بسم الله الرحمن الرحیم
🔴 مستند داستانی کف خیابون(2)
✍ نویسنده: محمد رضا حدادپور جهرمی
💠«قسمت پانزدهم»💠
گفتم: «چقدر شد؟!»
گفت: «چی چقدر شد؟»
گفتم: «همونی که بلند کردی دیگه!»
گفت: «بازار که نداره این چیزا ... باید بدی برات آبش کنن!»
یه لحظه تکون خوردم ... گفتم: «مگه چی بلند کردی؟!»
گفت: «آقا خودتون که میدونین! به پیر و پیغمبر غلط کردم!»
گفتم: «میخوام خودت بگی!»
گفت: «یه پک سوزن طبلک سلاح میان برد بلند کردم!»
یا باالفضل!!
این ینی این آدم در یکی از کارخونه های وابسته به وزارت دفاع، قسمت تسلیحات، واحد مونتاژ کار میکرده! شاید هم کار نمیکرده اما نمیدونم اوضاع چطوری بوده که دسترسی داشته و حتی میتونسته با همه دوربین ها و فیلترها و بازرسی ها و ... یه پک 22 تایی سوزن حساس سلاح را بلند کنه!
اصلا عرق کردم تا اینو شنیدم ... گفتم: «چه غلطی کردی؟!»
✅دلنوشته های یک طلبه
@mohamadrezahadadpour
با لکنت زبون گفت: «آقا به خدا غلط کردم ... پولش هر چی میشه میرم جور میکنم و میدم!»
گفتم: «پولش بخوره تو سرت! پک سوزن طبلک سلاح کالیبر میان برد بلند کردی و فکر کردی یه آبش روش؟!»
هیچی نگفت! فقط شروع به گریه کرد!
گفتم: «به کی فروختی؟ با تو ام»
گفت: «گذاشتم تو یه گروه تلگرام و یه نفر پیدا شد و ازم خرید!»
خونم بدتر جوش اومد! تلگرام؟ یه کی پیدا شد و خرید؟!
گفتم: «ببین! اگه بفرستمت دادگاه نظام، کاری میکنم که حتی جنازتم به خانوادت ندن! چه برسه بخوای برگردی! روراست و کامل حرف بزن ببینم چی میگی!» با داد گفتم: «گفتم به کی فروختیش؟»
زبونش بند اومده بود ... به زور گفت: «به جون امام دروغ نگفتم ... یکی تو تلگرام پیدا شد ... من چند تا چی داشتم که میخواستم آبش کنم ... اینم کنار همونا آبش کردم!»
گفتم: «بقیه اون چیزا هم از کارخونه بلند کردی بودی؟»
گفت: «به قرآن نه! مال خودم بود. مال خودم بود ... یه اسلحه بادی شکاری با مجوز داشتم و یه آلبوم تیر ... و با همین پک سوزن تبلک ...»
گفتم: «مثلا اینا را با هم گذاشتی که مثلا رد گم کنی و کسی شک نکنه؟! به کی فروختیش؟»
گفت: «یه کانالی هست که جنس های اینجوری توش میذارن ... همه چی هست ... اما بیشتر وسایل شکاری میذارن برای فروختن!»
گفتم: «زود باش! خب؟»
گفت: «تا عکس وسایلمو برای ادمینش فرستادم، تو کانالش نذاشت ... گفت یکی سراغ دارم که خوراکش ایناست ... فورا برات آبش میکنه ... گفت از این سوزنیا چند تا دیگه داری؟ پرسید بقیشم داری یا نه؟
منم نداشتم اما بخاطر اینکه مثلا بازار گرمی کنم و یه خودی نشون بدم گفتم اگه برام اومد میخرمش برات! اما فعلا تو دست و بالم ندارم»
گفتم: «کانالش چی بود؟ اسم کاناله [بازار آزاد اسلحه و مهمات آریایی] نبود؟»
گفت: «چرا آقا ... همین که اسم ادمینش نوشته تاراج! مگه نه؟»
من تاراج را میشناختم! خیلی عوضی و کار بلد هست ... اصلا تا حالا دم به تله نداده ... بچه ها فورا اکانتش را چک کردند و سر از ترکیه درآوردن!
خیلی خیلی خیلی دلم برای این کارگر بیچاره سوخت! توی چنان هچل بزرگی افتاده بود که امکان هر نوع تنبیه و مجازاتی براش قابل تصور بود!
گفتم: «تاراج دیگه چی گفت؟»
گفت: «باهام رفیق شد و شماره تلفن ازم گرفت تا بده به همون خریداره! میگفت خریدارش هم شیراز هست و هم بندرعباس ... میگفت اون خریداری که بندرعباس میخره، پول بیشتری میده ولی جزئی کار نیست ... تو کار کلی هست ... باید چند تا چی داشته باشی ... میگفت خریدار بندر عباسیه با دلار محاسبه میکنه و پولتو جیلینگی میریزه حسابت!
منم بیشتر از اون نداشتم ... از یه طرف دیگه هم نمیتونستم برم کارخونه ... چون اخراجم کرده بودن نامردا ... نمیتونستم با کسی هم ارتباط بگیرم تا با هم از کارخونه بلند کنیم و بفروشیمش! بخاطر همین مجبور شدم با خریدار شیرازیه قرار بذارم!»
گفتم: «خب؟ تو زنگ زدی یا اون زنگ زد؟»
گفت: «اون زد ...»
گفتم: «خب؟ چرا ساکت شدی؟ ببین! ما همه چیزو میدونیم ... حتی میدونیم که باهاش بحثت شد ... میدونیم که بعدش به تلفنات جواب نمیداد ... میدونیم که چونه نزد ولی همش میترسوندت! پس کامل و دقیق بگو تا پاشیم بریم دنبال زندگیمون!»
گفت: «باهاش قرار گذاشتم ... راستش زنگ نزدیم ... اولش با اس ام اس بود ... بعدش هم گفت اس ام اس امن نیست و بیا تلگرام ... توتلگرام با هم قرار گذاشتیم ... خیلی آدم حساس و سختی بود ... قرار گذاشتیم و رفتیم سر قرار!»
گفتم: «کجا قرار گذاشتین؟»
گفت: «تخت جمشید! یه اسنپ واسم گرفت و منو کشوند تخت جمشید و پول اون اسنپم خودش داد!»
گفتم: «اسنپ؟! مگه اسنپ شیراز تا تخت جمشید میره؟! حالا ولش کن ... خب؟ اسمش چی بود؟»
گفت: «ترانه!»
گفتم: «کی؟»
بلندتر گفت: «ترانه!»
گفتم: «مگه زن بود؟»
گفت: «آره!»
💠 ادامه دارد...
@seyednaseri
✅دلنوشته های یک طلبه
@mohamadrezahadadpour
@mohsenriazi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔰ویژه؛ امشب
📹ببینید| شعرخوانی آقای جواد اسلامی در حضور رهبرانقلاب
🔺️بگذارم بگویم که نگیرند به بازی، تیغ سخنم را دله دزدان «حجاز»ی!
حاشا که نشینیم و تو در بیشه رستم
بر گرده یاران علی اسب بتازی!
🔺️رهبرانقلاب: غلط میکنه!
@Khamenei_ir
@mohsenriazi
💫روزهی ماه رمضان به انسان ثابت میکند که انسان میتواند
🔻رهبرانقلاب: گاهی انسان به خود تلقین میکند که من نمیتوانم بر هوای نفس فائق بیایم. روزهی ماه رمضان به انسان ثابت میکند که انسان میتواند؛ آن وقتی که #اراده بکند، عزم راسخی به کار ببندد، میتواند بر هوسها فائق بیاید و پیروز شود. این ارادهی قوی میتواند ما را چه از عادات شخصی ناپسند خودمان و چه از عادات اجتماعی خودمان جدا کند.۱۳۹۲/۰۵/۲۲
🌟در سحرگاه ایام ماه مبارک رمضان، یک نکتهی اخلاقی از حضرت آیتالله خامنهای در این حساب منتشر خواهد شد.
@Khamenei_ir
@mohsenriazi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 نطق جالب نماینده غیرمسلمان مجلس کانادا در مورد روزه گرفتن:
«پارسال و امسال را روزه گرفتم چون ...»
@Afsaran.ir
@mohsenriazi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔰ویژه؛ امشب
📹ببینید| شعرخوانی آقای جواد اسلامی در حضور رهبرانقلاب
🔺️بگذارم بگویم که نگیرند به بازی، تیغ سخنم را دله دزدان «حجاز»ی!
