☑️غزلی از علامه که تمام کلماتش فارسی است.
#سید_مصطفی_محققداماد:
▪️« ...حالا که بحث شیرین زبان فارسی است اجازه بدهید به علامهطباطبایی بازگردیم و تأکید کنیم که او، علاوه بر مراتب حوزوی، ادیب هم بود. او اهل تبریز و آذربایجان بود و با اینکه آذری سخن میگفت، به زبان فارسی توجه جدی داشت. شاید شنیده باشید که علامه غزلی دارد که تمام کلماتش فارسی است و حتی یک کلمه عربی در آن وجود ندارد. چند بیت آن را برایتان میخوانم:
« گذر ز دانه و دام جهان و خویش مباز
که مرغ با پر آزاد میکند پرواز
به کوهپایه زان بامداد با یاران
که دور باد دل پاکشان ز سوز و گداز
چه گویمت که چه میگفت باد مشک فشان
که میگشود به گفتار خود هزاران راز
ز من نیوش و میاسا در این دو روز جهان
که پیش روی تو راهیست سخت دور و دراز »
◾️آفاقحکمتدرسپهرمعرفت، گفتوگوی حامدزارع با دکتر سیدمصطفی محققداماد، صفحهٔ۵۷◾️
@mohamad_hosein_tabatabaei
☑️جدایی دین از فلسفه!! ستمیاست آشکار
▪️به راستی به دور از انصاف، بلکه ستمی آشکار است که در میان ادیان آسمانی و فلسفهٔ الهی جدایی بیندازیم.
▪️دین چیزی جز یک سلسله معارف اصیل اعتقادی (اصول) و مجموعهای از مسائل حقوقی و اخلاقی (فروع) نمیباشد. مگر نه این است که پیامبران الهی مردان پاکی بودند که جامعهٔ بشریت را به فرمان خداوندی به سوی زندگی ایدهآل و سعادت حقیقی رهبری میکردند؟ و آیا سعادت حقیقی انسان جز در این است که انسان در پرتو هوش سرشار و استعداد ذاتی خود به شناخت حقایق نائل آید و با درک اسرار و رموز جهان هستی، روش درست و معتدلی را در زندگی علمی، پیشهٔ خود سازد؟ و آیا برای به دست آوردن این معارف، راهی جز استدلال و اقامهٔ برهان در پیش دارد؟
پس در صورتی که استدلال و اقامه برهان با سرشت انسان آمیخته است، چگونه ممکن است که ادیان آسمانی و پیامبران الهی مردم را بر خلاف فطرت و سرشت آنها به پذیرش چیزی بدون دلیل فراخوانند و از آنها بخواهند که از راه فطرت و طبیعت خود منحرف شوند و مطالب آنها را بدون دلیل برهان بپذیرند.
▪️در حقیقت بین روش انبیا در دعوت مردم به سوی حق و حقیقت و بین آنچه انسان با دلیل و برهان و آن میرسد فرقی نیست.
◾️رساله علیوفلسفهالهی◾️
@mohamad_hosein_tabatabaei
◾️تو مسئول هدایت مردم نیستی!
"وَماأَنْتَعَلَيْهِمْبِوَكِيلٍ"◾️
▪️يعنی امر آنان (مردم) به تو واگذار نشده تا در تدبير شؤون آنان مسئول باشی و در نتيجه تلاش كنی تا هدايت را به هر نحوی شده در دل آنان وارد سازی.
و معنای آن اين است كه ما به تو دستور دادهايم ايشان را به آنچه گفتهايم تهديد كنی، چون ما قرآن را به حق و برای اين نازل كردهايم كه آن را بر مردم بخوانی و بس، حال هر كس با آن هدايت يافت، نفع هدايتش عايد خودش میشود و هر كس گمراه شد و هدايت نيافت، ضرر گمراهی نيز عايد خودش میشود، و تو از طرف من وكيل و مدبر شؤون آنان نيستی، تا هدايت را در دل آنان جای دهی، تو از اين بابت هيچ اختياری و مسئوليتی نداری.
☑️تفسیرالمیزان، ذیلآیهٔ۴۱سورةزمر
@mohamad_hosein_tabatabaei
کیش مهر (درمحضر علامه طباطبایی)
▪️آخر کار، خدا به دوستان اهل بیت علیهم السّلام نشان میدهد که برای فسّاق و فجّار هم آن پایینها سور
▪️آخر کار، خدا به دوستان اهل بیت علیهم السّلام نشان میدهد که برای فسّاق و فجّار هم آن پایینها سور و ساتی درست کرده و غصّهی آنها هم تمام شده است. آخر کار همان دوازده نفر، اهل تابوت باقی میمانند که شش نفرشان از امم سَلفند، از جمله فرعون و نمرود و شدّاد، و شش نفرشان از این امّتند، از جمله اوّلی و دومی و سومی.
◾️مصباح_الهدی/ ص ١٥٦ و ١٥٧
شرح و توضيح #مصباح_الهدی مبحث چهاردهم: #بهشت_و_دوزخ٤/ استاد مهدی طيّب◾️
@mohamad_hosein_tabatabaei
کیش مهر (درمحضر علامه طباطبایی)
آيات 41 - 35، آل عمران،قسمت اول بخش اول2⃣ ● بیان آیات إِذْ قَالَتِ امْرَأَت عِمْرَنَ رَب إِنى
آیات41-35 آل عمران، قسمت اول
بخش دوم
⚫️معنای سخن مادر مریم : (( ندرت لک ما فی بطنی محررا))
این نکته هم روشن است که تحریر فرزند چه به وسیله پدر باشد یا مادر، تحریر از بردگی نیست و دختر عمران برده نبوده ، تا مادرش او را آزاد كند، پس تحرير در اين آيه آزاد كردن از قيد ولايتى است كه والدين بر فرزند خود دارند، و با داشتن آن ولايت ، او را تربيت مى كنند، و در مقاصد خود بكار مى برند و اطاعتشان بر فرزند واجب است .
