✍ محمد جواد کریمی
۳۰ تیر ۱۳۳۱ و ۲۸ مرداد ۱۳۳۲
چه فرقی با هم دارند؟
۳۰ تیر قیام ملی و ۲۸ مرداد کودتای نظامی علیه دولت قانونی وقت ابران رخ داد.
قیام ۳۰ تیر ۱۳۳۱، قیامی بود که پس از استعفای محمد مصدق از نخستوزیری و در زمان نخستوزیری احمد قوام و با حکم جهادی سید ابوالقاسم کاشانی در سراسر ایران رخ داد. یک سال پس از این رویداد به دستور محمد مصدق روز ۳۰ تیر تعطیل رسمی اعلام شد.
چرا در ۳۰ تیر ۱۳۳۱ ملت ایران به میدان آمد و پای کار ایستاد اما در ۲۸ مرداد ماه ۱۳۳۲ حضور نداشت و در نتیجه دولت وقت در برابر مشتی افراد مزدور و متجاسر تنها ماند و شکست خورد؟
آیا علتی بزرگتر از اختلاف و تفرقه بین سران نهضت ملی نفت سراغ دارید؟
دلسردی مردم و متعاقب آن کناره گیری ملت مسلمان از نهضت حاصلی جز امیدواری دشمن و هموار شدن راه تسلط مجدد آنان بر اریکه قدرت باز کرده بود.
فاعتبروا یا اولی الابصار
✅ ماجرای جنجالی تعطیلی درس علامه توسط آیت الله بروجردی
آیت الله مصباح یزدی:
مرحوم علامه طباطبایی داستان را اینگونه برای بنده بیان کردند که «مرحوم آیت الله العظمی بروجردی مرحوم حاج احمد خادمی را فرستاد و فرموده بود: «من خودم در اصفهان فلسفه خواندم و شاگرد جهانگیرخان بودم و با فلسفه مخالف نیستم اما آنجا استاد، شاگردان خود را انتخاب می کرد و محدود بود ولی شنیدم درس شما خیلی عمومی است و کسانی شرکت می کنند که صلاحیت ندارند، شبهاتی از مطالب به ذهنشان می ماند که پاسخ آن را یاد نمی گیرند، اگر صلاح می دانید درس خود را محدود کنید و کسانی در درس شرکت کنند که مبتلا به شبهات نمی شوند».
علامه فرمود که من جواب شفاهی دادم در عین حال نامه ای به مرحوم آیت الله العظمی بروجردی نوشتم که از وقتی از تبریز به قم آمدم مطالعه ای در مورد وضع حوزه و دروس حوزه و نیازهای جامعه کردم که نتیجه مطالعه من این شد که دیدم جامعه نیاز به معرفت همه جانبه نسبت به اسلام دارد و وظیفه روحانیت است که اسلام در همه ابعاد آن بشناسد و آن را به جامعه معرفی کند، طبعا شناخت صحیح اسلام از منابع سه گانه قرآن، سنت و حدیث و عقل باید صورت گیرد اما برای عالم دینی غیر از این سه منبع این است که تهذیب نفس شده باشد تا بتواند نقش خود را به خوبی ایفا کند.
علامه در ادامه نوشته بود که در حوزه آن زمان از درس قرآن خبری نبود، از عقل هم دروسی که پایه آن استدلال عقلی قرآن باشد خبری نبود و برای تربیت اخلاقی هم برنامه ای در کار نبود، اما در زمینه حدیث آنچه در کتب فقهی و دروس فقهی گفته می شد، استفاده می گردید اما سایر احادیث که به ما رسیده مطرح نبود یعنی از مجموع این چهاررکن، یکی به صورت ناقص بود لذا وظیفه خود دانستم آن سه تا را احیا کنم.
ایشان در ادامه نامه خود نوشته بود: من دو درس تفسیر و فلسفه را تنها به عنوان واجب شرعی متعین تدریس می کنم در عین حال بنده جایز نمی دانم که در حوزه رفتاری داشته باشم که مخالفت با رفتار شما باشد چون موجب شقّ عصای مسلمین می شود لذا اگر تشخیص من باشد این واجب شرعی است اما اگر شما نهی بفرمائید تعطیل می کنم و حجّت من هم نهی شماست، منتظر امر شما هستم.
علامه طباطبایی چندروز درس خود را تعطیل کردند تا اینکه مرحوم بروجردی، حاج احمد خادمی را فرستادند و فرمودند هرچه که شما صلاح می دانید همان را عملی کنید که مجددا درس ایشان شروع شد.
📔 پایگاه شفقنا
____
🌷شادی روح علامه طباطبایی ره صلوات👇
https://eitaa.com/joinchat/490209349C8c72616880
محمدجواد کریمی
✅ ماجرای جنجالی تعطیلی درس علامه توسط آیت الله بروجردی آیت الله مصباح یزدی: مرحوم علامه طباطبایی دا
تکلیف شرعی همه ما عمل به حجت است. بدون حجت نمی توان عمل کرد. این هم درس عملی علامه طباطبائی به همه سالکان طریق و طالبان حق
درس دیگر این است که در عین جواز اختلاف نظر علمی با زعیم حوزه علمیه مخالفت عملی با وی جائز نیست.
