eitaa logo
دلنوشته های یک طلبه
89.3هزار دنبال‌کننده
2.9هزار عکس
534 ویدیو
112 فایل
نوشتارها و رمان های محمد رضا حدادپور جهرمی ادمین: @Hadadpour سایت عرضه آثار: www.haddadpour.ir توجه: هر نوع استفاده یا برداشت و کپی و چاپ مستندات داستانی چه به صورت ورد یا پی دی اف و ... و حتی اقتباس برای فیلم‌نامه و تئاتر و امثال ذلک جایز نیست.
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
رفقا قسمت امشب را حداقل سه بار با دقت مطالعه کنید. به چشم درددل دو نیروی امنیتی با هم بهش نگاه نکنید. فقط با دقت بیشتری مطالعه کنید👇🌷
بسم الله الرحمن الرحیم 🔸🔸تقسیم🔸🔸 ✍️ محمد رضا حدادپور جهرمی ««قسمت سی و یکم»» سوزان و آلادپوش در ماشین و در راه بازگشت از جلسه با سران پان کورد و کومله و... بودند که آلادپوش گفت: خیلی بد شد. وقتی اوضاع و احوال سرانِ دموکرات و کومله اینه، دیگه تصور کن اونایی که پشت مرز بودند و بهشون اینجوری حمله شد و لته پار شدند چجوریه؟ از اون بدتر، روحیه اونایی که کف خیابونی هستن و الان ایرانن و منتظر چراغ سبز اینا بودند، چقدر داغونن! سوزان گفت: یه چیزی ذهنمو اذیت میکنه اما ترسیدم جلوی اون پیرمرد بدبخت به زبون بیارم. آلادپوش گفت: معمولا تو حرفات دقیقه. چیه؟ بگو! سوزان گفت: ولش کن. مطمئن نیستم. میترسم بگم و تو هم به زبون بیاری و بهشون بگی و بدتر بشه اوضاع! آلادپوش گفت: حالا که اینطوری شد باید حتما بگی! زود باش. سوزان گفت: از وقتی اتحاد احزاب دموکرات کردستان انجام شده، به جای اینکه موفقیت های اونا بیشتر بشه، خاری و ذلتشون بیشتر شده! هر روز دارن میخورن. تا الان دو سه بار مواضعشون توسط رژیم و سپاه شخم زده شده. این بنظرم عادی نیست. آلادپوش: باور میکنی متوجه منظورت نمیشم؟ ینی چی؟ سوزان گفت: ببین! مثلا من و تو! از وقتی با هم آشنا شدیم، چقدر تونستیم به هم کمک کنیم و داره اتفاقات خوب برامون میفته. از دیدارت با شاهزاده بگیر تا تبادل اطلاعاتی که داشتیم. خب معمولا متحد میشن که براشون اتفاقات خوب بیفته و زورشون بیشتر بشه. اما دموکرات و کوردها روز به روز داره با این اتحاد بی فایده، دهنشون صاف میشه. بنظرت یه جای کار نمیلنگه! آلادپوش که به فکر فرو رفته بود گفت: من تا الان فرصت نکرده بودم این قضایا را از خارج از گود بررسی کنم. چرا. درسته. یه جای کار میلگنه. سوزان گفت: بهشون بگو ما دلیل اصرار آمریکا درباره اتحاد شما را نمیدونیم اما فکر میکنیم یا میخواستن از شرّتون راحت بشن که گفتن متحد بشید. تا گنده تر بشین و رژیم تهران بتونه راحتتر شما را بزنه. یا خودِ آمریکایی هم رودست خوردن و فکر اینجاشو نمیکردند. بیچاره پیرمرده! وقتی قیافه داغونش میاد جلوی چشمام، دلم براش میسوزه! آلادپوش گفت: خب چرا همون موقع که اونجا بودیم اینو نگفتی دختر؟! چقدر تو دس دس میکنی؟ ای بابا ... خب همینو میگفتی! من برم چی بهشون بگم؟ من که بلد نیستم به قشنگی تو تحلیل کنم! سوزان گفت: حالا دیر نشده. بذار بیچاره ها از شوک بیان بیرون. بعدا بهشون بگو! 🔷🔶🔷🔶🔷🔶 معاون وزیر به اتاق محمد اومده بود و داشتند با هم گفتگو میکردند. معاون وزیر گفت: محمد آقا من خودم اومدم اینجا که دو تا نکته رو به شما بگم. محمد: قدم رنجه کردید. بفرمایید. -من رو تک تک حرفایی که شما در خصوص جنایت فرهنگی که داره کاملا سازمانی شده در خصوص فیلم و سریال انجام میشه، فکر کردم و قبول دارم. میخوام بگم اونا خیلی نفوذ دارن. من و شمای امنیتی هم تا یه جایی حرفمون خریدار داره. تصمیم نهایی رو من و شما نمیگیریم. سیاسیونی میگیرند که مشخص نیست اولویت هاشون از کجا و چطوری به اونت ابلاغ میشه! محمد گفت: متوجهم. من دارم از این میسوزم که بچه های ما و بقیه نهادهای هم عرض دارن زحمت میکشن. تحلیل و رصد و پایش و خلاصه همه جوره زحمت میکشن و کم نمیذارن. اما وقتی کار به قضایی کردن ماجرا میرسه و میخوایم حکم بگیریم و اقدام کنیم و پای میزِ محاکمه بکشونیم، میبینیم اصلا بدنه همراه نیست! چقدر بچه های سایبری و مجازی و ... روشنگری کنند؟ چقدر ما سرمایه گذاری کنیم؟ اصلا انگار تمام موضوعاتی که به مسئله فرهنگ و سینما و فیلم مربوط میشه، یه قفل گنده روش زدند که کسی نتونه سراغش بره. -خب وضعیت بدتر میشه وقتی انتصاباتی صورت بگیره که کار بیفته دستِ یه مشت نابلد! یه مشت آدم نسبتا خوبِ نابلد و ناشی! بنده خدا سقفِ فهمِ هنریش در حدِ دو سه تا نمایشِ آپارتمانیِ ضبط شده است اما داره اساسنامه برای تحول در رسانه مینویسه! هر چی هم بهشون میگیم و داد میزنیم فورا همه را میندازن روبروی خونِ سید مرتضی آوینی! خبرِ موثق دارم که یه کارگردانی که صرفا ارزشی هست و چند تا کارِ سبک و لمپن تو کارنامه اش داره، بهش گفتند ده پونزده تا فیلنامه بیار و یکی دو تا هم به انتخاب خودت ببر در مرحله پیش تولید و فعلا طرح نمیخواد بدی تا ببینیم چی میشه! ینی بهش گفتند تو رو خدا یه جوری آنتِنو پُر کن.
محمد گفت: خبر دارین زندیان و دار و دسته اش بالغ بر صد نفر نابازیگرِ معلوم الحال و بعضا فاسد وارد فیلمهایی کردند که سرمایه گذاری بهاییت و چند تا سفارتخونه دنبال خودش داره؟ ضمن اینکه همشون هم جشنواره های داخلی رو تحریم کردند و چسبیدند به شبکه های خانگی! چند وقت قبل ... رابطِ ما ... اسمش بابکه ... بغل دستِ یه بهاییِ همه فن حریف تو لندن کاشتیمش ... خبر داد که مامورِ ارتباط گیری با جمعی از فیلمسازان و مستند سازانی شده که برای جشنواره های داخلی کار میکنند. مامور شده که اونا را شناسایی کنه و باهاشون ارتباط بگیره و ازشون با تطمیع و یا تهدید بخواد که به جای شرکت در جشنواره های داخلی، فقط و فقط برای جشنواره های خارجی کار تولید کنند. -بیشتر با چه موضوعاتی؟ محمد جواب داد: موضوعات حقوق بشری ... محیط زیست ... مخصوصا موضوع زن! -چرا ما جذبشون نکنیم؟ محمد آهی کشید و گفت: منم حرفم همینه اما بیچاره بچه های خودمون که یا رسانه ملی اونا را راه نمیده ... یا دستگاه هم عرضِ ما واسشون پرونده درست کرده و داره شوتشون میکنه تو بغل انگلیس و آمریکا و بهاییت ... باورتون میشه به یه متخصص و سازنده انیمیشن کودک گفتن تو آدم جمهوری اسلامی نیستی چون دیده شده که در فلان جا قلیون کشیدی؟ یا مثلا به یه نویسنده گفتند چون از اولش نیومدی زیرِ بلیطِ ما و همه افتخارات را داری به فلان نهاد نسبت میدی، معلوم میشه که آدمِ مورد داری هستی و شده کیسِ یه مُشت آدم خوشحال! حالا همون نویسنده از سینمای لبنان و ترکیه اومدند دنبالش و چون آدم ارزشی بوده قبول نکرده با اونا کار کنه. اما اینجا دارن به راحتی از دستمون میپرونن و بهش میدون نمیدن. از این نمونه ها که باعث شده خیلی ها دلسرد و ناامید بشن ازکار کردن، خیلیه. -درسته متاسفانه. نفوذ در سطح بالا و گسترده ای وجود داره. در همه لباس ها و قیافه ها و پست ها و مقام ها. مطلب دومم اینه که پیام داده بودی که درباره دموکرات ها و اینا چیزی میخوای بگی. محمد گفت: بله. عرض میکنم. فقط من اجازه میخوام که قضیه نفوذ فرهنگی و پرونده ای که از بهاییت داریم به یه کسی دیگه واگذار کنم اگه اجازه بدید. -نه آقا. چی واگذار کنم؟! فعلا بگو ادامه بدن. یه فکری به حالش میکنیم. دموکراتو بگو چی بود ماجراش؟ محمد: آهان. سوزان طبق نقشه پیش رفت و داره کاری میکنه که رابطه منافقین با سلطنت طلبها شکرآب بشه. تا الان هم خوب پیش رفته اما هنوز نتیجه نداده و تیر آخر مونده. اما تیری تو تاریکی انداخته و با طرح یه سوال، داره کاری میکنه که کم کم دموکرات های کردستان فاتحه اتحاد و حتی فاتحه رابطه با آمریکا را بخونن. -چقدر ممکنه این سوال بگیره؟ منظورم اینه که بازدهیش در کوتاه مدته یا درازمدت؟ محمد گفت: الان دموکرات ها و کومله و ... نمیتونن تصمیم بگیرند. بخاطر همین ما نیاز داشتیم که علاوه بر زمینگیر شدن اونا در مرحله نظامی، در اتاق فکرشون هم چند دستگی ایجاد کنیم. با فکت هایی که سوزان تو ذهن اونا انداخته، فعلا درگیر خودشونن و حتی بعدا هم که به خودشون بیان، دیگه آدم سابق نیستند. چون سوزان جوری چیده که هرکسی بشنوه، برداشت میکنه که همه چیز علیه اتحاد اونا هست و باید بخاطر بقای بیشتر، اول از تسویه حساب با خودشون شروع کنند. -این خیلی عالیه. کمترین نتیجه اش اینه که وقتی از اون بالا آب گلالود شد، میشه عمله هاشون رو تو ایران راحتتر به جون هم انداخت.
محمد گفت: دقیقا. سوزان کارخودشو کرده. الان نوبت ماست. در بهترین شرایط هستیم. دشمن تجزیه طلب کلی نیرو وارد ایران کرده. الان نیروها حسابی آسیب پذیر هستند. با مدیریت اینترنت، ارتباطشون با خارج تا حدود زیادی قطع شده. بخاطر رسانه ای شدن حملات موشکی و پهبادی به مقر دموکرات ها دیگه انتظار کمک از اونا برای عمله های داخلی بی معناست. پس الان ما هستیم و یه مشت بی کس و کارِ پا پتیِ کف خیابونی! -درسته. ضمنا احتمالا از فردا ... حوالی عصر ... کشته سازی های سریالی رو شروع میکنند. قرار گذاشتند که همه کشته ها دختر باشه ... همشون از قومیت های مختلف باشند ... از کُرد و ترک و بلوچ و عرب بیشترین کشته باشه. پیش بینی ما اینه که در یک بازه زمانی پنجاه روزه، حداقل از قتل ده تا دخترِ جوان حرف بزنن و بندازن گردن نظام! محمد گفت: خب الان وارد زنانه ترین بحران اجتماعی و امنیتی شدیم. راستی ... همین فردا ... آره ... دقیقا فردا عصر ... گردهمایی غیر قانونی زنان نابازیگر و اینفلوئنسرها داریم که ... شاید بخوان فتنه رو از اونجا شروع کنند. -بعید نیست. مهمون خاصی دارن؟ محمد: بله. دختری خبرنگار و از چهره های ژورنالیستی بین المللی که بهایی هست و جدیدا هم اعلام ازدواج به سبک همجنس بازها کرده. -با کی؟ محمد: با ثریا. -ممکنه همین دختره که چهره بین المللی هم هست، اصل اساس فتنه باشه! حواست بهش هست؟ محمد: بله. حواسم بهش هست. یکی از باهوش ترین بچه ها را با دو نفر از خانمای عملیات گذاشتم سایه به سایه اش حرکت کنند. معاون وزیر با شنیدن هوشیاری محمد و تسلطش به امور خیالش راحت شد و قدری راحتتر روی صندلی نشست. محمد دمنوشی برای هر دو نفرشان ریخت تا کمی سرحال تر بشوند. ادامه دارد... https://eitaa.com/mohamadrezahadadpour
😂😂 پس چی خیال کردین ؟ کاری کردیم که از سایه خودشون هم میترسن چه برسه به ... ✍ حدادپور جهرمی
وقتی نتونی بدنه اجتماعی را با خودت همراه کنی، مجبوری وسط خیابون حلقه بزنی و عموزنجیرباف بخونی😂 حتی اگر این اغتشاشات یک سال هم طول بکشد، نه تنها برای آنها سرمایه اجتماعی نمی‌آورد ، بلکه روز به روز شور میروند. راهش این نیست. دارن اشتباه میزنن. ✍ حدادپور جهرمی
تشکر خدا حفظتون کنه ✍ حدادپور جهرمی
زنده باشید ان‌شاءالله ✍ حدادپور جهرمی
همش حس میکنم یه کاری باید میکردم اما یادم نمیاد چی؟!🤔
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا