eitaa logo
کانال محبین وݪایٺ و شهدا🏴
317 دنبال‌کننده
14هزار عکس
5.7هزار ویدیو
113 فایل
○•﷽•○ - - 🔶براێ شهادٺ؛ابتدا باید شهیدانھ زیسٺ"^^" - - 🔶ڪپی با ذڪر صلواٺ جهٺ شادێ و تعجیل در فرج آقا آزاد - - 🔶شرو؏ـمون⇦۱۳۹۷/۱/۲٤ - - 🔶گروھمون⇩ https://eitaa.com/joinchat/2105344011C1c3ae0fd73 🔹🔶باماھمراھ باشید🔶🔹
مشاهده در ایتا
دانلود
✍امام صادق (علیه‌السلام): سخاوتمندترین مردم آن کسی است که جان و مال خود را جوانمردانه در راه خدای متعال تقدیم نماید.  📚مستدرک، ج ١١، ‌ص ٨ ✨شهادت رئیس مذهب شیعه، امام جعفر صادق (ع) تسلیت باد✨ @mohebin_velayt_shohada آیدی کانال 👆🌹
✍شهید پور جعفری می گفت: روزی در منطقه ای در سوریه، حاجی خواست با دوربین دید بزنه،خیلی محل خطرناکی بود، من بلوکی را که سوراخی داشت، بلند کردم که بذارم بالای دیوار که دوربین استتار بشه. همین که گذاشتمش بالا تک تیرانداز بلوک رو طوری زد که تکه تکه شد ریخت روی سر و صورت ما. حاجی کمی فاصله گرفت، خواست دوباره با دوربین دید بزنه که این بار ،گلوله ای نشست کنار گوشش روی دیوار ، خلاصه شناسایی به خیر گذشت. بعد از شناسایی داخل خانه ای شدیم برای تجدید وضو احساس کردم اوضاع اصلا مناسب نیست به اصرار زیاد حاجی رو سوار ماشین کردیم و راه افتادیم. هنوز زیاد دور نشده بودیم که همون خونه در جا منفجر شد و حدود هفده تن شهید شدند 🗯بعداز این اتفاق حاجی به من گفت:حسین امروز چند بار نزدیک بود شهید بشیم اما حیف. 📚راویت کننده: سردار حسنی سعدی در تاریخ ۸ بهمن ۱۳۹۸ @mohebin_velayt_shohada آیدی کانال 👆🌹
⭕️ فرزند شیخ زکزاکی در کنار فرزند حاج قاسم 🔸معجزه انقلاب اسلامی سفید و سیاه، آسیایی و آفریقایی، ایرانی و نیجریه‌ای و فارس و عرب را آنچنان پیوند می‌دهد که گویی یک پیکر هستند این همان پیوند انسانی و اعتقادی است که لازمه ی تشکیل حکومت جهانیِ پس از ظهور است... @mohebin_velayt_shohada آیدی کانال 👆🌹
👌✨ تا آخر بخونش☝️ تا حالا سگ دنبالت کرده ؟ نکرده؟ خب خداروشکر که تجربشو نداری... اما بزار برات بگم...🙂 وقتی سگ دنبالت میکنه... مخصوصا اگه شکاری باشه...😟 خیلیا میگن نباید فرار کنی ازش ... اما نمیشه... 😖 یه ترسی ورت میداره ک فقط باید بدویی... امـا... خدا واست نیاره اگه پات درد کنه... یا یه جا گیر کنی... یا... 😓😶 کربلای چهار بود... وقتی منافقین لعنتی عملیاتو لو دادن...🖤 مجبور شدیم عقب نشینی کنیم...😰 نتونستیم زخمیا رو بیاریم...😞 بچه های زخمیه غواص تو نیزارهای ام الرصاص جاموندن...💔 چون نه زمان داشتیم و نه شرایط نیزار ها میذاشت برشونگردونیم...❗️ هنوز خیلی دور نشده بودیم از نیزارا که یهو صدای ناله ی زخمیا بلند و بلند تر شد...💔 آخ ...😭💔 نمیدونم چنتا بودن... سگای شکاری ...😰 ریخته بودن تو نیزار...😓 بعثیا به سگ های شکاریشون یه چیزی تزریق کرده بودن که سگا رو هار کرده بود ...😱😭 هنوز صدای ناله های بچه ها تو گوشمه...😔 زنده زنده رفیقامو که دیگه پای فرار کردن نداشتن رو... داشتن تیکه تیکـ ....😞💔😭 کاری از دست ما بر نمیومد ...😓💔 .. شنیدی رفیق؟ انقد راحت پا روی خونشون نذاریم...