eitaa logo
🌹چند قدم تا حسین🌹
9 دنبال‌کننده
326 عکس
159 ویدیو
3 فایل
باسلام. کانالی که طراحی کردیم قراره کلی اتفاقات خوب ولحظاتی مفید برای همه رقم بخوره با کمک همدیگه انشاالله درزمینه های زیر شروع به فعالیت خواهیم کرد عشق لبخند =مذهب خدا و بندگی🙏 راهای زندگی کردن همرا با لذت حلال حالا شامل👇 🌅عکس فیلم 📢صدا 💬متن های
مشاهده در ایتا
دانلود
هر گاه شب جمعہ شهدا را یاد ڪردید آنها شما را نزد اباعبدالله یاد مےڪنند . 🌷 باز آینہ و چای و اسپند و نبات باز پنج شنبه و یاد شهدا با صلوات @mohebbin_net1
﷽ تا قیامت سرِ سربند تو بی‌بی دعواست معنیِ این سخنم را شهدا می فهمند... 🖤 ❄️ @mohebbin_net1
  ⚜ أَللَّهُمَّ صَلِّ عَلى فاطِمَةَ وَأَبيها وَبَعْلِها وَبَنيها بِعَدَدِ ما أَحاطَ بِهِ عِلْمُكَ . 🔸جلسه هفتگی ایام شهادت حضرت فاطمه زهرا (س) 📆2 بهمن ماه 98 〰〰〰〰〰〰〰〰〰 🆔@mohebbin_net1 〰〰〰〰〰〰〰〰〰    
༻﷽༺ ❣️ ❣️🍃 ڪاش دل مستحق گوشہ نگاهے بشود قسمتم رؤیٺ آن ماهِ الهے بشود سٺ بہ داغ دل زهراے بتول فرج الهی بشود 🌺🍃 🌺🍃 @mohebbin_net1
یاران به "بسم الله" گفتن رد شدند از آب من ختم قرآن کردم و درگیر مردابم! ❄️🌹⚡️ @mohebbin_net1
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
اين روزها نَفس زدنت مُختصَر شده يعنۍ ڪه ماندنِ تو به اما و اگر شُده.. ...🥀 @mohebbin_net1
روایت کامل را از زبان همسر شهید مدافع حرم مصطفی زال نژاد بخوانید:
«در طول زندگی مشترکمان دو بار به کربلا مشرف شدیم. یک‌بار سال ۸۷ و بار دیگر سال ۸۹، هرچند خیلی دلش می‌خواست که در پیاده‌روی اربعین شرکت کند اما خب قسمتش نشد. همیشه در هنگام پیاده‌روی سوریه بود. سال ۸۷ از مرز شلمچه با کاروان‌های تهران به کربلا مشرف شدیم. زهرای من آن موقع یازده ماهش بود و با خودمان برده بودیمش. از خوشحالی در پوست خودمان نمی‌گنجیدیم! قرار بود از کربلای ایران به کربلای امام حسین(ع) برویم و از کنار شهدا به زیارت اربابشان نائل شویم. آن زمان هنوز آمریکا در عراق مستقر بود و سربازان آمریکایی در مرز حضور داشتند. وقتی به مرز رسیدیم همان‌جا مصطفی را به خاطر ظاهر و چهره‌اش که ریش داشت، با چند نفر دیگر گرفتند و بازرسی‌هایی مثل گرفتن اثرانگشت و ... روی آن‌ها انجام دادند. این کارها چند ساعت طول کشید و ما خیلی نگران بودیم. من حسابی مضطرب بودم و خیلی اذیت شدم اما آقا مصطفی وقتی برگشت مثل همیشه‌اش آرام بود و لبخند می‌زد. دریغ از ذره‌ای ترس که در چهره‌اش هویدا باشد! خیلی قوی بود. اصلاً از آمریکایی‌ها نمی‌ترسید. @mohebbin_net1
او قبلاً در دوران مجردی‌اش مشرف شده بود اما من بار اولم بود که به کربلا می‌آمدم. اولین بار که می‌خواستیم وارد حرم بشویم، مداحی می‌کرد، اشک می‌ریخت، حال و هوایش عجیب بود. سال ۸۹ با هیئتمان رفتیم. همه بچه‌های هیئت با اهل‌ و عیالشان آمده بودند. آن سفر خیلی به ما خوش گذشت. آقا مصطفی در بین‌الحرمین مداحی و روضه‌خوانی کرد. فیلم‌هایش را دارم. دخترمان آن موقع یک خانم کوچولوی ناز ۳ ساله بود که با چادرش به کربلا آمده بود. با پدرش عکس هم گرفت. آنجا آقا مصطفی از حضرت رقیه(س) برایش می‌گفت. می‌گفت دختری بود هم سن و سال تو... برایش از عاشورا تعریف می‌کرد و باهمان زبان بچگانه برایش توضیح می‌داد. در این سال‌ها خیلی دلش می‌خواست برنامه‌ریزی کند تا بتواند در پیاده‌روی اربعین شرکت کند. همیشه هم این حسرت همراهش بود. اما موقعیتش در منطقه حساس بود و بیشتر سوریه بود. اعتقاد داشت آن چیزی که بر او واجب است، حضور در مناطق عملیاتی است. @mohebbin_net1
اما آرزوی پیاده‌روی با او بود. می‌گفت اگر روزی پا بدهد ان‌شاءالله پیاده به کربلا بروم و بعدازآن مستقیم راهی سوریه شوم. یعنی دلش می‌خواست دقیقاً همان مسیری که حضرت زینب (س) طی کردند را طی کند. از کربلا تا شام... همان سال ۹۵ که به شهادت رسید، از اول محرم برنامه می‌ریخت که هر طور شده خودش را به پیاده‌روی اربعین برساند. اما بازهم مسئولیت‌هایش در سوریه به او مجال نداد. ۳ ماه قبل از شهادتش، در آبان ماه، به‌صورت ناگهانی پدرم را در تصادفی از دست دادم. بااین‌حال دو هفته بعد از این اتفاق ناگوار، خودم به آقا مصطفی گفتم که به سوریه برو... اشکالی ندارد! @mohebbin_net1