خب مطلع شدیم که ماهواره ظفر در مدار قرار نگرفت و سقوط کرد.
👈 ناراحتیم اما غصه نمیخوریم و اشکال نداره و دم همه بچه های گلی که زحمات شبانه روزی کشیدند گرم🌷
گروههای معاند در شبکههای اجتماعی فضاسازی گستردهای را در جهت تخریب دستاوردهای ج.ا.ا در آستانه ۲۲بهمن آغاز کردند.
برجسته کردن هزینه های هنگفت و تبلیغات گسترده ج.ا.ا برای این ماهواره در دستور کار رسانه های ضدانقلاب قرار گرفته است.
👈 نمیدونم چقدر این حرفم درست و فنی باشه اما کاش این صنایع استراتژیک و حیثیتی و فوق العاده مهم، از دست دولت ها خارج میشد و مثل فناوری نانو تحت اشراف و مدیریت اصل نظام قرار میگرفت.
#حدادپور_جهرمی
#دلنوشته_های_یک_طلبه
🔺 یک سورپرایز جذاب برای کسانی که مایلند #جهرم را ببینند☺️
هر چند در تقدیر شما نبوده که جهرمی بشید 😌 اما میتونید فعلا با جسمی دور اما قلبی نزدیک، در جهرم سیاحت کنید😊👇
http://jahromvt.ir
دلنوشته های یک طلبه
🔺 یک سورپرایز جذاب برای کسانی که مایلند #جهرم را ببینند☺️ هر چند در تقدیر شما نبوده که جهرمی بشید 😌
من حاضرم😊
باور کنین من حاضرم
چون به مهمان نوازی جهرمی ها اعتماد دارم.
اصلا چه کاریه
بعد از شهادتم بیایین راهیان نور جهرم🙈😂
والا
اگه شلوغ نکنین حتی ممکنه حاجتم بدم
حالا از شوخی بگذریم، جهرم جاهای باصفای زیادی داره که در این سایت نیومده
بچه ها گفتن کاملترش میکنن🌺
*رفیقم میگفت :*
۳۰ سال پیش خواستم برم شیراز ...
رفتم ترمینال و سوار اتوبوس شدم .
صندلی جلوم زن و شوهری بودند که یه بچه توپول و شیرین ۳یا ۴ ساله داشتند.
اتوبوس راه افتاد.
۱۶ ساعت راه بود.
طی راه ؛ بچه توپول و شیرین که صندلی جلو بود؛
هی به سمت من نگاه میکرد و میخندید.
چند بار باهاش دالی بازی کردم و بچه کلی خندید...
دست بچه یه کاکائو بود که نمیخوردش .
تو دالی بازی ؛
یهو یه گاز از کاکائو بچه زدم .
بچه کمی خندید...
کمی بعد مادر بچه با خوشحالی به شوهرش گفت:
ببین ؛ بالاخره کاکائو را خورد.
دیدم پدر و مادرش خوشحالند؛ گفتم بذار بیشتر خوشحال بشن.
خلاصه ۳ تا کاکائو را کمکم از دست بچه؛ یواشکی گاز زدم و بچه هم میخندید.
مدتی بعد خسته شدم.
چشمم را بستم و به صندلی تکیه دادم ، که یهويی واییییی..
مُردم از دل پیچه.....
دل و رودهام اومد تو دهنم...
سرگیجه داشتم...
داشتم میترکیدم.
دویدم رفتم جلو و به راننده
وضعیت اورژانسی
خودم را گفتم.
راننده با غرغر تو یه کافه وایساد.
عین سوپرمن پریدم و رفتم دستشویی و رفع حاجت کردم.
برگشتم و از راننده تشکر کردم و نشستم روی صندلی.
اتوبوس راه افتاد.
هنوز ۱۰ دقیقه نگذشته بود که دلدرد شروع شد.
طوری شده بود که
صندلی جلوی خودم را گاز میگرفتم .
از درد میخواستم داد بزنم.
چه دل پیچه وحشتناکی...
تموم بدنم را میکشیدند...
مُردم خدا....
دویدم پیش راننده و با عجز و التماس وضعیتم را گفتم.
.
راننده اومد اعتراض کنه؛
با صدای عجیبی که ازم درشد، راننده زد بغل جاده و گفت:
بدو داداش....
پریدم بیرون و دقایقی بعد برگشتم به اتوبوس...
تشکر کردم...
از درد داشتم میمردم.
دهنم خشک بود و چشام سیاهی میرفت.
رفتم روی صندلی نشستم.
گفتم چرا اینجوری شدم.
غذای فاسد که نخورده بودم.
دیدم دست بچه باز کاکایو هست.
