eitaa logo
شهیدمحمدحسین‌سروری‌راد
201 دنبال‌کننده
4.1هزار عکس
3هزار ویدیو
8 فایل
شهید عزت ایران لقب گرفت گرفت هرچه *محمدحسین* از ادب گرفت❤ ❇این کانال به یاد بسیجی مدافع امنیت توسط اعضای گروه جهادی "شهید محمدحسین سروری راد" تشکیل شده است. ❇ارتباط با ما: @vahidsororirad63
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
حضور مسیح در رکاب فرزند زهرا یعنی خط بطلانی بر ظلم و فقر و فلاکت ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ باید کاری کرد برای لیاقت دنیا تا این طلوع از افق دریای محبت الهی جاودانه شود ─┅─┅─═ঊঈ❤ঊঈ═─  @mohamadhoseinrad80 ─═ঊঈ❤ঊঈ═─┅─┅─
اۍ‌یوسف‌گمگشتۀ‌غایب‌ز‌نظرها جآن‌بر‌لب‌عشاق‌رسیدست‌کجایی؟! باز‌آی‌ونظر‌کن‌به‌منِ‌خستۀ‌بیمار جانم‌به‌فدایت‌کہ‌طبیب‌دل‌مایی♥️ 🌼 یــــاصـــاحـــــبـــ الزمــــانــــ 🌼 💗💗 ─┅─┅─═ঊঈ❤ঊঈ═─  @mohamadhoseinrad80 ─═ঊঈ❤ঊঈ═─┅─┅─
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠امام زمان به یاد ماست ، ما چقدر به یاد امام زمان هستیم...؟! 🎙️استاد مومنی 🌼 یــــاصـــاحـــــبـــ الزمــــانــــ 🌼 💗💗 ─┅─┅─═ঊঈ❤ঊঈ═─  @mohamadhoseinrad80 ─═ঊঈ❤ঊঈ═─┅─┅─
ܢ̣ࡅ߭ࡐ‌ࡅ࡙ܢܚࡅ࡙ܥ‌‌ ܢ̣ܘ ܝ‌ࡐ‌ܨ ܠحܥ‌‌ܩܢ ❤ ܩࡍ߭ ܦ̇ܧࡈߊߺ ܫܢܚ݅ࡐ߳ حܢܚࡅ࡙ࡍ߭ ܢ̣ࡍ߭ ܫܠܨ ܝ‌ߊ ܢ̣ܠܥ‌‌ܩܢ ❤♡ ─┅─┅─═ঊঈ❤ঊঈ═─  @mohamadhoseinrad80 ─═ঊঈ❤ঊঈ═─┅─┅─
دنیا نیاز داشت‌ به یک‌ سرپناه امن ؛ اینگونه بود که کربلا آفریده‌ شد . ♥️ ─┅─┅─═ঊঈ❤ঊঈ═─  @mohamadhoseinrad80 ─═ঊঈ❤ঊঈ═─┅─┅─
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥دکتر_علی_تقوی 🟢 امر به معروف و نهی از منکر یعنی دوستت دارم تو برام مهمی❗️ (۱۷۹) ─┅─┅─═ঊঈ❤ঊঈ═─  @mohamadhoseinrad80 ─═ঊঈ❤ঊঈ═─┅─┅─
ٻسمـِ‌ࢪَبِالنّۅرِو‌الذیخَلق‌اڶمَہـد؎... طالب‌شهادتی..؟! نمازت‌اولِ‌وقته؟ به‌احترامت‌به‌پدرومادرت‌چند‌نمره‌میدی؟ اخلاقت‌باخواهروبرادرت‌چطوره؟ اِنفاق‌میکنی؟ نهی‌ازمنکروامرِبه‌معروف‌چی؟ جهادعِلمی؟ رفیق..! فقط‌باوِلوشدن‌تومجازی‌وپست‌گذار‌ی به‌شهادت‌نمیرسی! به‌خودمون‌‌بیایم..! 🍃‌.‌.‌🌼‌›› ‍‍‌ل‌لولی‍ک‌الفرج ─┅─┅─═ঊঈ❤ঊঈ═─  @mohamadhoseinrad80 ─═ঊঈ❤ঊঈ═─┅─┅─
! شخصیت‌امیرالمومنین‌مانند‌شیشه‌عطر ‌بود🌸🌾 دشمن‌ها‌خواستند‌شیشه‌عطر‌را‌بشکنند ولی‌نمیدانستند‌که‌اگر‌شیشه‌عطری ‌را‌بشکنی تازه‌عطر‌آن‌فضا‌را‌مزین‌میکند...!🌸🌷 ─┅─┅─═ঊঈ❤ঊঈ═─  @mohamadhoseinrad80 ─═ঊঈ❤ঊঈ═─┅─┅─
دوباره‌حال‌قلبمو‌نگات‌عوض‌کرد! مَسیرزندگیموروضه‌هات‌عوض‌کرد💔 منتظر حضور ارزشمندتان هستیم🌹 ❇گروه جهادی شهید "محمد حسین سروری راد" ─┅─┅─═ঊঈ❤ঊঈ═─  @mohamadhoseinrad80 ─═ঊঈ❤ঊঈ═─┅─┅─
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 👀❤️🔥 پارت١٠۴ توی دلم آرامش عجیبی سرازیر شد... مطمئنم تصمیمم درسته و خدا مدافع و پشتیبانه منه... دلمو از یاد خدا پر کردم و قرآن رو بستم و سرمو گرفتم بالا و به آینه جلوم خیره شدم که صورت خندون مهدی توش افتاده بود به یاد آوردم تمام بدبختی هایی که توی این مدت خودم و خانوادم کشیدیم... محمدمو بیاد آوروم... محکم و باصدای بلندی گفتم: _نه چییییی؟ صدای همه همزمان بلند شد و گفتن : چی؟؟؟ چیشده دختر؟؟؟ فائزه دیوونه شدی؟؟؟ قبل اینکه کسی چیزی بگه از جام بلند شدم و به صورت متعجب همه و مبهوت مهدی خیره شدم. _تو مکر آخر شیطان بودی مهدی ولی حتما نشنیدی که میگن والله خیر المکرین از وسط سفره عقد رد شدم و داشتم از اتاق میرفتم بیرون. بابا: فائزه صبرکن به طرف بابا برگشتم و با شرمندگی نگاهش کردم بابا به طرف مهدی رفت و بین اون همه صدای پچ پچ که بلند شده بود یه سیلی محکم به مهدی زد خاله ناهید یه جیغ خفیف کشید و مامانم گفت: چیکار میکنی؟؟؟ مات و مبهوت نگاهش کردم... باورم نمیشد... بابا بهم نزدیک شد و سوییچ ماشین رو گذاشت توی دستم و سرمو بوسید بابا: برو دنبالش فائزه... برو پیداش کن علی: اینجا چه خبره فائزه؟ بابا: تو برو دختر من به همه توضیح میدم. با گریه دست بابارو بوسیدم و سریع رفتم روی حیاط و از خونه اومدم بیرون با چادر رنگی سفید پشت ماشین نشستم و با یه یاعلی ماشین رو روشن کردم ظبط ماشین رو روشن کردم و صدای آهنگ لشگر فرشتگان حامد پخش شد... شدت گریه ام بیشتر شد... یاد اون روز روی کوه افتادم که محمد اینو برام خوند باید پیداش کنم... باید برم پیشش... خدایا ازت ممنونم... خدایا محمدمو بهم پس دادی... حضرت زهرا ممنونم... سرگردون توی خیابونای شهر میگشتم و گریه میکردم به خودم که اومدم دیدم نزدیک مزارشهدام... نمیدونم چه نیرویی ناخداگاه منو کشیده بود اینجایه حسی بهم گفت محمد اینجاست... اره... قلبم دروغ نمیگفت... قلبم منو تا اینجا کشونده بود... ماشین و پارک کردم و پیاده شدم. از پله های گلزار پایین رفتم و مردی رو دیدم که کنار مزار شهید مغفوری نشسته بود... آره خودشه... اون مرده منه... اون محمده منه... 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 ─┅─┅─═ঊঈ❤ঊঈ═─  @mohamadhoseinrad80 ─═ঊঈ❤ঊঈ═─┅─┅─
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 👀❤️🔥 پارت١٠۵ بقیه پله هارو با دو اومدم پایین و به طرف قبر شهید مغفوری رفتم. محمد پشت به من نشسته بود... همه جا تاریک بود و صدای دعای کمیلی که از مهدیه مصلی میومد سکوت شب رو میشکست... چند قدم به طرف جلو برداشتم و ایستادم. مردد بودم برای صدا کردنش... میترسیدم... بعد شیش ماه میخواستم اسمشو صدا بزنم... _محمد... محمد مثل فنر از جاش پرید و به طرف من برگشت... نگاهش توی نگاهم گره خورد... دیگه خیره شده بود به چشمام و من مست چشماش بودم... شاید این تاریکی شب باعث شد بهتر ببینم... چماش قهوه ای روشن بود نه عسلی... خدای من... چه رنگ فوق العلاده ای... یه قدم به محمد نزدیک شدم و اون ثابت سرجاش وایساده بود... چشمام پر از اشک بود و گلوم پر از بغض... فقط یه تلنگر کافی بود تا مثل بارون ببارم... صدای محمد شد همون تلنگر... محمد: فائزه... با صدایی که میلرزید گفتم: جانِ فائزه محمد با صدایی پر از بغض: باهاش ازدواج... _نهههه نهههه محمد محمد: پس چی...؟ _محمد باید بهت توضیح بدم... خیلی چیزا هست که نمیدونی... محمد پشت کرد بهم و نشست سرمزار شهیدگمنامی که کنار شهیدمغفوری بود... با فاصله کنارش نشستم و میون گریه هام شروع به حرف زدن کردم... _یکی بود... یکی نبود.... و شروع کردم به گفتن همه چیز... 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 ─┅─┅─═ঊঈ❤ঊঈ═─  @mohamadhoseinrad80 ─═ঊঈ❤ঊঈ═─┅─┅─
