📔#داستان_واقعی_آموزنده
⚡️دختر18ساله ام هرشب ساعت 3 به کجا می رود⁉️⚠️
چند شبی بود که متوجه سرو صداهای عجیبی از اتاق دخترم الھام می شدم اما اهمیت نمیدادم،یک شب ساعت حدودا ۳نصف شب رفتم اتاق الھام که درکمال تعجب دیدم نیست، برگشتم و با ترس همسرم سکینہ را بیدار کردم و با عجله به اتاق دخترمون رفتیم اما درکمال ناباوری دیدم الھام خوابیده! بدجور فکرم مشغول شده بود و بقیه فکر میکردن خیالاتی شدم سه شب بعد دوباره همون صداها به گوشم رسید و این بار بیشتر دقت کردم،دوباره به اتاق الھام رفتم و دیدم دخترم نیست،با ترس و عجله برگشتم اما به محض برگشتن با صحنه ای رو به رو شدم که تمام وجودم یخ زد،درکمال تعجب دیدم دخترم😱
پودر سفیدی را روی کاغذ ریخته بود و با بینی خود استشمام میکرد. خدای این دیگہ چیہ!؟؟؟؟؟!!!!
الھام وقتی متوجه من شد شروع به گریه کرد و تکرار میکرد اشتباه کرده دیگه اینکارو نمیکنه. با سرو صدای به وجود اومده همسرم سکینہ از خواب بیدار شد رنگش شده بود گچ دیوار سعی کردم آرومش کنم ماجرا رو از زبون الھام بشنوم که این فعل خاصو چطوری یاد گرفتہ دیگہ کار از کار گذشتہ بود دخترہ یکی یه دونہ ما معتاد تشریف داشتند اما ول کنش نبودم تا بالاخرہ فھمیدم
از طریق کلاس کنکورش با دختری آشنا شده بود که این مواد را بهش پیشنهاد داده تا بتونه بهتر درس بخونه ولی بعداً بهش عادت کرده بود.آخه مگر میشہ😢بالاخرہ بردمش دکتر چند ماھی با مادرش کمپ بود اخہ جرات نداشتم.تنھایی بفرستم ممبعد تصمیم گرفتم گوشیو و امکانات رفایش کلا قطع بشہ تا آدم بشه الان الھام ازدواج کردہ دو دختر دارہ و مدرس دانشگاست
خدایا ممنونم بخاطر ھر آنچه به من دادی از خانواده های عزیز درخواست دارم که حواسشون به وجووناشون باشه باسرک کشیدن بہ زندگی جوانھا چیزی از شخصیت اونھا کم نمیشہ
خداوندا جوانھای مارا سالم به سرانجام مقصود برسون
🌺 امین الحمدللہ رب العالمین
🔹شعری در وصف عکس خاص روز گذشته از بازتاب پرچم فلسطین بر روی پیکر شهید هنیه در عینک رهبر انقلاب
✍ هرچند مسیر مشکل و باریک است
با این که به ظاهر آسمان تاریک است
در چشم تو پرچم فلسطین پیداست
یعنی به امید حق سحر نزدیک است
❤️شاعر: سورنا جوکار 📝#قاب_فتح
به نظر شما چه ڪسے بیش ترین زجر رو تو حادثه ڪربلا ڪشید❓❗️
من میگم امام سجاد (ع)🏴
💎درسته علے بن حسین
چرا❓
چون هم زجر بیمارے رو ڪشید ، هم زجر این ڪه میخواست تو جنگ به یارے پدرش بشتابه اما نتونست...🗡😭😭
زجر این ڪه حرم رو جلو چشماش آتیش زدن ...🔥🔥
اےن ڪه نوزادشون رو با تیر سه شعبه رو دستاے پدرش پرپر ڪردن...🏹
اےن ڪه گوشواره رو از گوش دخترا به بدترین شڪل ممڪن دراوردن ...🕯
اےن ڪه ڪتک میزدن اهل حرم رو ... 😔😔
این ڪه اهل حرم رو سوار بر شتر هاے بے جهاز ڪردند و ممڪن بود بچه ها بیوفتن ...🐪😭
اےن ڪه انقدر به رقیه سیلے زدند ڪه دندونش شڪست...😭😭 🦷
این ڪه عمه زینب بیقراره... 😞
این ڪه دل همه ے اهل حرم شڪسته و ڪسے یاریشون نمیڪنه...💔
امام سجاد دلش از مردم ڪوفه و بازار گرفت ، از یزید ...💔😔
از غربت شون...
