هدایت شده از اشعار محسن علیخانی (قبلی)
به مناسبت روز بزرگداشت علامه طباطبایی رحمة الله علیه:
مهر خوبان دل و دين از همه بيپروا برد
رخ شطرنج نبرد آنچه رخ زيبا برد
تو مپندار كه مجنون سر خود مجنون شد
از سمك تا به سماكش كشش ليلا برد
من به سرچشمه خورشيد نه خود بردم راه
ذرهای بودم و مهر تو مرا بالا برد
من خسى بى سر و پايم كه به سيل افتادم
او كه مى رفت مرا هم به دل دريا برد
جام صهبا ز كجا بود، مگر دست كه بود؟
كه به يك جلوه دل و دين ز همه يكجا برد
خم ابروى تو بود و كف مينوى تو بود
كه در اين بزم بگرديد و دل شيدا برد
خودت آموختيام مهر و خودت سوختيام
با برافروخته رويى كه قرار از ما برد
همه ياران به سر راه تو بوديم ولى
خم روى تو مرا ديد و ز من يغما برد
همه دلباخته بوديم و پريشان كه غمت
همه را پشت سرانداخت، مرا تنها برد
https://eitaa.com/joinchat/3653763092C1d6a81ab4f
علامه طباطبایی میفرمودند:
من وقتی از تبریز به قم آمدم و درس «أسفار» را شروع کردم، و طلاّب بر درس گرد آمدند و قریب به یکصد نفر در مجلس درس حضور پیدا میکردند؛ حضرت آیتالله بروجردی رحمتالله علیه اوّلاً دستور دادند که شهریّۀ طلاّبی را که به درس «أسفار» میآیند قطع کنند. و بر همین اساس چون خبر آن بمن رسید، من متحیّر شدم که خدایا چه کنم؟ اگر شهریّۀ طلاّب قطع شود، این افراد بدون بضاعت که از شهرهای دور آمدهاند و فقط ممرّ معاش آنها شهریّه است چه کنند؟ و اگر من بخاطر شهریّۀ طلاّب، تدریس «أسفار» را ترک کنم لطمه به سطح علمی و عقیدتی طلاّب وارد میآید!؟ من همینطور در تحیّر به سر میبردم، تا بالاخره یک روز که بحال تحیّر بودم و در اطاق منزل از دور کرسی میخواستم برگردم چشمم بدیوان حافظ افتاد که روی کرسی اطاق بود؛ آن را برداشتم و تفأّل زدم که چه کنم؟ آیا تدریس «أسفار» را ترک کنم، یا نه؟ این غزل آمد:
من نه آن رِندم که ترک شاهد و ساغر کنم
محتسب داند که من این کارها کمتر کنم
من که عیب توبه کاران کرده باشم بارها
توبه از مِی وقت گل دیوانه باشم گر کنم
چون صبا مجموعۀ گُل را به آب لطف شست
کج دلم خوان گر نظر بر صفحۀ دفتر کنم
عشق دُردانه است و من غوّاص و دریا میکده
سر فرو بردم در آنجا تا کجا سر بر کنم
لاله ساغر گیر و نرگس مست و برما نام فسق
داوری دارم بـســـی یا ربّ کــرا داور کنم
بازکش یکدم عنان ای تُرک شهرآشوب من
تا ز اشک و چهره، راهت پر زر و گوهر کنم
من که از یاقوت و لعلِ اشک دارم گنجها
کی نظر در فیض خورشید بلند اختر کنم
عهد و پیمان فلک را نیست چندان اعتبار
عهد با پیمانه بندم شرط با ساغر کنم
من که دارم در گدائی گنج سلطانی بدست
کی طمع در گردش گردونِ دون پرور کنم
گر چه گردآلودِ فقرم، شرم باد از همّتم
گر به آب چشمۀ خورشید دامنتر کنم
عاشقان را گر در آتش میپسندد لطف دوست
تنگ چشمم گر نظر در چشمۀ کوثر کنم
دوش لعلش عشوهای میداد حافظ را ولی
من نه آنم کز وی این افسانها باور کنم
باری، دیدم عجیب غزلی است؛ این غزل میفهماند که تدریس «أسفار» لازم، و ترک آن در حکم کفر سلوکی است. و ثانیاً یا همان روز یا روز بعد، آقای حاج أحمد خادم خود را به منزل ما فرستادند، و بدینگونه پیغام کرده بودند: ما در زمان جوانی در حوزۀ علمیّۀ اصفهان نزد مرحوم جهانگیر خان «أسفار» میخواندیم ولی مخفیانه؛ چند نفر بودیم، و خُفیهً بدرس ایشان میرفتیم، و امّا درس «أسفار» علنی در حوزۀ رسمی به هیچ وجه صلاح نیست و باید ترک شود! من در جواب گفتم: به آقای بروجردی از طرف من پیغام ببرید که این درسهای متعارف و رسمی را مانند فقه و اصول، ما هم خواندهایم؛ و از عهدۀ تدریس و تشکیل حوزههای درسی آن برخواهیم آمد و از دیگران کمبودی نداریم.
من که از تبریز به قم آمدهام فقط و فقط برای تصحیح عقائد طلاّب بر اساس حقّ، و مبارزۀ با عقائد باطلۀ مادّیّین و غیرهم میباشد. در آن زمان که حضرت آیتالله با چند نفر خُفیهً به درس مرحوم جهانگیرخان میرفتند، طلاّب و قاطبۀ مردم بحمدالله مؤمن و دارای عقیدۀ پاک بودند؛ و نیازی به تشکیل حوزههای علنی «أسفار» نبود؛ ولی امروزه هر طلبهای که وارد دروازۀ قم میشود با چند چمدان (جامهدان) پر از شبهات و اشکالات وارد میشود! و امروزه باید بدرد طلاّب رسید؛ و آنها را برای مبارزۀ با ماتریالیستها و مادّیّین بر اساس صحیح آماده کرد، و فلسفۀ حقّۀ اسلامیّه را بدانها آموخت؛ و ما تدریس «أسفار» را ترک نمیکنیم. ولی در عین حال من آیتالله را حاکم شرع میدانم؛ اگر حکم کنند بر ترک «أسفار» مسأله صورت دیگری به خود خواهد گرفت. علاّمه فرمودند: پس از این پیام؛ آیتالله بروجردی دیگر به هیچ وجه متعرّض ما نشدند، و ما سالهای سال بتدریس فلسفه از «شفاء» و «أسفار» و غیرهما مشغول بودیم.
و هر وقت آیت الله برخوردی با ما برخورد داشتند بسیار احترام میگذاردند، و یک روز یک جلد قرآن کریم که از بهترین و صحیحترین طبعها بود بعنوان هدیّه برای ما فرستادند.
منبع: نور مجرد به نقل از مهرتابان، یادنامه و مصاحبات تلمیذ و علامه ، صص ۱۰۳ – ۱۰۶
هدایت شده از اشعار محسن علیخانی (قبلی)
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ناسپاسی نشود! کاش کمی همراهم
داشتم حالت آن گبر مسلمانشده را😭
#محسن_علیخانی
#مفرد
https://eitaa.com/joinchat/3653763092C1d6a81ab4f
هدایت شده از اشعار محسن علیخانی (قبلی)
آمد به دنیا زینتِ شبهای تارش
زینب همان آرامشش؛ دار و ندارش
آن شب علی چشمان نازش میدرخشید
از شوق جاری بود اشک از چشم یارش
پاییز دیگر سردیاش معنا ندارد
پر کرده حجم خانه را عطر بهارش
گویا علی تکثیر میگردد همیشه
وقتی که زینب مینشیند در کنارش
زهرا اگر در بیقراریهای او نیست
زینب ولی آرامشش هست و قرارش
یادآور زهراست زینب پیش حیدر
مخصوصا آن هُرم نگاه باوقارش
حیدر اگر باب نبی در شهر علم است
قطعا که زینب هست دائم پردهدارش
بعد از علی هم باز دشمن میهراسید
زینب به دستش بود نبض ذوالفقارش
پیچیده در گوش زمانه خطبهی او
در پیشگاهش میکنم جان را نثارش
بر تارَک تاریخ شیعه میدرخشد
صبرش، وقارش، اعتقادش، اقتدارش
#محسن_علیخانی
#میلاد_حضرت_زینب
#روز_پرستار
#بازنشر
https://eitaa.com/joinchat/3653763092C1d6a81ab4f
هدایت شده از اشعار محسن علیخانی (قبلی)
در آستانه فاطمیه🖤🖤🖤
رفته است از قرآن ناطق سورهی کوثر...
دیگر پس از زهرا، علی یک سوره کم دارد
#محسن_علیخانی
#فاطمیه
https://eitaa.com/joinchat/3653763092C1d6a81ab4f
هدایت شده از اشعار محسن علیخانی (قبلی)
اینجا مدینه... شهر غم؛ دیگر چه کم دارد؟
دیوارها و کوچههایش رنگ غم دارد!
رفته است از قرآن ناطق سورهی کوثر
دیگر پس از زهرا، علی یک سوره کم دارد
یک چشم شاعر اشکبار و چشم دیگر خون
یک دست او لرزان و آن دستش قلم دارد
اینجا عزا، ماتمسرای عصمتالله است
یعنی که غم، صاحب عزایی محترم دارد
«محجوبتر گشتی چرا؟» با خود علی میگفت!!
از درد سیلی چهرهی زهرا ورم دارد!
آیا تو بانویی جوان را دیدهای هرگز
در کوچه نیلی گشته رویش؛ قدّ خم دارد؟!
این میخِ دَر یک میخ معمولی خدایا نیست
جز سوزشش بر جان زهرا، درد هم دارد!
هر چند قبرش در دل تاریخ مدفون است
در تکتکِ جانهای ما زهرا حرم دارد
#محسن_علیخانی
#فاطمیه
https://eitaa.com/joinchat/3653763092C1d6a81ab4f
May 11
هدایت شده از اشعار محسن علیخانی (قبلی)
سربند شهادتت اگر یا زهراست
شرمنده نباش تا که زهرا زهراست
پاداش شهید با حسین است ولی
#گمنام شوی اجر شما با زهراست
#محسن_علیخانی
#لاله_های_زهرایی
#دیار_لاله_ها
https://eitaa.com/joinchat/3653763092C1d6a81ab4f
هدایت شده از اشعار محسن علیخانی (قبلی)
او قول شهادتش ز سردار گرفت
عاشق شد و راه سوی دلدار گرفت
یک عمر تلاش کرد و در آخر هم
پاداش خود از حضرت دادار گرفت
#محسن_علیخانی
#شهید_سید_رضی_موسوی
https://eitaa.com/joinchat/3653763092C1d6a81ab4f
هدایت شده از اشعار محسن علیخانی (قبلی)
در بحر وفا لؤلؤ و گوهر زهراست
آرامش و نور چشم حیدر زهراست
فرزند خلف اگر نبودیم اما
صد شکر بگو که نام مادر زهراست
#ولادت_حضرت_زهرا_علیهاالسلام
#محسن_علیخانی
#روز_زن
#روز_مادر
https://eitaa.com/joinchat/3653763092C1d6a81ab4f
هدایت شده از اشعار محسن علیخانی (قبلی)
کشتند عزیز خانه را، جانیها
خون شد به دل تکتک ایرانیها
هر چند که یک لالهی ما پرپر شد
میروید از این لاله سلیمانیها...
#حاج_قاسم_سلیمانی
#محسن_علیخانی
#سردار_دلها
https://eitaa.com/joinchat/3653763092C1d6a81ab4f
هدایت شده از اشعار محسن علیخانی (قبلی)
در راه عشق، کشتهشدن افتخار ماست
این افتخار همره ما تا مزار ماست
این ابلهان چه با خودشان فکر کردهاند؟!
مرگی چنین میانهٔ میدان، شعار ماست
ما ملت شهادت و ایثار و غیرتیم
این انقلاب، زنده از این کارزار ماست
از خونبهای پاک شهیدان هنوز هم
خون میدهیم و خونِ شهید اعتبار ماست
دنیا به خود ندیده چنین ملتی که گفت:
در راه عشق، کشتهشدن افتخار ماست
#محسن_علیخانی
#سردار_دلها
#حادثه_تروریستی_کرمان
https://eitaa.com/joinchat/3653763092C1d6a81ab4f