پس با تحرير، فرزند از تسلطى كه پدر و مادر بر او دارند خارج مى شود، ديگر پدر و مادر، او را بخدمت نمى گيرند، و اگر اين تحرير به وسيله نذر و بخاطر خدا انجام شود، معنايش اين مى شود كه اين فرزند در ولايت خدا داخل شود، تنها او را بپرستد و خدمت كند و خدمت خدا كردن به اين است كه در مسجد و كليسا و اماكن مقدسه اى كه مختص عبادت خدا است خدمت كند، در حالى كه اگر اين نذر نبود، فرزند مى بايست پدر و مادر خود را خدمت مى كرد.
بعضى هم گفته اند: رسم اين بوده كه پدران و مادران فرزند خود را براى خدا تحرير مى كردند، و بعد از اين تحرير ديگر فرزند خود را در منافع شخصى خود بكار نمى گرفتند، و در حوائج خود استخدام نمى نمودند، بلكه او را در كنيسه مى بردند، تا آنجا را آب و جاروب كند، و خادم آنجا باشد و اين فرزند هم چنان به خدمت خود ادامه مى داد، تا به حد بلوغ مى رسيد، در آن موقع ديگر اختيار با خودش بود، مى توانست به خدمت خود در معبد ادامه دهد، و مى توانست از آنجا بيرون شود.
و اين آيه دلالت دارد بر اينكه مادر مريم معتقد بوده به اينكه فرزندى كه در شكم دارد پسر است ، نه دختر چون مناجاتى كه با خدا دارد قاطعانه است و در آن شرط نكرده كه اگر فرزندم پسر بود تحرير مى كنيم ، بلكه بطور قطع گفته : ((نذرت لك ما فى بطنى محررا)) از اينجا معلوم مى شود مطمئن بوده كه فرزندش پسر است .
بعضى خيال كرده اند كه اگر كلمه ((محررا)) مذكر آمده براى اين بوده كه حال از كلمه ((ما)) باشد، ماء موصوله كه مذكر و مؤنثش يكسان است و معنايش اينست كه هر چه در شكم من است چه پسر و چه دختر محرر باشد، و اين خيال درست نيست ، زيرا اگر اينطور نذر
ترجمه تفسير الميزان جلد 3 صفحه : 268
كرده بود، ديگر جا نداشت وقتى كه بچه را آورد، و ديد كه دختر است از در حسرت و تاسف بگويد: ((رب انى وضعتها انثى )) خدايا من فرزندم را دختر آوردم ، و نيز جا نداشت دنبال اين جمله بگويد: ((و خدا داناتر است به اينكه او چه زاييده ، و پسر مثل دختر نيست ))، كه بيانش بزودى مى آيد.
#تفسیر_المیزان
#سوره_آل_عمران
#علامه_طباطبایی_ره
🔹🔶🔸🔷🔹🔶🔸🔷🔹🔶🔸
🔹💠کانال کیش,مهر💠🔹
🔺درمحضرعلامه طباطبایی ره🔺
▶️: https://telegram.me/mohamad_hosein_tabatabaei
☑️« عزت نفس »
▪️دستگاه آفرینش که انسان را اجتماعی و نیازمند به تعاون آفریده است، او را طوری مجهز نموده که در محیط اجتماع با نیروی شخصی خود میتواند گِلیم خود را از آب بیرون کشیده و از بهره کاری که انجام میدهد، چرخ زندگی خود را بگرداند!
▪️با تامل در این امر، جای تردید باقی نمیماند که صفت «عزت نفس»، عبارت از آن است که انسان در زندگی از نیروهای خدادادی استفاده کند و در راه رسیدن به مقاصد خویش، آنها را به کار اندازد و «به نیروی دیگران تکیه نکند» و این خود یکی از «اخلاق فطری» و پسندیده انسان است.
▪️عزت نفس سدی است که انسان را از زندگی پست و بسیاری از کارهای ناروا و کردارهای زشت نگه میدارد. کسی که عزت نفس ندارد و چشم به دست این و آن دوخته است، به آسانی میتواند اراده و شخصیت خود را به دیگران بفروشد! و به طمع نوایی ناچیز، هر چه بگویند آن کند! و هر چه از او بخواهند- اگر چه آزادی فطری و آبرو و عزت و شرافت باشد- نثار کند.
◾️تعالیماسلام، صفحهٔ۲۳۵◾️
@mohamad_hosein_tabatabaei
☑️فلسفهٔ الهی مارا به چیزی جز معارفالهی رهبری نمیکند.
اینی که اینها میگویند، عدمش بهتر از وجود است.
▪️شما هرگز به سخنان این گروه گوش نکنید و به سخنان جمعی از نویسندگان خود ما نیز اعتنا نکنید که میگویند: «دین بر روی فلسفه خط بطلان کشیده و با آن
سرِ سازگاری ندارد و موضع دین غیر از موضع فلسفه است و هدف دین چیزی جز هدف فلسفه است »
اینها فلسفه را چنین معرفی میکنند: «فلسفه مجموعه ای از آراء و افکار گروهی از مردان یونانی و غیریونانی است که در میان آنها خداشناس و منکر خدا، ملحد و پرهیزگار، مؤمن و کافر، حقیقت جو و خطاگر یافت میشوند. پس طرح مسائل فلسفی چیزی جز پیروی از دانشمندان معروف آنها و به کار بستن آراء و نظریات آنها نمیباشد.»