از این حجاب دخترا شون رو برداشتن ....📿
دلش از بیتابے رقیه گرفت ، از گریه ے بچه ها ...🗣
از این ڪه تشت طلا جلوے رقیه گزاشتن ... 😔
از نحوه ے شهادت یه دختر بچه ے سه ساله ...💔
و .........
بمیرم آقا براے دلت ...😔✋
ماجرایی تلخ از جهالت و بیمعرفتے ڪوفیان
➖اهمـیت نـجاستِ خــون پـشه نزد قاتــلین سیـدالشـهـداء (علیـهالسلام)!
عبدالله بن عمر از بعضی از کوفیان نقل می کند -ایشان پسر خلیفه دوم هستند- و می گوید: «حسین بن علی که می رفت به سمت کربلا، من با ایشان صحبت کردم و گفتم که حق با شماست، شما درست می گویید، ولی با این ها نمی شود درگیر شد و... این قضیه تمام شد. ایشان گوش نکرد رفت و شهید شد. سال بعد من در مکه بودم، دیدم یکی از این کوفیان آمده حج و لباس احرامش را دستش گرفته، آمد پیش من؛ عبد الله بن عمر می گوید: آمد پیش من گفت: آقا مسئلةٌ! -احکام شرعی می خواست بپرسد، - یک پشه ای این جا بود، خون این پشه روی لباس احرام ریخته، این از لحاظ طهارت و نجاست چه می شود؟ خودِ عبدالله بن عمر، پسر خلیفه دوم می گوید که به او گفتم وای بر شما! سالِ گذشته، همین ایام، خونِ پسر رسول خدا را ریختید، حالا آمدی از طهارت و نجاستِ خون پشه از من سؤال می کنی؟!! پارسال همین جا خون اباعبدالله را شماها ریختید، حالا باز آمدی حج و داری احکام شرعی می پرسی؟!
#امام_حسین_علیه_السلام
#کوفیان
#جهالت
#معرفت
#عاشورا
#کربلا
#محرم
🔈 هویت انقلابی چگونه تهدید میشود؟
✅ کانال نشر آثار استاد رحیم پور ازغدی👇
@Ostad_Rahimpour_Azghadi
فرق است میان آنکه مجنون حسین است
با آنکه، حسین را هم؛ دوستدارد...
شور و حرارتِ قلبِ یک مجنون، معطوف به محرّم نیست،
تمام سال،
تمام روز و شب اش با یاد اربابش معنا می گیرد،
روز اش باحسین آغاز می شود،
شباش به حسین ختم می گردد،
عاشق فصل و ماه و مناسبت نمی شناسد،
در صورت عاشق، در حرفهای عاشق، در رنگ و بوی زندگی یک عاشق، همیشه ردّپایی از معشوقاش پیداست...
حالا بنگر که تو عاشق حسینی؟
یا حسین را هممم؛ دوستداری.....
#امیری_حسین_و_نعم_الامیر
👌🏼یـــــــ❗️ــــک تلنــــــ⚠️ـــــگر
این روزها که میگوییم:
ای اهل حـ💚ــرم
•میروعلمدارنیامد
•علمدارنیامد
•علمدارنیامد🏴
گاهی هم باید دم بگیریم:🗣
ای اهل زمـ🌎ـین مهدی زهرا نیامد
نیامد...💔
آجرک_الله_یاصاحب_الزمان 😭
💠هنوز هم میشود حسین را یاری کرد
🚩#لبیک_یا_حسین_یعنی
مواظب حیا وعفت خود باشی
🚩لبیک یا حسین یعنی
تا چشم به نامحرم می افته چشمو بندازی پایین و بگی من میخوام حسینی باشم.