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 👀❤️🔥 پارت١٠۶ همه چیزو براش تعریف کرده بودم و یه نفس راحت کشیدم...سرم رو بالا آوردم و به چشمای غرق اشک محمد خیره شدم محمد: چرا... مگه این دنیا چقدر ارزش داره... لعنت به من که نفهمیدم چرا فاطمه این قدر دور و برم میچرخه این چندوقت... لعنت به من که اون مهدی عوضی میخواست زنمو ازم بگیره... آخه خدایا چرا... اونا همه به کنار... تو چرا فائزه...چرا بهم نگفتی فائزه... چرا.... فائزه چطور تونستی با یه حرف دروغ قضاوت کنی و حکم بدی... فائره چرا بهم اعتماد نداشتی... با صدایی لرزون و کلماتی مقطع گفتم: محمد... من شرمنده ام... من... و... ببخش... محمد... من...بد...کردم ولی... ولی تو چرا... چرا بهم دروغ گفتی اون روز توی پارک... چرا توی حرم به اسم کوچیک صداش کردی... چرا... محمد: فائزه بخدا اون روز من بهت دروغ نگفتم... اون من نبودم... فائزه بخدا اون شیطان بود که بهت دروغ گفت... فائزه فقط ترسیدم ناراحت شی... زودرنج بودی فائزه... ترسیدم فاطمه از بچگی برام خواهر بود... هیچ حسی بهش نداشت... اگه گفتم فاطمه هیچ قصدو غرضی نداشتم... باورم کن... _باورت دارم محمدم محمد گوشه چادرمو گرفت و سرشو گذاشت روش و شروع به گریه کرد... با صدای بلند... گریه هاش داشت قلبمو له میکرد _محمد... تورو خدا... گریه نکن هردو ایستادیم... این بار با کفش پلنه بلند تا وسط گردنش بودم... محمد سرشو بالا گرفت و خیره شد به چشمام... قرص ماه کامل بود و نورش افتاده بود روی صورت محمد... نور ماه خدا صورت ماه منور کرده بود... محمد جلوی گوشم زمزمه کرد: دوست دارم فائزه... دیوونتم محمدم.. 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 ─┅─┅─═ঊঈ❤ঊঈ═─  @mohamadhoseinrad80 ─═ঊঈ❤ঊঈ═─┅─┅─
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 👀❤️🔥 پارت١٠٧ امروز بیست و پنجم فروردینه و قشنگ ترین روز زندگیه من و محمدم روی صحن حرم حضرت معصومه نشسته بودیم و باباجون(بابای محمد) داشت خطلبه عقد مارو میخوند... همه چشم ها گریون بود و لبا خندون... همه میدونستن که ما برای به هم رسیدن چقدر سختی کشیدیم... چقدر اتفاق برامون افتاده و چجوری طوفان حوادس رو سر کردیم... من و همه آدمای اون جمع به این باور رسیده بودیم که تا خدا نخواد حتی یه برگم از درخت کنده نمیشه... خلق خدا هرکاری کردن برای کنارهم قرار نگرفتن من و محمد... ولی عشق من و اون آسمونی بود... دست خدا مارو بهم رسوند... رسوند تا به همه بفهمونه نگاه خدا روی تک تک بنده هاش به یه اندازس و اگه اون مقدر کنه هیچ نیرویی نمیتونه باهاش مقابله کنه... من امروز بودمو کنار محمد مدیون دستا و نگاه اونیم که شاهد گریه های دوتامون بوده... باباجون برای بار سوم خطبه رو خوند: برای بار سوم دوشیزه مکرمه منوره عروس خانم فائره السادات جاهد یا بنده وکلیم شما را با مهریه چهارده سکه تمام بهار آزادی ، چهارده شاخه گل نرگس ، یک سفر کرببلا به عقد آقاداماد سیدمحمدجواد حسینی در بیاروم بنده وکیلم؟ قلبم تکی سینه میکوبید و تموم بدنم از گرمای عشق میسوخت... دستم رو روی دست محمد گذاشتم و آروم زمزمه کردم: ...الهی به امید تو... _با اجازه از محضر آقا امام زمان و بی بی حضرت معصومه... بله صدای صلوات همه بلند شد و من و محمد به چشمای هم خیره شدیم محمد دست منو توی دستش گرفت و رینگ ساده نقره ای رو به انگشت حلقم کرد سرشو به سرم نزدیک کرد و از روی چادر سرمو بوسید بعد زیارت بی بی سوار ماشین شدیم و بی خبر از همه مهمونا زدیم به دل خیابونای شلوغ قم... و حرکت کردیم به سمت جمکران بی کران انتظار... تا زندگیمونو امام زمانی شروع کنیمظبط ماشین روشن شد و صدای حامد کل فضا رو پر کرد چه صاف و ساده شروع صد چه عاشقونه و زیبا حکایت دوتا عاشق حکایت دوتا دریا میباره نقل ستاره از آسمون شبستون ستاره ریسه میبنده تو کوچه و تو خیابون زلال آیینه نور نگین آیه نوره همون که مهریه اش آبه همون که سنگ صبوره برکت این زندگی تا ابد موندگاره آیه به آیه محبت تو سفره میباره آسمون خونه امشب عجب نوری داره بابارون بابارون ستاره دامن خورشیدو ماه و گرفته فرشته دست خدا این دویارو برا هم سرشته ساقی و کوثر که باشن همونجا بهشته این بهترین سرنوشته.. 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 ─┅─┅─═ঊঈ❤ঊঈ═─  @mohamadhoseinrad80 ─═ঊঈ❤ঊঈ═─┅─┅─
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 👀❤️🔥 پارت١٠٨ همونجور که با عجله داشتم بند کفشامو میبستم یه جیغ بنفش کشیدم و گفتم: محمدددددد دیر شد بیا محمد کفشاشو پوشید و گفت: الهی فدات شم خانومم اومدم چرا این قدر عجله میکنی آخه _محمد مراسم تموم شد زود باااااش بیااااااا محمد با خنده دستمو گرفت و بوسید و گفت: بشین بریم فرمانده وقتی به محل اجرا رسیدیم فوق العلاده شلوغ بود _وای محمد... بنظرت میتونیم حامدو ببینیم محمد: معلومه که میتونیم ببینیم عزیزدلِ محمد _آخه تو این شلوغی چجوری ببینیم... محمد: من حتی بهت قول میدم باهاش عکسم بگیریم. خوبه زندگیم؟ _راس میگی محمدم محمد: معلومه که راس میگم خانمم _ممنون آقایی از ماشین پیاده شدیم و به بدبختی از بین جمعیت عبور کردیم و رفتیم داخل تا مراسم شروع شه... جمعیت فوق العلاده زیاد بود... حامد روی سن اومد من و محمد همزمان لبخند زدیم یکی یکی آهنگ هایی که میخوند برای من و محمد و پر از خاطره بود و باهاش همخونی میکردیم... به خودم که اومدم چشمام خیس اشک بود محمد چشمامو بوسید و باهم از سالن بیرون رفتیم.