▪️اگر فلسفه این باشد که اینها برای ما ترسیم میکنند و حقیقت آن همان باشد که اینها
میپندارند عدمش بهتر از وجود آن است و بر اشخاص ارزشمند است که خود را باآن آلوده نسازند و بر دین است که با قاطعیت تمام در برابر آن بایستد و از آن بیزاری بجوید، ولی خوشبختانه مطلب از این قرار نیست و این عقیده در مورد فلسفه صحیح نیست.
▪️این عقیده تنها در برخی از رشتهها صادق است که به آراء و عقاید دانشمندان اعتماد میکنند و در مسائلی که دلیلی جز اتفاق آراء ندارد به استقرای عقاید دانشمندان میپردازند و آن را ملاک و معیار قرار میدهند اما در مورد فلسفه، حقیقت برعکس پندار این گروه است، زیرا فلسفه به طوری که یادآور شدیم عبارت
است از بحث و کاوش استدلالی از حقیقت اشیاء، و هرگز به گفتهٔ این و آن توجهی
ندارد و حتی وحدت نظر و اتفاق آراء در فلسفه ارزش و اعتباری ندارد. و هرگز نمیتوان در شناخت واقعیت اشیاء به سخنان این و آن اعتماد کرد، و آراء و عقاید دانشمندان هرگز نمیتواند در این مسائل، آرامش بخش و اطمینان آور باشد چه رسد به این که به صورت پناهگاه علمی درآید.
▪️روی این بیان بی اعتبار بودن این عقیده روشن میشود، شما نیز این حرفها را به دور اندازید و مطمئن باشید که فلسفهٔ الهی مارا به چیزی جز معارف الهی رهبری نمی کند که "دین حقیقی نیز هیچ تضادی با آن ندارد و هر دو یک هدف را دنبال میکنند."
◾️رساله علی و فلسفهٔ الهی◾️
@mohamad_hosein_tabatabaei
☑️« مضار زندگی اتکالی (وابسته) »
▪️زندگی اتكالى (وابسته) یعنی به امید و پشتیبانی دیگران زیستن، در حقیقت از دست دادن افتخارِ انسانی و شرافت استقلال و آزادی و منشأ همه گونه بزه و زشتکاریهای اجتماعی است که از خواری و پستی، سرچشمه می گیرد.
▪️کسی که به امید دیگران نشسته چشم به دست این و آن میدوزد، در حقیقت اراده و شعور خود را در این راه میفروشد؛ باید تملق کند. باید هر چه بخواهند و بگویند -حق یا باطل زشت یا زیبا- انجام دهد. به هر عار و ننگی تن در دهد، بیگانه پرستی نماید. به هر ستم و ناروایی راضی شود و بالاخره همه حدود و مقررات انسانی را به هیچ شمرد.
◾️تعالیماسلام، صفحهٔ۲۴۹◾️
@mohamad_hosein_tabatabaei
▪️ضايعهی عظيم ويرانشدن بنای قبور ائمّهی بقيع علیهمالسّلام، ضايعهای است كه جراحت آن همچنان بر قلوب شيعيان عالم و هرکس كه دارای درك انسانی است و به ارزشهای انسانی احترام میگذارد، باقی است؛ چون شخصيتهای ائمّهی ما فقط محدود به قلمرو تشيّع نيست.
#ماه_شوال
☑️برخورد علامه طباطبایی در مسایل علمی با روشنفکران و اندیشمندان نسل معاصر خود چگونه بود. آیا با آنها ارتباطی داشت یا خیر؟
#مرحوم_سیدهادی_خسروشاهی:
▪️علامه با دانشمندان معاصر خود که در زمینههای قرآنی، علمی و فلسفی کار میکردند، تماس میگرفت و البته بنده هم گاهی در این امر واسطهٔ خیر بودم و با استاد همکاری میکردم. مثلا یکبار به مرحوم استاد گفتم: ابوالکلام آزاد در تفسیر خود کوروش را همان ذوالقرنین معرفی کرده و آقای باستانی پاریزی این بحث را ترجمه کرده و به طور مستقل منتشر ساخته است، ولی متأسفانه نسخ آن نایاب شده و من نتوانستم برای جناب عالی تهیه کنم، مگر این که از خود ایشان بخواهید. علامه فرمودند: «آدرس ایشان را بدهید.» که تقدیم شد و بعد ایشان در نامهای به طور مستقیم از آقای باستانی نسخهای را خواسته بودند که ایشان هم اقدام کرده بود. پس از وصول کتاب، استاد از من خواستند که وصول نامه و کتاب را به ایشان اعلام کنم و من در نامهای چنین کردم و آقای باستانی در مقدمه چاپ پنجم کتاب خود در این باره نوشتند: «استاد علامه طباطبایی در مرقومهای از من خواسته بودند نسخهای از کتاب را به ایشان برسانم و مخلص نیز تقدیم کردم. وصول آن نامه و کتاب به امضای حجت الاسلام آقای سیدهادی خسروشاهی که در آن ایام با آقای طباطبایی همکاری داشتهاند، اعلام شد»! البته من در آن ایام، جزو تلامذه استاد علامه بودم و به امر ایشان نامه اعلام وصول را فرستاده بودم. در واقع، علامه برای روشن شدن یک نکته علمی و برای کشف یک حقیقتی، از ارتباط و مکاتبه با اهل فن خودداری نمیکرد و به همین دلیل خلاصه مطالب کتاب
«ذوالقرنین یا کوروش کبیر» چندین صفحه از الميزان را به خود اختصاص داد و این مطلب در ترجمه فارسی مرحوم موسوی همدانی، جلد ۲۶، صفحه ۳۰۴ به بعد، نقل شده است. به هر حال این نوعی از همکاری و تبادل نظر علمی با استادان بود.
