eitaa logo
کانال رسمی محسن ریاضی
2.9هزار دنبال‌کننده
10.2هزار عکس
6.9هزار ویدیو
79 فایل
ارتباط با ادمین @Jooyayehaghighat
مشاهده در ایتا
دانلود
🔴 آستین خالی از دست همت! یادداشت حسین شریعتمداری مدیر مسئول روزنامه کیهان: 🔹«کسانی که شما را تهدید کردند می‌شناسید؟ همان‌ها که می‌گفتند اگر مغازه‌تان را نبندید، شیشه‌هایش را می‌شکنند و مغازه را به آتش می‌کشند»؟ این پرسشی بود که از چند مغازه‌دار در بازار تهران، خیابان لاله‌زار و برخی از مغازه‌داران پاساژ علاءالدین پرسیده شد. پاسخ همه آنان به این سؤال منفی بود و اظهار می‌داشتند که تهدید‌کنندگان را نمی‌شناسند و آنان را پیش از این ندیده بودند. 🔹سؤال بعدی این بود که مگر تهدید‌کنندگان از اهالی صنف شما نبودند؟ جواب دادند؛ که اگر از صنف خودمان بودند که حتما آنها را می‌شناختیم. 🔹یکی از مغازه‌داران منطقه بازار که کرکره مغازه‌اش را نیمه‌باز گذاشته بود گفت: گرانی‌ها و افزایش ساعت به ساعت قیمت ارز کسب و کارمان را کساد کرده و ما هم به ‌اندازه سایر مردم و مشتریانمان از این وضعیت به شدت ناراضی هستیم اما چاره کار را در بستن محل کسب و کارمان نمی‌دانیم و معلوم نیست یک عده از کجا مثل قوم یأجوج و مأجوج به بازار سرازیر شدند و با تهدید به آتش‌زدن مغازه‌ها، وادارمان کردند مغازه‌هایمان را ببندیم! ما دست مردم چک و سفته داریم که باید پاس کنیم و با بستن مغازه، کسب و کارمان از این هم که هست بدتر می‌شود. آقا بنویسید که نیروی انتظامی عاملان اصلی را بازداشت کند و به این غائله خاتمه بدهد. 🔹در این مدت دو کلمه حرف حساب از دولت نشنیده‌ایم! آقا بنویسید بر پدر برجام لعنت، بر جد و آباد برجام لعنت! دولت تا کی می‌خواهد همه مشکلات را با برجام حل کند؟! تا کی می‌خواهد مملکت را اینطوری که می‌بینید به حال خود رها کند؟! این جوان ۳۱ ساله از کدام جهنم دره‌ای آمده است که یکجا ۳۸ هزار سکه می‌خرد؟ این کدام بی‌...‌ی است که ظرف چند روز قیمت دلار را به ۸ هزار و ۹ هزارتومان می‌رساند؟! 🔸آنچه در سطرهای بالا آمده است چکیده‌ای از مجموع اظهار‌نظر مغازه‌داران است که با خبرنگاران در میان گذاشته‌اند. نکته درخور توجه آنکه تمامی آنان با بستن مغازه‌ها مخالف بوده‌اند و ضمن گلایه‌های جدی از نابسامانی‌های اقتصادی ابراز می‌داشتند که چاره کار را در بستن مغازه‌ها نمی‌دانند. 🔸ماجرا از قبل قابل پیش‌بینی بود و متاسفانه باید پذیرفت که مسئولان برنامه‌ریز و تصمیم‌ساز در عرصه اقتصادی و نیز دست‌اندرکاران امور نظارتی و اطلاعاتی کشور، کوتاهی غیر قابل توجیهی مرتکب شده‌اند و مردم و کسبه و صاحبان مشاغل شرافتمندانه را در چنگال تروریست‌های اقتصادی تنها گذاشته‌اند! 🔸اکنون اگرچه دیر‌هنگام، ولی وقت آن است که مسئولان دست‌اندرکار و سیاست‌پرداز و تصمیم‌ساز نظام، دستی به قاطعیت از آستین همت بیرون آورند و تروریست‌های اقتصادی و پادوهای مزدور آنان را بدون کمترین ملاحظه‌ای قلع و قمع کنند. 🔸برخی از شعارهای هنجار‌شکن نشان می‌داد که سردمداران ماجرا از اقشار کسبه شریف و زحمت‌کش کشورمان نیستند و غائله را با اهدافی دیگر که بیرون از حوزه اقتصاد است آفریده‌اند. شعار علیه شهدای مدافع حرم اگرچه بلافاصله با اعتراض تجمع‌کنندگان روبرو شد ولی به وضوح حاکی از آن بود که عوامل اصلی بیرون از دایره مردم و کسبه هستند. 🔴 با تحلیلگر سیاسی بشوید 🔴به کمپین بپیوندید👇 گپ👇 gap.im/bidariymelat سروش👇 sapp.ir/bidariymelat ایتا👇 http://eitaa.com/joinchat/963837952Cb758f6bd13 @mohsenriazi