حاشا که نشینیم و تو در بیشه رستم
بر گرده یاران علی اسب بتازی!
🔺️رهبرانقلاب: غلط میکنه!
@Khamenei_ir
@mohsenriazi
بسم الله الرحمن الرحیم
🔴 مستند داستانی کف خیابون(2)
✍ نویسنده: محمد رضا حدادپور جهرمی
💠«قسمت شانزدهم»💠
گفتم: «عجب! پس اون مرده چی؟ اون چیکاره بود؟»
گفت: «دیگه مردی در کار نبود ... آهان ... رانندش میگی؟ نه ... اون کاره ای نبود ... من فقط با ترانه میبستم!»
گفتم: «چی شد؟ چی گفتی؟ چی شنیدی؟»
گفت: «اولش تعجب کردم که دختر هست ... خیلی آرایش کرده بود و وضعیت جلفی داشت و چهرش هم زیادی عملی بود ... من همش میترسیدم یه آشنایی ما را اونجا با هم ببینه و آبرو ریزی بشه! رفتیم کافی شاپ اونجا و نشستیم و حرف زدیم.
گفت چند تا از اینا و بقیه وسایلش میتونی برام جور کنی؟
گفتم من فقط همینا را دارم ...
گفت اگه بتونی دستمو بذاری تو دست اونی که اینا را بهت داده، پول خودتم محفوظه!
گفتم خودم بلند کردم!
گفت مال کارخونه ............... هستی؟
گفتم تو با این چیزاش کاری نداشته باش!
✅دلنوشته های یک طلبه
@mohamadrezahadadpour
گوشیشو از شلوار تنگش به زور آورد بیرون و گفت باشه! شماره کارتتو بهم بده تا همین جا برات کارت به کارت کنم!
گفتم شماره کارتم یادم نیست!
گفت پس پاشو بریم دم یه عابر بانک!
رفتیم! ولی اون نیومد ... توی ماشین نشست! دو تا کارتشو بهم داد و شماره رمز دوتاش بهم داد و گفت برو هر چی میخوای بردار!
وقتی میخواستم از ماشین پیاده شم، گفت گوشیتو بهم میدی واسه یکی از دوستام یه اس بدم! گوشی خودم هنگ کرده!
منم دیگه زشت بود قبول نکنم ... گوشیمو بهش دادم...
من داشتم شاخ درمیاوردم اما چون خانم با کلاسی بود و داشت جدی میگفت، میخواستم زحمتش نشه ... پیاده شدم و پولمو گرفتم ... یه صد تومن هم اضافه تر گرفتم ... خودش گفته بود ...
بعدش که میخواستم برگردم تو ماشین، یه نگا به کارتها کردم ... اسم ترانه روش نبود ... اسم یکی دیگه روی اون کارتها بود ...
برگشتم تو ماشین! اینقدر با شخصیت بود که حتی ازم نپرسید چقدر کشیدی؟ منم چیزی نگفتم!
دیدم داره گوشیمو واسم شارژ میکنه! گفتم من صبح شارژش کرده بودم ... گفت باشه ... اشکال نداره ... پیامای من زیاد شد ...»
داشتم از این همه حماقت و سادگی این پسرهبالا میاوردم!
بهش گفتم: «کارتشو داد و تو هم رفتی تلکش کردی و گوشی بهش دادی و اونم پیامک زد و بعدش هم شارژ کرد و تو هم هیچی به هیچی؟! فقط نشسته بودی پیش یه حوری و از عطر تنش و برجستگی بدنش لذتش میبردی و مدام فاصلتو باهاش کم میکردی؟! آره؟!»
گفت: «آقا من بچه هیزی نیستم ... »
حرفشو قطع کردم و گفتم: «ول کن این حرفارو ... بعدش چی شد؟»
گفت: «عصرش هم چند بار براش تماس گرفتم و میخواستم ازش تشکر کنم بخاطر پول خوبی که داده بود و شربت کاسنی باحالی که زدیم و بعدش هم منو تا دروازه قرآن رسوندن!»
گفتم: «خب؟ برداشت؟»
گفت: «نه دیگه ... خودتون که گفتین الان ... دیگه جوابم نداد ...»
گفتم: «تلگرام چطور؟»
گفت: «نه ... اونجا هم هر چی صداش کردم جوابم نمیداد!»
گفتم: «لابد براش مینوشتی ترانه! ترانه جون! ترانه خانوم! آره؟»
هیچی نگفت و سرش انداخته بود پایین و عرق ترس برداشته بود!
گفتم: «خیلی خب! حالا اینا به کنار! داستان پیامکت چی بود؟»
یهو راست نشست و گفت: «هیچی آقا ... گفتم که جوابمو نداد ...»
گفتم: «به ترانه که نمیگم! به دوستات میگم!»
گفت: «آقا والا با هم شوخی داریم ... جوکای سیاسی را معمولا اونا میفرستن خدا لعنتشون کنه به حق مرتضی علی ... من فقط میخندم!»
گفتم: «ببین میدم کبابت کننا ! حرف بزن! قصه اون پیامکه چی بود؟ چرا اون پیامکا دادی؟!»
با ترس و بی تابی گفت: «آخه کدوم پیامک؟ شما یه تیکشو بگو تا بگم! نکنه همون جوک آقای جنتی را میگی! آقا تو قبر پدرم خوردم! دیگه تکرار نمیشه! اصلا ایشالله من برم زیر تریلی شخصی آقای جنتی! ایشالله هزار سال دیگه عمر با برکت کنه ... غلط کردم بابا ...»
گفتم: «چرت تحویلم نده! چرا پیامک دادی و از دوستات خواستی شب برن پشت بوم و الله اکبر بگن؟!»
داشت از تعجب خفه میشد ... با حالت وحشت گفت: «آقا من غلط بکنم! من روز روزیش هم الله اکبر نمیگم ... چه برسه با پیامک از دوستام بخوام! آقا ما یه جرم کردیما ... حالا شما هر چی میبینی بنویس تو پرونده من بدبخت! کدوم الله اکبر؟ کدوم لا اله الا الله؟ ما از این کارا بلد نیستیم قربون شکلت برم!»
خاک بر سرش!
فهمیدم که چه شده و چه اشتباهی کرده؟
دیگه داشتم از ناراحتی کلافه میشدم!
گفتم: «گفتی تلفنتو برداشت و یه اس ام اس زد؟»
گفت: «کی؟ ترانه؟ آره !»
تموم شد ...
آدم به این بی فکری و ساده لوحی!
پاشدم و از اطاق بازجویی اومدم بیرون!
💠ادامه دارد...
@seyednaseri
@mohsenriazi
Shab10Ramazan1397[03].mp3
17.99M
🎙دعای ابوحمزه ثمالی (بخش هشتم سال ۱۳۹۷)
🔺بانوای: حاج میثم مطیعی
@MeysamMotiee
@mohsenriazi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥گاف تازه ترامپ؛ رئیسجمهور آمریکا میگوید نامه کیمجونگاون «نامه بسیار خوبی است» اما هشت دقیقه بعد میگوید که هنوز آن را نخوانده است!
@Farsna
@mohsenriazi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥انتشار تصاویر استثنایی ناسا از کره زمین
@Farsna
@mohsenriazi
دبیر کل ناتو:
🔹 اسرائیل عضو ناتو نیست و این سازمان مسئولیتی در تامین امنیت آن ندارد.
🔹ناتو از توافق هستهای با ایران حمایت میکند چرا که ما میخواهیم که مانع از دستیابی ایران به بمب هستهای شویم.
🔹آمریکا و دیگر هم پیمانان در زمینه اینکه توافق هستهای با ایران بهترین وسیله است که با استفاده از آن بتوان به این مسائل پرداخت، اتفاقنظر دارند.
@Farsna
@mohsenriazi
#یادداشت_روز برگرفته از کانال زمانه
🔴 کنکاشی در جنایت غرب تهران....
✍ #دکتر_امیر_حمزه_مهرابی: دانشیار دانشگاه و جامعه شناس
🔻خبر جنایت اخلاقی در مدرسه ای در غرب تهران، اولین بار در تاریخ۶ خرداد توسط یکی از والدین رسانه ای شد. اما در پروپاگاندای خبری از نکات قابل تأمل دیگر روایت ماجرا غفلت شد.
🔻 به این اطلاعات که عمداً مورد غفلت رسانه ها قرار گرفت، دقت کنید:
1⃣ بزرگسالی دانش آموزان:این پسران دانش آموز دوره دبیرستان هستند
2⃣ خانواده از هم پاشیده و زندگی جزیره ای: این آقا مدتی است با همسرش متارکه کرده است.