◾️دربارهٔ علامه طباطبایی، صفحه ۸۷
(خاطرات مستند مرحوم #سیدهادی_خسروشاهی)◾️
@mohamad_hosein_tabatabaei
☑️ذوالقرنین همان کورش کبیر است.
ماجرای ذوالقرنین در قرآن کریم
▪️... بعضى گفتهاند:
ذوالقرنین همان کورش یکى از ملوک هخامنشى در فارس است که در سالهاى (۵۳۹ - ۵۶۰) قم مىزیسته وهموبوده که امپراطورى ایرانى را تاسیس ومیان دومملکت فارس و ماد را جمع نمود. بابل را مسخر کرد وبه یهود اجازه مراجعت از بابل به اورشلیم را صادر کرد، ودر بناى هیکل کمکها کرد ومصر را به تسخیر خود درآورد، آنگاه به سوى یونان حرکت نموده بر مردم آنجا نیز مسلط شد وبه طرف مغرب رهسپار گردیده آنگاه روبه سوى مشرق نهاد و تا اقصى نقطه مشرق پیش رفت.
▪️این قول را یکى از علماى نزدیک به عصر ما ذکر کرده (ابوالکلام آزاد) ویکى از محققین هند در ایضاح وتقریب آن سخت کوشیده است. اجمال مطلب اینکه : آنچه قرآن از وصف ذوالقرنین آورده با این پادشاه عظیم تطبیق مى شود، زیرا اگر ذوالقرنین مذکور در قرآن مردى مؤمن به خدا و به دین توحید بوده کورش نیز بوده، واگر اوپادشاهى عادل ورعیت پرور و داراى سیره رفق و رأفت واحسان بوده این نیز بوده واگر اونسبت به ستمگران و دشمنان مردى سیاستمدار بوده این نیز بوده و اگر خدا باو از هر چیزى سببى داده به این نیز داده، واگر میان دین وعقل وفضائل اخلاقى وعده و عده و ثروت و شوکت و انقیاد اسباب براى اوجمع کرده براى این نیز جمع کرده بود.
وهمانطور که قرآن کریم فرموده #کورش نیز سفرى به سوى مغرب کرده حتى بر لیدیا وپیرامون آن نیز مستولى شده وبار دیگر به سوى مشرق سفر کرده تا به مطلع آفتاب برسد، ودر آنجا مردمى دید صحرانشین و وحشى که در بیابانها زندگى مى کردند. ونیز همین کورش سدى بنا کرده که به طورى که شواهد نشان مىدهد سد بنا شده در تنگه داریال میان کوههاى قفقاز ونزدیکیهاى شهر تفلیس است . این اجمال آن چیزى است که مولانا ابوالکلام آزاد گفته است که اینک تفصیل آن از نظر شما خواننده مىگذرد.
▪️اما مساله ایمانش به خدا وروز جزا:
دلیل بر این معنا کتاب عزرا (اصحاح ۱) وکتاب دانیال (اصحاح ۶) وکتاب اشعیاء (اصحاح ۴۴ و ۴۵) از کتب عهد عتیق است که در آنها از کورش تجلیل وتقدیس کرده و حتى در کتاب اشعیاء اورا ((راعى رب) (رعیتدار خدا) نامیده.
▪️واما فضائل نفسانى او:
گذشته از ایمانش به خدا، کافى است باز هم به آنچه از اخبار وسیره اووبه اخبار وسیره طاغیان جبار که با اوبه جنگ برخاسته اند مراجعه کنیم وببینیم وقتى بر ملوک ‹ماد› و ‹لیدیا› و ‹بابل› و ‹مصر› و یاغیان بدوى در اطراف بکتریا که همان بلخ باشد وغیر ایشان ظفر مىیافته با آنان چه معامله مىکرده ، در این صورت خواهیم دید که بر هر قومى ظفر پیدا مى کرده از مجرمین ایشان گذشت وعفو مىنموده وبزرگان وکریمان هر قومى را اکرام وضعفاى ایشان را ترحم مىنموده ومفسدین وخائنین آنان را سیاست مىنموده.
کتب عهد قدیم ویهود هم که اورا به نهایت درجه تعظیم نموده بدین جهت بوده که ایشان را از اسارت حکومت بابل نجات داده وبه بلادشان برگردانیده وبراى تجدید بناى هیکل هزینه کافى در اختیارشان گذاشته و نفائس گرانبهایى که از هیکل به غارت برده بودند ودر خزینههاى ملوک بابل نگهدارى مىشد به ایشان برگردانیده، وهمین خود موید دیگرى است براى این احتمال که کورش همان ذوالقرنین باشد، براى اینکه به طورى که اخبار شهادت مىدهد پرسش کنندگان از رسول خدا (صلى اللّه علیه وآله وسلم ) از داستان ذوالقرنین یهود بوده اند.
▪️علاوه بر این
مورخین قدیم یونان مانند ‹هردوت› و دیگران نیز جز به مروت وفتوت و سخاوت و کرم و گذشت و قلت حرص و داشتن رحمت و رأفت ، اورا نستودهاند، و او را به بهترین وجهى ثنا و ستایش کردهاند.
▪️واما اینکه چرا کورش را ذوالقرنین گفتهاند:
هر چند تواریخ از دلیلى که جوابگوى این سؤال باشد خالى است لیکن مجسمه سنگى که اخیرا در مشهد مرغاب در جنوب ایران از اوکشف شده جاى هیچ تردیدى نمىگذارد که هموذوالقرنین بوده، و وجه تسمیهاش این است که در این مجسمهها دوشاخ دیده مىشود که هر دو در وسط سر او درآمده یکى از آندو به طرف جلو و یکى دیگر به طرف عقب خم شده، واین با گفتار قدماى مورخین که در وجه تسمیه اوبه این اسم گفتهاند تاج ویا کلاه خودى داشته که داراى دوشاخ بوده درست تطبیق مىکند.
