eitaa logo
هیئت محبین حضرت علی اکبر علیه السلام
126 دنبال‌کننده
7.5هزار عکس
3.3هزار ویدیو
386 فایل
هیئت محبین حضرت علی اکبر علیه السلام 🌸🌱🌸🌱🌸🌱🌸🌱🌸 @moheb_aliakbar https://eitaa.com/joinchat /3838640322C9ad5e48f07 قرار هفتگی؛ #عاشقانه؛ هر هفته شنبه ها بعد از نماز مغرب و عشا سعادتی‌بہ‌جھان‌مثلِ‌ . . دوست‌داشتنت‌نیست‌ امام‌حسین :) ‌
مشاهده در ایتا
دانلود
بپرهیز از انجام کاری که اگر فاش شود انجام دهنده را خوار و خفیف سازد. امام علی(ع)
*هیچ شرافتی مانند فروتنی نیست. *برای مشاورت ، خردمندان را برگزین تا از ملامت و ندامت در امان باشی. *امام علی(ع)
دروغ مثل برف است که هر چه آنرا بغلتانند بزرگتر می شود.
بسم رب الشهدا و الصدیقین من قاسم هستم، قاسم سلیمانی( سختیهای دوران کودکی) پس از دوران شیرخوارگی آرام آرام از بغل مادر به چادر بسته شده به پشت او منتقل شدم. بعضی وقتها از صبح تا ظهر روی پشتش داخل چادر بسته شده قرار داشتم و او با همین حال در حال کار کردن بود. یا درو می کرد یا بافه جمع می کرد یا خانه را رُفت و روب می کرد و یا گله را می دوشید و یا غذا و نان می پخت و من چه آرامشی در پشت او داشتم. به نظرم مادرم هم از حرارت من آرامش داشت. بزرگتر که شدم در دوران کودکی به مادرم کمک می کردم. زمستان ما بسیار سرد بود. بعضی اوقات چادر مادرمان را دورمان می گرفتیم. مادرم زمستانها شلغم پخته شده خشک شده را به ما می داد. جویدن یک شلغم نصف روز طول می کشید. در دوران مدرسه به دلیل مشغولیت شدید و کار کردن های پیوسته نه خوشی را حس می کردیم و نه سختی را. کلاً دو دست لباس داشتیم و یک کفش وصله کرده لاستیکی. از همان دوران کودکی حالتی از نترسی داشتم. ده سالم بود. پدرم یک گاو شاخ زن خطرناک داشت که همه از آن گاو می ترسیدند. من این بیابان را تنها سوار بر این حیوان خطرناک تا روستای عمه ام رفتم. سالی دو کفش پلاستیکی داشتیم که با پاچینی کتیرا یا گردو می خریدیم. سالی چند بار بیشتر برنج نمی خوردیم و از شانس هم مهمان داشتیم. خانه ما یک اتاق بی در و پنجره بود که به دلیل طولانی و بدون پنجره بودن اتاق تاریک بود. سقفش با چوب و شنگ پوشیده شده بود و بدنه اش هم از خشت خام بود. برگرفته از کتاب «از چیزی نمی ترسیدم» خاطرات خود نوشت حاج قاسم سلیمانی ...ادامه دارد
# گزارش ورزشی فوتسال نوجوانان عزیز عصر پنجشنبه ها رایگان برای شرکت کنندگان جلسه قرائت قرآن کریم
✨صـلــواتـــ شـــبـــ جـمـعـہ✨ 🌹 مرحوم مجلسی دوم ( پسر ) گفته اند ؛ شب جمعه ای مشغول مطالعه بودم‌ که به این دعا رسیدم - 🕊 اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحمَّــــــــدٍ وآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم ، اَلْحَمْدُ لله مِنْ اَوَّلِ الدُّنْیا اِلی فَنائِها وَ مِنَ الآخِرَةِ اِلی بَقائِها اَلْحَمْدُ للهِ عَلی کُلِّ نِعْمَةٍ ، اَسْتَغْفِرُالله مِنْ کُلِّ ذَنْبٍ وَ اَتُوبُ اِلَیْه 🕊 👆 بعد یک هفته مجدد خواستم آنرا بخوانم که در حالت مکاشفه ندایی شنیدم از ملائکه " که ما هنوز از نوشتن ثواب قرائت قبلی فارغ نشده ایم ...! " 📚 قصص العلما 💎 دعای معروف شب جمعه _ ۱۰ مرتبه ؛ یا دَائِمَ الْفَضْلِ عَلَى الْبَرِيَّةِ ، يَا بَاسِطَ الْيَدَيْنِ بِالْعَطِيَّةِ ، يَا صَاحِبَ الْمَوَاهِبِ السَّنِيَّةِ ، صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ خَيْرِ الْوَرَى سَجِيَّةً وَ اغْفِرْ لَنَا يَا ذَا الْعُلَى فِي هَذِهِ الْعَشِيَّةِ . 💝 جـهــتــ تــعـجــیـل در فــرجــ حـضـرتـــ ولـــے عــصـــرمان (عـجـل الـلـه تـعـالـے فـرجـہ الشـریــفـــ) صـــلــواتــــ💝
7.15M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌴🌴🌴🌴🌴 شب جمعه و یاد کربلا و ارباب سید الشهدا ،،، کربلا،،،کربلا ،،،،کربلا 😭😭😭😭 🌴🌴🌴🌴🌴 https://eitaa.com/moheb_aliakbar
م‌ه‌د‌ی جان کلبه کوچکی در قلبم سالیانی‌ست منتظر و چشم به راه میهمانی‌ست میهمانی ک با آمدنش آرامشی عجیب را از سفر به سوغات می آورد کجایی ای میهمان کلبه قلب‌های ما؟ اللهم عجل لوليك الفرج
🍁 از حضرت علی (ع ) روایت است که قرائت ده سوره مانعی برای ده حالت است : 1 - قرائت سوره حمد ← مانع از خشم و غضب خداوند، 2 - قرائت سوره یس ← مانع عطش روز محشر، 3 - قرائت سوره دخان ← مانع از هول روز قیامت، 4 - قرائت سوره واقعه ← مانع از فقر و پریشانی، 5 - قرائت سوره ملک ← مانع عذاب، 6 - قرائت سوره کوثر ← مانع از خصومت و تسلط دشمنان، 7 - قرائت سوره کافرون ← مانع از کفر در حال مرگ، 8 - قرائت سوره اخلاص ← مانع نفاق است، 9 - قرائت سوره فلق ← مانع از حسد حاسدین، 10 - قرائت سوره ناس ← مانع قروض و وسوسه شیطان می باشد. اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌『اَللّٰـ℘ُـم‌َ؏َـجِّـل‌‌ْلِوَلیِڪ‌َالْفَـࢪَج』
بسم رب الشهدا و الصدیقین من قاسم هستم، قاسم سلیمانی( معنویت در خانه و روستا) در همسایگی ما خانه ای بود که آه در بساط نداشتند. مادرم وقتی که نان می پخت بچه های آن خانه می ایستادند به تماشا. هنوز ایستادن آن دو دختر در ذهنم مجسم است. مادرم هر روز چند دسته نان به آنها می داد. زنی بود در حدود پنجاه ساله به نام حُسنیه که ظاهراً سل داشت. همه او را رها کرده بودند. پدرم رفت و او را به خانه مان آورد. چهار سال مادرم از آن زن مریض مراقبت و پذیرایی کرد تا از دنیا رفت. هرگز ندیدم مادرم یا پدرم در این مورد بگو مگویی داشته باشند. پدرم به شدت تقید به نماز اول وقت داشت. به حلال و حرام هم خیلی مقید بود و یک دانه گندم حرام وارد زندگی اش نکرد. زکات مالش را به موقع می داد. پدرم در یک ماه رمضانی با صدای بلند به مادرم گفت:« حق نداری به آدم بی روزه غذا بدهی.» مادرم گفت:« حسن، من نمی توانم به مهمان غذا ندهم.» یک بار هم به مادرم توصیه می کرد که ما را با آدم بی نماز شریک نکن. رفتار پدرم و مادرم و توجه آنها به این مسائل ما را بدون دانستن حقیقت دین و اصول و فروع آن علاقمند به دین کرده بود. در عین نداری روزی نبود که خانه ما خالی از مهمان باشد سید محمد روضه خوان سالی سه چهار ماه خانه ما بود. توجه اهالی به زیارت و امامزاده ها زیاد بود و نیز به آش نذری پختن. در طایفه ما اولین بره نری که گوسفند به دنیا می آورد مال امام حسین(علیه السلام) بود. این بره را چهار پنج ماه در خانه می بستند و علف می دادند تا چاق و چله شود. بعد در ایام فصل کوچ روضه امام حسین(علیه السلام) را می خواندند و گوسفند را قربانی می کردند و شام مفصلی می دادند. ایام روضه خوانی ها روزهای خوشی ما بود. برگرفته از کتاب «از چیزی نمی ترسیدم» خاطرات خود نوشت حاج قاسم سلیمانی ادامه دارد ...‌
📌 ✍زن هنوز کاملاً وارد اتوبوس نشده بود که راننده ناغافل در رو بست و زن لای در گیر کرد داشت با زحمت چادر رو بیرون میکشید که یه زن طوری که همه بشنوند گفت: آخه این دیگه چه جور لباس پوشیدنه؟ خودآزاری دارن بعضی ها ! 😏 روی صندلی خالی کنار اون خانم نشست و خیلی آرام طوری که فقط زن بدحجاب بشنوه گفت: عزیز دلم... من بخاطر شما چادر میپوشم...😊 تعجب کرد و گفت: بخاطر من؟! 😳 🤔 بله؛ ✍من چادر سر می کنم تا اگه یه روزی همسرت به تکلیفش عمل نکرد و نگاهش رو کنترل نکرد، زندگیت به هم نریزه😊 همسرت؛ نسبت بهت نشه😊 محبت و نسبت به تو که محرمش هستی کم نشه😊 ✍من در گرمای تابستان زیر چادر از گرما اذیت میشم، زمستان ها توی برف و باد و باران؛ برای کنترل کردن و جمع و جور کردن چادرم کلافه میشم، بخاطر حفظ خونه و ی تو😊 ✍من هم مثل تو یه هستم تمایل به تحسین هام دارم ✍من هم دوست دارم تابستان ها کمتر عرق بریزم، زمستان ها راحت تر توی کوچه و خیابان قدم بزنم من؛ روی تمام این خواسته ها خط قرمز کشیدم، تا به اندازه ی سهمِ خودم حافظِ گرمای زندگی تو باشم😊 و همه اینها رو وظیفه خودم میدونم و به خاطر علاقه های برترم انجام میدم زن محجّبه چند لحظه سکوت کرد تا شاید طرف بخواد حرفی بزنه، چون جوابی دریافت نکرد ادامه داد: هر کسی در کنار تکالیفش، حقوقی هم داره. حق من این نیست که برخی زنانِ جامعه ام با موهای رنگ کرده ی پریشان و لباسهای بدن نما و صد جور جراحیِ زیبایی، چشم های همسر من رو به دنبال خودشون بکشونن...☝️ به نظرتون، من باید از شکل پوشش و آرایش شما ناراحت باشم یا شما از من؟😊☺️ بعد از یک سکوت طولانی : هیچ وقت به قضیه این طور نگاه نکرده بودم.. 😔 لذا آرام موهایش را از روی پیشانی اش جمع کرد و زیر روسری اش پنهان کرد