🚩لبیک یا حسین یعنی:
به اندازه ضرورت با نامحرم حرف بزنی
🚩لبیک یا حسین یعنی
با لباست با حرف زدنت با نگاهت از کسی دلبری نکنی
🚩لبیک یا حسین یعنی
اول واجبات رو به جا بیاری،بعد عزادری کنی
امام حسین رفت تا تو از با حیا وبا حجاب باشی...نه با موهای رنگ کرده وچند قلم ارایش بیفتی دنبال دسته عزاداری و....ویا با پوشش نامناسب نذری پخش کنی وبگی من ارادتمند حسینم ویا تو دسته عزاداری باشی و چشمت و دلت یک جای دیگه...
ازماایستاده ایم
✨سعی کن حرص و
طمع خانه خرابت نکند.
غافل ازواقعه ی روز
حسابت نکند.
ای که دم می زنی
از عشق حسین ابن علی
آن چنان باش
که ارباب جوابت نکند.
السلام علیک یا اباعبدالله علیه سلام.
🔻ما در عاشورا در کجای کار هستیم؟! «طِرِمّٰاح» هستیم یا «ضحاک مشرقی» یا «حُرّ» یا «سعیدبنعبدالله» یا «حبیب»؟!
🔻برای عاشورای سال بعد، نماز و روزههای قضا را جبران کنید و قرضهایتان را بدهید و آماده باشید.
«ما اگر سال ۶۱ هجری بودیم، آیا واقعاً لبیک گفته بودیم و خونمان را پیش روی امام حسین(ع) داده بودیم؟ یا اینکه طوافهایمان را میکردیم و میگفتیم موسم حج هست و بعد هم به خانههایمان میرفتیم؟!
یا اینکه مثل «طِرِمّٰاح» هنوز داشتیم گندم به یمن میبردیم؟! یا این که ظهر عاشورا اسبمان را بر میداشتیم و در میرفتیم؟! (ضحاک مشرقی با حضرت برخورد، گفت آقا تا امید پیروزی هست، من با شما هستم. ظهر عاشورا گفت آقا، دیگر امید پیروزی نیست. اسبش را سوار شد و رفت.) ما جزء کدامها بودیم؟ آنهایی بودیم که شب عاشورا صفمان را جدا میکردیم و میرفتیم؟ وقتی خبر شهادت مسلم رسید، صفمان را جدا میکردیم و میرفتیم؟
واقعا کجای کار بودیم؟
الحمدالله قلوب محبین سیدالشهداء(ع) به برکت عاشورا همه نورانی است. انشاءالله وقتی حضرت پا به رکاب بگذارند همه سربازیم. ولی سعید بن عبدالله با بقیه فرق میکند! دیگر اصحاب نماز خواندند، ولی او سپر آنها شده است. ما حاضر بودیم سپر امام حسین(ع) شویم تا حضرت نماز بخواند؟ تیرها را به جان بخریم که تیر به سیدالشهداء(ع) نخورد. این سوال امروز است که ما واقعا کجای کاریم؟ اگر نقطهقوتهای اصحاب در ما نباشد و نقطهضعفهای دشمنان و آنهایی که با حضرت درگیر شدند و دنبال غنائم و پول بودند و خیمه حضرت را به طمع دنیا غارت کردند در ما باشد، چه؟! آنهایی که تا رفتند خودشان را جمعوجور کنند و به امام حسین(ع) برسند، کاروان حضرت رفت. آنهایی که دلشان می خواست بیتفاوت باشند و به قول معروف سری که درد نمیکند دستمال نمیپیچند. اگر این نقطهضعفها در ما باشد، ما سال ۶۱ هجری همان جاها قرار میگرفتیم.
