eitaa logo
محمدجواد کریمی
88 دنبال‌کننده
265 عکس
249 ویدیو
3 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
گشت و گذاری در تاریخ صدر اسلام (۲) ✍️ محمدجوادکریمی چگونه عمر به خلافت رسید؟ عثمان که در تمام دوره بیماری ابوبکر ملازم او بود. از طرف وی مکلف به نوشتن عهدنامه جانشینی عمر شد. 🔰ابن اعثم کوفی ماجرای نگارش عهدنامه را چنین روایت می کند. پس عثمان بن عفّان را پیش خود طلب کرد و گفت: وصیّت نامه ای از جانب من بنویس: بسم الله الرحمن الرحیم. این وصیّتی است که بنده خدا ابوبکر بن ابی قحافه خلیفه محمدرسول خدا(ص)، آن ساعتی که آخر عهد اوست به دنیا و اوّل عهد اوست به عقبی - که دار بقاست- که عمربن خظّاب را بر امّت محمد مصطفی(ص) خلیفه و نائب گردانید (۱). 🔰روایت طبری از کیفیت نگارش عهدنامه عمر طبری در تاریخ الملوک چنین گزارش می دهد: به گفته واقدی ابوبکر عثمان را در خلوت پیش خود خواند و گفت: بنویس بسم الله الرحمن الرحیم، این پیمان ابوبکر بسر ابی قحافه برای مسلمانان است؛ امّابعد... واقدی گوید: آنگاه ابوبکر از هوش رفت و عثمان چنین نوشت: « امّابعد، من عمر ابن خظّاب را خلیفه شما کردم و در نیک خواهی شما کوشیدم.» آنگاه ابوبکر به خود آمد و گفت: « بخوان چه نوشتی؟» وچون عثمان بخواند ابوبکر تکبیر به زبان آورد و گفت: « به خدا بیم کردی اگر در حال بیهوشی جان بدهم در مردم اختلاف افتد؟» عثمان گفت:«آری». ابوبکر گفت:«خدایت ازاسلام و مسلمانان پاداش نیک دهد»(۲). اصل استخلاف به عقیده یکی از صاحب نظران معاصر(۳) با تعیین عمر توسط ابوبکر، اصل« استخلاف» به صورت یک اصل مشروع در فقه سیاسی سنی درآمد، در حالی که به تصریح منابع سنی، چنین اقدامی ، هیچ گونه سابقه ای در سیره رسول خدا(ص) نداشته است. حکومت استخلافی در یکی از دو رکن حکومت موروثی با آن مشترک است. در حکومت موروثی , رکن اوّل استخلاف و رکن دوم جهات ارثی و خانوادگی است. رکن اوّل آن در سیره خلیفه اول صورت شرعی به خود گرفت و خود زمینه موروثی شدن خلافت را در دوره اموی فراهم کرد. پس از نوشتن عهدخلافت عمر توسط ابوبکر، عملا عمر به خلافت منصوب شده بود. در این صورت ، بیعت مردم نمی توانست عامل خلیفه شدن عمر باشد. نهایت اینکه بیعت مردم؛ نوعی رضایت و اظهار وفاداری در اطاعت و فرمانبرداری از خلیفه منصوب ابوبکر بود.—————————— ۱-الفتوح، ابن اعثم کوفی، ترجمه محمدبن احمدمستوفی هروی، ص ۷۸. ۲- تاریخ الرسل و الملوک،محمدبن جریر طبری، ترجمه ابوالقاسم پاینده، ج ۴، ص ۱۵۷۱. ۳- تاریخ سیاسی اسلام، رسول جعفریان، ج ۲ ص ۷۰
گشت و گذاری در تاریخ صدر اسلام(۳) ✍️محمدجوادکریمی 🔍چگونگی انتقال خلافت به خلیفه دوم از نگاه امام علی(ع) حتی مضی الاوّل لسبیله ، فادلی بها الی فلان بعده 🔰تا اینکه خلیفه اوّل، به راه خود رفت و خلافت را به پسرخظّاب سپرد....شگفتا ، ابوبکر که در حیات خود از مردم می خواست عذرش را بپذیرند(۲)، چگونه در هنگام مرگ، خلافت را به عقد دیگری درآورد؟ هر دو از شتر خلافت سخت دوشیدند و از حاصل آن بهره مند شدند. سرانجام اوّلی حکومت را به راهی درآورد، و به دست کسی سپرد که مجموعه ای از خشونت ، سختگیری، اشتباه و عذرخواهی بود. زمامدار مانند کسی که بر شتری سرکش سوار است، اگر عنان، محکم کشد ، پرده های بینی حیوان پاره می شود، و اگر آزادش گذارد، در پرتگاه سقوط می کند. سوگند به خدا؛ مردم در حکومت دوّمی، در ناراحتی و رنج مهمّی گرفتار آمده بودند، و دچار دو رویی ها و اعتراض ها شدند، و من در این مدّت طولانی محنت زا، و عذاب آور، چاره ای جز شکیبایی نداشتم، تا آنکه روزگار عمر هم سپری شد.(۲) ———————————— ۱- ابوبکر بارها می گفت: اقیلونی فلست بخیرکم ؛ مرا رها کنید و از خلافت معذور دارید زیرا من بهتر از شما نیستم.(شرح ابن ابی الحدید، ج ۱, ص ۲۰۶ و الغدیر، ج ۷,ص ۸۲. ۲- نهج البلاغه،خطبه۳.(شقشقیه), ترجمه محمد دشتی. @mohammadjavad_karimi
[In reply to محمدجواد کریمی] باسمه تعالی وقتی دم خروس از لای عبای احمد زیدآبادی بیرون می آید! در این تحلیل به ظاهر بیطرفانه و کارشناسانه جناب زیدآبادی در پاراگراف نهم( پاراگراف مانده به آخر) علاقه و آرزوی خود به موفقیت ترامپ و تحقق فشار حداکثری وی در خلل به اراده مقاومت ایران اسلامی را آشکار می کند آنجا که می گوید: با این حال ، تا موعد لغو تحریم تسلیحاتی ایران ۵ ماه باقی مانده است. شاید این ۵ ماه فرصتی برای چین و روسیه از یک طرف و سه کشور اروپایی از طرف دیگر باشد، تا به کوشش دوباره ای برای متقاعد کردن ایران به مذاکره برای دست یابی به معاهده هسته ای تازه ای دست زنند. ملاحظه می فرمائید که متقاعد کردن ایران برای ورود به مذاکره تازه برای دستیابی به معاهده هسته ای تازه همان درخواست مکرر کاخ سفید و وزارت خارجه آمریکا از ایران در پی خروج یکجانبه آمریکا از توافق بین المللی برجام است. تا در معاهده جدید هرآنچه را که نتوانسته اند در برجام به دست آورند در این معاهده هسته ای جدید یکجا به دست آورند! و شگفت این که عده ای در داخل کشور با کمال وقاحت و بی شرمی برای تحقق خواسته دشمن متخاصم قدم بر می دارند و برای تضعیف اراده مقاومت ملت مسلمان ایران این گونه قلم می زنند. فاعتبروا یا اولی الابصار شهر مقدس قم: محمدجواد کریمی ۱۳ اردی بهشت ۱۳۹۹ شمسی @mohammadjavad_karimi
گشت و گذاری در تاریخ صدر اسلام(۴) مصیبت کبری⁉️ منازعه درکنار بستر بیماری پیامبرخدا(ص) ✍️محمدجوادکریمی 🖌 مقدمه: از باب اکمال اطمینان و اثبات اتقان و صحت خبر برای مخالفان شیعه، اصل ماجرا را از کتاب صحیح بخاری - یکی از معتبرترین مجموعه های روائی اهل سنت - نقل می کنیم. 🔥 حدّثنا قتیبة حدّثنا سفیان عن سلیمان الاحول عن سعیدبن جبیر قال ، قال ابن عباس: یوم الخمیس و ما یوم الخمیس اشتدّ برسول الله صلّی الله علیه و سلّم وجعه فقال ائتونی اکتب لکم کتابا لن تضلّوا بعده ابدا. فتنازعوا و لاینبغی عندنبیّ تنازعٌ فقالوا ما شأنه اهجَرَ استَفهِمُوهُ فذهبوا یَردُون علیه فقال دعونی فالّذی أنّا فیه خیرً ممّا تدعونی الیه و أوصاهم بثلاتٍ قال اخرجوا المشرکین من جزیرة العرب و اجیزوا الوفد بنحو ما کنت اجیزهم، فسکت عن الثالثة أو قال فنسیتها.(۱) اسماعیل بخاری از قتیبه از سلیمان احول از سعیدبن جبیر از «ابن عباس» آورد که : روز پنجشنبه و چه روز پنجشنبه ای! درد بر پیامبر (ص) سخت گرفت،{دراین هنگام}فرمود: کاغذی بیاورید تا برای شما نوشته ای بنویسم که پس از آن هرگز گمراه نشوید. آنگاه به نزاع برخاستند؛ در حالی که تنازع در پیش پیامبر شایسته نیست در این وقت گفتند:{هجر رسول الله؛ پیامبر هذیان می گوید، در برابر آنها گروهی گفتند؛} شأن پیامبر اجل از هذیان گویی است از او بپرسید. رفتند تا (کتابی را) به او رد کنند ، پیامبر فرمود: دعونی الّذی أنا فیه خیر ممّا تدعونی الیه؛ مرا واگذارید در همین حالی که هستم برایم بهتر است تا آنچه به آن مرا می خوانید. پیامبر به سه چیز هنگام مرگ وصیّت کرد،فرمود: مشرکان را از جزیرة العرب اخراج نمائید، به هیئت هایی که به مدینه میآیند آنطور که من جایزه می دادم جایزه دهید، (راوی گفته است) پس از بیان سومی ساکت شد، یا من سومی را فراموش کرده ام(۲). چه کسی به پیامبر نسبت هذیان گویی داد؟ اسماعیل بخاری از علی بن عبدالله از عبدالرزاق از معمر از زهری از عبیدالله بن عبدالله بن عتبه از ابن عباس(ره) قال:لمّا حضر رسول الله (ص) و فی البیت رجال فقال ؛ هلمّوا اکتب لکم کتابا لاتضلوا بعده . فقال بعضهم إنّ رسول الله صلّی الله علیه و سلّم قد غلبه الوجع و عندکم القرآن حسبنا کتاب الله ؛ فاختلف اهل البیت و اختصموا فمنهم مَن یقول قرّبوا یکتب لکم کتابا لاتضلّوا بعده و منهم مَن یقول غیر ذلک فلمّا اکثروا اللّغو و الاختلاف قال رسول الله صلّی الله علیه وسلّم: قوموا. قال عبیدالله فکان یقول ابن عباس انّ الرّزیة کلّ الرّزیة ما حال بین رسول الله صلّی الله علیه و سلم و بین ان یکتب لهم ذلک الکتاب لاختلافهم و لغطهم(۳) . بخاری با سندخود از«ابن عباس» نقل می کند: به هنگام احتضار پیامبر(ص) عده ای از رجال در خانه ی آن حضرت بودند، پامبر(ص) فرمود:هلمّوا اکتب لکم کتابا لاتضلّوا بعده؛ بیاورید تا برایتان نوشته ای بنویسم که پس از آن گمراه نشوید. پس یکی از آن رجال(۴) گفت: درد بر او غلبه کرده،و قران نزد شماست، کتاب خدا ما را کفایت می کند! پس بین‌افراد حاضر در خانه، اختلاف افتاد. بعضی از آنها می گفتند نزدیک شوید(و کاغذ را حاضر کنید) پیامبر نوشته ای برایتان بنویسد که پس از آن گمراه نشوید، و بعضی از آنها گفته عمر را تکرار می کردند. پس آنگاه که سرو صدا و اختلاف نزد پیامبر بالا گرفت به آنها فرمود: برخیزید. عبیدالله گوید: ابن عباس همواره این سخن را می گفت: ،# تمام مصیبت,آن وقتی بود که با اختلاف و سرو صدایشان بین پیامبر و بین آنچه می خواست برای آنها بنویسد، حائل شدند. 🔰 فقه الحدیث به گفته سید شرف الدین جبل عاملی در «المراجعات»(۵) این حدیث از احادیثی است که در صحّت و صدور آن هیچ جای سخن و تردید نیست. بخاری آن را در چند جای کتاب«صحیح»خود نقل کرده و مسلم نیز را در آخر «وصایا» آنرا آورده است(۶). احمددر«مسند»(۷)از ابن عباس و سائر نویسندگان«سنن‌و‌اخبار» نیز آن را نقل کرده اند؛ اما در نقل آن، چون نقل به معنی کرده اند تصرف نموده اند. زیرا لفظ اصلی که از « عمر» صادر شده بود این بوده :« انًَ النّبیَّ یَهجُرُ؛ پیامبر هذیان می گوید، عقلش پریده»؛ امّا آنها عبارت را بدین گونه آورده اند: « انَّ النُبیَّ قد غلب علیه الوجعُ؛ درد بر پیامبر عالب شده است»! ادامه دارد ————————————- ۱- صحیح البخاری، خ ۶، کتاب المغازی، باب ۱۹۹، ص ۳۱۷ و ۳۱۸، چاپ بیروت. ۲- سومی که فراموش شده غیر از آنچه پیامبر می خواست برای آنها بنویسد که از گمراهی نجات یابند، چیزی نبوده است. پدر سیاست بسوزد که محدّثان را هم به فراموشی وا می دارد! ۲- همان منبع. ۴- حسب قرائن و امارات و به گفته منابع مطلع از محدثین، آن شخص معترض همان عمربن خطاب می باشد. ۵- المراجعات،ص ۳۸۹. ۶- در صفحه ۱۴, جزء دوم. ۷- جزء اول،ص ۳۲۵. @mohammadjavad_karimi
گشت و گذاری در تاریخ صدر اسلام (۵) مصیبت کبری منازعه در کنار بستر بیماری پیامبر خدا(ص) ✍️ محمدجواد کریمی دلیل این سخن مطلبی است که « ابوبکر احمدبن عبدالعزیز جوهری» در کتاب«سقیفه» از « ابن عباس» آورده که هنگام احتضار پیامبر اکرم(ص) در خانه مردانی بودند.« عمربن خطُاب» جزو آنان بود، رسول خدا (ص) فرمود: دوات و کاغذی بیاورید تا برای شما نامه ای بنویسم که پس از من هرگز گمراه نگردید. عمر در این هنگام # کلمه ای# گفت که‌ معنی اش این است که دردبر پیامبر غلبه کرده است، سپس اضافه کرد: حسبنا کتاب الله؛ کتاب خدا ما بس است؛ افرادی که در خانه بودند اختلاف و نزاع کردند، بعضی می گفتند بیاورید و نزدیک آئید تا پیامبر برای شما بنویسد و بعضی گفته عمر را تکرار می کردند. پس آنگاه که حرفهای ناروا و اختلاف زباد شد، پیامبر خشمگین شد و فرمود: قوموا؛از نزد من برخیزید. به روشنی می بابید که نویسندگان سنن، معارضه عمر را نقل به معنی کرده اند نه اینکه عین لفظ را آورده باشند(۱). ♨️ اسماعیل بخاری در صحیح نقل می کند: حدثنا یحیی بن سلیمان قال حدّثنی ابن وهب قال اخبرنی یونس عن ابن شهاب عن عبیدالله بن عباس عن ابن عبّاس قال : لمّااشتدّ بالنّبیّ صلّی الله علیه و سلّم وجعه قال ائتونی بکناب اکتب لکم کتابا لاتضلّوا بعده ، قال عمر انّ النّبیّ صلّی الله علیه و سلّم غلبه الوجع و عندنا کتاب الله حسبنا فاختلفوا و کثر اللغط قال قوموا عنّی و لاینبغی التنازع فخرج ابن عباس یقول انّ الرزِیة کلّ الرّزیة ما حال بین رسول الله صلی الله علیه و سلّم و بین کتابه(۲). اسماعیل بخاری در صحیح از ابن عباس نقل می کند: هنگامی که درد بر پیامیر شدّت گرفت فرمود: کاغذی بیاورید تا برای شما نوشته ای بنویسم که پس از آن گمراه نگردید. عمر گفت: درد بر او غلبه کرده و کتاب خدا نزد ماست و ما را کفایت می کند! پس افراد اختلاف کردند و سرو صدا زیاد شد. پیامبر خدا(ص) فرمود: از نزد من برخیزید و نزاع شایسته نیست. ابن عباس خارج شد و می گفت: مصیبت ّ تمام مصیبت آن وقتی بود که بین رسول خدا (ص) و کتابش حائل شدند. ——————————— ۱- المراجعات، سید عبدالحسین شرف الدین جبل عاملی، ترجمه محمدجعفر امامی، ص ۳۸۹. ۲- صحیح البخاری، ج ۱ ص ۱۲۰ @mohammadjavad_karimi
🌐گشت و گذاری در تاریخ صدر اسلام (۶) 🔥ریشه های مخالفت علنی با پیامبر خاتم(ص) در آخرین روزهای حیات. ✍️محمدجوادکریمی کسی که اطراف این مصیبت کبری در صحاح ششگانه اهل سنت به مطالعه و پژوهش بپردازد می داند اول کسی که در آن روز فریاد# «هجَرَ رسولُ الله , رسول خدا# هذیان # می گوید!»، فقط بن خطّاب# بود؛ پس از وی دیگران که با او هم نظر بودند، این سخن را تکرار کردند. 🔰 ملاحظه می فرمائید که این جماعت در اینجا متعبُد به نص نشدند، اگر بدان متعبد بودند از گمراهی در امان می ماندند. 🔺و ایکاش به عدم امتثال فرمانش اکتفا می کردند و قول آن حضرت را با این سخن رد نمی کردند که :«حسبنا کتاب الله؛کتاب خدا ما را کافی است»! 🔺گویا پیامبر، موقعیت کتاب خدا در میان آنها را نمی دانسته، و یا آنها از پیامبر به خواص و فوائد قرآن آگاهترند! 🔺ایکاش به همه مقدار اکتفا می کردند و او را با آن کلمه ی زشت و سخیف:« رسول خدا هذیان می گوید! نمی آزردند. 🔰 گویا این آیات قرآن را نخوانده و نشنیده بودند: 🌴ما آتاکم الرسول فخذوه و مانهاکم عنه فانتهوا؛ آنچه پیامبر برای شما آورد،بگیربد و از آنچه شما را از آن نهی کرد، رها کنید(۱). 🌴 ما ضلَّ صاحِبُکم و مَا غَوَی ٰ وَ مَا یَنطقُ عن الْهَوَیٰ إن هو إلّا وحیٌ یُوحیٰ صاحب شما نه گمراه شده و نه منحرف است. و نه از روی هوا و هوس سخن می گوید، سخن او جز وحی که به او نازل می شود،نیست (۲). 🔷 آیا آنان این آیات را نشنیده بودند، آیاتی که تصریح دارد پیامبر خدا(ص) معصوم است و سخنانش از هذیان، و از کلمات بدون فکر پیراسته است، و هرگز سخن بیهوده نمی گوید. ____________________ ۱- حشر/ ۷. ۲- سوره نجم/۲و۳و۴. @mohammadjavad_karimi
🌐گشت و گذاری در تاریخ صدر اسلام (۶) 🔥ریشه های مخالفت علنی با پیامبر خاتم(ص) در آخرین روزهای حیات. ✍️محمدجوادکریمی کسی که اطراف این مصیبت کبری در صحاح ششگانه اهل سنت به مطالعه و پژوهش بپردازد می داند اول کسی که در آن روز فریاد# «هجَرَ رسولُ الله , رسول خدا# هذیان # می گوید!»، فقط بن خطّاب# بود؛ پس از وی دیگران که با او هم نظر بودند، این سخن را تکرار کردند. 🔰 ملاحظه می فرمائید که این جماعت در اینجا متعبُد به نص نشدند، اگر بدان متعبد بودند از گمراهی در امان می ماندند. 🔺و ایکاش به عدم امتثال فرمانش اکتفا می کردند و قول آن حضرت را با این سخن رد نمی کردند که :«حسبنا کتاب الله؛کتاب خدا ما را کافی است»! 🔺گویا پیامبر، موقعیت کتاب خدا در میان آنها را نمی دانسته، و یا آنها از پیامبر به خواص و فوائد قرآن آگاهترند! 🔺ایکاش به همه مقدار اکتفا می کردند و او را با آن کلمه ی زشت و سخیف:« رسول خدا هذیان می گوید! نمی آزردند. 🔰 گویا این آیات قرآن را نخوانده و نشنیده بودند: 🌴ما آتاکم الرسول فخذوه و مانهاکم عنه فانتهوا؛ آنچه پیامبر برای شما آورد،بگیربد و از آنچه شما را از آن نهی کرد، رها کنید(۱). 🌴 ما ضلَّ صاحِبُکم و مَا غَوَی ٰ وَ مَا یَنطقُ عن الْهَوَیٰ إن هو إلّا وحیٌ یُوحیٰ صاحب شما نه گمراه شده و نه منحرف است. و نه از روی هوا و هوس سخن می گوید، سخن او جز وحی که به او نازل می شود،نیست (۲). 🔷 آیا آنان این آیات را نشنیده بودند، آیاتی که تصریح دارد پیامبر خدا(ص) معصوم است و سخنانش از هذیان، و از کلمات بدون فکر پیراسته است، و هرگز سخن بیهوده نمی گوید. ____________________ ۱- حشر/ ۷. ۲- سوره نجم/۲و۳و۴. @mohammadjavad_karimi
🌐 گشت و گذاری در تاریخ صدر اسلام (۷) 🔥ریشه های مخالفت علنی با آخرین پیامبر خدا در آخرین روزهای حیات. ✍️ محمدجواد کریمی 🔰 حقیقت این است که آنها می دانستند آن حضرت (ص)می خواهد عهد و پیمان خلافت را محکمتر کند و نصّ بر وصایت و خلافت علی (ع) را بالخصوص و بر خلافت ائمّه عترت(ع) را بالعموم، مؤکّد سازد. لذا او را از این کار بازداشتند. چنانکه عمر در بحث و گفت و گویی که بعدها بین او و ابن عباس در گرفت بدان تصریح کرد (۱). شما هرگاه در این فرموده پیامبر (ص):« إئتونی اکتب لکم کتابا لن تضلّوا بعده؛ برایم (کاغذی) بیاورید تا برایتان کتابی(نوشته ای) بنویسم که پس از آن هرگز گمراه نشوید»؛ و در فرموده او در «حدیث ثقلین» دقت فرمائید که فرمود:« انّی تارک فیکم الثقلین کتاب الله و عترتی اهل بیتی ما ان تمسکتم بهما لن تضلوا ابدا و انًهما لن یفترقا حتی یردا علیَُ الحوض من در میان شما دو چیز گرانبها می گذارم: کتاب خدا و عترتم اهل بیتم را. تا وقتی که به این دو تمسک جوئید هرگز گمراه نمی شوید و این دو هیچ گاه از هم جدا نمی شوند تا کنار حوض کوثر بر من وارد شوند (۲). می یابید که هدف این دو حدیث یکی است و آن اینکه پیامبر اسلام می خواست تفصیل آنچه در حدیث ثقلین بر آنها واجب فرموده بود، بنویسد. ______________________ ۱- المراجعات، ص ۳۹۲. ۲- امام شناسی، علامه حسینی تهرانی,ج ۱۳, و ینابیع المودة، باب ۶, حدیث ۵۰. @mohammadjavad_karimi
🌐 گشت و گذاری در تاریخ صدر اسلام(۸) ✍️محمدجوادکریمی ♨️ چرا پیامبر اسلام از نوشتن صرف نظر کرد؟ شاید« به این خاطر بود که پس از صدور آن سخن ازآنان(۱)، آن حضرت ناچار شد از درخواست خود صرف نظر کند؛ زیرا پس از چنان سخنی اثری برای نوشته ، جز فتنه و اختلاف باقی نمی ماند و در این باره به نزاع پرداخته می شد. 🔥بحث و گفت و گو در می گرفت که آیا آن حضرت در این نوشته اش _العیاذبالله_ هذیان و مطلبی دور از عقل گفته یا نه؟ همانگونه که اختلاف کردند و این سخنان را در پیش چشم پیامبر خدا(ص) گفتند! درآن روز غیر ازاین برای آن حضرت چاره ای نبود جز اینکه بفرماید: « از کنارم برخیزید» ؛ 🔷 و اگر اصرار در نوشتن می فرمود،آنها نیز در اینکه وی هذیان می گوید پافشاری و لجاجت می کردند و طرفداران آنها در اثبات دیوانه شدن پیامبر در آخر عمرش {نعوذ بالله} سخت به تلاش می افتادند،{آنگاه چه}کتابها که می نوشتند و{چه} طومارهایی که در ردّ نوشته پیامبر خدا(ص) و رد کسی که بدان احتجاج و استدلال می کرد می نوشتند! 🌼 به این خاطر بود که حکمت بالغه آن حضرت اقتضا کرد از نوشتن صرف نظر کند، تا آن مخالفان و دوستان آنها بابی را در طعن بر نبوت نگشایند. 