3⃣ خانواده های مرفه: شانزده میلیون تومان! برای ثبت نام در این دبیرستان داده است.
4⃣ آزادی بدون کنترل: این پسران در تعطیلات به اردوهای خارج شهر می رفته اند و کنترلی روی آن ها نبوده
5⃣ ولنگاری فرهنگی و رفتاری: بچه ها از ماه ها قبل مشروبات الکلی و سیگار مصرف می کرده اند.
6⃣ دسترسی آزاد به رسانه های حاوی فیلم پورن: از طریق پیام رسان فیلم های مستهجن برای هم می فرستادند
🔴 #نتیجه :
این حادثه نتیجه طبیعی زندگی به سبک غرب است نه حاصل عدم اجرای سند 2030 ،چراکه :
این پسران کودک نبودهاند که بخاطر عدم اطلاع از مسائل جنسی، گول بخورند بلکه محصلین دبیرستانی بوده اند که همه چیز را در این خصوص می دانستند و همه صحنه ها را بارها و بارها دیده و حتی تجربه کرده اند.
عکس های اینستاگرام برخی از مسئولین این دبیرستان، از طرفداری آنها از آزادی روابط به سبک غربی حکایت می کند. آمار وحشتناک و روبه رشد تجاوز به پسران و دختران در غرب، ناشی از ندانستن مسائل جنسی نسیت بلکه نتیجه اضمحلال خانواده و تحریک مستمر جنسی است.
🔔 #نکته_مهم_و_تاسف_بار :
شواهد و قرائن نشان می دهد، غرب زده ها با این فضاسازی ها می خواستند از آب گل آلود ماهی بگیرند تا خواسته غرب را در ایران پیاده کنند و افکار عمومی را مقابل دلسوزان نظام قرار دهند.
پس از افشای این حادثه تلخ غرب زدگانی که همچنان بر اجرای سند 2030 اصرار دارند، فرصت را غنیمت شمرده تا اجرای سند 2030 را به مطالبه عمومی تبدیل کنند و نمایندگان را برای تصویب این اسناد ننگین تحت فشار بگذارند.
#هوشیار_باشیم
@zamanehh
@mohsenriazi
ما خیالم را راحت تر کردین. از این نظر میگم که با چند تا دانشجو و جوون جویای نام و ماجراجو مواجه نیستیم. اینا همش آموزه های خاصی هست که بچه ها و مردم معمولی نمیتونن ازش برخوردار باشن و اگه این کارو بکنن، بالاخره یه جایی گاف میدن. خب؟ میگفتین!»
ادامه دارد...
✅ دلنوشته های یک طلبه
@mohamadrezahadadpour
@mohsenriazi
بسم الله الرحمن الرحیم
⛔️ مستند داستانی کف خیابون(2) ⛔️
✍ نویسنده: محمد رضا حدادپور جهرمی
«قسمت هفدهم»
نقل و انتشار داستان به هیچ وجه بدون لینک کامل کانالم جایز نیست.
وقتی از اطاق بازجویی اومدم بیرون، دیدم سعید و مجید کارشون را ول کرده بودن و داشتن از طریق مانیتور اطاق بغلی به من و اون پسره نگاه میکردند.
وقتی اومدم بیرون، بهم خسته نباشید گفتن و سعید گفت: «پس چیزایی که درباره شما شنیده بودیم درست بوده! خداییش بچه ها اغراق نکردن درباره شما!»
مجید گفت: «حاج آقا این پسره چی میشه؟ به جرم خیانت محکوم میشه؟!»
گفتم: «من سفارششو میکنم و تلاش میکنم براش زبون خیر بذارم اما باید وارد مراحل قانونیش و صدور حکم و اینا بشه. قطعا بازرسی و حفاظت وزارت دفاع از این پسر نمیگذرن و سر و کارش به دادگاه نظام میفته. با اینکه الان نظامی نیست. کلا مشکل و آسیب های امنیتی و اخلاقی و حتی شغلی نیروهای شرکتی که از فیلتر قوی و مشخصی رد نمیشن خیلی زیاده. تازه ما الان درباره نیروهای رسمی هم مشکل داریم چه برسه به این مادرمرده های بیچاره ها ! بگذریم. بچه ها یه کاری کنین! کو عمار؟»
رفتیم سراغ عمار! بهش گفتم: «بده بچه های تشخیص، چهره نگاری دقیق و کم خطا از دختری به نام ترانه دربیارن. علاوه بر چهره، خصوصیات تقریبی هیکل و قد و قوارش هم دربیارن. ثانیا همه چیز درباره آیدی ترانه و شماره و موقعیت مکانی و... تا ظهر میخوام!»
عمار یه نگاه به ساعت دیواری انداخت و گفت: «چشم ... من برم؟»
گفتم: «یا علی ... هر چه زودتر بتونی خبرم کنی بهتره!»
رو کردم به سعید و مجید گفتم: «شماها چیکار کردین؟ خدا کنه مثل دیروز، امروز هم پر و پیمون اومده باشین پیشم!»
گفتن: «میشه بیایید پای سیستم ما ...»
با هم رفتیم پای سیستمشون. تو همین چند قدم، مجید گفت: «حاجی اگه میبینید کارای عمار زیاده، ما میتونیم بیشتر وقت بذاریما ... چون قصد داریم جایی نریم و اگه شما اجازه بدین شیراز بمونیم.»
گفتم: «عمار یه چیزایی گفت که شماها به من لطف دارین اما اصراری ندارم که حتما شیراز بمونین. اگه خودتون شرایطشو دارین و خانوادهاتون اذیت نمیشن، بمونین. میگم همین امروز یه واحد نقلی در اختیارتون بذارن.»
خودمم ته دلم راضی تر بودم که بمونن. یه چیزی یادم اومد ... گفتم: «فقط یه شرط داره!»
گفتن: «چه شرطی حاجی؟!»
✅ دلنوشته های یک طلبه
@mohamadrezahadadpour
گفتم: «باید کلاس آمادگی و فنون رزمی بچه های عمیات را شرکت کنین. میخوام از نظر بدنی هم درآمادگی باشین. نگین وقت و حوصلشو ندارین. بوی خوبی از این روزها نمیشنوم. میخوام آمادگیتون همه جانبه باشه. نمیخوام اگه درگیری پیش اومد، مثل دسمال کاغذی ولو بشین رو زمین.»
با کمال میل قبول کردند و حتی فکر کنم خوشحالم شدند.
نشستیم پای سیستم!
سعید با لحن طنز شروع کرد و گفت: «بسم الله الرحمن الرحیم. با سلام و عرض خیر مقدم شما میهمانان گرامی و درود بر روان پاکتون...»
گفتم: «چرا مثل مجریا حرف میزنی؟! اه اه ... اینقدر بدم میاد ... کم مونده بگه «به نام خداوند رنگین کمان!» زود باش پسر ... ظهر شد ... صد تا کار داریم!»
نرم افزاری باز کرد و چند نکته از رصدهایی که داشتن را گفتن:
ما حدودا 50 تا کانال را بررسی کردیم و با استفاده از الگوریتم sww به این نتیجه رسیدیم که در طول سه ماه اخیر، این پنجاه کانال مادر، خودشون سه چهار تا کانال مادر دیگه دارن. ینی اون سه چهار تا کانال، تولید محتوا میکنن و اون حدودا پنجاه تا کانال، عضو یابی و جمعیت افزایی را دنبال میکنند.
از این روش چند لایگی، چند نکته کلی ساده میشه ازش استخراج کرد:
1.این کانال ها در مجموع، حدودا دو میلیون و ششصد هزار نفر عضو دارند که ما دیشب تا صبح و با الک بررسی کردیم و فهمیدیدم که منهای اعضای فیک (اعضای غیر واقعی و صرفا آماری) و منهای تکراری ها (اعضایی که در بیش از یک کانال هم سو با افکارشان عضو هستند) چیزی حدودا چهارصد و سی هزار نفر بیشتر نیستند.
گفتم: «نتونستین ردّ شجره ازش بگیرین؟!»
(ردّ شجره: عبارت است از ردگیری و رصد افرادی که مستقیم با ادمین ها در ارتباطند و علاوه بر فضای اصلی کانال، در خصوصی از ادمین ها خط فکری و عملی گرفته و حتی ممکنه برای عملیات و اجرا و شرکت در تجمعات دعوت بشن و اونا هم لبیک بگن و وارد فاز عملیاتی با اونا بشوند.)
