نام کتاب : دانشنامه امام هادی علیه السلام نویسنده : جمعی از نویسندگان جلد : 1 صفحه : 24
آگاهی امام هادی از شهادت پدر
صفار با سند خود از برادر رضاعی امام جواد علیهالسلام نقل میکند که گفت:
امام هادی علیهالسلام با مربی خود ابوزکریا نشسته بود، و امام جواد علیهالسلام در بغداد بود، امام هادی علیهالسلام از لوح برای مربی خود میخواند که ناگهان سخت به گریه افتاد، مربی پرسید! چرا گریه میکنی؟ پاسخ نداد، و فرمود: بگذار به اندرونی بروم، اجازه داد، حضرت علیهالسلام به اندرون رفت و ناگان شیون و گریه از خانه او برخاست، سپس بیرون آمد، ما علت گریه را پرسیدیم، فرمود: هم اکنون پدرم از دنیا رفت. پرسیدم: چگونه دانستی؟ فرمود: از شکوه و کبریایی خدا آنچنان بر جانم نشست که پیش از این سراغ نداشتم، از این رو پی بردم که او در گذشته است. و ما تاریخ شهادت امام جواد علیهالسلام را پی گرفتیم دیدیم همان لحظه بوده که او فرمود. و نیز با سند خود از هارون بن فضل نقل میکند که گفت:
در آن روزی که امام جواد علیهالسلام از دنیا رفت، امام هادی علیهالسلام را دیدم که فرمود: انا لله و انا الیه راجعون، امام جواد علیهالسلام درگذشت. پرسیدند: چگونه دانستی؟ فرمود: آنچنان ذلت [و فنایی] در برابر خدا با جانم آمیخت که سراغ نداشتم. طبری با سند خود از اممحمد کنیز امام رضا علیهالسلام، و همسر حسن بن موسی نقل میکند که گفت:
امام هادی علیهالسلام نزدیک در شد، و آنچنان هراس داشت که بر دامن ام ابیها دخت موسی نشست، او پرسید: فدایت شوم! چرا هراسانی؟ فرمود: سوگند به خدا! هم اکنون پدرم درگذشت.
ما آن روز را یادداشت کردیم تا خبر درگذشت امام جواد علیهالسلام رسید، دیدیم همان روزی بوده که او فرمود.
قال الصفار:
حدثنا محمد بن عیسی، عن قارن، عن رجل أنه کان رضیع أبیجعفر علیهالسلام قال: بینا أبوالحسن علیهالسلام جالس مع مؤدب له، یکنی أبازکریا، و أبوجعفر علیهالسلام عندنا أنه ببغداد و أبوالحسن علیهالسلام یقرأ من اللوح الی مؤدبه اذ بکی بکاء شدیدا، سأله المؤدب: ما بکاؤک؟ فلم یجبه.
فقال: ائذن لی بالدخول، فأذن له، فارتفع الصیاح و البکاء من منزله، ثم خرج الینا فسألناه عن البکاء، فقال: ان أبی قد توفی الساعة. فقلنا: بما علمت؟ قال: قد دخلنی من اجلال الله ما لم أکن أعرفه قبل ذلک، فعلمت أنه قد مضی، فتعرفنا ذلک الوقت من الیوم و الشهر فاذا هو قد مضی فی ذلک الوقت [1] .
و قال أیضا: حدثنا محمد بن أحمد، عن بعض أصحابنا، عن معاویة بن حکیم، عن أبیالفضل الشیبانی، عن هارون بن الفضل قال: رأیت أباالحسن علیهالسلام فی الیوم الذی توفی فیه أبوجعفر علیهالسلام فقال: انا لله و انا الیه راجعون، مضی أبوجعفر، فقیل له: و کیف عرفت ذلک؟ قال: تداخلنی ذلة لله لم أکن أعرفها [2] . [150] -150- قال الطبری:
روی محمد بن الحسن، الملقب بسجادة، عن الحسن بن علی الوشاء قال: حدثتنی أممحمد مولاة أبیالحسن الرضا علیهالسلام بالخبر، و هی مع الحسن بن موسی قالت: دنا أبوالحسن علی بن محمد علیهماالسلام من الباب و قد ذعر حتی جلس فی حجر أم أبیها بنت موسی، فقالت له: فدیتک، ما لک؟ قال لها: مات أبی والله! الساعة.
