eitaa logo
کانال محبین وݪایٺ و شهدا🏴
319 دنبال‌کننده
13.9هزار عکس
5.6هزار ویدیو
113 فایل
○•﷽•○ - - 🔶براێ شهادٺ؛ابتدا باید شهیدانھ زیسٺ"^^" - - 🔶ڪپی با ذڪر صلواٺ جهٺ شادێ و تعجیل در فرج آقا آزاد - - 🔶شرو؏ـمون⇦۱۳۹۷/۱/۲٤ - - 🔶گروھمون⇩ https://eitaa.com/joinchat/2105344011C1c3ae0fd73 🔹🔶باماھمراھ باشید🔶🔹
مشاهده در ایتا
دانلود
کانال محبین وݪایٺ و شهدا🏴
‍ #بسم_رب_الحسین رمان: #از_نجف_تا_کربلا✨🌸 نویسنده: #رضوان_میم #قسمت_اول #بخش_دوم —رضوان دیشب داشت
‍ بسم_رب_الحسین رمان: ✨🌸 نویسنده: با بغض شروع کردم به نوشتن امروز: دادم تورا قسم به نخ چادری که سوخت شاید دلت بسوزد و یک کربلا دهی😔 می گویند کربلا قسمت نیست دعوت است. خدایا!من معنی قسمت و دعوت را نمی دانم. اما یقین دارم تو معنی طاقت را می دانی... آسمان هم امروز دلش پر است همانند من.💔 بیچاره آسمان.انقدر دود می خورد تا اینگونه سیاه و تیره و تار شود.دیگه دلم طاقت ندارد.فقط می توانم قلم را نالان رو کاغذ بکشم و بنویسم:✍ دود این شهر مرا از نفس انداخته است به هوای حرم کرببلا محتاجم با صدای آلارم گوشی از خواب بیدار شدم.دست و صورتم رو آب زدم و برگشتم توی اتاق تا آماده بشم.پرده رو کشیدم با آسمانی تیره و خشمگین مواجه شدم🌫چه دلگیر.برای احتیاط یک لباس گرم برداشتم و روسری فیروزه ایم رو لبنانی بستم و درحالی که چادر را سر می کردم از اتاق بیرون آمدم.از کنار آشپزخانه که رد میشدم مادر صدایم کرد. -رضوان جان عزیزم صبحونه نخورده کجا میری مادر؟ —مامان جان دیرم شده.میرم توی راه با زینب یه چیزی می خورم. -برو مادر جان خدا به همراهت🌸فقط رضوان،داری میری بیرون یه سری به اتاق ریحانه بزن و بیدارش کن مدرسش دیر میشه.راستی مادر بابات پنجاه تومن رو جاکفشی برات گذاشته بردار. —چشم مامانم.فعلا خدافظ. در اتاق ریحانه خواهر کوچکتر که راهنمایی بود را باز کردم تا بیدارش کنم.پتو رو از سرش کشیدم و گفتم: -پاشو دیگه ریحان چقد می خوابی تو.😒 در حالی که چشم هاشو میمالید گفت: —ولم کن من مریضم امروز نمیرم مدرسه. گرفتم کشیدمش،از جاهاش بیرون اوردمش و درحالی که از اتاق بیرونش می کردم گفتم: -باشه برو همین ها رو به مامان توضیح بده. غرغر کنان بیرون رفت و منم به سمت حیاط به راه افتادم.پنجاه هزار تومن بابام رو برداشتم و گذاشتم توی کیفم.🎒 راه افتادم سمت کوچه.سرکوچه زینب رو ندیدم و تعجب کردم.گفتم شاید نیاد.یه چند دقیقه ای که ایستادم دیدم نه نیومد.برای همین زنگ زدم به موبایلش.با صدای گرفته گوشی رو جواب داد و گفت: -سلام رضوان جان.ببخشید من یه کمی تب دارم و مریض احوالم🤒اگر اشکال نداره خودت تنها امروز برو. بعد از کلی توصیه و مواظب خودت اش گفتن ها گوشی را قطع کردم و به راه افتادم. وارد کلاسمون نشده بودم که یهو نرگس آستین چادرمو گرفت و کشید توی راه رو.تعجب کردم.بهش گفتم: -وا نرگس جان چرا همچین می کنی⁉️ —فعلا هیچی نگو وبیا دنبالم. دست و پاهام یخ کرد و همینطور سمت نرگس کشیده میشدم.انقدر سست شده بودم که با خودم فکر نمی کردم زشته اینطوری تو سالن دانشگاه نرگس داره منو کشون کشون می بره😑🚶‍♀ رسیدیدم به سالن بزرگ دانشگاه.رفتیم کنار برد اعلانات و اخبار دانشگاه.همون جایی که لیست اسم های کربلایی هارو زده بودن.همون جایی که درست یک هفته پیش به خاطر یک روز دیرتر دادن اسمم نشد که اسم منم تو لیست باشه😢.همون جایی که.... بگذریم.درست کنار همون لیست یک هفته پیش یک اعلامیه بزرگ تر چاپ شده بود با عنوان: به اطلاع دانشجویان گرامی میرسانیم که....📋 به خودم اومدم که دیدم نرگس داره می خنده و به صورتم آب میزنه.دیدم توی سرویس بهداشتی دانشگاهیم.سریع پرسیدم: -نرگس بگو که خواب نبودم. دستم رو بردم سمتش و گفتم:توروخدا یه بشگون از دست من بگیر مطمئن شم.😥 —نه عزیزم خواب نبودی یه لحظه غش کردی خانم.پاشو حالا تا لیست دوباره پر نشده بریم اسم تو و زینب رو هم بدیم دیگه.پاشو خواهر.انگار شما هم کربلایی شدین.😍 چه جمله عجیبی گفت نرگس.من؟کربلا؟اربعین؟😱😳 و مثل همان لحظه ورودم به کلاس تقریبا کشان کشان من رو به طرف دفتر مدیریت دانشگاه برد تا اسم خودم و زینب رو هم بدم.باورم نمی شد.انگار توی خواب دیدم همین پنج دقیقه پیش که توی اعلامیه نوشته شده بود:پنج جای خالی دیگر برای اردوی پیاده روی کربلا.✨ امروزم را این چنین نوشتم: ندیده ای شوریدگانی را که ذکر صبح و شامشان حسین است؟ این روز ها عجیب بوی سیب به مشامم می رسد.. 🌸
شب جمعه ست دلم کرببلا میخواهد در حرم حال مناجات و بکا میخواهد شب جمعه ست دلم شوق پریدن دارد بوسه بر پهنه ی ایوان طلا میخواهد #اللهم_الرزقنا_کربلا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
شب جمعه ست دلم کرببلا میخواهد در حرم حال مناجات و بکا میخواهد شب جمعه ست دلم شوق پریدن دارد بوسه بر پهنه ی ایوان طلا میخواهد حال و احوال دلم خوب نمیباشد چون خفقان دارد و از عشق هوا میخواهد آه ای کرببلا سخت تر از هجران چیست؟ دل من آمده در صحن تو جا میخواهد اغنیا کعبه خود را به تو ترجیح دهند کربلا، حضرت ارباب گدا میخواهد؟ روح مجروح من از نوح حرم کرده طلب مرهمی مرحمتم کن که دوا میخواهد تنگدستم ولی از برکت آقا شاهم بی نیاز است ولی باز مرا میخواهد 🌷🍃🌷🍃🕊🍃🌷🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📹 شرکت در پیاده روی اربعین تنها با یک روز مرخصی! #اربعین #استادپناهیان
ای روشنای خانه امید، ای شهید / ای معنی حماسه جاوید، ای شهید چشم ستارگان فلک از تو روشن است / ای برتر از سراچه خورشید ای شهید یاد شهیدان دفاع مقدس گرامی باد.
همین الان در مقبره شهید حججی
اینجا مقبره ی پاک ومطهر شهید عزیزمون محسن حججی است ۰
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
سلام علیکم صبح جمعه شمابخیر🌷🌷
کانال محبین وݪایٺ و شهدا🏴
شهید حجت اصغری شریبانی🌺 تو فکه راوی از رشادتهای شهدا و مظلومیتش می گفت و مداح میخوند همه گریه میکردند😭 ولی دیدیم حجت افتاده روی خاک و داره زار میزنه😔 همونجا بچه ها ازش عکس انداختند. موقع اعزام حجت یه گوشه کز کرده بود رفته بود تو فکر،یکی از مسئولین متوجه اش شد ،گفت حجت چرا تو فکری اگر نگرانی و تردید داری، میتونیم اعزامت نکنیم اجباری نیست☺️حتی الان که موقع اعزام فرا رسیده، میگفت حجت لبخندی زد وگفت نه بابا دارم به این فکر میکنم که میشه من هم مثل حضرت عباس شهید بشم💔😔! رفیق حجت میگفت پس از آن شهادت حماسی و رشادت وار حجت که باعث نجات تعدادی از رزمنده ها هم شد،وقتی بدنش رو برگرداندند دو تا دستاش قطع شده بود...😔 درست مثل حضرت عباس 😭😭 شهیدی که در روز ۹۴ در اثر اصابت موشک از بالا، سر و دستانش را تقدیم به عقیله بنی هاشم کرد.💔💔 چه زیبا اقتدا کردی به ابوالفضل عباس در تاسوعا دو دستانت را...🕊 به یاد شهدا صلوات✨
فــــداای س ســــــاله حــــــــــسین ع رقـــــــیه جان عنایتی فــــــــــرماا فــــداای س ســــــاله حــــــــــسین ع رقـــــــیه جان عنایتی فــــــــــرماا
🍃بیت الغزڸ هر غزڸ ناب رقیھ‌ست خورشید ☀️ 🍃علي‌اصغر و مهتاب رقیھ ست نزدیڪ ترین راه بھ الله حسیڹ است✨ ☄نزدیڪ ترین راه بھ ارباب رقیہ‌ست☄ 🏴شهادت حضرت رقیه(س)تسلیت باد🏴 😔
⚠️ و (ع) بند پوتینت را محکم ببند... محکم تر از قبل ... این روزها عرصه جنگ نرم نیازمندمن و توست...☝️ بنگر به خودت رزم جامه پوشیده ای لباس سربازان بر تن دارےگی مبادا یادت برود که تو سربازی آن هم سرباز مهدی فاطمه حواست باشد سرباز❗️ نکند گول صفحات مجازیش را بخوری🤗 ... حواست باشد نکند گول خواهر و برادر گفتن هاے مجازیش را بخوری! مبادا سرباز بودنت را فراموش کنی🍁 نکد سَر باز بزنے! از سرباز بودنت سرباز یعنی سرت را ببازی به پای اعتقاداتت🌸 شرفت دینت🍃 مانند سربازانی که هشت سال در مقابل دشمنشان با سلاح ایمان ایستادند...✌️ این روزها زیاد 💔 مےکشیم زیاد نق به جان خدا میزنیم برای نرفتنمان🥀... چون سلاح ایمانمان مےلنگد😞 چون سلاح ایمانمان در بین صفحات مجازے گم شده است😔... یا صاحب‌الـزماݩ آقا جاݩ کمکموݩ کن😭
. 🌼سـلـام بـرگـل نـرگـس ✋و سـلام برشماخوبان 🌤هــرجـمعـه بــا ❣ ✨تازمان ظهورحضرتش (ان شاء الله) 5⃣هر کدام ازشما که این مطلب را میخواند ۵صلوات فقط به نیت تعجیل وزودتر آمدن حضرت مهدی عج بفرستد و باز این پیام راشما منتشر نمایید 🌱حداقل جمعه با این صلواتها اعلام آمادگی ومحبت به امام زمان عج می کنیم ومرحمی برقلب داغدارشان بشویم 🎰حساب کنید چه تعدادصلوات برای آمدنش فرستاده میشود 👌هرجمعه قرار عاشقانه ما بایوسف فاطمه سلام الله علیها فراموش نشود ❣به هراندازه که امام زمان عج رادوست داری منتشرکن ☝️پس اولین نفرباش 🌱 .
کانال محبین وݪایٺ و شهدا🏴
‍ بسم_رب_الحسین رمان: #از_نجف_تا_کربلا✨🌸 نویسنده: #رضوان_میم #قسمت_دوم با بغض شروع کردم به نوشتن ا
رمان: ✨🌸 نویسنده: امروز را این چنین نوشتم که: دلم یک اربعین حرف دارد با تو حسینم... به همه گفتم اربعین حرم هستم.این تن بمیرد آبرویم را نبر آقا...💔 هرچی سعی می کنم خوابم نمیبره از ذوق.تازه امشب فهمیدم((شب عاشقان بی دل چه شبی دراز باشد)). یک لحظه آرزو کردم کبوتر بودم.پر میزدم و پر میزدم و پر میزدم.سریع تر از آنکه فکرش را بکنم میرسیدم نجف.✨🕊 همین جوری به سقف زل زدم و فکر می کنم.یک دفعه یاد حال زینب افتادم که امروز چه جوری شده بود.وقتی با نرگس رفتیم اتاق مدیریت گفتن باید خود زینب بیاد.گفتیم حالش خوب نیست آقا.همون لحظه سه نفر اومدن تو برای ثبت نام📋پس یا من باید ثبت نام می کردم تنها میرفتم که این کمال نامردی بود یا باید میرفتیم زینب رو می اوردیم.با خودم فکر کردم خونه نرگس اینا که زیاد دور نیست میرم میارمش. خلاصه از نرگس خداحافظی کردم و بهش گفتم: -زود میام نرگس بهم گفت: —ببین رضوان،..تو رو امام حسین زود بیا.🏃‍♀ توی دلم هی خالی می شد برای همین معطل نکردم و زود راه افتادم.انقدر تند راه میرفتم که چند بار محکم خوردم به مردم پیاده رو.تو حال و هوای خودم بودم که برای سومین بار خودم به یک پیرزنه.همه وسایل هاش ریخت.سه تا پلاستیک پر از میوه داشته که بیشترش ریخته بود😞اومدم یه معذرت خواهی بکنم و سریع تر برم.گفتم: -مادر جون ببخشید من باید برم عجله دارم. —برو مادر خودم یه کاریش می کنم. یک قدم نرفته بودم.یک لحظه صداشو شنیدم که آروم گفت:یاحسین.🍃 برگشتم نگاش کردم دیدم دستاشو گذاشته رو زانو هاش تا بتونه دولا بشه و میوه ها رو برداره.همین جوری خشکم زد.من برای چه کاری داشتم می رفتم؟ سریع برگشتم و هرچی میوه بود برداشتم ریختم تو پلاستیکش.پلاستیک هارو دادم دستش و لبخند زدم و گفتم: -بیا مادر جون این هم میوه هات فقط باید بشوریشون.شرمنده دیگه.☺️ لبخند زد بهم و کیسه هارو گرفت. اومدم برم که گفت: —دختر جون،امام حسین عاقبت بخیرت کنه. دیگه نتونستم بایستم و نگاهش کنم و بهش بگم: -دعا کن مادر جون.دعا کن.عاقبت من با خود خود حسینه.🖤 یادم نیست دیروز چی نوشتم.ولی شاید نوشتم:تا بال و پر شکسته نباشی اجازه پرواز نخواهی داشت... خوشا به حال دل شکستگان..🌱 پايان قسمت سوم امیدوارم لذت برده باشید 🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
❖✨﷽✨❖ ❃زیارت‌نامه حضرت رقیه (س)❃ 🏴✨🏴✨🏴✨🏴 اَلسَّلامُ عَلَيْكِ يا سَيِّدَتَنـا رُقَيَّةَ عَلَيْكِ التَّحِيَّةُ وَاَلسَّلامُ وَرَحْمَةُ اللهِ وَبَرَكاتُهُ اَلسَّلامُ عَلَيْكِ يـا بِنْتَ رَسُولِ اللهِ اَلسَّلامُ عَلَيْكِ يـا بِنْتَ اَميرِ الْمُؤْمِنينَ عَلِيِّ بْنِ اَبي طالِبِ اَلسَّلامُ عَلَيْكِ يا بِنْتَ فاطِمَةَ الزَّهْراءِ سَيِّدَةِ نِسـاءِ الْعالَمينَ اَلسَّلامُ عَلَيْكِ يا بِنْتَ خَديجَةَ الْكُبْرى اُمِّ الْمُؤْمِنينَ وَالْمُؤْمِناتِ اَلسَّلامُ عَلَيْكِ يا بِنْتَ وَلِىِّ اللهِ اَلسَّلامُ عَلَيْكِ يا اُخْتَ وَلِىِّ اللهِ اَلسَّلامُ عَلَيْكِ يا بِنْتَ الْحُسـَيـْنِ الشَّهيـدِ اَلسَّلامُ عَلَيْكِ اَيَّتُهَا الصِّدّيقَةُ الشَّهيـدَةِ اَلسَّلامُ عَلَيْكِ اَيَّتُهَا الرَّضِيَّةُ الْمَرْضِيَّةُ اَلسَّلامُ عَلَيْكِ اَيَّتُهَا التَّقيّةُ النَّقيَّةُ اَلسَّلامُ عَلَيْكِ اَيَّتُهَا الزَّكِيَّةُ الْفاضِلَةُ اَلسَّلامُ عَلَيْكِ اَيَّتُهَا الْمَظْلُومَةُ الْبَهِيَّةُ صَلَّى اللهُ عَلَيْكِ وَعَلى رُوحِكِ وَبَدَنِكِ فَجَعَلَ اللهُ مَنْزِلَكِ وَمَاْواكِ فِى الْجَنَّةِ مَعَ آبائِكِ وَاَجْدادِكِ الطَّيِّبينَ الطّاهِرينَ الْمَعْصُومينَ اَلسَّلامُ عَلَيْكُمْ بِما صَبَرْتُمْ فَنِعْمَ عُقْبَى الدّارِ وَعَلَى الْمَلائِكَةِ الْحـافّينَ حَوْلَ حَرَمِكِ الشَّريفِ وَ رَحْمَةُ اللهِ وَبَرَكاتُهُ وَصَلَّى اللهُ عَلى سَيِّدِنا مُحَمَّد وَآلِهِ الطَّيِّبينَ الطّاهِرينَ وَسَلَّمَ تَسْليماً برَحْمَتِكَ يا اَرْحَمَ الرّاحِمينَ 🏴✨🏴✨🏴✨🏴 (ع) ━━━ ━━━ ━━━ ━━━ ━━