😔 امنیتی که الان داریم فقط به خاطره خون شهداست😔💔 معذرت بابت تلخی روایت... حرمت این قطره قطره خونشون رو نگهدارین خواهران و برادران💔😔 @mohebin_velayt_shohada آیدی کانال 👆🌹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🖊 روایتی عجیب از دختر مقاومت؛ نامزدم را تقدیم حضرت زهرا(س) کردم 📜 آیه شحاده دختری لبنانی این روزها به سبب داغ سنگینی که در دل دارد بین مردم شناخته می‌شود. او کمتر از سه سال هر دو نامزدش را قبل از برگزاری جشن ازدواجشان، در سوریه تقدیم حضرت زهرا(س) کرد. 😭😭😭 @mohebin_velayt_shohada آیدی کانال 👆🌹
کانال محبین وݪایٺ و شهدا🏴
🖊 روایتی عجیب از دختر مقاومت؛ نامزدم را تقدیم حضرت زهرا(س) کردم 📜 آیه شحاده دختری لبنانی این روزها
به گزارش جهان نيوز، سخت است که دختر باشی، مظهر عشق و محبت، عاشق شوی، دل ببندی و پیش از اینکه به مطلوب برسی خبر شهادتش را برایت بیاورند. آن هم نه یک بار، دو بار. و هربار درست بعد از ۹ ماه عاشقی، تو بمانی و خانه‌ای که برای بعد از مراسم ازدواج آماده کرده بودی. تو و همسری که به حضرت زهرا(س) بخشیدی‌اش. سخت است ولی اگر اسمت آیه باشد و قرار باشد چون اسمت آیه‌ای شوی، تنها چیزی که از لب‌هایت خارج خواهد شد این خواهد بود که: «خدایا من صبر کردم، باز صبر کردم و باز صبر کردم» آیه شحاده دختری لبنانی است که این روزها به سبب داغ سنگینی که در دل دارد بین مردم شناخته می‌شود. آیه ظرف کمتر از سه سال هر دو نامزدش را، کمی قبل از برگزاری جشن ازدواجشان، در سوریه تقدیم حضرت زهرا(س) کرده است و همچنان شکرگزار است و ثابت قدم بر راهی که با افتخار بر آن ایستاده است. در ادامه گفت‌وگوی آیه شحاده با خبرگزاری مهر را می‌خوانید. @mohebin_velayt_shohada آیدی کانال 👆🌹
در ابتدا خودتان را برای ما معرفی کنید و بفرمائید کی و کجا به دنیا آمدید و دوران کودکی و نوجوانی‌تان چگونه سپری شد؟ اسم من آیه شحاده است و در سال ۲۰۰۱ (فروردین ۱۳۸۰) در لبنان به دنیا آمدم. مثل همه بچه‌ها کودکی‌ام همراه با بازی، تفریح و فضای خاص دوران کودکی بود. درباره دوران نوجوانی چیز خاصی به یاد نمی‌آورم. طبق روال طبیعی‌اش می‌گذشت و به مدرسه می‌رفتم. سال ۹۶ مدرسه را با مدرک پرستاری به اتمام رساندم و از آن زمان داستانم شروع شد. رابطه خانواده‌تان با مقاومت چطور بود و چه کسی بیش‌ترین تأثیر را زندگی شما داشت؟ من در خانواده‌ای که به مسیر مقاومت معتقد و بر حفظ اصولش استوار بود به دنیا آمدم و خدا را شاکرم که اثرگذارترین فرد یا اتفاق زندگی‌ام شهادت عزیزانم بوده است که هر کدام از آن‌ها تأثیر خاص خودشان را روی قلبم گذاشتند. @mohebin_velayt_shohada آیدی کانال 👆🌹
هیچ وقت پیش از ازدواج به این فکر می‌کردید که روزی همسر شهید باشید و با سختی‌هایی که خانواده شهدا با آن مواجه می‌شوند رو به رو شوید؟ پیش از اینکه خواستگاری داشته باشم به مسأله شهادت فکر می‌کردم و با بعضی از همسران شهدا آشنا بودم تا بدانم بعد از چنین مسأله‌ای چه شرایطی پیش خواهد آمد. این مسأله در نظرم امری مقدس بود و از عکس شهدا در موقعیت‌های مختلف استفاده می‌کردم همان طور که حضرت آقا می‌گویند"باید یاد و نام شهدا برای همیشه در جامعه زنده بماند". روی حساب این مسائل همیشه خودم را در موقعیت یک همسر شهید تصور می‌کردم. لطفاً برای‌مان از شهید عباس علامه بگویید. چه زمانی با ایشان آشنا شدید و این آشنایی چگونه ختم به نامزدی شما با هم شد؟ شانزده ساله بودم که در سال ۱۳۹۵ در منطقه حاره حریک با عباس آشنا شدم. از این آشنایی زمان کوتاهی در حد سه ماه می‌گذشت که روز ۲۷ شهریور ۱۳۹۵ عقد کردیم. درست است که من کم سن و سال بودم اما عباس به من درس زندگی می‌داد و مرا برای اینکه زنی قوی باشم و تحصیلاتم را ادامه بدهم تشویق می‌کرد. دوران نامزدی‌مان نه ماه به طول انجامید و در این مدت من و عباس آرزوهای زیادی برای زندگی‌مان داشتیم، وسایل خانه‌مان را آماده کرده بودیم و من در حال رو به راه کردن بقیه کارها و کمک حالش در اتمام کارهای خانه بودم که عباس در تاریخ هشتم خرداد سال ۱۳۹۶ در منطقه درعا سوریه به شهادت رسید. @mohebin_velayt_shohada آیدی کانال 👆🌹
یا پیش از شهادت، از ماهیت کار عباس و خطراتی که او را تهدید می‌کرد مطلع بودی؟ بله، البته از آنجا که عباس تک پسر خانواده بود محل کارش در خطوط مقدم درگیری‌ها نبود اما به طبیعت کارش نبودن‌هایش طولانی بود. همین ماهیت کارش باعث نگرانی شما نبود؟ بگذارید راحت بپرسم به احتمال امکان شهادتش فکر می‌کردید؟ خیلی نگرانش بودم و هربار که مجروح می‌شد به این فکر می‌کردم که بالاخره تنهایم خواهد گذاشت. در حقیقت از همان زمان که با او آشنا شدم فکر به شهادت رسیدنش با من بود. حتی با هم درباره شهادت و درد جدایی بعد از آن با هم حرف می‌زدیم. از روز شهادتش برای‌مان بگویید. شهید عباس علامه چطور به شهادت رسید و شما چطور از این مسأله با خبر شدید؟ شب شهادتش با وجودی که نمی‌دانستم عباس را از دست خواهم داد و او را به عنوان شهید تقدیم حضرت زهرا خواهم کرد، حوالی ساعت ۲ صبح با نگرانی از خواب پریدم. به تلفن همراهم و آخرین پیامی که عباس ساعت ۱۰ و سه دقیقه برایم فرستاده بود، بدون اینکه بدانم آخرین باری است که با من صحبت می‌کند نگاه کردم. بعد از آن تا زمان اذان صبح خوابیدم. ساعت چهار صبح بود و در حالی که هنوز آن نگرانی همراهم بود خودم را برای نماز آماده کردم. در پایان نماز به سجده رفتم و گفتم: "دخیلک یا زهرا، اگر عباس زخمی شده است نشانه‌ای برایم بفرستید و اگر نه دعا کنید که با من حرف بزند". بعد همانطور که روی تختم قرار می‌گرفتم برایش پیامی فرستادم و گفتم: "عزیزم کجایی؟ به خدا نمی‌تونم بخوابم…". نمی‌دانستم عباس در آن زمان به شهادت رسیده است اما در نظرم تابوت عباس کنار دیوار مقابل تختم تجسم شد. سرم را به طرف پنجره که سمت راستم بود برگردانم و باز توی آن صورت عباس را که با همان پیراهنی که خودم برایش خریده بودم به من می‌خندید. از خودم بازخواست می‌کردم چرا دنبال عباس می‌گردم؟ حتماً این فکرها از سر نگرانی سراغم آمده است. بعد از آن چند بار خوابیدم و باز از خواب پریدم تا زمانی که برای رفتن به مؤسسه بیدار شدم و خودم را آنجا رساندم و یک ساعت بعد سخت‌ترین خبر ممکن، خبر شهادت عباس آمد. @mohebin_velayt_shohada آیدی کانال 👆🌹