eitaa logo
خَلَقَ لَكُمْ مِنْ أَنْفُسِكُمْ أَزْوَاجًا
21.5هزار دنبال‌کننده
2.5هزار عکس
795 ویدیو
25 فایل
کانال مشاوره ازدواج و روابط عاطفی فهرست موضوعات https://eitaa.com/mohammadi2i/12923 لیست کارگاه ها https://eitaa.com/mohammadi2i/2915 تلگرام ما t.me/mohammadi2i تعین وقت و تهیه کارگاه ها @F_Shojaeeii مکتب‌ خونه @soalatkhososi تنهایی @anjomantanhai
مشاهده در ایتا
دانلود
امشب فک کنم خیلی نمک به زخم مجردا پاشیده شد. بعضی ها ی چیزایی می فرستم که قابل پخش نیست. 🚶‍♂🚶‍♂🚶‍♂🚶‍♂🚶‍♂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بعد از محرمیت در حالیکه صدای قلبم رو می شنیدم و کلی استرس داشتم‌. دستش رو به سمتم دراز کرد و دستمو گرفت. دومین بار هم داشت خداحافظی میکرد بره. تو اتاق تنها بودیم ، صداش زدم خودمو انداختم تو بغلش.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بعد محرمیت که ما با فاصله کنار هم نشسته بودیم عموم اومد به همسرم گف برو اون ور تر منم بشینم😂 فقط برای این که ما بچسبیم ب هم🤣 بعد مهمونی رفتیم بیرون تو‌ماشین دستشو اورد سمتم برای چند ثانیه فکر کردم باید چیزی بهش بدم 🤣😐😂 بعد مغزم فرمان داد ک‌ عه بابد دستمو بزارم تو دستش و گذاشتم ... بعدشم دستمو بوسید😍 بعد ۴ سال یادش میوفتم ذوق میکنم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
مجردم اما خواهرم می‌گفت همون چند ثانیه ای تو که آسانسور سالن عقد میومدن پایین پیشونیشو بوسیده و گفته خوش اومدی به زندگیم🥲 پیشونی بوسیدن خیلی حس حمایت منتقل میکنه
تا یه هفته بعد از محرمیت فقط ضمیر جمله‌هامون به مفرد تغییر کرده بود. من از خُدام بود که دستم را بگیره ولی همسرم خیلی خجالتی بود تا اینکه یه شب رفتیم بیرون و تو ایتا براش پیام داده بودم که؛ "هیچ چیزی تو زندگی را سخت نگیرید، جز دست‌های همدیگه". تو راه برگشت بهش گفتم ایتا را چک کنه و بعدش واقعا استرس گرفت و تو رانندگیش معلوم بود تا نزدیک خونمون که زد کنار و دستمو گرفت و بوسید و من ... رو ابرا بودم. خودش میگه خوب‌ شد تو گفتی وگرنه من اصلا روم نمیشد!
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
حاجی با این سوالا دلمونو آب نکن؛چشم و گوشمونو باز نکن... بعد می گید پدر مادراتونم بیارید کانال آخه با چه رویی...😂🙌🏻
ماموریت: تاسیس بیمارستان برای زنان داعشی در قلب سرزمین شامات!! آبان ماه ۱۳۹۶ البوکمال آخرین پایتخت داعش یک قدمی سقوط است. سردر همه‌خانه‌ها پرچم سفید تسلیم، سرش را پایین انداخته و آویزان است. همه منتظر دستورند. هم آنها که پرچم به سر در خانه‌هایشان نصب کرده، هم آنها که تا چند ساعت دیگر شهر را فتح می‌کنند. همه منتظر دستور حاج قاسم. بالاخره بی‌سیم‌ها خش‌خش می کندو دستور صادر می‌شود. کوتاه و قاطع: "تا همه زن‌ها و بچه‌ها سالم از شهر خارج نشده‌اند، نیروها اجازه ورود به شهر را ندارند." جز معدود کتاب هایی بود که عمیقا دوست داشتم جای راویش باشم. خوش به حال دکتر احسان. به خودت که میای، می بینی شدی رییس یک بیمارستان در قلب داعش. شدی مدافع زنان سوری طرفدار داعش. کتاب "همسایه های خانم جان" زیبا نیست، محشره!! این کتاب، خلاف بقیه کتاب‌هایی که درمورد مدافعان حرم خوندم، به زندگی‌نامه‌ی فرد توجه زیادی نداره و تمرکزش روی توصیف فضای جنگ و تعاملات افرادیه که سمت هر دو جبهه حضور دارن. کتاب بیان ناب یک تجربه انسانیه!! چقد خوبه که انتهای هر فصل عکس های مربوط به اون فصل رو آورده. آدم از دیدن عکس ها هم کلی حس خوب می گیره. متن بسیار روان و دلنشینی داره. نویسنده و راوی کاغذ و قلم را حرام نکرده اند و حق مطلب را ادا کرده اند. این کتاب روایتی کاملا متفاوت از جنگ سوریه است و هر کس نخونه، ضرر کرده. کتاب روضه مصوره!! برای بچه هایی که توی دوره سوگ عاطفی هستن عالیه. 🚶‍♂🚶‍♂🚶‍♂🚶‍♂🚶‍♂ پ.ن: ممنون از دوستی که کتاب رو بهم هدیه داد. با ذوق خوندمش و کیف کردم.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
من مجردم حقیقتا قبل از اینکه نظراتو بخونم تو فکرم این بود که بعد عقد تنها باشیم و یکی بزنم پشت گردنش ( وقتی پشت گردن تمیز و مرتب پسرا رو میبینم خیلی دوست دارم یه چکی بزنم بهشون😂) بعد از پشت بغلش کنم یه ماچش کنم بگم باباخشید🥺😂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اولین برخورد فیزیکی ما تو محضر بعد از عقد بود. انگشتر دست هم انداختیم و عسل دهن همدیگه گذاشتیم. بعدش عکاس گفت همه برن بیرون بهمون می‌گفت چه جوری ژست بگیریم. فانتزی یکی از مخاطبا رو خوندم گفتم بقیشم بگم. بعد از عقد همسرم بهم گفت بریم یه جا با هم صحبت کنیم. منم گفتم بریم مزار شهدا. مزار شهدا که رسیدیم صحبت کردیم داستان انگشترشو تعریف کرد که مربوط می‌شد به اینکه دعا کرده بود و از امام رضا خواسته بود که همسر مناسب خودش رو پیدا کنه و انگشترو از انگشتش در آورد دستم کرد
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ولی چقدر جای خالی صاحب فرم سمی شماره دو حس میشه این روزا.. بیاد برامون از فانتزیاش درمورد مکان جاری شدن خطبه عقد و اولین برخورد فیزیکش با پاسدار خونگیش حرف بزنه و روحمون شاد بشه