✅نظر امام خمینی در مورد تعطیلی درس اسفار علامه طباطبائی
مرحوم استاد علی دوانی(ره) در صفحات 97 تا 100 کتاب «سلسله موی دوست» (خاطرات دوران تدریس امام خمینی) در اینباره خاطرهای از حضرت امام نقل میکند:
«در سال 1388 هجری قمری شنیدیم که مرحوم آیت الله بروجردی گفتهاند که آقای طباطبایی با این درس مفصلی که برای حکمت و فلسفه خود به راه انداخته، به حوزه علمیه ضربه میزند، چرا که حوزه اساسش بر تدریس و نشر علوم دینی، فقه، اصول و حدیث گذاشته شده است.
جوسازی علیه مرحوم علامه طباطبایی به لحظههای بحرانیای رسیده بود. از این رو، من و چند نفر دیگر تصمیم گرفتیم که در حمایت از علامه طباطبایی دست به کار شویم و جلوی واقعه را قبل از وقوع بگیریم.
تمام ترس ما از این بود که مبادا مرحوم آیتالله بروجردی حرفی بزند و افراد مغرض آن را دامن بزنند و در نتیجه کار بر علامه طباطبایی سخت شود. اما نمیدانستیم چه کنیم یا کار را از کجا پیگیری کنم. سرانجام تصمیم گرفتیم نزد امام خمینی برویم و چاره کار را از ایشان بخواهیم. چرا که ایشان هم فقیه مصلح بودند و هم حکیم و استاد بزرگ فلسفه؛ با اینکه شنیدیم که امام کسالت دارند و سرما خوردهاند، ولی چاره نبود؛ شرایط از حساسیت زیادی برخوردار بود.
در یکی از همان شبها با دو - سه نفر از افراد فاضل خدمت امام رفتیم. ایشان طبق معمول، با قلم نی و دوات قدیمی، با خط خوش و زیبای خود، مشغول نوشتن درسی بودند که در همان روزها به تدریس آن مشغول بودند. سلام کردیم و نشستیم. امام آخرین سطر را بر روی کاغذ لیمویی صیقل زدهای به سبک قدما نوشتند و قلم را در جاقلمی دوات گذاشتند.
سپس ضمن احوالپرسی از ما منتظر ماندند که بدانند برای چه آمدهایم. یکی از ما گفت: "شما خودتان استاد فلسفه حوزه علمیه بودهاید. این روزها بر اثر گسترش مکتب مادی و تبلیغات الحادی، تدریس فلسفه بیش از هر وقت دیگر لازم و ضروری است. فعلاً آقای طباطبایی پیشرو استادانی است که در حوزه، فلسفه تدریس میکنند. شنیدهایم نزد آیتالله بروجردی بر ضد ایشان جوسازی شده و ممکن است تصمیم حادی بگیرند و عکس العمل نشان دهند که به زیان آقای طباطبایی تمام شود." خلاصه، از ایشان خواستیم که هر طور شده با آیتالله بروجردی ملاقات کنند و اگر بتوانند ایشان را متوجه غرضورزیهای اطرافیان یا ساده اندیشان بکنند.
اما امام فرمودند: نمیشود در این باره چیزی به آقای بروجردی گفت و چون یکی از دوستان اصرار کرد، امام با عصبانیت گفتند: من چه کنم، کسانی در منزل آقای بروجردی هستند که نمیگذارند کاری برای اسلام انجام بگیرد.
پس از چند لحظه سکوت، اضافه کردند: آقای بروجردی خودشان اهل معقول (استاد فلسفه و علوم عقلی) هستند و شخصاً با فلسفه مخالف نیستند. وقتی بروجرد بودند و خبر به قم رسید که گذشته از خارج فقه و اصول، فلسفه هم تدریس میکنند، چند نفر از افراد مقدس از قم بلند شدند رفتند بروجرد و کاری کردند که ایشان را واداشتند که تدریس فلسفه را ترک کنند تا مبادا به حوزه علمیه قم هم سرایت کند و کار به جای باریکی بکشد. ایشان هم از ترس هو و جنجال مقدس مآبان آن را ترک کردند.
بعد امام گفتند: آقای طباطبایی مرد بزرگی است، حفظ ایشان با این مقام علمی لازم است. ولی من شنیدهام که این روزها خیلیها به درس فلسفه ایشان میروند. من عرض کردم، بله. فرمودند: مثلاً چقدر؟ گفتم، صبحها در مسجد سلماسی اسفار میگویند و بنده هم میروم، حدود 200-300 نفر هستند.
