eitaa logo
شیخ محمد نورانی
499 دنبال‌کننده
246 عکس
380 ویدیو
9 فایل
دوست دارم زندگی رو بفهمم و بفهمونم تا طعم بندگی رو بچشم و بچشونم
مشاهده در ایتا
دانلود
وقتی از من می‌پرسند چه شد فيلمساز شدی؟ من می‌گويم تصادفی! ولی قضيه خيلی هم تصادفی نبود و بيشتر شرايط فراهم شد. من کنکور هنرهای زيبا را دادم و رد شدم. بعد در اداره پليس راه استخدام شدم. سال آينده‌اش به کلی اين قضيه را فراموش کرده بودم که به سراغ يکی از دوستانم به نام عباس کهنداری که کتابفروشی و خرازی داشت رفتم او به من پيشنهاد کرد برويم سر پل تجريش ولی من گيوه پام بود و نمی‌توانستم همراه او بروم. بعد کفش‌های او را پوشيدم و با هم رفتيم. سر پل يکی از دوستانم را ديدم و او پيشنهاد کرد با هم به خانه فرهاد اشتری شاعر برويم. به اتفاق رفتيم، در خانه‌ی اشتری يک آقای نقاشی بود که وقتی فهميد من در کنکور رد شده‌ام، از من پرسيد کلاس رفتی يا نه!؟ او به من توصيه کرد در کلاس طراحی اسمم را بنويسم و سال بعد کنکور شرکت کنم من در رو دربايستی که داشتم در آن کلاس اسم نوشتم. سال بعد کنکور دادم و قبول شدم. بعد نقاشی تبليغاتي کردم بعد فيلم تبليغاتي ساختم و به همين طريق با مکانيزم دوربين آشنا شدم و... حالا فکر می‌کنم اگر کفش‌های دوستم به پای من نخورده بود من الان بازنشسته‌ی وزارت راه بودم . گاهی زندگی آدم به چيزهايی مانند مو بستگی دارد. گفتگوی عباس کيارستمی با گزارش فيلم، اسفند ۱۳۷۳ https://eitaa.com/mohammad_norani
یه سلامم بکنیم به اونایی که وقتی دیر جواب پیغام شون رو میدیم اونام واسه انتقام گیری دیر جواب میدن سلام مختار ثقفی😒 https://eitaa.com/mohammad_norani
ایام زیارت مخصوص ما رو یاد کنید تو حرم https://eitaa.com/mohammad_norani
4_5839359968532236899.mp3
2.07M
در حریمت هر که بی کس می شود کس می شود https://eitaa.com/mohammad_norani
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هدایت شده از نشر شهید هادی
┄═❁๑๑🌷๑๑❁═┄ 🔸ایام مجروحیت ابراهیم بود. جعفر جنگروی از دوســتان ما هم آنجا بود. بعد از افطار مرتب داخل اتاق مجاور می رفت و دوستانش را صدا مي كرد. يكی يكی آن ها را می آورد و می گفت: «ابرام جون، ايشون خيلی دوست داشتند شما را ببينند و ابراهيم كه خيلی غذا خورده بود و به خاطر مجروحيت، پايش درد مي كرد، مجبور بود به احترام افراد بلند شود و روبوسی كند. جعفر هم پشت سرشان آرام و بی صدا می خنديد. وقتی ابراهيم می نشست، جعفر می رفت و نفر بعدی را می آورد! چندين بار اين كار را تكرار كرد. ابراهيم كه خيلی اذيت شده بود با آرامش خاصي گفت: جعفر جون، نوبت ما هم می رسه! ▫️آخر شب می خواستيم برگرديم. ابراهيم سوار موتور من شد و گفت: سريع حركت كن! جعفر هم سوار موتور خودش شد و دنبال ما راه افتاد. فاصله ما با جعفر زياد شد. رسيديم به ايست و بازرسی! من ايستادم. ابراهيم با صدای بلند گفت: برادر بيا اين جا! يكی از جوان‌های مسلح جلو آمد. ابراهيم ادامه داد: دوســت عزيز، بنده جانباز هستم و اين آقای راننده هم از بچه های سپاه هستند. يك موتور دنبال ما داره می آد كه... 🔹بعد كمی مكث كرد و گفت: من چيزی نگم بهتره، فقط خيلی مواظب باشيد. فكر كنم ! بعــد گفت: با اجازه و حركت كرديم. كمی جلوتر رفتم تــوی پياده رو و ايستادم. دوتايی داشتيم می خنديديم. موتور جعفر رسيد. چهار نفر مسلح دور موتور را گرفتند! بعد متوجه اسلحه كمری جعفر شدند! ديگر هر چه می گفت كسی اهميت نمی داد و... ⌚️ تقريبا نيم ساعت بعد مسئول گروه آمد و حاج جعفر را شــناخت. كلی معذرت خواهی كــرد و به بچه های گروهش گفت: ايشــون، حاج جعفر جنگروی از فرماندهان لشگر سيدالشهداء هستند. بچه های گروه، با خجالت از ايشان معذرت خواهی كردند. جعفر هم كه خيلی عصبانی شده بود، بدون اينكه حرفی بزند اسلحه اش را تحويل گرفت و سوار موتور شد و حركت كرد. 