🇮🇷 آفرین بر شما غیور مردان تیم ملی فوتبال که با همه وجود برای اعتلای نام #ایران تلاش کردید. ای کاش این همت عالی شما در تیم اقتصادی دولت هم وجود داشت!!! #خدا_قوت #عالی_بود @bidari @mohsenriazi
خبرنگار بی بی سی: اشتباه ترین تصور ایرانی ها این است که فکر می کنند پول لبنان را آنها تامین می کنند! 🔴به کمپین #بیداری_ملت بپیوندید👇 http://eitaa.com/joinchat/963837952Cb758f6bd13 @mohsenriazi
هرچه‌فریاد دارید بر سر سلبریتی ها بزنید... مسببان اصلی وضعیت تاسف بار امروز سلبریتی های بی سوادی هستند که برای کنسرت و ورزشگاه مختلط و رفع فیلتر و.... رای دادند و تبلیغ کردند @bidari @mohsenriazi
💢سفره حاکم اسلام ✅"احنف بن قیس" نقل می کند: روزی به دربار رفتم و دیدم آنقدر طعام مختلف آوردند که نام برخی را نمی دانستم. پرسیدم: این چه است؟ معاویه جواب داد: مرغابی است، که آنرا با مغز گوسفند آمیخته و با پسته سرخ کرده و نِیشکر در آن ریخته اند. بی اختیار گریه ام گرفت. معاویه با شگفتی پرسید: علّت گریه ات چیست؟ گفتم: به یاد علی بن ابیطالب افتادم. روزی در خانه او میهمان بودم. آنگاه سفرهای مُهر و مُوم شده آوردند. از علی پرسیدم: در این سفره چیست؟ پاسخ داد: نان جو گفتم: شما اهل سخاوت میباشید، پس چرا غذای خود را میکنید؟ علی فرمود: این کار از روی نیست، بلکه میترسم حسن و حسین، نان ها را با روغن زیتون یا حیوانی، نرم و خوش طعم کنند. گفتم: مگر این کار است؟ علی فرمود: نه، بلکه بر حاکم امت اسلام لازم است در طعام خوردن، مانند فقیرترین مردم باشد که مردم،باعث کفر آنها نگردد تا هر وقت فقر به آنها فشار آورد بگویند: بر ما چه باک، سفره امیرالمؤمنین نیز مانند ماست. معاویه گفت: ای احنف! مردی را یاد کردی که فضیلت او را نمی توان انکار کرد. 📚اصل الشّیعه و اصُولُها ، صفحه 65 http://eitaa.com/joinchat/4274782212C7b80c7b8ed @mohsenriazi
امام خامنه اى: ما هرجا یک مدیریّت انقلابیِ فعّالِ پُرتحرّک داشتیم،کار پیش رفته است؛ هرجا مدیریّتهای ضعیف،بی‌حال،ناامید غیرانقلابی،وبی‌تحرّک داشتیم؛کارهایا متوقّف مانده است،یا انحراف پیدا کرده است. این مسئله‌ای است که ازیک اشکال و یک ضعفی برخورداراست. 🇮🇷"چوب الف"🇮🇱👇 @Dezrvltion @mohsenriazi
🔰 فضای کسب و کار و زندگی و معیشت مردم را امن کنید 🔻رهبرانقلاب، صبح امروز در دیدار رئیس و مسئولان قوه قضائیه: در مدیریت مسئله اساسی کشور یعنی اقتصاد، قوه مجریه نقش اول را دارد اما قوای مقننه و قضاییه نیز مؤثر و نقش آفرینند. 🔹️ایجاد در فضای اقتصادی از جمله وظایف دستگاه قضا است. فضای کسب و کار و زندگی و باید امن باشد و دستگاه قضا باید با مختل کنندگان امنیت اقتصادی برخورد کند. 🔹️مبارزه قاطع و صریح با مفاسد و مفسدان اقتصادی از دیگر وظایف مهم قوه قضاییه است. باید واضح و مؤثر در این مقوله ورود کنید و فعال باشید. 