فرمودند: شنیدهام آشیخ حسینعلی (منتظری) هم در مسجد امام حکمت میگوید؟ عرض کردم، بله ایشان هم شرح منظومه تدریس میکنند، بنده هم میروم و حدود یکصد و پنجاه نفر شاگرد فلسفه دارند.
حضرت امام (ره) به یکی از فضلای حاضر که او نیز از شاگردان معروف خود امام بود فرمودند: تو هم که شنیدهام فلسفه میگویی! آن فرد فاضل گفت: بله. امام فرمودند: چقدر پای درس تو میآیند؟ گفت: حدود پنجاه نفر.
در این لحظه امام با ناراحتی فرمودند: خوب، ببینید کی حوزههای علمی شیعه اینقدر فلسفه خوان داشته است؟ آیا اینها همه فلسفه را میفهمند؟ فلسفه در طول تاریخ خود، قاچاق بوده و باید آن را به صورت قاچاق خواند. به خصوص در حوزههای علمیه؛ اینقدر زیاد و برای همه کس درس نگویید و اجازه ندهید همه بیایند و بنشینند. مگر همه اینها اهل هستند؛ کسانی که شایستگی برای خواندن فلسفه دارند، به طوری که منحرف نشوند، کم هستند.
سپس مکث کردند و افزودند: وقتی من در صحن حضرت معصومه (سلام الله علیها) حکمت درس میگفتم، حجرهای را انتخاب کرده بودم که حدود 17 نفر جا داشت. عمداً چنان جایی را انتخاب کرده بودم که بیشتر نیایند. به آنهایی که میآمدند و افراد خاص و شناخته شده ای بودند می گفتم، درس مرا بنویسید و بیاورید.⏪
اگر دیدم فهمیدهاید، اجازه میدهم بیایید وگرنه شما نباید فلسفه بخوانید چون مطالب را درک نمیکنید و باعث زحمت خواهید شد؛ هم زحمت خودتان و هم زحمت من؛ چون خواهید گفت که ما پیش فلانی فلسفه خواندهایم.
بعد فرمودند: اگر من هم جای آقای بروجردی و رئیس و سرپرست حوزه بودم، از این همه فلسفه گفتن، آن هم به این زیادی و به صورت کاملاً علنی، احساس مسئولیت میکردم. وضع حوزه برای فقه و اصول و حدیث و تفسیر و علوم دینی است. البته در کنار آن هم عدهای که مستعد هستند، - مخصوصاً این روزها- با حفظ شرایط و رعایت وضع حوزه و مسئولیتی که فقیه مرجع مسئول حوزه دارد، میتوانند معقول بخوانند که کمک به علوم دینی آنها بکند و بتوانند در برابر خصم مسلح باشند؛ ولی نه با این وسعت و این همه سر و صدا از درس و بحث و چاپ و نشر کتابهای فلسفه آن هم در حوزه.
آنگاه افزودند: آقای بروجردی را نمیشود دید، آن هم برای این کار؛ نمیگذارند آنطور که میخواهید مطالب را به ایشان برسانند. به نظرم خوب است آقای طباطبایی چند ماهی تمارض کنند و درس فلسفه را تعطیل کنند و مسافرت بروند تا وضع فعلی قدری آرام بگیرد و بعد که برگشتند، برای عده کمتری و در گوشهای درس خود را بگویند. آشیخ حسینعلی (منتظری) هم درس فلسفه را کمتر بگوید. فعلاً صلاح در این است. تا بعد چه بشود ... یکی- دو روز بعد جریان را به استاد فقید علامه طباطبائی گفتیم و ایشان هم که در آغاز حاضر به این کار نبودند سرانجام قبول کردند و به مسافرت رفتند. به این ترتیب ماجرا پایان گرفت.»
(سلسله موی دوست ، خاطرات دوران تدریس امام خمینی(ره) ، ص97 تا 100)
از مطالب امام، نکات بسیاری استفاده میشود که به 9 مورد آن اشاره میکنم:
1. آقای بروجردی خودشان اهل معقول (استاد فلسفه و علوم عقلی) هستند و شخصاً با فلسفه مخالف نیستند.
در زندگینامه آیت الله بروجردی آمده است که ایشان علاوه بر فقه و اصول و رجال، در درس فلسفه دو فحل این فن، یعنی آخوند کاشی و جهانگیرخان قشقایی، حاضر شد و از آنها استفاده کرد.
عارف متأله ملا محمد کاشانی معروف به آخوند کاشی، و حکیم جانگیرخان قشقایی از شاگردان عارف بزرگ حکیم صهبا آقا محمد رضا قمشهای بودهاند.
2. وقتی بروجرد بودند و خبر به قم رسید که گذشته از خارج فقه و اصول، فلسفه هم تدریس میکنند، چند نفر از افراد مقدس از قم بلند شدند رفتند بروجرد و کاری کردند که ایشان را واداشتند که تدریس فلسفه را ترک کنند تا مبادا به حوزه علمیه قم هم سرایت کند و کار به جای باریکی بکشد. ایشان هم از ترس هو و جنجال مقدسان آن را ترک کردند.