💡از طرفی دیگر پیامبر می دید علی و دوستانش در برابر مضمون آن نوشته خاضع اند چه بنویسد و چه ننویسد؛ دیگران هم به آن عمل نمی کنند و آن را معتبر نمی شمارند! ❇️ بنابراین حکمت - در چنین وضعی- اقتضای ترک و عدم کتابت آن را داشت. زیرا پس از آن معارضه و اختلاف درحضور پیامبر، اثری جز فتنه نمی توانست داشته باشد؛ این حقیقت بر کسی پوشیده نیست(۲).————————————- ۱- هجر رسول الله(ص)؛ رسول خدا هذیان می گوید! ۲- المراجعات، سیدعبدالحسین شرف الدین جبل عاملی، ترجمه محمدجعفرامامی، ص ۳۲۹. @mohammadjavad_karimi
🌐گشت و گذاری در تاریخ صدر اسلام (۹) ✍️محمدجوادکریمی 💢امتناع علی(ع)از بیعت با ابوبکر ✅ ثمّ إنَّ علیاً کرّم الله وجهه أتی به الی ابی بکرٍ و هو یقول: انا عبدالله و اخو رسوله.علی(ع) را نزد ابوبکر آوردند،و او می گفت: من بنده خدا و برادر فرستاده اویم. فقیل له: بایع ابابکر؛ فقال: أنا احق بهذا الامرمنکم، لاابایعکم و انتم اولی بالبیعة لی علی(ع) گفت: من از شما به این امر{خلافت} سزاوارترم، با شما بیعت نمی کنم و شما باید با من بیعت کنید. 🔰شما خلافت را از انصار گرفتید، با آنان به این طریق احتجاج کردید که شما از اقربا و خویشاوندان پیامبر (ص) هستید؛ درحالی که شما خلافت را از ما اهل البیت غصب کردید. 🔰آیا شما به انصار نگفتید که به خاطر آنکه محمد(ص) ازشماست به امر خلافت سزاوارتر هستید؟! من نیز با شما همان طور که با انصار احتجاج کردید، احتجاج می کنم. 🔰نحن اولی برسول الله حیّا و میّتا فانصفونا إن کنتم تؤمنون... ما به رسول خدا در زندگی و مرگ از شما سزاوارتریم ، اگر ایمان دارید رعایت انصاف را در حق ما بجا آورید، در غیر این صورت شما در ستم افتاده اید و شما به خوبی می دانید. 🔹فقال له عمر: انّک لست متروکا حتی تبایع، فقال له علیٌّ: أجلب حلبا لک شطره، وٱشدد له الیوم أمره یردده علیک غدا. عمر به علی گفت: تا وقتی که بیعت نکنی، رهایت نمی کنم. علی در پاسخ به او گفت: 🔰شیر را بدوش که بخشی از آن، از آن تو خواهدبود،{خلافت}را برای ابوبکر استوار کن که فردا آن را به تو بر می گرداند. ثمّ قال: والله یاعمر! لااقبل قولک و لاابایعه. 💢علی(ع) سپس گفت: ای عمر! بخدا سوگند که سخن تو را نمی پذیرم و با او بیعت نمی کنم(۱). فقال له ابوبکر: فإن لم تبایع فلا أکرهک. ابوبکر به علی گفت: اگر بیعت نکنی، تو را مجبور نمی کنم. 🔷ابوعبیده جراح گفت: ای اباالحسن! تو سزاوار این کاری و به زیادت از این هم سزاواری، هم‌ به سابقه سبقت و هم به فضل و قربت، اما صحابه رسول خدا محمد مصطفی (ص) اتفاقی کرده اند‌ و کاری پدید آورده، تو نیز به رضای صحابه راضی باش و روی این مصلحت به ناخن منازعت مخراش. -------------------------------————— ۱- الامامةوالسیاسة،الامام الفقیه ابی‌محمدعبدالله بن مسلم ابن قتیبه الدینوری،ج ۱,ص ۱۸. چاپ: بیروت- لبنان. @mohammadjavad_karimi
