بِسْمِ اللهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ اللَّهُمَّ کُنْ لِوَلِیِّکَ الحُجَةِ بنِ الحَسَن صَلَواتُکَ علَیهِ و عَلی آبائِهِ فِی هَذِهِ السَّاعَةِ وَ فِی کُلِّ سَاعَةٍ وَلِیّاً وَ حَافِظاً وَ قَائِداً وَ نَاصِراً وَ دَلِیلًا وَ عَیْناً حَتَّى تُسْکِنَهُ أَرْضَکَ طَوْعاً وَ تُمَتعَهُ فِیهَا طَوِیلا. #هـیئت_مجازے_روضہ_الحسین 🕊 @moharam_98

شهید زین الدین:↯♥ هرگاه در شب جمعه شهدا را یاد کنید؛ آنها شما را نزد اباعبدالله یاد می‌کنند. شهدا یادتوݩ میڪنیم ،مارو پیش ارباب یاد ڪنید

#سخنرانے 🎙 بخش اول🌱 #هیئت_مجازے_روضة_الحسین 🕊@moharam_98

#سخنرانے 🎙 بخش دوم🌱 #هیئت_مجازے_روضة_الحسین 🕊@moharam_98

#روضہ #قمر_بنے_هاشم #هیئت_مجازے_روضة_الحسین 🕊@moharam_98

#روضہ #زمزمہ #هیئت_مجازے_روضة_الحسین 🕊@moharam_98

علقمه موج شد، عكسِ قمرش ریخت به هم دستش افتاد زمین، بال و پرش ریخت به هم

تا كه از گیسویِ او لختۀ خون ریخت به مشك كیـسویِ دختـركِ منتـظرش، ریخت به هم

تیـر را با سـرِ زانـوش كشیـد از چشـمش حیف از آن چشم، كه مژگانِ ترش ریخت به هم

خواهرش خورد زمین، مادرِ اصغر غش كرد او كه افتاد زمیـن، دور و برش ریخت به هم

قبـل از آنیـكه بـرادر بـرسـد بـالیـنش پـدرش از نجف آمـد، پدرش ریخت به هم

به سـرش بـود بیـاید به سـرش ام بنـین عوضش فاطمه آمـد به سرش ریخت به هم

كِتـف ها را كـه تكان داد، حسیـن افتـاد و دست بگذاشت به رویِ كمـرش، ریخت به هم

خواست تـا خیمه رساند، بغـلش كـرد، ولی مـادرش گفت به خیـمه نبرش، ریخت به هم

اومد بہ خواب اون روضہ خون گفتـ:

شیخ روضہ من و درستـــــ بخون

گفتـــــ شیخ بہ مردم بگو:

هر وقت ڪسے بخواد از بلندے بیوفتہ دستاش وسپر میکنہ

ولے من افتادم در حالے ڪہ دستے نداشتم تا سپر ڪنم

نہ تنها دست نداشتم وقتے از روے اسب افتادم ڪه تیر توے چشمم بود

حالا تو تصور ڪن از بلندے بیوفتے

نمیگیم دست نداشتہ باشی دستت بستہ باشه اصلا

بیوفتے روے زمین میله ایی وارد چشمت بشہ

😭

تیر توے چشم آقا بود😭

‌ نیاز نیست به روضه...فقط تصور کن "عمو" چگونه زمین خورد روبه روی حسین

#مداحے زبان حال بےبے رقیہ(س) #هیئت_مجازے_روضة_الحسین 🕊@moharam_98

کاروان را دریاب... بر سر دوش عمو ، آن سه ساله دختر دست ها را گره انداخته بر موی عمو... زیر لب میگوید : عمر کوتاه رقیه به فدای خَم گیسوی عمو...

میگم بہ عمو ڪہ برام سر آوردی...💔