همچنین حضرت امام در ماههای آخر عمر شریف خود (3 اسفند 67) درباره وضع نامناسب تدریس فلسفه در ایام جوانی خود میفرماید: «یاد گرفتن زبان خارجى، کفر و فلسفه و عرفان، گناه و شرک به شمار مىرفت. در مدرسه فیضیه فرزند خردسالم، مرحوم مصطفى از کوزهاى آب نوشید، کوزه را آب کشیدند، چرا که من فلسفه میگفتم. تردیدى ندارم اگر همین روند ادامه مىیافت، وضع روحانیت و حوزهها، وضع کلیساهاى قرون وسطى میشد که خداوند بر مسلمین و روحانیت منت نهاد و کیان و مجد واقعى حوزهها را حفظ نمود.» (پیام (منشور روحانیت) به روحانیون، مراجع، مدرسین، طلاب و ائمه جمعه و جماعات/ صحیفه امام ج21 ص 279)
3. کسانی در منزل آقای بروجردی هستند که نمیگذارند کاری برای اسلام انجام بگیرد.
جالب این است که شهید آیت الله مطهری نیز به این مسئله اشارهای داشته است. استاد شهید در یکی از کتابهای خود میگوید: «من هشت سال نزد مرحوم آقاى بروجردى (اعلىاللَّه مقامه) درس خوانده بودم و حقیقتا به شخص ایشان خیلى اعتقاد داشتم و واقعا او را یک مرد روحانى مىدانستم. البته اینکه افرادى (از جمله خود من) به دستگاه ایشان انتقاد داشتند، به جاى خود، اما من به شخص این مرد معتقد بودم، یعنى او را یک مرد روحانى واقعى و کاملا مؤمن و معتقد و خداترس مىدیدم.»
(مجموعه آثار استاد شهید مطهرى، ج4 ص 533)
یعنی بین شخص آیت الله بروجردی و دور و بر ایشان و دستگاه ایشان فرق بود و به قول حضرت امام آنها «نمیگذارند آنطور که میخواهید مطالب را به ایشان برسانند.»
4. آقای طباطبائی مرد بزرگی است، حفظ ایشان با این مقام علمی لازم است.
علامه طباطبایی همیشه نزد امام مورد احترام بود چنانکه بعد از وفات مرحوم علامه طباطبایی، حضرت امام فرمودند: «من قبلًا باید از این ضایعه ای که برای حوزه های علمیه و مسلمین حاصل شد و آن رحلت مرحوم علامه طباطبائی است اظهار تأسف کنم و به شما و خصوص حوزه های علمیه،تسلیت عرض کنم.⏪
خداوند ایشان را با خدمتگزاران به اسلام و اولیاى اسلام محشور فرماید و به بازماندگان ایشان و به متعلقین و شاگردان ایشان صبر عنایت فرماید. (سخنرانى در جمع مسئولان بنیاد شهید، 25 آبان 1360؛ صحیفه امام، ج15 ص 363)
5. کی حوزههای علمی شیعه اینقدر فلسفه خوان داشته است؟ آیا اینها همه فلسفه را میفهمند؟
6. اینقدر زیاد و برای همه کس درس نگویید و اجازه ندهید همه بیایند و بنشینند. مگر همه اینها اهل هستند؛ کسانی که شایستگی برای خواندن فلسفه دارند، به طوری که منحرف نشوند، کم هستند.
7. به آنهایی که میآمدند (درس فلسفه امام) و افراد خاص و شناخته شدهای هم بودند میگفتم، درس مرا بنویسید و بیاورید. اگر دیدم فهمیدهاید، اجازه میدهم بیایید وگرنه شما نباید فلسفه بخوانید چون مطالب را درک نمیکنید و باعث زحمت خواهید شد؛ هم زحمت خودتان و هم زحمت من؛ چون خواهید گفت که ما پیش فلانی فلسفه خواندهایم.
فهمیدن فلسفه و به عمق مطالب فلاسفه بزرگ پیبردن کار هر کس نیست. اینکه هر کسی در درس فلسفه یک یا چند استاد – اگر چه برجسته- شرکت کند دلیل نمیشود که به عمق مطالب فلسفی و حکمی رسیده باشد، چه برسد به اینکه فردی بخواهد تنها با مطالعه برخی از کتب فلسفی و یا پاس کردن چندین واحد درسی به عمق مطالب فلسفی نائل شود.
و حتی صرف انتساب به اساتید برجسته فلسفه و عرفان و شاگردی آنها لزوما دلیل فهم خوب و صحیح مطالب نیست و بلکه گاهی مایه زحمت استاد و شاگرد هم خواهد بود.
از این رو بزرگان حکمت و عرفان میفرمایند ندانسته و به عمق مطالب نرسیده رد نکنید. اگر متخصص این فن نیستید وارد نشوید و با عقل خود امور را ارزیابی نکنید. هر فنی، متخصص مخصوص به خود را دارد.
