد پیاده به خانه برگشتیم
سادگی که میان روز هایمان بود شیرین بود ؛
مثل شیرینی قبولی در یک امتحان سخت !
بر حسب قرار هر شب
قبل خواب کتابی برای هم می خواندیم
هر دو اهل مطالعه و به شدت کتاب دوست بودیم
و به فکر سرانه مطالعه به شدت کم ایرانمان!
امشب نوبت من بود تا بخوانم
مقابل کتابخانه موجود در اتاق ایستادم
نگاهم رفت روی کتاب شازده کوچولو
اثر آنتوان دو سنت اگزوپری
اولین بار دوازده سالم بود که خواندمش!
با لبخند برداشتمش
و به سمت رختخواب ها رفتم
پرده حریر پذیرایی انقدر نازک بود که مانع نور زیبای مهتاب نشود
با ذوقی بچگانه جلد کتاب را نشان او دادم
و بعد شروع به خواندنش کردم
(شاهزاده گفت:
سلام ، تو که هستی ؟!
_ من روباهم
شاهزاده به او گفت :
بیا با من بازی کن !
روباه گفت :
من نمی توانم با تو بازی کنم .
من که اهلی نشده ام
شاهزاده پس از کمی تامل گفت :
اهلی شدم یعنی چه ؟!
روباه گفت:
اهلی شدم یعنی علاقه مند شدن
روباه دوباره ادامه داد :
تو برای من هنوز پسر بچه کوچکی هستی مانند دیگر پسر بچه ها
و من محتاج تو نیستم
ولی تو اگر مرا اهلی کنی
هر دو به هم نیازمند خواهیم شد
من برای تو در دنیا یگانه دوست خواهم بود
و تو برای من در عالم ، همتا نخواهی داشت
شاهزاده گفت :
کم کم می فهمم ، من گلی دارم ..تصور می کنم او مرا اهلی کرده باشد
روباه آهی کشید :
زندگی من یکنواخت است
ولی تو اگر مرا اهلی کنی
زندگی من چون خورشید خواهد درخشید
آنگاه با صدای پایی آشنا خواهم شد که با صدای پای دیگران تفاوت خواهد داشت
اگر می خواهی مرا اهلی کن!
شاهزاده گفت :
چه باید بکنم ؟!
روباه جواب داد :
باید صبور بود
تو اول قدری دور از من در میان علف ها می نشینی
من از گوشه چشم به تو نگاه خواهم کرد و تو چیزی نخواهم گفت
لیکن هر روز می توانی اندکی جلوتر بشینی و ...
بدین ترتیب شاهزاده روباه را اهلی کرد
همین که ساعت وداع فرا رسید،
روباه گفت :
آوخ که من خواهم گریست
آدم ها این حقیقت را فراموش کرده اند
ولی تو نباید هرگز از یاد ببری که هر چه را اهلی کنی
همیشه مسئول آن خواهی بود ... )
بعد از تمام شدن آن قسمت از کتاب کمی سکوت کردم
و به نور زیبای ماه که از لا به لای پرده حریر شیری رنگ
در تکاپو رسیدن به به روی ماه او بود چشم دوختم
و با لحن عجیبی گفتم :
یعنی تو الان منو اهلی کردی ؟!
خندید و به طرفم برگشت:
چجوری ؟!
_ هیچی
اول یه معلم ساده اما پر رمز و راز روستا بودی
همیشه به آرامشت حسودیم میشد
یه جور عجیبی آروم بودی
به اینکه تموم جمعیت روستا اونجوری خواهانت بودند
و پشت سرت و خوبی هات دعا می کردن
حسودی می کردم
و دلم می خواست شبیهت شم
بعد هم یواش یواش نزدیک تر شدیم
و با جواب های محشرت به سوال هام نمک گیرم کردی آقا
با محبت عجیبی که نی نی میزد میان مشکی نگاهش
دستانم را گرفت :
تو هم یه عکاس پر سر و صدا و شیطون بودی
راستی خبر داری خودم ویس ها رو برای فاطمه خانم فرستادم
برای همین تو خونه عمو اینا ازت پرسیدم چه نتیجه ای گرفتی ؟!
چشمانم گرد شد :
یعنی چی؟!
زل زد درون چشمانم
چشمان من آیینه نگاهش بودند :
فاطمه خانم دیده بود که از من سوال میکنی
و دنبال فلسفه ای
اون دوره رو خیلی سال پیش برگزار کرده بودیم
ازم خواست اونا رو براش بفرستم تا به دست تو برسونه
منم خوب فرستادم دیگه
مات نگاهش کردم
ای فاطمه آب زیر کاه! :
پس کلا از همون اول نقش اول بودی
گونه ام را بامزه کشید :
اره نقش اول فیلم داستانی رایحه حضور
با بازی افتخاری سرکار خانم ریحانه تاجفر
خندیدم...بلند..