👈ایام محرم، ایام اینگونه محاسبههاست. واقعا آدم باید محاسبه کند که کجاییم. اگر به جایگاه اصحاب رسیدید، خوشا به حالتان. یعنی اگر در عاشورای امام حسین(ع) بابی به روی شما از عاشورا باز شد و حاضر شدید خونتان را پیش روی امام حسین(ع) بدهید که «طوبی لکم و حسن مأب» و اگر نیست از الآن خودمان را آماده کنیم. روز این تصمیمهای بزرگ عاشوراست. مثل شب قدر که تمام میشود از فردای شب قدر دوباره باید برای شب قدر بعد آماده شوی. اگر بشود، الحمدلله به یک درجه بالاتر میرسید. اگر کسی درب عاشورا به رویش باز شده و مثل حُر شده، بداند که از حر بالاتر هم در کربلا هست: حبیب هم هست. خودش را آماده کند برای سال بعد، تا حبیب بشود. پناه بر خدا اگر نشدیم، باید خیلی به امام حسین(ع) التماس کنیم. که آقا این قافله شما دارد میرود، اگر هنوز تعلقات داریم، قرضهایمان را ندادیم، نماز قضاهایمان را نخواندیم، وصیتنامهمان را ننوشتهایم و هزار هوسهایی که داریم و هنوز مرد این راه نشدیم، در روز عاشورا که درهای عاشورای حقیقی سال ۶۱ باز است، مصمم شویم که فدایی امام حسین(ع) باشیم.
... اگر خدای نکرده مثل بنده بارتان هنوز روی زمین است، از همین الآن برای عاشورای سال بعد آماده بشوید. فرض کنید حضرت میخواهند سال آینده قیام کنند. بارهایمان را ببندیم، نمازهایمان را بخوانیم، قرضهایمان را بدهیم، گندم زن و بچهمان را ببریم که حضرت را دم کوفه نبینیم که بگویند کجا میروی؟ بگوییم داریم گندم برای اهل و عیال میبریم!
یک سال فرصت داریم و در این یک سال بارمان را ببندیم. تا همین که صدای حضرت از کنار کعبه بلند شد در قافله حضرت باشیم... .»
،بانو…!
محرم است،
نمیگویم حسین را دوست بدار…
نه اصلا
((لااکراه فی الدین))
(هیچ اجباری در دین نیست)
فقط ب احترامش..... شمشیر آرایشت را.... غلاف کن!!!!
#تلنگر
حسین فریاد میزند:«هل من ناصر ینصرنی»؟
و من در حالی که نمازم قضا شده است میگویم:
لبیک یا حسین(ع)!لبیک...
حسین نگاه میکند لبخندی میزند و به سمت دشمن تاخت میکند،
و من باز میگویم:
لبیک یا حسین(ع)!لبیک...
حسین شمشیر میخورد،من سر مادرم داد میزنم و میگویم:
لبیک یا حسین(ع)!لبیک...
حسین سنگ میخورد،من در مجلس غیبت میگویم:
لبیک یا حسین(ع)!لبیک...
حسین از اسب به زمین می افتد عرش به لرزه در می اید و من در پس نگاه های حرامم فریاد میزنم:
لبیک یا حسین(ع)!لبیک...
حسین رمق ندارد باز فریاد میزند:«هل من ناصر ینصرنی؟»
من محتاطانه دروغ میگویم و باز فریاد میزنم:
لبیک یا حسین(ع)!لبیک...
حسین سینه اش سنگین شده است،کسی روی سینه است،حسین به من نگاه میکند میگوید:تنهایم یاری ام کن...
من گناه میکنم و باز فریاد میزنم:لبیک...
خورشید غروب کرده است...
من لبخندی میزنم و میگویم:
اللهم عجل لولیک الفرج...
به چشمان مهدی خیره میشوم و میگویم:
دوستت دارم تنهایت نمیگذارم...!
مهدی(عج)به محراب میرود و برای گناهان من طلب مغفرت می کند...
مهدی تنهاست...حسین تنهاست...
من این را می دانم اما.....