به عنوان نمونه حضرت امام درباره بحث «وحدت وجود» که از مهمترین مباحث کتب حکمت متعالیه و عرفان است میفرماید: « لازم نیست اگر انسان داراى علمى نشد از آن تکذیب کند و به صاحب آن علم جسارت نماید. پیش عقل سلیم همان طور که تصدیق بىتصور از اغلاط و قبایح اخلاقیه به شمار مىآید، تکذیب بىتصور نیز همین طور، بلکه حالش بدتر و قبحش افزون است. اگر خداى تبارک و تعالى از ما سؤال کند که شما که مثلا معنى «وحدت وجود» را به حسب مسلک حکما نمىدانستید و از عالم آن علم و صاحب آن فن اخذ نکردید و تعلم آن علم و مقدمات آن را نکردید، براى چه کورکورانه آنها را تکفیر و توهین کردید، ما در محضر مقدس حق چه جوابى داریم بدهیم جز آنکه سر خجلت به زیر افکنیم. و البته این عذر پذیرفته نیست که «من پیش خود چنین گمان کردم.» هر علمى مبادى و مقدماتى دارد که بدون علم به مقدمات، فهم نتیجه میسور نیست، خصوصا مثل چنین مسئله دقیقه که پس از عمرها زحمت باز فهم اصل حقیقت و مغزاى آن بحقیقت معلوم نشود. چیزى را که چندین هزار سال است حکما و فلاسفه در آن بحث کردند و موشکافى نمودند، تو مىخواهى با مطالعه یک کتاب یا شعر مثنوى مثلا با عقل ناقص خود ادراک آن کنى! البته نخواهى از آن چیزى ادراک کرد- رحم الله امرأ عرف قدره و لم یتعدّ طوره» (شرح چهل حدیث، ص389 )
برخی از مخالفان فلسفه و عرفان اسلامی، تلاش کردند تا امام خمینی (ره) را مخالف عرفان و فلسفه معرفی کنند و گفتند امام در اواخر عمر از این دو علم برگشت و اظهار پشیمانی کرد و برای مدعای خود، عبارات و اشعاری از امام در مذمت عرفان و فلسفه و ... نقل کردند.
غافل از اینکه آن بزرگمرد تاریخ اسلام، علومی مانند فقه، اخلاق، اصول فقه، علم توحید و حتی حفظ قرآن کریم را نیز در برخی از موارد مورد مذمت جدی قرار داده و حتی در اشعار خود از مسجد و مدرسه نیز اظهار بیزاری کرده است - در می خانه گشایید به رویم شب و روز / که من از مسجد و از مدرسه بیزار شدم - که البته هیچکدام از این موارد، در نظر امام راحل، به خودی خود مذموم نبودند. پس باید در همه این موارد مراد امام از آن مذمتها و بیزاریها را پیدا کرد.
یکی از مرادهای امام خمینی (ره) از مذمتهای مذکور را میتوان در نامه اخلاقى و عرفانى خود به مرحوم حاج احمد آقا پیدا کرد.
ایشان ابتدا مینویسد: «پس علوم رسمى هر چند فلسفه و علم توحید خود حجابند و هر چه بیشتر شوند حجاب غلیظتر و افزونتر گردد و چنانچه میدانیم و میبینیم لسان دعوت انبیاء- علیهم السلام و اولیاى خُلَّص سلام الله علیهم لسان فلسفه و برهان رایج نیست بلکه آنان با جان و دل مردم کار دارند و نتایج براهین را به قلب بندگان خدا مىرسانند و آنان را از درون جان و دل هدایت مىنمایند. و مىخواهى بگو: فلاسفه و اهل براهین حجابها را افزون کنند و انبیاء- علیهم السلام- و اصحاب دل کوشش در رفع حجاب کنند، لهذا تربیتشدگان اینان، مؤمنان و دل باختگانند و تربیتشدگان و شاگردان آنان،اصحاب برهان و قیل و قالند و با دل و جان، سر و کار ندارند.»(صحیفه امام، ج 16,ص 219)⏪
و سپس در ادامه گوشزد میکند: «و آنچه گفتم به آن معنى نیست که به فلسفه و علوم برهانى و عقلى نپرداز و از علوم استدلالى روى گردان که این خیانت به عقل و استدلال و فلسفه است، بلکه به آن معنى است که فلسفه و استدلال راهى است براى وصول به مقصد اصلى و نباید تو را از مقصد و مقصود و محبوبْ محجوب کند، یا بگو این علوم عبورگاه به سوى مقصد هستند و خود مقصد نیستند و دنیا مزرعه آخرت است و علوم رسمى مزرعه وصول به مقصودند، چنانچه عبادات نیز عبورگاه به سوى او- جلّ و علا- است» (صحیفه امام، ج 16 ص 219)