کنار امیر علی پیر شدن بی معنی بود !
🌸کپی حتی با ذکر نام نویسنده مورد رضایت نیست 🌸
@mohajeran_ir
#رایحه_حضور
#پارت_۱۴۸
#سنا_لطفے
تاسوعا و عاشورا سپری شد
هر دو با هم مشکی پوش حسین(ع )شده بودیم
اتو کردن پیراهن عزاداریش حال معنوی داشت که برایم تازه بود
بعد آماده کردن یک سری عکس مخصوص جشنواره ای که در راه بود
مقابل تلویزیون نشسته بودم
مشغول چک کردن پیام هایم بودم که صدای مداحی پخش شده از تلویزیون توجهم را جلب کرد :
سلام آقا
که الان رو بروتونم
من اینجامو
زیارت نامه میخونم !
حسین جانم !
بزار سایه ات همیشه رو سرم باشه
قرار ما شب جمعه حرم باشه
حسین جانم!
با دیدن خیل عظیم زائران اربعین چشمانم پر شد
جا ماندن از هر راهی سخت بود
مخصوصا اگر از دیار عشق جا بمانی
عصر با خبری که امیر علی آورد
دلم یک جیغ بلند می خواست
و آغوش امیر علی را
و دیگر هیچ !
جور شدن
و رفتن همراه کاروان تنها چیزی بود که انتظارش را داشتم
با ذوق ساک جفتمان را بستم
و هدیه روز زن امیر علی که
یک چادر عربی بود را هم گذاشتم تا سرم کنم
شدیدا معصوم و نازم می کرد
۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰
قدم قدم موکب ها رو می گردم
ستون ستون دنبال یه نشونم
کجای این جمعیتی که
میخوام نمازم رو پشت سرت بخونم
به طرف امیر علی برگشتم
که زیر لب این چند بیت را تکرار می کرد
عشق و دلتنگی از تمام واژگان سرریز بود !
میدونم که بین زائرایی
میدونم میون مردمی
میسوزم تو آتیش غمت
ای آقا عمود چندمی؟!
یا مهدی عزیز فاطمه
آنقدر این مداحی را تکرار کرده بود
که من هم حفظش بودم
صدایش را یواشکی ظبط می کردم
اولین بار بود که در این مسیر پا می گذاشتم
بوی پاییز و بوی محرم با هم در آمیخته بود
و دلدادگی رو به نقطه اوج خودش می رساند
پاییز و محرم همراه او قشنگ تر میشد
ذوق و هیجان دیدن صحن و سرای ارباب یک طرف
چیز های بامزه و دیدنی میان راه هم یک طرف
تمام این آدم ها ، چه سنی و چه شیعه
چه ایرانی و چه خارجی
یک انگیزه و هدف داشتند از طی این مسیر
و آن عشقشان به حسین و اهل بیتش بود !
❤️کپی حتی با ذکر نام نویسنده مورد رضایت نیست ❤️
@mohajeran_ir
#رایحه_حضور
#پارت_۱۴۹
#سنا_لطفے
من حرم لازمم دلم تنگ است
روزگارم ببین بهم خورده
تو عراقی و من هم ایرانم
سرنوشت اینچنین رقم خورده
به نجف که رسیدیم
دلم بیشتر لرزید
در صحن و سرای امامی بودم که عاشق ترم کرده بود
که عدالت و مهربانی اش باعث شده بود تغییر کنم
گره کور دارم اما باز
با یک نگاه تو بهترم آقا
بعد اقامت کوتاهمان در نجف دوباره به شوق دیدن ارباب
به راه افتادیم
میان راه هم امیر علی با حوصله به تمام سوال هایم پاسخگو بود
تشنه دانستن بودم که
این حسین کیست که همه عالم دیوانه اوست؟!
لیوان آب را از خانمی که کنار جاده بود گرفتم
و یک نفس سر کشیدم
و از ته دل آخیش گفتم
امیر علی لیوان یکبار مصرف را از دستم گرفت
و درون کیسه ای که در دستش بود قرار داد
و بعد گفت :
خانم گلم بیا به یه روایت مهمونت کنم
و من با ذوق گوش و دلم را به او سپردم :
یه شخصی ..
مهمون امام صادق(ع) بود
نصفه شب تشنگی باعث میشه از خواب بیدار بشه
همین که میره آب بخوره ...