😂 كمی جلوتر كه آمد ابراهيم را ديد. در پياده رو ايستاده و شديد می خنديد! تازه فهميد كه چه اتفاقی افتاده. ابراهيم جلو آمد، جعفر را بغل كرد و بوسيد. اخم های جعفر باز شد. او هم خنده اش گرفت. خدا را شكر با خنده همه چيز تمام شد. https://eitaa.com/joinchat/2843344995C4bdc20cf63
🔴 فضیلت عجیب زیارت امام رضا علیه‌السلام 🌺 شهید دستغیب در کتاب داستانهای شگفت انگیز نقل می کند: 🔹 حیدر آقا تهرانی گفت: در چند سال قبل، روزی در رواق مطهر حضرت رضا علیه السلام مشرف بودم پیرمردی را که از پیری خمیده و موی سر و صورتش سفید و ابروهایش بر چشمانش ریخته بود - دیدم؛ حضور قلب و خشوعش مرا متوجه او ساخت. وقتی که خواست حرکت کند دیدم از حرکت کردن عاجز است؛ او را در بلند شدن یاری کردم؛ آدرس منزلش را پرسیدم تا او را به منزلش رسانم؛ گفت: حجره ام در مدرسه خیرات خان است او را تا منزل همراهی کردم و سخت مورد علاقه ام شد؛ به طوری که همه روزه می رفتم و او را در کارهایش یاری می کردم نام و محل و حالاتش را پرسیدم. گفت: نامم ابراهیم و از اهل عراقم و زبان فارسی را هم خوب می دانم؛ ضمن بیان حالاتش گفت: من از سن جوانی تا حال هر سال برای زیارت قبر حضرت رضا علیه السلام مشرف می شوم و مدتی توقف کرده، باز به عراق بر می گردم؛ در سن جوانی که هنوز اتومبیل نبود دو مرتبه، پیاده مشرف شده ام؛ در مرتبه اول سه نفر جوان، که با من هم سن و رفاقت ایمانی بین ما بود و سخت به یکدیگر علاقه داشتیم؛مرا تا یک فرسخی مشایعت کردند و از مفارقت من و این که نمی توانستند با من مشرف شوند، سخت افسرده و نگران بودند؛ هنگام وداع با من می گریستند و گفتند: تو جوانی و سفر اول پیاده و به زحمت می روی؛ البته مورد نظر واقع می شوی؛ حاجت ما از تو این است که از طرف ما سه نفر هم سلامی تقدیم امام علیه السلام نموده،در آن محل شریف، یادی هم از ما بنما. پس آنها را وداع نموده،به سمت مشهد حرکت کردم. پس از ورود به مشهد مقدس با همان حالت خستگی و ناراحتی به حرم مطهر مشرف شدم. پس از زیارت، در گوشه ای از حرم، و حالت بیخودی و بی خبری به من عارض شد؛ در آن حالت دیدم حضرت رضا علیه السلام به دست مبارکش رقعه های بیشماری بود که به تمام زوار، از مرد و زن، حتی به بچه ها هم رقعه ای می داد؛ چون به من رسیدند، چهار رقعه به من مرحمت فرمود: پرسیدم چه شده است که به من چهار رقعه دادید؟ فرمود: یکی از برای خودت و سه تای دیگر برای سه رفیقت؛عرض کردم این کار، مناسب حضرتت نیست خوب است به دیگری امر فرمائید تا این رقعه ها را تقسیم کند. حضرت فرمود: این جمعیت همه به امید من آمده اند و خودم باید به آنها برسم. پس از آن یکی از رقعه ها را گشودم دیدم چهار جمله در آن نوشته شده بود: 🔴 برائة من النار و امان من الحساب و دخول فی الجنة و انا بن رسول الله صلی الله علیه و آله 🔵 خلاصی از آتش جهنم و ایمنی از حساب و داخل شدن در بهشت منم فرزند رسول خدا صلی الله علیه و آله 📚 داستانهای شگفت انگیز ص ۱۶۵ https://eitaa.com/mohammad_norani
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 تصاویر زیبای متحرک، که چرخش سیارات را به دور خورشید نشان می دهد واقعا کپ کردم واقعا یاعلی https://eitaa.com/mohammad_norani