همچنین حضرت امام در اواخر ماههای عمر شریفش (11 دی ماه 1367) در نامه مهم و تاریخی به میخائیل گورباچف، از بزرگان حکمت مشاء، اشراق، متعالیه و حتی عرفان نام میبرد و میفرماید: « اگر جنابعالى میل داشته باشید در این زمینهها تحقیق کنید، می توانید دستور دهید که صاحبان این گونه علوم علاوه بر کتب فلاسفه غرب در این زمینه، به نوشتههاى فارابى و بو على سینا - رحمة الله علیهما - در حکمت مشاء مراجعه کنند، تا روشن شود که قانون علیت و معلولیت که هرگونه شناختى بر آن استوار است، معقول است نه محسوس؛ و ادراک معانى کلى و نیز قوانین کلى که هرگونه استدلال بر آن تکیه دارد، معقول است نه محسوس، و نیز به کتابهاى سهروردى - رحمة الله علیه- در حکمت اشراق مراجعه نموده، و براى جنابعالى شرح کنند که جسم و هر موجود مادى دیگر به نور صِرف که منزه از حس مىباشد نیازمند است؛ و ادراک شهودىِ ذات انسان از حقیقت خویش مبرا از پدیده حسى است. و از اساتید بزرگ بخواهید تا به حکمت متعالیه صدر المتألّهین - رضوان الله تعالى علیه و حشره الله مع النبیین و الصالحین- مراجعه نمایند، تا معلوم گردد که حقیقت علم همانا وجودى است مجرد از ماده، و هر گونه اندیشه از ماده منزه است و به احکام ماده محکوم نخواهد شد.
دیگر شما را خسته نمیکنم و از کتب عرفا و به خصوص محیى الدین ابن عربى نام نمیبرم؛ که اگر خواستید از مباحث این بزرگمرد مطلع گردید، تنى چند از خبرگان تیزهوش خود را که در این گونه مسائل قویاً دست دارند، راهى قم گردانید، تا پس از چند سالى با توکل به خدا از عمق لطیف باریکتر ز موى منازل معرفت آگاه گردند، که بدون این سفر آگاهى از آن امکان ندارد.» (صحیفه امام ج 21 ص 223)
8. آقای بروجردی را نمیشود دید، آن هم برای این کار؛ نمیگذارند آنطور که میخواهید مطالب را به ایشان برسانند.
9. پیشنهاد امام به علامه این بود که: به نظرم خوب است آقای طباطبائی چند ماهی تمارض کنند و درس فلسفه را تعطیل کنند و مسافرت بروند تا وضع فعلی قدری آرام بگیرد و بعد که برگشتند، برای عده کمتری و در گوشهای درس خود را بگویند.
نویسنده: حجتالاسلام وحید واحدجوان، مدرس دانشگاه تهران
انتهای پیام.
#زندانیان_دیکتاتور_باکو
🚨 شامیل عبدالعلیف: بازپرس گفت حقت را حلال کن...
🔹 شامیل عبدالعلیف، زندانی سابق نارداران یکی از متدینانی بود که به اتهام واهی و ساختگی حمل و فروش موادمخدر دستگیر شد.
🔻 این مؤمن آذربایجانی سخنان خود را خطاب به قاضی در جریان محاکمه چنین شروع کرد:
💬 «قاضی محترم! آن بزرگی که آنجا نشسته پدرم است، من به آن مرد افتخار میکنم که به ما لقمه حرام نداده و با کسب حلال ما را تربیت کرده و ما را از حرام دور نگه داشته است.
من به پدرم افتخار میکنم. فرزندم نیز به من افتخار خواهد کرد؛ چون (با آن پشتوانهٔ تربیتی) من نیز لقمه حرام به خانه نبردهام و نمیبرم.»
درآمد حاصل از موادمخدر حرام است.
بازپرس به من گفت که میدانم تو بیگناهی، حقت را بر من حلال کن، دستور دستگیری شما از بالا صادر شده است.
به بازپرس گفتم حتی اگر شما را ببخشم خدا شما را نمیبخشد. بخشش من مهم نیست. شما به مردم تهمت میزنید و به خانه و فرزندان خود لقمۀ حرام میبرید.
آن حرامزادهای که با لقمه حرام رشد و نمو کند فردا جامعه را به تباهی خواهد کشاند و بدین ترتیب این آب گلآلود روزبهروز به آلودگیاش افزودهتر خواهد شد.
🔖 لازم به ذکر است که شامیل عبدالعلیف در جریان حادثه نارداران از طرف مأموران رژیم صهیونیستی علیاف مورد اصابت گلوله قرار گرفته بود و هنوز گلولهها در بدن او هستند و به همین علت راهرفتن او را دچار مشکل کردهاند.
او برای دومین بار در جوانی پس از اتهامات واهی توسط رژیم فاسد باکو دستگیر شد و در حال حاضر در نادادگاه جرایم سنگین باکو به ریاست قاضی ماهر کریموف محاکمه میشود.