میبینه امام صادق با یه حالِ خوشی در حال
نافله شب خوندن هستن...
و میبینن حضرت سر به سجده گذاشتن
زار زار گریه میکنن!
این شخص، یه غبطه ای میخوره و
یه لیوان آب میخوره...
و سلام میده به ابی عبدالله و
یادِ لب عطشان امام حسین میکنه!
فردا میشه و به امام صادق عرض میکنه
دیشب خیلی حالِ خوشی داشتید
من به حالتون غبطه خوردم!
امام صادق میفرماید...
حاضرم دیشبم رو
با دیشبِ تو عوض کنم!
یه لحظه مات می مونه
میگه آقا آخه... من که کاری نکردم!
شما نافله شب خوندید...
اونم با حالِ خوش و ناله و گریه...
امام صادق میفرمایند
اگر حاضری ثواب دیشب من برای تو...
ثواب دیشب تو برای من!
چرا که هر کس تشنه اش بشه
آب بخوره یاد لب عطشانِ کربلا کنه
خدا صدهزار گناه
از نامه اعمالش محو میکنه...!
صدهزار حسنه به نامه اعمالش اضافه میکنه!
و ثوابِ آزاد کردنِ صدهزار بنده
در راه خدا رو بهش میده!
امام صادق (علیهالسلام) میفرمایند:
«هر کس آبی بیاشامد و جدم
حسین (علیهالسلام) را یاد کند
و بر قاتلین او لعن و نفرین نماید،
🌸خداوند صد هزار حسنه برایش بنویسد
و صد هزار گناه او را بیامرزد،
و او را در جایگاههای بلند جای دهد
و مانند این است که صد هزار بنده را آزاد کرده باشد.
پس او در روز قیامت با دلی شاد و چهرهای خندان محشور میشود...!
(منتهی الامال، صفحه ۳۴۳)
💜کپی حتی با ذکر نام نویسنده مورد رضایت نیست 💜
@mohajeran_ir
#رایحه_حضور
#پارت_آخر
#سنا_لطفے
اینو گفتم که بگم
عزیز دلم میانبر بزن میون ساده ترین کار هات برای خدا
خدا این میانبر های زیرکانه رو دوست داره
به جای آخیش بگو یا حسین
دستش را فشاری دادم :
قربون خدا برم که تو رو نصیبم کرد
با لبخند نگاهم کرد
_ تا من باز محو چالت نشدم زودتر راه بیفت آقا
بعد طی مسیر چند روزه
به کربلا رسیدیم
همین که نگاهم به حرم افتاد
امیر علی زیر گوشم گفت :
دعا کن ،
اولین باره میایی اینجا
اولین نگاهته به حرم
و من چه دعایی می کردم
وقتی یکی از بهترین بنده های خدا همسرم بود و حالا کنارم
آرزوی خوشبختی و سلامتی برای همه خوب بود به گمانم !
رسیدیم به کرب و بلا خیره شو
به گنبد به گلدسته ها خیره شو
اگه قطره اشکی چکید از چشات
به بارون این قطره ها خیره شو
ببین از شب بی قراری چی یادت میاد
ببین از غم و گریه زاری چی یادت میاد
بهترین دو راهی دنیا مقابلمان بود
دو راهی میان حسین و علمدار سپاهش
به پیشنهاد امیر علی اول به پابوس سقای حرم رفتیم
تا اذن بگیریم برای دیدار برادر!
ای حرم میبینی جلوی تو زانو زدم
ای حرم خبر داری که چند دفعه رو زدم
ای حرم چقدر پای تو دست به پهلو زدم
چند سال اخیر مرور شد مقابلم
دختری که تردید داشت
گیر کرده بود میان انتخاب اشتباهش
به صورت اتفاقی با معلمی آشنا شده بود
که رایحه حضور آن بالاسری بود
و بعد خیلی چیز ها در افکارش تغییر کرد
اگر محبت و سایه لطف خدا نبود
و من همراه سعید می ماندم
چه بلایی سرم می آمد ؟!
و حالا همراه همسفرم ، مهمان ارباب بودیم !
مهمان سر ترین آقایی که بی سر بود !
خدا عجیب بلد بود خدایی کند
فقط کافی بود دل به دل حکمت و رحمت و نعمتش می دادی!
آیه ای که همیشه در ذهنم بود دوباره تداعی شد
و خدا کافی است برای بنده اش !
🌺کپی حتی با ذکر نام نویسنده مورد رضایت نیست 🌺
@mohajeran_ir