از پدر بچه پرسیدم :
بچتون کاکائو خیلی میخوره؟
پدرش گفت: نه ؛
کاکائو براش بده.
اومدم بپرسم
پس چرا کاکائو بهش میدی؟
که مادرش گفت:
حقیقت بچمون یبوست داره.
روی کاکائو مسهل مالیدم تا شاید افاقه کنه؛
تا حالام دو یا ۳ تا هم خورده ؛ ولی بی فایده بوده.
من بدبخت خواستم
ادامه بدم که یهو درد مجددا اومد.
میخواستم داد بزنم و کف اتوبوس غلط بزنم.
رفتم پیش راننده؛
راننده با خشونت گفت : خجالت بکش ؛ وسط بیابونه؛ ماشین که شخصی نیست.
برو بشین.
مونده بودم بین درد و خجالت....
یه فکری کردم....
برگشتم پیش پدر و مادر بچه و گفتم : منم یُبْسْ هستم .
میشه به من هم کاکائو بدید...
۳ تا کاکائو مسهلی گرفتم و رفتم پیش راننده عصبی و با ترس و خنده گفتم:
عزیز چرا داد میزنی ؛ نوکرتم؛ فداتم ؛ دنیا ارزش نداره؛ شما ناراحت نشو؛ جون همهی ما دست شماست.
معذرت میخوام.
بیا و دهنت را شیرین کن...
راننده هم که سیبیل کلفت و لوطی بود؛ گفت :
ایول ؛ دمت گرم ؛ بامرامی ؛ آخر مردای عالمی
خلاصه ؛ ۳ تا کاکائو را کردم تو دهنش و رفتم سر جام نشستم و از درد عین مار به خودم پیچیدم.
۱۰ دقیقه نشده بود که راننده صدام کرد و گفت:
داداش ؛ جون بچهت چی به خورد من دادی؟؟ ترکیدم...
داستان کاکائو و بچه را براش گفتم.
راننده زد بغل جاده و گفت بریم پایین.
خلاصه تا شیراز هر نیمساعت میزد کنار و میگفت:
بزن بریم رفیق...
مسافرها هم اعتراض که میکردند؛ راننده میگفت:
پلیس راه گفته که یه گروه تروریست و نامرد؛ تو جاده میخ ریختند؛
تندتند باید لاستیکها را کنترل کنم که نریم ته دره...
مردم از همهجا بیخبر، هم ساکت بودند و دعا به جون راننده میکردند.
این را گفتم که بدانید برای انجام هر کاری؛
مسولش باید *همدرد* باشه؛
تا حس کنه طرف چی میکشه!؟
🤔
مسئولین ما باید مردمی باشند تا درد مردم را بفهمند🤔😊
#ارسالی_مخاطبین
#داور به #بازیکن_خطا_کار کارت زرد نشان داد ولی این تصمیم و شگرد #مربی است که اجازه دهد بازیکنش در زمین بماند یا او را #تعویض کند؟
حال اگر آن تیم، یک بازیکن آماده و تکنیکی دارد ومربی بادرایتی داشته باشند؛ بازیکن دارای کارت زرد را از زمین بیرون میکشد تا شاهد باخت تیمش و اعتراضات هواداران نباشد.
#مردم_تماشاچی_نیستند
بلکه مربیانی هستند که باید تکلیف بازیکنی که خطاکرده و کارت زرد گرفته و تا مرز #اخراج شدن از زمین بازی پیش رفته، روشن کنند.
#حمایت_از_شورای_نگهبان
#یدالله_مَعَ_الجماعه
#مجلس_جوان_انقلابی
از جالبترین عکس های دیروز میتونم به این عکس اشاره کنم👆
خیلی بعیده این خانما بدونن در کنار چه کسی دارن با همدیگه سلفی میندازند؟☺️
حتی شاید اصلا حواسشون هم به اون طرف نباشه و خیلی عادی دارن عکس میندازن☺️
جمهوری اسلامی و برکات انقلاب اسلامی ایران یعنی همین.
👈 یعنی مسئولین در دل مردم و برای مردم
نه اینکه همش در حصار چند حلقه مامور و ...
جناب حجت الاسلام حسین طائب (زید عزه) فرمانده سابق نیروی مقاومت بسیج، رئیس سازمان اطلاعات سپاه پاسداران
#حدادپور_جهرمی
#دلنوشته_های_یک_طلبه
بچه ها با اینکه هنوز موعد تبلیغات فرانرسیده، اما الحمدلله آمارها حکایت از رشد انگیزه مردم نسبت به انتخابات شده☺️
خدا را شکر
❌ کاندیدای محترم‼️
آدما راحت به دست نمیان که سر هر چیزی بخوای کنارشون بذاری.