▪️این بود خلاصهاى از کلام ابوالکلام، که هر چند بعضى از جوانبش خالى از اعتراضاتى نیست، لیکن از هر گفتار دیگرى انطباقش با آیات قرآنى روشنتر وقابل قبولتر است.
◾️ترجمهالمیزان، ج۱۳، ص۵۳۶◾️
@mohamad_hosein_tabatabaei
☑️دین و فلسفه، دوروی یک سکه
هدف دین و روش پیامبران
▪️دامن پیامبران پاکتر از آن است که مردم را وادار کنند که مسائل را بدون دلیل بپذیرند و در راهی کورکورانه گام بسپارند! بلکه برعکس، هنگامی که با مردم سخن میگفتند در محدودهٔ استعداد و درک آنها سخن میگفتند و هنگامی که معجزهای برایشان میآوردند معجزهای را بر میگزیدند که رابطهٔ آن با صدق ادعای آنها بر مردم روشن باشد و از نظر مردم شایستگی آن بر اثبات ادعای آنها مسلم باشد. آنگاه برای آنها بر اساس معجزاتی که با چشم خود دیدهاند استدلال میکردند و ارتباط خود را به جهان بالا اثبات میکردند.
قرآن کریم، گواه زندهٔ گفتار ماست که در تمام دعوتهای خود عقول مردم را مخاطب قرار میدهد و در تمام مسائل مربوط به مبدأ و معاد و معارف کلی الهی چیزی را جز با دلیل روشن، بیان نمیکند و چیزی را جز با دلیل روشن رد نمی کند •[ قل هذه سبیلی اَدعوا اِلی الله علی بصیره انا و مَنِ اتّبعنی ]• «بگو: این است راه من که بابصیرت تمام به سوی خدا فرا میخوانم و پیرامون من نیز (در دعوت خود این راه را می پیمایند.)»
▪️کوتاه سخن این که: دین، هدفی جز این ندارد که مردم را در پرتو هوش و استعداد و نیروی استدلال که فطرتاً به آن مجهزند به شناخت حقایق جهان ماوراء طبیعت نائل سازد، و این درست همان چیزی است که به آن «فلسفهٔ الهی» گفته می شود.
▪️پس چگونه ممکن است که میان «دین آسمانی» و «فلسفهٔ الهی» که دوروی يک سکهاند جدایی انداخته شود؟
◾️رساله علیوفلسفهالهی◾️
@mohamad_hosein_tabatabaei
◾️شهادت حمزهی سیّدالشّهدا علیهالسلام◾️
▪️برای شهادت حضرت حمزه علیهالسّلام دو تاریخ نقل شده است: هفتم یا پانزدهم ماه شوّال. بعد از امیرالمؤمنین علیهالسّلام، حمزه عموی بزرگوار رسولالله صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم، سردار دلیر سپاه اسلام بود؛ که در ماجرای پرعبرت جنگ اُحُد به شهادت رسید.
▪️شهادت این بزرگوار را به محضر رسولالله صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم، امام عصر ارواحنافداه و همهی ارادتمندان خاندان پیامبر اکرم صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم، تسلیت عرض میکنیم.
#از_مناسبات_ماه_شوال
کیش مهر (درمحضر علامه طباطبایی)
آیات41-35 آل عمران، قسمت اول بخش دوم ⚫️معنای سخن مادر مریم : (( ندرت لک ما فی بطنی محررا)) این ن
آیات 41-35 آل عمران، قسمت اول
بخش سوم
● اعتقاد مادر مريم به حمل خود از روى جزم بود
و در حكايتى كه خداى تعالى از كلام جازم مادر مريم كرده فهميده مى شود كه اعتقاد او اعتقادى خرافى ، و يا ناشى از پاره اى نشانه هاى حدسى ، كه با تجربه و امثال آن به ذهن زنان مى رسد نبوده ، چون همه اينها ظن است ، نه علم و اعتقاد، و ظن كجا و اعتقاد حق كجا، از سوى ديگر كلام خدا عز و جل مشتمل بر باطل نيست ، و اگر هم در جائى باطلى را نام برده دنبالش ابطالش را هم آورده .
همچنان كه در آيه زير علم به پسر يا دختر بودن حمل را بخود منحصر نموده و فرموده : ((اللّه يعلم ما تحمل كل انثى و ما تغيض الارحام ، و ما تزداد))، و نيز درباره همين انحصار فرموده : ((عنده علم الساعه ، و ينزل الغيث و يعلم ما فى الارحام )) علم به غيب ديگران را منتهى به وحى خود دانسته .
و نيز فرموده : ((عالم الغيب فلا يظهر على غيبه احدا، الا من ارتضى )).
از مجموع اين مطالب فهميده مى شود آگاهى مادر مريم از پسر بودن حملش حدسى نبود، چون خدا آن را بطور جزم از وى حكايت كرده ، و اين حكايت خود دليل بر اين است كه اعتقاد وى بوجهى منتهى بوحى بوده ، و به همين جهت وقتى فهميد فرزندش دختر است ، از فرزند پسر مايوس نشد، و براى بار دوم با جزم و قطع عرضه داشت : ((و انى اعيذها بك و ذريتها من الشيطان الرجيم ...)) و در آن اثبات كرد كه مريم داراى ذريه است ، با اينكه ظاهرا راهى به چنين علمى نداشته است .
در جمله مورد بحث هر چند مفعول كلمه ((فتقبل منى )) حذف شده ، و نگفته كه نذر مرا مثلا قبول كن ، و يا آن را و همه اعمال صالحم را، و يا خودم و فرزند محررم را، و ليكن آيه بعدى كه مى فرمايد:
ترجمه تفسير الميزان جلد 3 صفحه : 269
((فتقبلها ربها بقبول حسن )) خالى از اشعار و يا دلالت بر آن حذف شده نيست ، مى فهماند كه منظور از آن همان فرزند محرر است .
