eitaa logo
کانال محبین وݪایٺ و شهدا🏴
317 دنبال‌کننده
14هزار عکس
5.7هزار ویدیو
113 فایل
○•﷽•○ - - 🔶براێ شهادٺ؛ابتدا باید شهیدانھ زیسٺ"^^" - - 🔶ڪپی با ذڪر صلواٺ جهٺ شادێ و تعجیل در فرج آقا آزاد - - 🔶شرو؏ـمون⇦۱۳۹۷/۱/۲٤ - - 🔶گروھمون⇩ https://eitaa.com/joinchat/2105344011C1c3ae0fd73 🔹🔶باماھمراھ باشید🔶🔹
مشاهده در ایتا
دانلود
هنگام اذان است 🏴 لحظه اجابت دعاست🏴 خدایا ظهور حجتت را برسان 🏴 خدایا قلب مقدسش از ما راضی وخشنود بگردان 🏴 خدایا موانع ظهورش برطرف بگردان 🏴 خدایا عاقبت همه مارو ختم به خیر بگردان 🏴 خدایا ما را آنی وکمتر از آنی به خودمان وامگذار🏴 خدایا تا مارو نبخشیدی از این دنیا نبر🏴 🏴خدایا این ویروس منحوس کرونا را از تمام جهان هستی ریشه کن بفرما 🏴 الهی آمین بحق حضرت زینب(س)🏴 🍃🏴🍃اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وآلِ مُحَمّد وَعَجِّل فَرَجَهُم وأهْلِك أَعدَائَهُـم أجمَعین🍃🏴🍃 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌@mohebin_velayt_shohada آیدی کانال 👆🌹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اذان مغرب به افق تهران ... 🏴... 🏴 ▪️ اللّهُ اَکبَرُ اللّهُ اَکبَر🍃🏴 🍃 اللّهُ اَکبَرُ اللّهُ اَکبَرُ ▪️ ▪️ اشْهَدُ اَنْ لا اِلَهَ إِلاَّ اللّه ُ🍃 🍃 اشْهَــدُ اَنْ لا اِلَهَ إِلاَّ اللّه ُ ▪ 🏴 🏴 ▪️اشْهَدُاَن محَمَّداً رَسُولُ اللّه🍃 🍃اشْهَـدُ اَنْ محَمَّداً رَسُولُ اللّه▪️ِ 🏴 ▪️ اشْهـدُ اَنْ علِیــاً وَلِی اللّهِ 🍃 🍃 اشْهَــدُ اَنْ علِیاً وَلِی اللّهِ ▪️ 🏴 ▪️ حی عَلَی الصــلاه 🍃 🍃 حی عَلَی الصَّلاة ▪️ 🏴▪️ حــی عَلَی الْفَـــــلاحِ 🍃 🍃 حـــی عَلَی الْفَـــــلاحِ ▪️🏴 🏴 ▪️ حــی عَلَی خیرِ الْعَمَلِ 🍃 🍃 حــی عَلَی خیرِ الْعَمَلِ ▪️🏴 ▪️ اللّهُ اَکبَرُ اللّهُ اکبر▪️ 🍃 🍃 ▪️ لا اِلَهَ إِلاَّ اللّهُ ▪️🍃 🍃▪️ لا اِلَهَ إِلاَّ الله▪️🍃 ▪️ 🏴...🏴...🏴 . ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌@mohebin_velayt_shohada آیدی کانال 👆🌹
امام زمانم💖 ✨برای خشنودی دل مهربانتان نمازم را اول وقت میخوانم✌️ 📱گوشی هامون و بزاریم کنار آماده بشیم برا نماز 📿 @mohebin_velayt_shohada آیدی کانال 👆🌹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
◾️سنگدل‌تر از يزید (لعنه الله) ندیدم ... ... ثُمَّ أُدْخِلَ نِسَاءُ الْحُسَيْنِ عَلَيْهِ السَّلاَمُ عَلَى يَزِيدَ بْنِ مُعَاوِيَةَ فَصِحْنَ نِسَاءُ آلِ يَزِيدَ وَ بَنَاتُ مُعَاوِيَةَ وَ أَهْلُهُ وَ وَلْوَلْنَ وَ أَقَمْنَ الْمَأْتَمَ وَ وُضِعَ رَأْسُ الْحُسَيْنِ بَيْنَ يَدَيْهِ - فَقَالَتْ سُكَيْنَةُ وَ اللَّهِ مَا رَأَيْتُ أَقْسَى قَلْباً مِنْ يَزِيدَ وَ لاَ رَأَيْتُ كَافِراً وَ لاَ مُشْرِكاً شَرّاً مِنْهُ وَ لاَ أَجْفَى مِنْهُ وَ أَقْبَلَ يَقُولُ وَ يَنْظُرُ إِلَى الرَّأْسِ - لَيْتَ أَشْيَاخِي بِبَدْرٍ شَهِدُوا جَزَعَ اَلْخَزْرَجِ مِنْ وَقْعِ الْأَسَلِ ثُمَّ أَمَرَ بِرَأْسِ الْحُسَيْنِ فَنُصِبَ عَلَى بَابِ مَسْجِدِ دِمَشْق... ✍🏻 سپس زنان امام حسين عليه السلام را نزد يزيد بن معاويه لعنهم الله بردند، و زنان آل يزيد و دختران معاويه و خاندانش شيون و وا ويلا كردند و ماتم برپا نمودند؛ سر مطهر امام را برابر يزيد لعنه الله گذاشتند؛ سكينه علیهاالسلام گوید: سخت‌دل‌تر و كافرتر و مشرك‌تر و جفاکارتر از يزيد نديدم، به آن سر مطهر نگاه كرد و مى‌گفت: كاش کشته‌شدگانِ ما در جنگ بدر مى‌ديدند این روزها را؛ سپس دستور داد سر حسين عليه السلام را بر در مسجد دمشق آويختند ...❗ 📓أمالی، صدوق رحمه الله، مجلس سی و یکم، حدیث ٣ @mohebin_velayt_shohada آیدی کانال 👆🌹
خالص‌شدن راه رسیدن بہ شهادٺ همیشہ میگفت:« به این امید بہ جنگ آمده‌ایم تا شهادت نصیب ما شود. و این میّسر نمے‌شود، مگر اینڪہ خود راخالص ڪنیم.» بہ خواندن زیارت عاشورا بسیار تأکید مےڪرد. میگفت: «اگرنمی‌توانید هر صبح زیارت عاشورا را بخوانید، بعد از نماز رو بہ قبلہ بایستید و بہ امام‌ حسین(ع) سلام دهید.» در مقرّ تاکتیکے خود، همیشہ پابرهنہ بود. میگفت: چون این جا نزدیڪ بہ ڪربلاست، مجاز نیست ڪه با کفش باشم. پوشیدن کفش در این جا بی‌احترامے بہ ڪربلاست. 🌷 @mohebin_velayt_shohada آیدی کانال 👆🌹
8.35M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌷 ✅خانواده های شهدا حتما این رو ببینند... 🔸نامه هایی که در زمان جنگ ارسال نشدند و بعد چهل سال تحویل خانواده آنها شد... @mohebin_velayt_shohada آیدی کانال 👆🌹
🍀🌸🌹💜 💟 اِی تمام هستی من یا صاحب الزّمان ❇️ آقـای آسـمانی من یا صاحب الزمان 💟دلتنگی ام ببین بدلِ خسته رحم کن ❇دلدارِ بی نشانی من یاصاحب الزمان 💚 یـا ابـا صالح المهدی ادرکنی 💚 🌕💔🌕یا 🌕💔🌕رب 🌕💔🌕الحسین 🌕💔🌕بحق 🌕💔🌕الحسینِ 🌕💔🌕اشف 🌕💔🌕الصدر 🌕💔🌕الحسین 🌕💔🌕بظهور 🌕💔🌕الحجه 🌕💔🌕اللهم 🌕💔🌕عجل 🌕💔🌕لولیک 🌕💔🌕الفرج 💚الهی یاحَمیدُبِحَقِّ مُحَمَد 💚یاعالیُ بِحَقِّ علی 💚یافاطِرُبِحَقِّ فاطمه 💚یامُحْسِنُ بِحَقِّ الحسن 💚یاقدیمَ الاِحسان بِحَقِّ 💚الحُسَينِ عَلَیْه اَلسَّلامُ @mohebin_velayt_shohada آیدی کانال 👆🌹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍃بسمـ اللهـ الرحمنـ الرحیمـ 🍃 🇮🇷 📖 زندگینامه و خاطراتِ "شهید محمد حسین یوسف الهی": 🔸به روایت "همرزمان و خانواده شهید " 🔹صفحه۲۱۱_۲۱۰ 🦋 ((کارخانه یخ)) بچه های ماه ها پیش از هشت ،کارشان را روی منطقه آغاز کرده بودند . محدوده شناسایی، اروندرود و ساحل غربی آن بود؛ یعنی قسمتی که دست ها بود. به خاطر اهمیّت ویژه این عملیّات، تمام کارها با حساسیت خاصّی انجام می‌گرفت و تمام موارد ایمنی برای جلوگیری از لو رفتن عملیّات انجام می شد.👌 بچّه‌ها شبانه روز تلاش می‌کردند جزر و مدّ آب را بررسی کنند. آنها شب‌ها برای شناسایی به آن طرف اروند می‌رفتند و روزها هم ساحل دشمن را زیر نظر داشتند. قرارگاه نیروها ، کمی دور از اروندرود بود..؛ و نهرهای فرعی کوچکی که از اروند منشعب می شد ،راه بچه‌ها را دورتر می کرد؛ چون مجبور می شدند برای رسیدن به اروند ، این نهرها را دور بزنند. برای حلّ این مشکل پیشنهادی داد که روی نهرهای فرعی پل بزنیم. در آن محدوده، کارخانه یخی وجود داشت که بعد از تخریب شده و متروکه مانده بود . قرار شد از قالب های بزرگ یخ که آنجا بلا استفاده مانده بود برای زدن پل استفاده کنیم. آن شب همه بچّه ها شدند. هر کسی قالبی روی دوشش گذاشته بود و به طرف اروند می‌رفت . من و محمّدحسین با هم دوازده تا بردیم. در بین راه ، من دائم خسته می شدم و می نشستم، اما او همچنان کار می کرد و قالب ها را روی دوش میگرفت و میبرد. درهمین فاصله از طرف تماس گرفتند و محمّدحسین را برای شرکت در جلسه ای به قرارگاه خواندند. محمّدحسین پیغام داد که من فعلاً کار واجبی دارم شما یک ماشین بفرستید، کارم تمام شد می‌آیم و دوباره مشغول به کار شد. بچّه ها یکی یکی قالب‌ها را می آوردند و روی نهر ها می گذاشتند. همینطور که سرگرم کار خودشان بودند ،یک دفعه دشمن را زیر آتش گرفت! اتفاقاً یک گلوله خمپاره کنار محمّدحسین به زمین خورد و منفجر شد و ایشان به همراه دو نفر دیگر مجروح شدند. وقتی بالای سرش رفتم، دیدم از ناحیه پا بدجوری آسیب دیده است! خونریزی اش خیلی شدید بود، گویا یکی از شریان‌های اصلی قطع شده بود.😔 بچّه ها بلافاصله با قرارگاه تماس گرفتند و گفتند:« آقا محمّدحسین مجروح شده ، سریع یک آمبولانس بفرستید .» آنها جواب دادند :«چند دقیقه پیش یک آمبولانس برای بردن ایشان به جلسه فرستادیم، از همان استفاده کنید و او را به عقب برگردانید.» آنها برای جلوگیری از لو رفتن عملیّات، مسائل حفاظتی را خیلی رعایت می کردند؛ به همین سبب به جای ماشین معمولی، آمبولانس فرستاده بودند. ما محمّدحسین را سوار آمبولانس کردیم و به عقب فرستادیم. حتی در بیمارستان آبادان، برای اینکه کسی متوجه حضور نیروها در منطقه نشود ،محمّدحسین را به عنوان "یکی از نیروهای ناو تیپ کوثر و مسئول قبضه خمپاره انداز " معرفی کردیم . با رفتن محمّدحسین، روحیه بچه ها هم تغییر کرد. همه ناراحت بودند هیچ کس امید نداشت که او بتواند خودش را به عملیات برساند ! همه او را دوست داشتند و از این قضیّه بسیار ناراحت و نگران بودند. @mohebin_velayt_shohada آیدی کانال 👆🌹
🍃بسمـ اللهـ الرحمنـ الرحیمـ 🍃 🇮🇷 📖 زندگینامه و خاطراتِ "شهید محمد حسین یوسف الهی": 🔸به روایت "همرزمان و خانواده شهید" 🔹صفحه۲۱۴_۲۱۲ 🦋 ((بیمارستان اصفهان)) از آبادان به اهواز و سپس به به اصفهان اعزام شد. زمانی که در بیمارستان اصفهان بستری بود، تعدادی از بچّه ها به ملاقاتش رفتند. او بی تاب بود واظهار می کرد دلش می خواهد به کرمان برود. بچّه ها این خبر را به ما رساندند. ما هم هماهنگ کردیم به همراه و اخوی محمّد حسین به اصفهان رفتیم. و با ماشینی که حاج اکبر گرفته بود، او را به کرمان آوردیم. به احتمال زیاد، او اصفهان را برای اجرایی شدن نقشهٔ ذهنی اش مناسب نمی دید؛ وگرنه دلیل دیگری برای آمدن به کرمان وجود نداشت. ((هدیهٔ ملاقات)) من وقتی باخبر شدم ایشان در بیمارستانی در کرمان بستری است، چون می دانستم به کتاب بسیار علاقه دارد، یک جلد کتاب "مناجات" را به عنوان هدیه خریدم و به ملاقاتش رفتم. توی بیمارستان هر چه از محمّد حسین سؤال کردم: «کجا شدی؟!» جواب درستی نداد. فقط می گفت: «قرار است نگویم.» در همین موقع یکی از برادران که تازه به ملاقات او آمده بود، به شوخی گفت: « خیلی رحم کرد، خوب شد که آب تو را با خودش نبرد.» 😄 من از این صحبتش فهمیدم باید جایی باشد که آب جریان دارد، نه جایی مثل که آبش راکد است. با این حال وقتی از محمّد حسین سؤال کردم، اشاره ای به نام و موقعیّت منطقه نکرد. من هم دیگر اصرار نکردم. ((آسانسور)) محمّد حسین از ناحیهٔ پا مجروح شده بود و در بیمارستان کرمان درمان بستری بود. مادر صبح زود مرا از خواب بیدار کرد و گفت: «هادی جان کمی گل گاوزبان جوشاندم، ببر برای محمّد حسین صبح اول وقت بخورد.» من، نمازم خواندم، لباسی پوشیدم، جوشانده را برداشتم و هنوز آفتاب نزده بود به طرف بیمارستان راه افتادم. فاصلهٔ خانه تا بیمارستان زیاد نبود، فقط یک کوچه فاصله داشت. وقتی رسیدم، چون صبح زود بود، نگهبان ها نمی گذاشتند داخل شوم. با اصرار زیاد و خواهش و تمنّا قبول کردند فقط بروم، جوشانده را بدهم و سریع برگردم. محمّد حسین در طبقهٔ چهارم بستری بود. من از آسانسور استفاده نکردم و از پلّه ها رفتم بالا. وقتی رسیدم داخل اتاق...... @mohebin_velayt_shohada آیدی کانال 👆🌹