شهدا و رهبری معظم انقلاب و سایر دلسوزان، بسی خون دل ها خوردند برای حفظ مردم پای این نظام و صندوق های رای!
لطفا مراقب باش که با اعتماد مردم نسبت به انقلاب و شورای نگهبان و مجلس و ... بازی نکنی.
چهار سال با خودم یک و دو کردم که درباره این موضوع صحبت کنم یا نه؟
اما امشب درباره یک کلمه، کوتاه یه چیزایی بگم و برم:
رفقا
نماز شب ... نماز شب ... نماز شب
هر کس نشاط و عزت و شرف دنیا و آخرت میخواد، باید اهل سحر و نافله شب بشه.
چطور اهل نماز شب نیستیم اما وقتی بهمون میگن «التماس دعا» آب نمیشیم؟!
اگه از جوونی عادت به نماز شب کردیم در میانسالی و پیری برامون ملکه میشه وگرنه ....
رفقا
برادر جان
خواهرم
دو رکعت ... پاشو ماشاالله ... پاشو یاعلی بگو ...
از کاندیدای خود تعریف کنید اما دیگران را تخریب نکنید
از بداخلاقیهای انتخاباتی باید بشدت پرهیز کنند؛ بدگویی کردن، اهانت کردن، تهمت زدن، برای عزیز کردن خود و یا نامزد مورد نظر خود، دیگران را و رقبا را در چشم مردم خوار کردن، اینها راهها و روشهای صحیح و اسلامی نیست. رقابت باید باشد؛ رقابت مثبت و پرشور، اما با رعایت موازین اخلاقی.
۱۳۸۶/۱۰/۱۵
*هشدارانتخاباتی؛*
آیت الله دکتر احمد بهشتی:
💠 مردم باید بیدار باشند، هوشیار باشند، برخی از رأی ها خودکشی است، خودزنی است، ملّت کشی است؛ رأی هایی که بر اساس خرید و فروش، رأی هایی که از سفره های انتخاباتی بلند شود.*
••✾🍃🕊🏵🕊🍃✾••
سلام خدمت همه ممبرزهای عزیز☺️🌺
خوبین؟
خوشین؟
ببخشین نبودم
ینی بودما
اینجا کم بودم
درگیر یک مسئله سرنوشت ساز باحال بودم که الحمدلله کارمو کردم و بقیش واگذار میکنم به خدا. دوس داش بده. دوس هم نداشت، بهترش بده😊
ما فازمون اینجوریه
یا همونو ازش میگیریم
و یا توقع داریم بهترش ردیف کنه
راستی تا چشمام از خستگی بسته نشده، باید روز مادر را به مامانم و مامانش و ماماناتون و ماماناشون تبریک بگم🌷🌺🌸
و همچنین روز زن را خدمت همسرم و همه زن های باوفا و روشنفکر سرزمینم علی الخصوص بانوان محترم حاضر در کانال تبریک عرض میکنم🌷🌷🌷
#انتخابات (۲۲)
کاری به دعواهای درون خانگی بچه های انقلابی ندارم.
تا بوده، همین بوده.
اما آقایون باید تا الان فهمیده باشن که مردم منتظر و معطل سوت پایان دعوای آنان نمیشوند و کار خودشان را میکنند.
مردم، اگه تصمیم بگیرند به پای صندوق های رای بیان، به کسی رأی میدهند که:
🔺اولا به موقع اقدام به معرفی و ارائه برنامه ها و چهره های خود نماید.
🔺ثانیا شاهد دعواهای خانگی و درون جناحی آنان نباشند.
🔺ثالثا آنها را همسو با دغدغه های خود بدانند و کلید حل مشکلاتشان را از کلام و برنامه های آنان پیدا کنند.
👈 دیگه اصرار و التماس کسی نمیکنیم که تو را خدا زود لیست بدید و تو را جان عزیزت متحد بشید.
اصلا اتحادی که بخواد تا چند روز قبل از انتخابات شکل نگیره و لیست واحدی که بخواد تا الان طول بکشه اما خبری ازش نباشه، وقتی رفتند مجلس چطور میخوان در برابر اون همه هجمه داخلی و خارجی حرفشون یکی باشه؟!!
مثلا قراره اینا بشن عصاره فضائل یک ملت!!😐
والا ملت خیلی باحال تر از اینان
ملت ما خیلی زودتر از اینا به اتحاد میرسن و ادعایی هم ندارن.
#دیگه_التماس_و_اصرار_نمیکنیم
#انقلاب_بند_لیست_شما_نیست
#حدادپور_جهرمی
#دلنوشته_های_یک_طلبه