((فلما وضعتها قالت : رب انى وضعتها انثى ))، با اينكه مى توانست بفرمايد: ((فلما وضعتما فى بطنها)) از جمله ((آنچه در بطن داشت )) به ضمير تعبير كرد و فرمود: ((وقتى آن را وضع كرد)) و اين خود اختصار گوئى لطيفى است ، و معناى جمله اين است كه زمانى كه فرزند خود را كه در شكم داشت بزائيد و معلومش گرديد كه دختر زاييده ، گفت : ((پروردگارا من آنرا دختر آوردم ))، و اين سخن بظاهر جمله اى است خبرى ، ولى منظور از آن اظهار حسرت و اندوه است ، نه اينكه بخواهد به خدا خبرى داده باشد.
#تفسیر_المیزان
#سوره_آل_عمران
#علامه_طباطبایی_ره
🔹🔶🔸🔷🔹🔶🔸🔷🔹🔶🔸
🔹💠کانال کیش,مهر💠🔹
🔺درمحضرعلامه طباطبایی ره🔺
▶️: https://telegram.me/mohamad_hosein_tabatabaei
☑️مرحوم #علامه_طباطبایی:
▪️مسأله رزق یعنی اموال و اولاد، و کمی و زیادی آن، به دست خدا است، که هر کسی را به مقتضای حکمت و مصلحت از آن روزی میکند و اسباب بدست آوردنش را هم فراهم میکند، و خواست انسان و کرامت و حرمتی که نزد خدا دارد، هیچ اثری در کمی و زیادی رزقش ندارد.
برای اینکه چه بسا رزق یک مؤمن، و یک کافر، و یک عقل دوراندیش، زیاد میشود، همچنانکه رزق یک احمق و بیعقل زیاد میشود، و چه بسا همین نامبردگان رزقشان کم میشود، و یا در اول زیاد، و در آخر کم میشود، پس زیادی مال هیچ دلالتی بر سعادت و کرامت نزد خدا ندارد.
◾️حکمت زلال ۲۹۷◾️
@mohamad_hosein_tabatabaei
بسم الله الرحمن الرحیم
☑️برشی از المیزان«۱»
لطفا آیه ۶۹ سوره مبارکه نساء رو مطالعه کنید.
#متن_آیه:
▪️وَمَنْ یُطِعِ اللَّهَ وَالرَّسُولَ فَأُولَئِکَ مَعَ الَّذِینَ أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَیْهِمْ مِنَ النَّبِیِّینَ وَالصِّدِّیقِینَ وَالشُّهَدَاءِ وَالصَّالِحِینَ وَحَسُنَ أُولَئِکَ رَفِیقًا
#ترجمه:
▪️و کسی که خدا و پیامبر را اطاعت کند همنشین کسانی خواهد بود که خدا نعمت خود را بر آنان تمام کرده؛از پیامبران و صدیقین و شهدا و صالحین؛و آنها رفیقهای خوبی هستند.
#المیزان:
در روایتی از امام علی (علیه السلام) در شان نزول این آیه آمده است که مردی از انصار به حضور پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله) شرفیاب شد وگفت: ای پیامبر خدا، من توانایی جدایی از شما را ندارم. هنگامیکه به خانه ام میروم، همین که به یاد شما می افتم، دیگر دستم به کار نمیرود،کارم را هرچه باشد رها میکنم و به زیارت شما می آیم تا شما را ببینم و آرام بگیرم و این به دلیل عشق و علاقه ی من به شماست. اکنون در این اندیشه ام که در روز قیامت که شما داخل بهشت میشوید و به بالاترین درجه میروید، چه کنم؟! آنروز چگونه بر جدایی شما صبر کنم؟! پس این آیه نازل شد. آنگاه پیامبر(صلی الله علیه و آله) آن مرد را فرا خواند و این آیه را برایش تلاوت کرد و به او بشارت و مژده داد.
✔️المیزان ج۴ ص۴۲۵
@mohamad_hosein_tabatabaei
بسم الله الرحمن الرحیم
☑️قسمتی از کتاب تعالیم اسلامی از تألیفات مرحوم علامه طباطبایی
▪️{امام محمد تقى و امام على النقى و امام حسن عسكرى عليهم السلام}
محيط زندگى اين سه امام بزرگ، مشابه هم بود. پس از شهادت امام رضا عليه السلام مأمون يگانه فرزند وى، امام محمد تقى را به بغداد احضار كرد و از در مهر و ملاطفت! پيش آمده و دختر خود را با آن حضرت تزويج و با اعزاز تمام، پيش خود نگاهداشت!
اين رفتار، گرچه دوستانه به نظر مىرسيد، اما «مأمون» با همين سياست در واقع امام عليه السلام را از هر جهت تحت نظر و مراقبت شديد خود در آورده بود.
اقامت غير اختيارى امام على النقى و امام حسن عسكرى در «سامراء» هم كه در زمان امامتشان پايتخت خلافت بود، در حقيقت عنوان حبس نظرى داشت.
مدت امامت اين سه بزرگوار، روى هم پنجاه و هفت سال است. كثرت افراد شيعه در آن زمان كه در ايران و عراق و سوريه اقامت داشتند، قابل توجه و بالغ به صدها هزار بود و صدها نفر از رجال حديث در ميان ايشان وجود داشته است. با وجود اين، متأسفانه احاديثى كه از اين سه امام نقل شده، خيلى كم و نيز مدت عمرشان كوتاه بوده است. امام نهم در بيست و پنج سالگى و امام دهم در چهل سالگى و امام يازدهم در بيست و هفت سالگى به شهادت رسيدهاند. همه اين نكات گواهى روشن است بر اين كه كنترل و مراقبت و كارشكنى مخالفان در زمان آنان، بسيار شديد بوده است و اين بزرگواران نتوانستهاند وظايف خود را آزادانه انجام دهند. با اين همه اخبار گرانبهايى در اصول و فروع دين از اين سه بزرگوار رسيده است.
✔️تعالیم اسلامی ص۱۸۰
@mohamad_hosein_tabatabaei
بسم الله الرحمن الرحیم
☑️نظر مرحوم علامه در مورد سجده بر غیر خدا
َ
وَإِذْ قُلْنَا لِلْمَلاَئِكَةِ اسْجُدُواْ لآدَمَ
#ترجمه:
و به فرشتگان گفتيم : آدم را سجده کنيد.
«سوره مبارکه بقره آیه ۳۴»
▪️از این جمله به طور سربسته و اجمال استفاده می شود که سجده برای غیر خدا جایز است...در صورتی که منظور از آن احترام و تکریم ودر عین حال خضوع و اطاعت امر خدا نیز بوده باشد.نظیر این استفاده در آیه ۱۰۰ سوره مبارکه یوسف.
بعبارت دیگر سجده عبادت ذاتی نیست.آنچه در شرع و یا عقل ممنوع است این است که انسان با سجده خود برای غیر خدا بخواهد برای آن غیر،اثبات ربوبیت کند و اما اگر منظورش از سجده فقط تحیت و یا احترام او باشد در اینصورت نه دلیل شرعی بر حرمت این سجده هست و نه عقلی.
✔️برگزیده تفسیر المیزان ج۱ ص۲۹
@mohamad_hosein_tabatabaei
▪️تمام خلق اوّلين وآخرين، زير سايهی محمّد است. فرمود اِنْ كُنْتُمْ تُحِبّوُنَ اللهَ، اگر شما خدا را دوست داريد فَاتَّبِعوُنى؛ مرا متابعت كنيد و فرمان مرا ببريد تا يُحْبِبْكُمُ اللهُ. آن وقت مثل خودم همانطور كه دوستتان دارم، خدا هم كه بالا سر همه است، همهی ما را با هم دوست مىدارد. اينطورى ما را هم نزد خداى خودش برد. وقتى كه پيغمبر را دوست داريم، خدا چون دوست و محبوبش بود، آمد و دست انداخت و همه ما را، هم محمّد را و هم زير دست و پايش را بغل كرد. لذا از طرف پيغمبرش به امّت مىگويد، اگر شما خدا را دوست داريد. فَاتَّبِعوُنى، من را متابعت كنيد، يُحْبِبْكُمُ اللهُ، آن وقت خدا شما را دوست دارد. فرق است بين اينكه، خدا را دوست بداريم يا خدا ما را دوست بدارد. كدام بهتر است؟ وقتى من خدا را دوست دارم خيلى بايد مراقبت كنم كه دستم كوتاه نشود! امّا وقتى خدا من يا شما را دربرگرفته چطور؟ آن وقت شما ديگر بپّا هم دارى! مىخواهى در بروى نمىتوانى! گفت يكى اينجاست كه مرا پنهانى گرفته و نمىتوانم در بروم. رفيقم دم در ايستاده مىگويد بلند شو بيا، امّا نمىتوانم بروم. گفت چرا؟ گفت اينجا قاطى اين جمعيّت، يكى پنهان است، نمىشناسمش امّا نمىگذارد بروم ـ او محمّد است.
✔️طوبای محبّت٤، ص۱۴۳
@mohamad_hosein_tabatabaei
فَحُبُّك راحَتي في کُلّ حینٍ
وَ ذِکْرُك مُونِسي في کُلّ حالي...
#یاحسین
@mohamad_hosein_tabatabaei
🍀السَّلامُ علَی مُطَهِّرِ الْأَرْضِ ، وَناشِرِ الْعَدْلِ فِى الطُّولِ وَالْعَرْضِ ، وَ الْحُجَّةِ الْقائِمِ الْمَهْدِيِّ ، الْإِمامِ الْمُنْتَظَرِ الْمَرْضِيِّ🍀
@mohamad_hosein_tabatabaei
«اَللّهُمَّ اِنّی اَسئَلُکَ بِحَقِّ وَلِیَّکَ عَلِیِّ بْنِ اَبِیطالِبٍ اَلَّذِی ما اَشْرَکَ بِکَ طَرْفَةَ عَینٍ اَبَداً اَنْ تُعَجِّلَ فَرَجَ وَلِیِّکَ الْقائِمِ الْمَهْدِیِّ وَ تُصْلِحَ اَمْرَهُ فِی هذِهِ السّاعَةِ»
@mohamad_hosein_tabatabaei
کیش مهر (درمحضر علامه طباطبایی)
آیات 41-35 آل عمران، قسمت اول بخش سوم ● اعتقاد مادر مريم به حمل خود از روى جزم بود و در حكايتى
آیات 41-35 آل عمران، قسمت اول
بخش چهارم
⚫️ معنای جمله ((و لیس الذکر کالانثی ))
وَ اللَّهُ أَعْلَمُ بِمَا وَضعَت وَ لَيْس الذَّكَرُ كالاُنثى این دو جمله از همسر عمران نيست ، بلكه كلام خداى تعالى است ، كه بعنوان جمله معترضه آورده شده و بعضى در اين باره دو احتمال داده اند، يكى اينكه هر دو جمله كلام مادر مريم همسر عمران باشد، دوم اينكه جمله اولى كلام خدا و دومى كلام همسر عمران باشد، و هيچ يك درست نيست .
اما اولى درست نيست ، زيرا پر واضح است كه اگر كلام همسر عمران باشد بايد آيه به اين صورت باشد، كه ((خدا بهتر مى داند من چه چيز زائيده ام ))، ليكن از آنجا كه گفتيم جمله قبلى ((رب انى وضعتها انثى )) در مقام اظهار حسرت و اندوه بود، از ظاهر جمله : ((و اللّه اعلم بما وضعت )) استفاده مى شود كه مى خواهد بفرمايد ما مى دانيم كه فرزند او دختر است ، و ليكن با دختر كردن فرزند او خواستيم آرزوى او را به بهترين وجه برآوريم ، و بطريقى برآوريم كه او را خشنودتر سازد، و اگر او مى دانست كه چرا فرزند در شكم او را دختر كرديم هرگز حسرت نمى خورد، و آنطور اندوهناك نمى شد، او نمى دانست كه اگر فرزندش پسر مى شد، اميدش آنطور كه بايد محقق نمى شد، و ممكن نبود نتائجى كه در دختر شدن فرزندش هست ، در پسر شدن آن به دست آيد، براى اينكه نهايت نتيجه اى كه ممكن بود از پسر بودن فرزندش بدست آيد اين بود كه فرزندى چون عيسى از او متولد شود، كه پيامبرى باشد شفا دهنده كور مادر زاد، و بيمار برصى و زنده كننده مردگان ، و ليكن در دختر بودن حملش نتيجه اى ديگر نيز عايد مى شود و آن اين است كه كلمه اللّه تمام مى شود، و پسرى بدون پدر مى زايد، و در نتيجه هم خودش و هم فرزندش آيتى و معجره اى براى اهل عالم مى شوند، پسرى مى زايد كه در گهواره با مردم سخن مى گويد، روحى و كلمه اى از خدا مى شود، فرزندى كه مثلش نزد خدا مثل آدم است ، و از او و از مادرش آن دختر طاهره مباركه آثار و بركات و آيات روشن ديگر بروز مى كند.
ترجمه تفسير الميزان جلد 3 صفحه : 270
از اينجا روشن مى شود كه جمله : ((و ليس الذكر كالانثى )) نيز نمى تواند كلام همسر عمران باشد، بلكه آن نيز حكايت كلام خداى تعالى است ، و اگر كلام همسر عمران بود جا داشت بفرمايد: ((و ليس الانثى كالذكر))، نه اينكه عكس آن را بفرمايد، و اين بسيار روشن است ، براى اينكه وقتى انسان يك چيز ارجمند و يا مقامى بلند را آرزو دارد، ولى چيزى كمتر از آن يا مقامى پائين تر باو داده مى شود، از در حسرت مى گويد: اين آن نيست كه من در طلبش بودم ، و يا مى گويد آنچه به من دادند مثل آنچه من مى خواستم نبود، و نمى گويد آنچه من آرزو داشتم مثل اينكه به منش دادند نيست ، از همين جا روشن مى شود كه ((الف و لام )) در دو كلمه ((الذكر)) و ((الانثى )) تنها الف و لام عهد است .
ولى بيشتر مفسرين جمله : ((و ليس الذكر كالانثى )) را تتمه كلام همسر عمران گرفته ، آنگاه در اينكه چرا نگفت : ((و ليس الانثى كالذكر)) و توجيه اينكه چرا گفت : ((و ليس الذكر كالانثى )) خود را بزحمت انداختند، و زحمتشان بجائى نرسيده ، اگر بخواهى مى توانى به كتب آنان مراجعه كنى .
#تفسیر_المیزان
#سوره_آل_عمران
#علامه_طباطبایی_ره
🔹🔶🔸🔷🔹🔶🔸🔷🔹🔶🔸
🔹💠کانال کیش,مهر💠🔹
🔺درمحضرعلامه طباطبایی ره🔺
▶️: https://telegram.me/mohamad_hosein_tabatabaei
▪️«تا وقتی که انسان با بدن خود قرین و همنشین است، امکان تغییر ملکات را دارد، ولی وقتی از بدن جدا شد دیگر تغییری در او راه نمییابد مگر به شفاعت یا آمرزش.»
✔️المیزان ج۲، ص۲۵۶
@mohamad_hosein_tabatabaei
▪️ #متصوفه میگویند مقصود از هوالاول و الأخر در سوره حدید، حضرت علی علیه السلام است چنان که مجلسی هم در جلد ۸ بحارالانوار چنین نقل کرده است و هم چنین زمینه اشتباهات را وسیع تر مینماید، پس اگر بخواهیم ادعای دسته فوق را تکذیب نماییم گفته مجلسی را رد نمودهایم، زیرا ضمایری که برگشتش به خداست در قران بسیار است، مثلا (فهويهديني)، (فهو يشفين)...و امثال این ضمایر ... از این قبیل ضمایر در قرآن زیاد است. کجا بفهمیم که مرجع این ضمایر «علی» نباشد، با این که سیاق آیات نشان میدهد که مرجع این ضمایر خداست؟
#جواب/
آنچه در روایت وارد شده این است که علی علیه السلام اول و آخر است و در روایت دیگر وارد شده که معنای اول و آخر بودن علی علیه السلام این است که ایشان اول کسی است که به رسول اکرم صلی الله علیه واله ایمان آورد و آخرین کسی است که از آن حضرت جدا شد و آن وقتی بود که جسد مقدس آن حضرت را در قبر شریف گذاشت و بیرون آمد. و ظاهر سیاق اول سوره حدید میرساند که مراد از اول کسی است که وجودش مسبوق به عدم نباشد و از آخر این است که وجودش ملحوق به عدم نباشد و آن خداست عز و جل چنان که می فرماید: «وأنَّ إلٰى ربّک المنتهیٰ»
✔️بررسیهایاسلامی،ج۲،ص۱۷۰
@mohamad_hosein_tabatabaei