🔹️سخنانی که مستقیم یا غیرمستقیم تصور فساد فراگیر در همه دستگاهها را به افکار عمومی القا می کنند، درست نیست. در برخی «دستگاههای حاکمیتی، مردمی و محیط کسب و کار»، فساد وجود دارد اما «فساد عمومی» واقعیت نیست و نباید این تلقی غلط را در اذهان عمومی به وجود آورد. 🔹️اقناع افکار عمومی در برخورد دستگاه قضا با مصادیق فساد اقتصادی ضروری است. وقتی مفسدی را محاکمه و مجازات کردید، روشن و مستدل و هنرمندانه برای مردم تبیین کنید تا مردم صحت عملکرد شما را احساس کنند و تهدیدات به فرصت تبدیل شود. 🔺️قوه قضاییه برای حل مشکلات اقتصادی با دولت همکاری کند. ۹۷/۴/۶ @Khamenei_ir @mohsenriazi
970406_دیدار رئیس و مسئولان قوه قضائیه.mp3
10.32M
🎙بشنوید| سخنرانی صبح امروز رهبرانقلاب در دیدار رئیس و مسئولان قوه قضائیه. ۹۷/۴/۶ @khamenei_ir
بسم الله الرحمن الرحیم مستند داستانی کف خیابون(2) ✍ نویسنده: محمد رضا حدادپور جهرمی «قسمت بیست و پنجم» اولش فکر کردم اشکال از گوشی منه ... مثل کنترل تلوزیون که وقتی کار نمیکنه، چند بار میزنیم کف دستمون و بعدش مثل ساعت کار میکنه، گوشیو زدم کف دستم و حتی یه بار فورا خاموش و روشنش کردم ... اما نه ... خبری نشد که نشد... یه خنده عصبی کردم و گوشیمو خیلی محترمانه گذاشتم تو جیبم. فقط یک راه داشتم... خب آخرین باری که اون راه را رفته بودم، لبنان بودم و سر پروژه حیفا ... باید به حس شیشمم مراجعه میکردم و راه میفتادم و پیداش میکردم. چاره ای نبود. باید پیدا میشد. راه افتادم. با خودم گفتم وقتی گوشیش دیگه سیگنال نمیده، ینی باطریش را آورده بیرون! پس به احتمال قوی فقط باید توی مغازه های تعمیر گوشی همراه دنبالش بگردم. سه چهار تا مغازه بود. قدم قدم، مثل قاتلای حرفه ای که کمین کردن برای طعمشون، حرکت کردم و به دقت نگا میکردم و راه میرفتم. رسیدم به مغازه اولی ... یه نگاه کردم ... دیدم سه چهار نفر مرد دارن با هم صحبت میکنن! دو سه تا مغازه اون طرفتر، به دومین مغازه تعمرات گوشی رسیدم. دیدم دو تا خانم و دو سه تا آقا اونجا هستن. ایستادم و به دقت نگاشون کردم. جذبم نکردن و ولشون کردم ... سومین مغازه، سه چهار تا مغازه اون طرفتر بود... همینجور که داشتم قدم قدم به طرفش نزدیک میشدم، یه خانم مانتو قرمز ازش اومد بیرون و رفت. برگشتم به گوشیم نگا کردم ... دیدم هنوز ندارمش ... رفتم به طرف اون مغازه ... در حالی که یه چشمم هم به اون خانمه مانتو قرمزه بود... وقتی رسیدم دم در اون مغازه، دیدم سه چهار تا خانم اونجاست ... یه پامو گذاشته بودم تو مغازه که دیدم حسم داره قوی تر میشه. حتی یه تپش ریز هم گرفته بودم ... تقریبا داشتم مطمئن میشدم که خود اون مغازه است ... ✅ دلنوشته های یک طلبه @Mohamadrezahadadpour تو همین فکرا بودم که یهو مغازه دار گفت: «بفرمایید آقا ... درخدمتم!» یه نگا کردم به گوشیم و مشخصات گوشی اونو درآوردم و گفتم: «ببخشید آقا ... شما امروز یه گوشی ...» هنوز حرفام تموم نشده بود که دیدم یه قاب و باطری گوشی سامسونگ j7 روی میزش هست. گفتم جسارتا این باطری و محافظ ... ینی ... اینا مال خانم منه؟! الان اینجا بودن؟!» یکی دو نفر از خانما وقتی این سوالو پرسیدم با تعجب نگام کردن! یهو آقاهه گفت: «خانم شما؟ نمیدونم آقا ... یه خانم اومدن ... الان هم رفتن ... همین پیش پاتون رفتن!» گفتم: «اینا مال اونه؟» گفت: «آره! چطور مگه؟» گفتم: «جسارتا مانتو قرمز داشتن؟» وقتی اسم مانتو قرمز بردم، اون آقاهه چشاش شد صد تا ... لابد داشت با خودش یه نگا به ریش و پشم من میکرد و یه نگا هم به زن مانتو قرمزم!! گفت: «بله! مانتو قرمز!» گفتم: «ممنون آقا» اینو گفتم و زدم بیرون! شروع به هروله کردم و میخواستم جلب توجه نشه! با چشمم دنبالش بودم ... دیدم حدود 50 یا 60 متر ازم فاصله داره! قدمام را بلندتر برداشتم ... یه ارتباط با عمار گرفتم و گفتم: «منو اد کن به نزدیکترین بچه هایی که به من نزدیکن! اگه مامور خانم هم باهاشون باشه بهتره!» عمار گفت: «حاجی من که جام خوب نیست و دسترسی ندارم ... نا سلامتی منو فرستادی جاهای بد بد ! اما میگم ترتیبشو برات بدن!» یه کم تندتر حرکت کردم ... تقریبا ده متر بیشتر باهاش فاصله نداشتم ... که یهو یکی اومد پشت خطم و گفت: «قربان درخدمتم!» گفتم: «کجایید؟» گفت: «پشت سرتون!» گفتم: «بسیار خوب!» تا اینو گفتم، دیدم داره خانمه میره تاکسی بگیره! رفتم و دو سه متر بعدش ایستادم که سوار هر تاکسی شد، منم سوار شم!» یه پژو تاکسی تمیز ایستاد ... خانمه گفت: «مالی آباد!» تاکسی گفت: «چند میدی؟» گفت: «دربس نمیخوام! فرقی نمیکنه!» خانمه سوار شد! منم رفتم نزدیک و گفتم: «آقا مستقیم؟» گفت: «تا کجاش؟ باید بپیچم! خانم میرن مالی آباد!» گفتم: «حالا تا هر جا شد اشکال نداره!» درب جلو را باز کردم و نشستم. یه نفس عمیق کشیدم. گوشیمو بیرون آوردم و جوری که راننده نبینه و جلب توجه نکنه، خیلی آروم یه پیام برای اون ماموری که پشت سرم بود فرستادم! نوشتم: «یه ماشین بگیر و منو تعقیب کن!» تا گوشیمو گذاشتم تو جیبم، جواب اومد و نوشته بود: «قربان الان هم درخدمتتونم! بغل دستتون نشستم!» ادامه دارد... ✅ دلنوشته های یک طلبه @Mohamadrezahadadpour @mohsenriazi
#حدیث 💠 پیامبر اعظم (ص) : سه دعا بدون شك مستجاب مى شود، دعاى ستمديده و مسافر و نفرين پدر در حق فرزند. 📚نهج الفصاحه جلد ۲ حدیث ۱۲۵۹ @seyednaseri @mohsenriazi
🌸شهیدی که به احترام امام زمان (عج) در قبر سرش را خم کرد ...🌸 در شيراز رسم بر این بود که علماى شهر بخصوص روحانيونى که از لحاظ سنى و موقعيت اجتماعى از دیگران ممتاز تر بودند مسؤوليت تلقين شهدا را برعهده مى گرفتند... حجة الاسلام و المسلمين طوبائى از روحانيون شهر که امام جماعت مسجد کوشک عباسعلى شيراز بود، نقل مى کرد: شب قبل که براى نماز شب برخاستم مسائلى برایم پيش آمد که دانستم فردا با امری عجيب مواجه مى شوم... وقتى وارد قبر شدم تا تلقين شهيد مورد نظر را انجام دهم، به محض ورود به قبر در چهره شهيد حالت تبسمى احساس کردم و فهميدم با صحنه اى غير طبيعى روبرو هستم... وقتى خم شدم و تلقين شهيد را آغاز کردم، به محض اینكه به اسم مبارك امام زمان(عج) رسيدم... مشاهده کردم جان به بدن این شهيد مراجعت کرد، چون شهيد به احترام امام زمان(عج) سرش را خم کرد، به نحوى که سر او تا روى سينه خم شد و دوباره به حالت اوليه برگشت... 📚 منبع:کتاب لحظه های آسمانی 🔸ایتا افلاکیان: 📮 http://eitaa.com/joinchat/4274782212C7b80c7b8ed @mohsenriazi