گفتند: «خب حاجی وقتمون خیلی محدود بود. اما دنبالشیم. چشم. اجازه بدید چند تا نامه بزنیم و مجوزاتش بگیریم و خودمون بیفتیم دنبال ردّ شجره!»
2. گردانندگان آن به صورت ناشناس فعالیت می کنند. هیچ کدومشون اسامیشون واقعی نیست و حتی اغلب کانال های گنده و مادرشون، اصلا آیدی ادمین هم ندارند. ولی از کسانی که قلم میزنن و تولید محتوا میکنند، میشه یه خط و ربط دقیق تر به دست آورد اما پدیدآورندگان و ادمین های اصلی اغلب با شماره های خارجی و ماهواره ای کار میکنند!»
گفتم: «خب میشد این دو نکته را حدس زد اما خیالم را راحت تر کردین. از این نظر میگم که با چند تا دانشجو و جوون جویای نام و ماجراجو مواجه نیستیم. اینا همش آموزه های خاصی هست که بچه ها و مردم معمولی نمیتونن ازش برخوردار باشن و اگه این کارو بکنن، بالاخره یه جایی گاف میدن. خب؟ میگفتین!»
ادامه دارد...
✅ دلنوشته های یک طلبه
@mohamadrezahadadpour
@mohsenriazi
Shab11Ramazan1397[03].mp3
25.45M
🎙دعای ابوحمزه ثمالی (بخش نهم سال ۱۳۹۷)
🔺بانوای: حاج میثم مطیعی
@MeysamMotiee
@mohsenriazi
💫لایق دل بستن فقط ذات مقدّس پروردگار و کسانی هستند که در حوزهی محبّت اویند
🔻رهبرانقلاب: دنیا را فقط ابزار بدانید. مال دنیا و امکانات آن ابزار است و لیاقت دل بستن ندارد.
🔹️لایق دل بستن فقط ذات مقدّس پروردگار و کسانی هستند که در حوزهی محبّت اویند.
🔺️جوانان مسلمان در هر جای دنیا اگر این گوهر را داشته باشند، راه موفقّیت برایشان باز است. این آن چیزی است که مردی مثل #امام_بزرگوار را از دوران جوانی تا سن نود سالگی در صراط مستقیم الهی حفظ کرد. ۷۴/۶/۲۹
🌟در سحرگاه ایام ماه مبارک رمضان، یک نکتهی اخلاقی از حضرت آیتالله خامنهای در این حساب منتشر خواهد شد.
@Khamenei_ir
@mohsenriazi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
آیا می دانید انگلیس یکی از کشورهای پیش رو در اجرای 2030 رکورددار تجاوز به کودکان در جهان است؟
قابل توجه نفهم هایی که اجرای سند 2030 را عامل جلوگیری از سوءاستفاده های جنسی میدونند.
@Dezrvltion
@mohsenriazi
کانال رسمی محسن ریاضی
آیا می دانید انگلیس یکی از کشورهای پیش رو در اجرای 2030 رکورددار تجاوز به کودکان در جهان است؟ قاب
اونایی که مسئله تجاوز به دانش آموزان را به عدم اجرای سند 2030 ربط میدن
باز خودشونو زدن به نفهمی تعمدی
وگرنه تجاوزها از کنگره، هالیوود تا کلاس ژیمناستیک تا موزه از مدارس تا کنار خیابانها در کشورهایی اجرا میشه که قراره برای ما ۲۰۳۰ تجویز کنن
⭕️قابل توجه اونا که ارتباط میدن به نداشتن سند 2030
اگه 2030 داشتیم تهش اینجوری👆 میشد!
پ.ن:
جون ننت بگو کی از خریت خارج میشی؟؟
@Dezrvltion
@mohsenriazi
🔻مسیحعلی نژاد از تجاوز دانشآموزان فیلم منتشر میکنه
نوچههای بیبیسی با یادآوری سعید طوسی نظام رو هدف قرار میدن
خبرنگارهای اصلاحطلب هم عدم اجرای کامل #سند2030 رو عامل این اتفاق میدونن
خیلی اتفاقیتر موضوع برنامه ماه عسل هم پروژه آموزش جنسی هست
این هماهنگی هم اصلا عجیب نیست؟!
@Dezrvltion
@mohsenriazi