🕤 محاکمه بعدی او ساعت ۱۶، ۲۹ اوت خواهد شد.
🌐 آدرس صفحات ما در شبکههای اجتماعی
🔻
yek.link/sardabir
👇
☫ @sardabir313 ☫
🔻رئیس میز تخصصی مقابله با جریان ها و فرقه های انحرافی؛
❇️ گفتوگو با صاحبان فکر و اندیشه نیاز جدّی در فضای ادیان، مذاهب و فرق انحرافی است
◻️یکی از نیازهای مهم و جدی ما در فضای ادیان و مذاهب و فرق انحرافی؛ فراهم نمودن زمینه گفتوگو با صاحبان فکر و اندیشه هایی است که بر خلاف مذهب امامیه می اندیشند و علاوه بر آن؛ مردم را به سوی باورهای خود دعوت می نمایند. شاید برخی چنین بیاندیشند که تنها راه مقابله با این دسته از افراد، برخورد امنیتی و قضائی است، اما تجربه و تاریخ نشان داده است که عقیده را صرفاَ با عقیده و رفتار متناسب می توان مجاب نمود.
https://hawzahnews.com/xcq5m
@HawzahNews | خبرگزاریحوزه
محمدجواد کریمی
🔻رئیس میز تخصصی مقابله با جریان ها و فرقه های انحرافی؛ ❇️ گفتوگو با صاحبان فکر و اندیشه نیاز جدّی د
,✍ محمد جواد کریمی
راه نقد اندیشه، حتی نفی خرافه پرستی تحقیر و تمسخر نیست.راه تبیین حقایق به صورت منطقی و استعانت از طرق استدلال عقلی و فطری است.
اُدْعُ إِلى سَبِيلِ رَبِّكَ بِالْحِكْمَةِ وَ الْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ وَ جادِلْهُمْ بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ إِنَّ رَبَّكَ هُوَ أَعْلَمُ بِمَنْ ضَلَّ عَنْ سَبِيلِهِ وَ هُوَ أَعْلَمُ بِالْمُهْتَدِينَ «نحل/125»
(اى پيامبر! مردم را) با حكمت (و گفتار استوار و منطقى) و پند نيكو، به راه پروردگارت بخوان و (با مخالفان) به شيوهاى كه نيكوتر است جدال و گفتگو كن، همانا پروردگارت به كسى كه از راه او منحرف شده آگاهتر است و (همچنين) او هدايت يافتگان را بهتر مىشناسد.
وَلَا تَسُبُّوا الَّذِينَ يَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ فَيَسُبُّوا اللَّهَ عَدْوًا بِغَيْرِ عِلْمٍ ۗ كَذَٰلِكَ زَيَّنَّا لِكُلِّ أُمَّةٍ عَمَلَهُمْ ثُمَّ إِلَىٰ رَبِّهِمْ مَرْجِعُهُمْ فَيُنَبِّئُهُمْ بِمَا كَانُوا يَعْمَلُونَ«انعام/۱۰۸»
و به (معبود) كسانى كه غير خدا را مىخوانند ناسزا نگوييد كه آنان نيز از روى جهل و دشمنى به خداوند ناسزا مىگويند. ما اين گونه عمل هر امّتى را برايشان جلوه داديم. سپس بازگشت آنان بهسوى پروردگارشان است، پس خداوند آنان را به آنچه مىكردند خبر مىدهد.
✅ گزیده تفسیر
✍آیت الله جوادی آملی
1⃣ مقدسات هر قومی نزد آنها محترم است و راه ابطال آنها با برهان یا جدال احسن است، نه دشنام دادن. این عمل(سبّ) مخالف شیوه ی قرآن در ابطال باطل است و سبب هتک حرمت ساحت مقدس خدا(عزّ و جلّ) می شود و حرمت شکنی هتّاکان گاهی زائیده دشمنی برخاسته از هتک مقدسات آنها و زمانی بر اثر جهالت و بی عقلی است.
2⃣ نهی از توهین به مقدسات دیگران، دلیل حقانیت آنها نیست.
3⃣ زینت دادن اعمال زشت
طالحان[بدکاران]، کیفر خداست که به دست مأموران خود انجام می دهد؛ بر خلاف آراستن کارهای نیک(مانند ایمان) نزد صالحان که خدا در فطرت آنها زینت داده است.
4⃣ قیامت، نشئه ای برای طهور مکتب حق و حقانیت و آشکار شدن حقیقت اعمالی است که بر خود انسان نیز پنهان مانده است.
📚تسنیم، آیت الله جوادی آملی، ج۲۶, ص ۵۲۳
@mohammadjavad_karimi
یادداشت اقتصادی، عباس شفیعی نژاد 3 شهریور 402: #بریکس#سفره_مردم#تحقق_شعار_سال#
به نظر می رسه چند کلید واژه در شعار سال، که خود حضرت آقا در بیانات بعدی روشون تأکید می کنند مهم باشه:
✅✅یک مهار تورم دو: رونق تولید سه: مردمی کردن اقتصاد، چهار: اثر در سفره مردم
✳✳میشه گفت که دو مورد اول شاخصهای زمینه ای یا بنیادین هستند. سومی (مردمی کردن اقتصاد: شاخص فرآیندی است) و چهارمی (اثر در سفره مردم) شاخص نتیجه ای است.