به پیشنهاد محمد توی ماشین نشستیم تا دور حامد خلوت شه و سوار ماشین شه که بره تقریبا یک ساعت طول کشید و حامد سوار ماشین شد و حرکت کرد. محمد پشت ماشینش راه افتاد. یکم که دور شدیم حامد با صدای بوق ممتد محمد بغل پارک کرد و ماهم پشت سرش با هیجان هردو از ماشین پایین اومدیم و به طرف ماشینش رفتیم. _سلام آقای زمانی محمد: سلام آقا حامد حامد: سلام وای سکته کردم گفتم معلوم نیس چیشده یه ماشین از موقع حرکت دنبالمه داشتم اشهد میخوندم گفتم الانه که ترورم کنن من و محمد خندیدیم و از قرار عاشقمون به حامد گفتیم. حامد: خب زوج عاشق افتخار یه عکس به ما میدید؟ محمد: بابا شما بخدا مردمی ترین خواننده دنیایی داداش من و محمد کنار حامد وایسادیم و یه رهگذر ازمون عکس گرفت حامد با کلی شوخی و خنده روی یه برگه نوشت: *تقدیم به زوج عاشق ایستاده آقامحمدجواد و فائزه خانم ~ حامد زمانی 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 ─┅─┅─═ঊঈ❤ঊঈ═─  @mohamadhoseinrad80 ─═ঊঈ❤ঊঈ═─┅─┅─
💚 أَلسَّلامُ عَلى ساکِنِ کَرْبَلآءَ ، أَلسَّلامُ عَلى مَنْ بَکَتْهُ مَلائِکَةُ السَّمآءِ، أَلسَّلامُ عَلى مَنْ ذُرِّیَّتُهُ الاَْزْکِیآءُ ─┅─┅─═ঊঈ❤ঊঈ═─  @mohamadhoseinrad80 ─═ঊঈ❤ঊঈ═─┅─┅─
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠چطوری برای ظهور امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف دعا کنیم؟ 🌼 یــــاصـــاحـــــبـــ الزمــــانــــ 🌼 💗💗 ─┅─┅─═ঊঈ❤ঊঈ═─  @mohamadhoseinrad80 ─═ঊঈ❤ঊঈ═─┅─┅─
📖 تقویم شیعه ☀️ امروز: شمسی: یکشنبه - ۰۴ تیر ۱۴۰۲ میلادی: Sunday - 25 June 2023 قمری: الأحد، 6 ذو الحجة 1444 ذکر روز: یا ذَالجلالِ وَالاِکرام 🌹 امروز متعلق است به: 🔸مولی الموحدین امیر المومنین حضرت علی بن ابیطالب علیهما السّلام 🔸(عصمة الله الكبري حضرت فاطمة زهرا سلام الله عليها) ❇️ وقایع مهم شیعه: ا 🔹سالروز ازدواج امیر المومنین با حضرت زهرا علیهما السلام (بنابرقولی)، 2ه-ق 🔹مرگ منصور عباسی لعنة الله علیه، 158ه-ق 📆 روزشمار: ▪️1 روز تا شهادت امام محمد باقر علیه السلام ▪️3 روز تا روز عرفه ▪️4 روز تا عید سعید قربان ▪️9 روز تا ولادت امام هادی علیه السلام ▪️12 روز تا عید الله الاکبر، عید سعید غدیر خم ─┅─┅─═ঊঈ❤ঊঈ═─  @mohamadhoseinrad80 ─═ঊঈ❤ঊঈ═─┅─┅─
«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ» 🌼 سلام امام زمانم (عج) تو بیا تا گره از کار دلم وا گردد سبب وصل به دلدار مهیا گردد دمد از خاک، گل و سبزه به یُمن قدمت آسمان آبی و خوشرنگ چو دریا گردد چشمها منزل خورشید جمال تو شود عالمی خیره به تو ،غرق تماشا گردد یوسف خویش به نسیان بسپارد یعقوب غرق در حُسن رخ یوسف زهرا گردد عَجِّل لِوَلیِّکَ الفـَرَج زمان _عج ─┅─┅─═ঊঈ❤ঊঈ═─  @mohamadhoseinrad80 ─═ঊঈ❤ঊঈ═─┅─┅─
سلام مولایمان مهدی جان 🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷 معنـای سحـر،سلام بـر تو غـایب ز نظـر،سلام بـر تو غم می رود از سینه‌ی شیعه با گفتن هر، ســــــلام بر تو 🌷🌷🌷🌷🌷 عاشق که شد که یار به حالش نظر نکرد ای خواجه درد نیست وگرنه طبیب هست «حضرت حافظ» أللَّھُمَّ عَجِّــلْ لِولیِّکَ الفَرَج ─┅─┅─═ঊঈ❤ঊঈ═─  @mohamadhoseinrad80 ─═ঊঈ❤ঊঈ═─┅─┅─
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا