eitaa logo
کانال محبین وݪایٺ و شهدا🏴
317 دنبال‌کننده
13.9هزار عکس
5.6هزار ویدیو
113 فایل
○•﷽•○ - - 🔶براێ شهادٺ؛ابتدا باید شهیدانھ زیسٺ"^^" - - 🔶ڪپی با ذڪر صلواٺ جهٺ شادێ و تعجیل در فرج آقا آزاد - - 🔶شرو؏ـمون⇦۱۳۹۷/۱/۲٤ - - 🔶گروھمون⇩ https://eitaa.com/joinchat/2105344011C1c3ae0fd73 🔹🔶باماھمراھ باشید🔶🔹
مشاهده در ایتا
دانلود
•●• در اردوی جهادی میگفت : « ما اینجا از شهر دوریم ولی به خدا نزدیکیم، اگر در شهر خودمان خدایمان را داشته باشیم بیشترین جهاد را کرده‌ایم » 🌹💫🌹💫🌹💫🌹💫🌹 ╭═══════•••{}•••═══════╮ @mohebin_velayt_shohada ╰═══════•••{}•••═══════╯
زیادمون کنین دوستان 😔🌺
°.•⏳•.° نـمـاز اۅل وقـت‌یعنے مـن بـیـن‌دنـیـا و مادیـاتـش‌وخـدا "خـدا" رۅانتخاب‌ڪردم..🌱
🌹🕊🌷🌴🌷🕊🌹 اولین برخورد با آن در منطقه عملیاتی فاو در گردان مهندسی رزمی بودم که ایشان سرزده وارد سنگر ما شد . ما در سنگر حدود چهارده نفر بودیم ، نماز ظهر و عصرپشت سر ایشان اقامه کردیم و سفره ناهار را بنده انداختم . قبل از غذا خوردن یکی یکی خود را معرفی کردیم که بنده سید یونس کاظمی بودم ، نمی دانم کاظمی بودن یا سید بودن نظر ایشان را جلب کرد ، گفتن شما سید هستین ؟ غذا را خوردیم و بعد از غذا دعای سفره خواندیم ، چون من آنروز شهردار سنگر بودم طبق معمول ظرف ها را جمع کرده و رفتم که بشویم م، شغول شستن بودم ، حاجی خدا بیامرز سر رسید و بنده را از شستن ظرف ها منع کرد و فرمودن من راضی نیستم سید اولاد پیغمبر ظرف غذای بنده رابشوید و با اجبار بنده را کنار کشیدن و خودشان مشغول شستن ظروف شدن . بچه های سنگر جمع شدن و نگذاشتن حاجی ظروف را بشوید و فرمودن ما در سنگرهای دیگر سادات رو از شهردار شدن منع کردیم . راوی : سید یونس کاظمی ╭═══════•••{}•••═══════╮ @mohebin_velayt_shohada ╰═══════•••{}•••═══════╯
🍃🌺🍃🌺 سخن میگویم: از چند متر پارچهٔ مشکی🌿 ازعشقی که میان تارو‌پودش درتکاپوست💞 رنگ نجابت داشتنش🌾 ازتبار زهرا بودنش و صد شکر که از تبار زهراییم ╭═══════•••{}•••═══════╮ @mohebin_velayt_shohada ╰═══════•••{}•••═══════╯
❣ شهید حاج قاسم سلیمانی در بین عموم مردم شناخته شده بود و شهید فخری زاده را حتی بسیاری از خواص نمی شناختند: «در کار گلاب‌ و‌ گل حکم ازلی این بود / کاین شاهد بازاری وان پرده‌نشین باشد.» 💯اما مردم به احترام هر دو شهید تمام قد ایستادند‌. هدیه کنیم صلواتی نثار ارواح مطهرشان وَعَجِّلْ‌فَرَجَهُمْ ╭═══════•••{}•••═══════╮ @mohebin_velayt_shohada ╰═══════•••{}•••═══════╯
⚫️ آیت الله محمد یزدی دار فانی را وداع گفت ⚫️ آیت الله محمد یزدی در سال ۱۳۱۰ ش در یک خانواده علمی و مذهبی در اصفهان به دنیا آمد. 🔹وی در جوانی پس از گذراندن دروس سطح به قم آمد و از محضر آیات عظام چون بروجردی، اراکی و امام خمینی (ره) بهره برد. 🔹سخنرانی‌ها و افشاگری‌های فراوان در شهرهای مختلف از جمله فعالیت‌های ایشان قبل از انقلاب اسلامی ایران بود که منجر به تبعید و زندانی شدن وی شد. 🔹آیت الله یزدی پس از انقلاب مسئولیت‌های فراوانی در عرصه‌های مختلف بر عهده داشت که می‌توان به نمایندگی مجلس شورای اسلامی، عضویت در شورای نگهبان، ریاست قوه قضائیه، نمایندگی مجلس خبرگان رهبری و ریاست شورای عالی جامعه مدرسین حوزه علمیه قم اشاره کرد. 🔹از ایشان آثاری در زمینه‌های مختلف از جمله فقه، اصول، علوم قرآن، تفسیر و عقاید به چاپ رسیده است. هدیه کنیم صلواتی نثارهمه رفته گان راه وَعَجِّلْ‌فَرَجَهُمْ 🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴 ╭═══════•••{}•••═══════╮ @mohebin_velayt_shohada ╰═══════•••{}•••═══════╯
یابن زهرا.mp3
4.81M
🌱🧡 ______________________ آهنگ ترکی‌_فارسی برای امام_زمان (عج) لطفا گوش کنید اگه دلتون شکست واسه همه دعاکنید💔 الّلهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَعَجِّلْ فَرَجَهُمْ پیشنهاد ویژه ی دانلود👌🏻 ╭═══════•••{}•••═══════╮ @mohebin_velayt_shohada ╰═══════•••{}•••═══════╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
• • • [ {عݪیہ‌اݪسݪام} ] نا خوش‌ احواݪم‌ برایم‌ استراحت ݪازم است ؛ نوکرت را چند روزۍ دعوتش‌ کن‌ مشہدت..! ╭═══════•••{}•••═══════╮ @mohebin_velayt_shohada ╰═══════•••{}•••═══════╯
شهید مجید پازوکی : وصیت من به تمام راهیان شهادت حفظ حرمت ولایت فقیه و مبارزه با مظاهر کفر تا اقامه ی حق و ظهور ولی خدا امام زمان (عج). 🕊🥀✨ ╭═══════•••{}•••═══════╮ @mohebin_velayt_shohada ╰═══════•••{}•••═══════╯
اولین عملیاتی بود که شرکت می‌کردم.😰 بس که گفته بودند ممکن است موقع حرکت به سوی مواضع دشمن، در دل شب عراقی‌ها بپرند تو ستون و سرتان را با سیم مخصوص از جا بکنند، دچار وهم و ترس شده بودم.😣😣😣😣 ساکت و بی صدا در یک ستون طولانی که مثل مار در دشتی می‌خزید جلو می‌رفتیم. جایی نشستیم. یک موقع دیدم یک نفر کنار دستم نشسته و نفس نفس می‌زند.😳 کم مانده بود از ترس سکته کنم.😱 فهمیدم که همان عراقی سرپران است. 😤تا دست طرف رفت بالا معطل نکردم با قنداق سلاحم محکم کوبیدم توی پهلویش و فرار را بر قرار ترجیح دادم.😁🏃🏃🏃 لحظاتی بعد عملیات شروع شد. روز بعد در خط بودیم که فرمانده گروهان مان گفت: «دیشب اتفاق عجیبی افتاده، معلوم نیست کدام شیر پاک خورده‌ای به پهلوی فرمانده گردان کوبیده که همان اول بسم الله دنده هایش خرد و روانه بیمارستان شده.»😱😱😱😤😤😡 از ترس صدایش را در نیاوردم که آن شیر پاک خورده من بوده ام.😂😶😰😨 🕊🥀✨ ╭═══════•••{}•••═══════╮ @mohebin_velayt_shohada ╰═══════•••{}•••═══════╯
در مقابل "درد" های زندگی چِقِر و بَد بدن باش، حق داری تعادلت رو از دست بدی.. ولی حق نداری سقوط کنی.. چِقر بودن رو تمرین کن عزیز من😊
🔰‏بخشی از وصیتنامه حاج قاسم سلیمانی: ‌خدایا برای دفاع از دینت ، دویدم و افتادم و بلند شدم... 🕊🥀✨ ╭═══════•••{}•••═══════╮ @mohebin_velayt_shohada ╰═══════•••{}•••═══════╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🦋الله اکبر 🦋 🦋الله اکبر🦋 🦋 الله اکبر🦋 🦋 الله اکبر🦋 💫اشهد ان لا اله الا الله💫 💫اشهد ان لا اله الا الله💫 💫اشهد ان محمدا رسول الله💫 💫اشهد ان محمدا رسول الله💫 🦋اشهد ان علیا ولی الله🦋 🦋اشهد ان علیا ولی الله🦋 📿حی علی الصلاه📿 📿حی علی الصلاه📿 📿حی علی الفلاح📿 📿حی علی الفلاح📿 📿حی علی خیر العمل📿 📿حی علی خیر العمل📿 🦋الله اکبر 🦋 🦋الله اکبر🦋 🦋لا اله الا الله 🦋 🦋لا اله الا الله🦋 التماس دعا ╭═══════•••{}•••═══════╮ @mohebin_velayt_shohada ╰═══════•••{}•••═══════╯