🌐گشت و گذاری در تاریخ صدر اسلام (۱۰) ✍️محمدجوادکریمی 💢امتناع علی(ع)از بیعت با ابوبکر 🔵 ابوعبیده جراح گفت: ای اباالحسن! تو سزاوار این کاری و به زیادت از این هم سزاواری، هم‌ به سابقه سبقت و هم به فضل و قربت، اما صحابه رسول خدا محمد مصطفی (ص) اتفاقی کرده اند‌ و کاری پدید آورده، تو نیز به رضای صحابه راضی باش و روی این مصلحت به ناخن منازعت مخراش. 🌴 علی رضی الله عنه گفت: ای ابوعبیده! تو برگزیده نبوتی و امین و معتمد این امّتی؛ بر تن خویش ببخشای و آنچه راستی باشد بپیمای. 🔰عبایی که از حضرت عزّت به خاندان نبوت رسیده است به خاندان و دودمان خویش منتقل مکنید. 🔰قرآن در خانه های ما فرود آمد و جبرئیل در اوطان ما وحی آورد. 🔰کان علم و فقه، دین و سنت و فریضه مائیم و مصالح خلق را ما از همه بهتر می دانیم. 🔰پس روی به هویٰ مکنید و خویشتن را به لجاج میفکنید که شما را زیان دارد. 🔵 بشیر بن البراء بر پای جست و گفت: ای ابوالحسن! بخدا قسم اگر این سخن تو پیش از عقد بیعت به سمع جمع رسیده بودی، هیچ کس از صحابه تو را خلاف نکردندی و یکدل و یکزبان با تو بیعت نمودندی، اما تو در خانه خویشتن قرار گرفتی و از جماعت کنار کردی، مردمان چنان پنداشتند که تو بهانه می جویی و از این کار کرانه می گیری... ❇️ علی رضی الله عنه گفت: ای بُشَیر! تو‌ پسندی که جسد مطهر رسول خدای(ص) در خانه بگذاشتمی و تجهیز و تدفین او را مختصر داشتمی و کمر منازعت بستمی و در طلب خلافت بنشستمی؟ 🔵صدیق(۱) گفت:ای ابوالحسن! اگر من دانستمی که تو در این امر با من منازعت کنی قبول نکردمی. اکنون که مردمان بیعت کردند اگر تو هم موافقت نمایی، خطای ما صواب بوده باشد و اگر حال را اجابت نکنی و تامل و تفکر در این کار واجب داری، بر تو حرجی نیست. ❇️ علی رضی الله عنه بیعت ناکرده از مجلس بازگشت. 🍃جماعتی گویند که علی(ع) بعد از وفات فاطمه زهرا(س) به دوماه و نیم{بعد از رحلت رسول خدا (ص)} بیعت کرد و از عایشه روایت کنند که بعد از شش ماه بیعت کرد. باقی والله اعلم بالصواب(۲) _______________________________ ۱-ابوبکر . ۲-الفتوح، ابن اعثم کوفی، صص۷ و ۸. @mohammadjavad_karimi
🌐 گشت و گذاری در تاریخ صدر اسلام (۱۱) ✍️محمدجوادکریمی 🔥ادامه کار ناتمام خلیفه اول؟! متمسک تبلیغاتی معاویه در طغیان علیه امیرالمؤمنین(ع) 🌑معاویه در پاسخ به نامه محمد بن ابی بکر(ره) که در آن وی را به خاطر اصرار در حق کشی نسبت به امیرالمؤمنین علی(ع) مورد ملامت قرار داده بود نوشت: 🖌 من و پدرت در حیات پیامبرمان،حق علی بن ابی طالب را برخود لازم دیده، برتری او را آشکارا می شناختیم؛ زمانی که رسول خدا (ص) رحلت کرد، پدر تو و عمر، نخستین کسانی بودند که حق او را از او گرفتند و او را به بیعت با خود فراخواندند؛ او بیعت کرد و آن دو هیچ سهمی برای او قائل نشدند.پس از آن دو، عثمان برسر کار آمد. اگر این کار خطاست، نخستین بار پدر تو این خطا را انجام داد و ما در این کار شریک اوهستیم؛ اگر کار درستی بوده ما به او اقتداء کردیم، ما از کاری که پدر تو انجام داد پیروی کردیم. اگر به دنبال عیب جویی هستی، نخست از پدرت آغاز کن(۱)! ______________________________ ۱- تاریخ خلفا، رسول جعفریان، ج۲,ص۴۰۸ به نقل از انساب الاشراف، ج ۳,ص۳۹۷؛ مروج الذهب، مسعودی،ج۳,ص۱۰. @mohammadjavad_karimi