✴✴برای افزایش و رونق تولید، اندازه جی دی پی رو داریم که میشه در پایان 402 مشاهده کرد که رقم ارزش تولید ناخالص داخلی نسبت به سال قبل چقدر تفاوت کرده؛ البته آمارهای 6 ماهه و 9 ماهه هم به صورت غیر رسمی ارائه میشه
✴✴تورم هم هر ساله توسط بانک مرکزی اعلام میشه البته اکثر اقتصاددانان تورم انتظاری رو برای 402 پایین تر از 401 پیش بینی نکردن
✅✅اما شاخص سوم که بسیار هم با اهمیت هست یعنی مردمی کردن اقتصاد، کار قابل ملاحظه ای از طرف دولت مشاهده نشده. یعنی این شاخص خودِ اسمش نشون میده که یک تحول ساختاری نیاز داره. نیاز به نهادسازی داره. تقویت تعاونی ها و تغییرات ساختاری در آنها. تحول در روشهای واگذاری، تحول در ساختار نظام بانکی، از شیوه مالکیت بانکها گرفته تا قوانین و آیین نامه ها، تا تجهیز و تخصیص منابع که در نهایت به مردمی کردن بیشتر اقتصاد بیانجامد یعنی بانکها، منابع و تسهیلات خودشان را بجای شرکتهای بزرگ (برای فهمیدن عمق فاجعه کافی است گزارش نظارتی شفافیت تسهیلات کلان و اشخاص مرتبط شبکه بانکی، کمسیون اصل 90 مجلس در اسفند 401 رو بخونیم) ببرند بسمت تسهیلات خرد و مردمی و این یعنی تحول در ساختار و نظام بانکی و همچنین در سایر بخشها: اون چیزی که معلومه در شاخص فرآیندی مردمی سازی، هیچ کاری نکردیم.
✅✅✅و شاید علت اینکه نتیجه در سفره مردم مشاهده نمیشه همینه. چون شاخص نتیجه ای یعنی نتیجه خوب اجرا شدن شاخصهای قبلی. و ما هر چقدر تولید رو افزایش بدهیم اما تورم را کم نکنیم، ثمره ای برای اقشار ضعیف ندارد. و بلکه کار را برای آنها سخت تر می کنه
‼هر چقدر تولید را افزایش بدهیم و تورم را هم کم کنیم، اما ساختارهای داخلی را اصلاح نکنیم و نهادسازی لازم را انجام ندهیم، برای مردمی سازی اقتصاد کاری نکرده ایم، یعنی ما حصل افزایش تولید و کنترل تورم، بهتر شدن وضعیت یک درصد از مردم است. البته تولید کل را افزایش دادیم ولی ثمره آن برای سفره مردم، تقریبا هیچ
✅✅✅عضویت در شانگهای، بریکس و .. از این جهت که فشار تحریمهای بین المللی را کاهش می دهد، ورود و خروج کالا و ارز را ساده تر می کند، می تواند به کنترل تورم (از مسیر کنترل نرخ ارز به دلیل عرضه بیشتر ارز) کمک کند. و البته موجب رونق تولید (از مسیر تأمین مواد اولیه کارخانه ها ) بشود. اما برای تحول ساختاری و نهادسازی کاری نمی کنه. برای مردمی سازی کاری نمی کنه و بدون این تحولات ساختاری، تلاش دولت در سفره مردم خود را نشان نمی دهد. و در یک کلام تا زمانیکه اتاق بازرگانی نقش اول اقتصاد کشور هست و نه مردم، امید به تحول نمیره
✅✅✅ نتیجه: برای عضویت در بریکس و همچنین بابت همه تلاشهای دولت برای رونق تولید و کنترل تورم، خوشحالیم و برای ترک فعلها و تعلل ها برای اصلاحات ساختاری و نهادسازی، برای اثر گذاری اتاق بازرگانی در تارو پود تصمیم گیری و تصمیم سازی اقتصادی، برای حکمرانی سیاستهای اقتصادی نئولیبرالی و برای بی توجهی دولت به هشدارهای اقتصاددانان دلسوز و انقلابی نگرانیم.
✅✅✅✅✅وظیفه: نومن ببعض و نکفر ببعض نباشیم، همانطور که دستاوردهای و تلاشهای دولت را برای رسالت جهاد تبیین فریاد می زنیم، نسبت به تعللها، ترک فعلها و بی توجهی ها نسبت به اقتصاد مقاومتی و مردمی سازی اقتصاد: مطالبه کنیم، تبیین کنیم و فریاد بزنیم