❤️ برای اینڪه معشــوقت را همیشہ در ڪنارت احساس ڪنـی باید دائما به یـادش باشی با " صـلــوات " با " اسـتـغـفـــار " و . . . « فَاذْڪُرونی اُذْڪُرْڪُمْ و اشْڪُروا لِی وَلا تَڪْفُـرُون . . . » سوره بقـره 12 🕊🥀✨ ╭═══════•••{}•••═══════╮ @mohebin_velayt_shohada ╰═══════•••{}•••═══════╯
🖼تصویر سردار شهید حاج قاسم سلیمانی در یک اتاق کنترل پهپاد در عراق 🌷🌷🌷🌷🌷 ╭═══════•••{}•••═══════╮ @mohebin_velayt_shohada ╰═══════•••{}•••═══════╯
🌹 🔅شهید مهدی حسینی🔅 ♦️ آقامهدی همیشه به من می‌گفت : نکند بعد از شهادت من بی‌تابی کنی، نکند جیغ‌ و داد بکنی، نکند مشکی بپوشی. شهادت من باعث عاقبت به‌ خیری تو هم خواهد شد. 📚 به نقل از همسرشهید 🕊🥀✨ ╭═══════•••{}•••═══════╮ @mohebin_velayt_shohada ╰═══════•••{}•••═══════╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
باید با چادرت سپر عمه جون باشی✨🚶‍♀ دعوت یه عضو به کانالمون وگرنه ╭═══════•••{}•••═══════╮ @mohebin_velayt_shohada ╰═══════•••{}•••═══════╯ 🚶‍♀
هدایت شده از ꘒڳيف اسٺیڪࢪنابꘒ
۲۰:۲۴
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌱 ■ 💛🖇 _________________ 💫🌷💫🌷💫🌷💫🌷💫
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
کانال محبین وݪایٺ و شهدا🏴
#رمان #دمشق_شهر_عشق #پارت_سی_و_سوم 💠 طاقت از دست دادن برادرم را نداشتم که با #اشک‌هایم به مصطفی الت
💠 با خبر شهادت ، فاتحه ابوالفضل و دمشق و داریا را یکجا خواندم که مصطفی با قامت بلندش قیام کرد. نگاهش خیره به موبایلش مانده بود، انگار خبر دیگری خانه‌خرابش کرده و این دست و بالش را بسته بود که به اضطرار افتاد :«بچه‌ها خبر دادن ممکنه بیان سمت حرم سیده سکینه!» 💠 برای اولین بار طوری به صورتم خیره شد که خشکم زد و آنچه دلش می‌خواست بشنود، گفتم :«شما برید ، هیچ اتفاقی برا من نمیفته!» و دل مادرش هم برای حرم می‌لرزید که تلاش می‌کرد خیال پسرش را راحت کند و راحت نمی‌شد که آخر قلبش پیش من ماند و جسمش از خانه بیرون رفت. 💠 سه روز، تمام درها را از داخل قفل کرده بودیم و فقط خدا را صدا می‌زدیم تا به فریاد مردم مظلوم برسد. صدای تیراندازی هرازگاهی شنیده می‌شد، مصطفی چندبار در روز به خانه سر می‌زد و خبر می‌داد تاخت و تاز در داریا به چند خیابان محدود شده و هنوز خبری از و زینبیه نبود که غصه ابوالفضل قاتل جانم شده بود. 💠 تلوزیون سوریه تنها از پاکسازی حلب می‌گفت و در شبکه العربیه جشن کشته شدن بر پا بود، دمشق به دست ارتش آزاد افتاده و جانشینی هم برای تعیین شده بود. در همین وحشت بی‌خبری، روز اول رسید و ساعتی به افطار مانده بود که کسی به در خانه زد. مصطفی کلید همراهش بود و مادرش هرلحظه منتظر آمدنش که خیالبافی کرد :«شاید کلیدش رو جا گذاشته!» 💠 رمقی به زانوان بیمارش نمانده و دلش نیامد من را پشت در بفرستد که خودش تا حیاط لنگید و صدا رساند :«کیه؟» که طنین لحن گرم ابوالفضل تنم را لرزاند :«مزاحم همیشگی! در رو باز کنید مادر!» تا او برسد قفل در را باز کند، پابرهنه تا حیاط دویدم و در همان پاشنه در، برادرم را مثل جانم در آغوش کشیدم. وحشت اینهمه تنهایی را بین دستانش گریه می‌کردم و دلواپس بودم که بی‌صبرانه پرسیدم :«حرم سالمه؟» 💠 تروریست‌های را به چشم خودش در زینبیه دیده و هول جسارت به حرم به دلش مانده بود که قد علم کرد :«مگه ما مرده بودیم که دستشون به حرم برسه؟» لباسش هنوز خاکی و از چشمان زیبایش خستگی می‌بارید و با همین نگاه خسته دنبال مصطفی می‌گشت که فرق سرم را بوسید و زیر گوشم شیطنت کرد :«مگه من تو رو دست این پسره نسپرده بودم؟ کجا گذاشته رفته؟» 💠 مادر مصطفی همچنان قربان قد و بالای ابوالفضل می‌رفت که سالم برگشته و ابوالفضل پشت این شوخی، حقیقتاً نگران مصطفی شده بود و می‌دانست ردّش را کجا بزند که زیر لب پرسید :«رفته ؟» پرده اشک شوقی که چشمم را پوشانده بود با سرانگشتم کنار کشیدم و شیدایی این جوان را به چشم دیده بودم که شهادت دادم :«می‌خواست بره، ولی وقتی دید درگیری شده، همینجا موند تا مراقب من باشه!» 💠 بی‌صدا خندید و انگار نه انگار از یک هفته شهری برگشته که دوباره سر به سرم گذاشت :«خوبه بهش سفارش کرده بودم، وگرنه الان تا حلب رفته بود!» مادر مصطفی مدام تعارف می‌کرد ابوالفضل داخل شود و عذر غیبت پسرش را با مهربانی خواست :«رفته حرم سیده سکینه!» و دیگر در برابر او نمی‌توانست شیطنت کند که با لهجه شیرین پاسخ داد :«خدا حفظش کنه، شما که تو داریا هستید، ما خیالمون از حرم (علیهاالسلام) راحته!» 💠 با متانت داخل خانه شد و نمی‌فهمیدم با وجود شهادت و آشوبی که به جان دمشق افتاده، چطور می‌تواند اینهمه آرام باشد و جرأت نمی‌کردم حرفی بزنم مبادا حالش را به هم بریزم. مادر مصطفی تماس گرفت تا پسرش برگردد و به چند دقیقه نرسید که مصطفی برگشت. از دیدن ابوالفضل چشمان روشنش مثل ستاره می‌درخشید و او هم نگران حرم بود که سراغ زینبیه را گرفت و ابوالفضل از تمام تلخی این چند روز، تنها چند جمله گفت :«درگیری‌ها خونه به خونه بود، سختی کارم همین بود که هنوز مردم تو خونه‌ها بودن، ولی الان پاکسازی شده. دمشق هم ارتش تقریباً کنترل کرده، فقط رو بعضی ساختمون‌ها هنوز تک تیراندازشون هستن.» 💠 و سوالی که من روی پرسیدنش را نداشتم مصطفی بی‌مقدمه پرسید :«راسته تو انفجار دمشق شهید شده؟» که گلوی ابوالفضل از گرفت و خنده‌ای عصبی لب‌هایش را گشود :«غلط زیادی کردن!» و در همین مدت را دیده بود که به سربازی‌اش سینه سپر کرد :«نفس این تکفیری‌ها رو گرفته، تو جلسه با ژنرال‌های سوری یجوری صحبت کرد که روحیه ارتش زیر و رو شد و بازی باخته رو بُرد! الان آموزش کل نیروهای امنیتی سوریه با ایران و و به خواست خدا ریشه‌شون رو خشک می‌کنیم!»... ✍️نویسنده: ╭═══════•••{}•••═══════╮ @mohebin_velayt_shohada ╰═══════•••{}•••═══════╯