😂😂 قبل از عملیات بود ... داشتیم با هم تصمیم میگرفتیم اگر گیر افتادیم چطور توی بی سیم به همرزمامون خبر بدیم ... ڪه تڪفیریا نفهمن ... یهو سید ابراهیم (شهید صدرزاده) از فرمانده های تیپ فاطمیون😍 بلند گفت : آقا اگر من پشت بی سیم گفتم همه چی آرومه من چقدر خوشبختم ... بدونید دهنم سرویس شده ..... 😂😂😐 ♥️ https://eitaa.com/mohammad_norani
مصداق استعداد و تلاش این رفقا هستند که تو این کانال کار میکنند دوستشون دارم واقعا اگه خواستید عضو بشید حتما بخوایداااااا😜 👇👇👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/2801074600Cad57c11baa
1_4975747227.mp3
15.91M
با هندزفری گوش کن چشمهات رو هم ببند برو زیارت سلطان https://eitaa.com/mohammad_norani
آتش به آب و یار به اغیار و گل به خار کردند صلح و بخت به ما آشتی نکرد https://eitaa.com/mohammad_norani
این پژوهش نشان می‌دهد احتمال طلاق زن و مردهایی که پیش از ازدواج، زندگی مشترک(cohabitation) دارند، تا ۵۰ درصد بیشتر از زوجهایی است که قبل از ازدواج با هم نبوده‌اند. https://www.thecollegefix.com/bulletin-board/couples-who-cohabitate-before-marriage-more-likely-to-divorce-new-study/ https://eitaa.com/mohammad_norani
آخرین آدامس الکس فرگوسن آخرین مبلغ پیشنهادی برا خرید تا 600 هزار دلار پیش رفت خدایا شکرت که علاقه هام رو به علاقه هات نزدیک کردی https://eitaa.com/mohammad_norani
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
جزو گزینه هامون نیست اما گزینه اصلیش ما هستیم حتی منی که گناه میکنم و بدردش هم نمیخورم چون او مثل ما نیست که محبتش رو بر مبنای نیاز و منفعت تقسیم کنه تا آخر ببین https://eitaa.com/mohammad_norani
27M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
ارزش ۲۵ مگ رو داره بنظرم یک نفر در دو سبک خودش باورش نمیشد از این کارها اگه زودتر و بیشتر میبود خیلی جلوتر میبودیم همین هم شکر ای کاش ماهم بدرد بخوریم https://eitaa.com/mohammad_norani
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اطرافمون چه خبره؟ اینها معجزه است که برامون عادی شده بنی آدم بنی عادتِ https://eitaa.com/mohammad_norani
🔵جوانمرد قصاب 🔶متروی تهران ایستگاهی دارد به نام جوانمرد قصاب این جوانمرد بامرام را می شناسید؟ 🔹او مردی بود همیشه با و‌ضو. 🔹️وقتی از او می پرسیدند: عبدالحسین، چه خبر از وضع کسب و کار؟ می گفت: الحمدلله، ما از خدا راضی هستیم، او از ما راضی باشه...!! 🔹️هیچکس دو کفه ترازوی عبدالحسین را مساوی ندیده بود، سمت گوشت مشتری همیشه سنگین تر بود. 🔹️اگر مشتری مبلغ کمی گوشت میخواست، عبدالحسین دریغ نمی کرد. می گفت: «برای هر مقدار پول، سنگ ترازو هست.» 🔹️وقتی که میشناخت که مشتری فقیر است، نمی گذاشت بجز سلام و احوالپرسی چیزی بگوید. مقداری گوشت می پیچید توی کاغذ و می داد دستش.‌ 🔹️گاهی هم پول را میگرفت و دستش را می برد سمت دخل و دوباره همان پول را می داد دست مشتری و می گفت: «بفرما ما بقی پولت.» 🔹️این جوانمرد با مرام، چهل و سه بهار از عمرش را گذراند و در نهایت در یکی از عملیات های دفاع مقدس با ۱۲ گلوله به شهادت رسید. شهید عبدالحسین کیانی🌹 همان جوانمردقصاب است! https://eitaa.com/mohammad_norani
بستگی داره کی بگه تا چجوری بگه موضوع سیگار مهم نیست اینجا هنر بیان رو ببینید https://eitaa.com/mohammad_norani