فکتبنا ذلک الیوم فجاءت وفاة أبیجعفر، و أنه توفی فی ذلک الیوم الذی أخبر [3] .
پی نوشت ها:
(1) بصائر الدرجات: 467 ح 2، دلائل الامامة: 415 ح 12، بحارالأنوار 27: 291 ح 2 و 3، مدینة المعاجز 7: 445 ح 28.
(2) بصائر الدرجات: 467 ح 3، دلائل الامامة: 415 ح 11، مدینة المعاجز 7: 431 ح 14، بحارالأنوار 50: 14 ح 15.
(3) دلائل الامامة: 413 ح 7، عیون المعجزات: 130، کشف الغمة 2: 384، مدینة المعاجز 7: 443 ح 25، بحارالأنوار 50: 15 ح 21، و 175 ذ ح 55.
منبع: فرهنگ جامع سخنان امام هادی؛ تهیه و تدوین گروه حدیث پژوهشکده باقر العلوم؛ مترجم علی مؤیدی؛ نشر معروف چاپ اول دی 1384.
کیفیت شهادت امام جواد عليه السلام بنابر نقل صاحب انوار الشهاده
مسمومیت و عطش
بنابر اصح روایات مشهوره ام الفضل ملعونه
به حکم معتصم بن هارون الرشيد آن مظلوم را شهید و مسموم گردانید و چون آتش سم هلاهل رسید به جگر مبارک آن حضرت از شدت عطش آب طلب نمود. آن ملعونه مانع شد نگذاشت کنیزها و خدام آب از برای آن حضرت ببرند و آن مظلوم با نهایت ضعف و شدت الم در بستر افتاده بود که ناگاه صدای السّلامُ عَلَيْكَ يا أَبَتاهُ یا حُجَّةَ اللَّهِ»
بلند شد.
حضرت جواد عليه السلام چون چشم باز نمود
امام علی النقی علیه السلام را دید که از مدینه منوره به طی الارض وارد شد و ظرف آبی در دست گرفته
مصدر : انوار الشهاده ص ۴۱۴
هدایت شده از حداث الحسین علیه السلام
1402.03.28_1.mp3
12.44M
🔻#گزارش_صوتی #جلسه_هفتگی
🎤 حجت الاسلام #استادمیرزامحمدی
🔊 مناجات ابتدایی
📆 یکشنبه ۲۸ خرداد ماه ۱۴۰۲
🕌 بلوار شهید کریمی خیابان شهداءناجا ۱۲ متری چهاردهمعصوم مسجد آیت اللّٰه بهاءالدینی
🔹موسسه علمی فرهنگی حداث
الحسین علیهالسلام_قم
{ @huddath_al_hussain_ir }
هدایت شده از حداث الحسین علیه السلام
1402.03.28_3.mp3
9.51M
🔻#گزارش_صوتی #جلسه_هفتگی
🎤 حجت الاسلام #استادمیرزامحمدی
🔊 روضه
📆 یکشنبه ۲۸ خرداد ماه ۱۴۰۲
🕌 بلوار شهید کریمی خیابان شهداءناجا ۱۲ متری چهاردهمعصوم مسجد آیت اللّٰه بهاءالدینی
🔹موسسه علمی فرهنگی حداث
الحسین علیهالسلام_قم
{ @huddath_al_hussain_ir }
هدایت شده از اشعار آیینی حسینیه
#ازدواج_حضرت_زهرا_و_امیرالمومنین_ع
آسمان میخواند امشب، قدسیان دف میزنند
حوریان کِل میکشند و خاکیان کف میزنند
شیر عاشق کش! کدام آهو دلت را برده است؟
تیغ مرحب جو! کدام ابرو دلت را برده است؟
آسمانی بی کرانی، عاشق دریا شدی
آمدی آیینهی انسیهی حورا شدی
امشب ای زیباترین! ای دلبر کوثر بیا!
شب، شبِ عشق است، ای داماد پیغمبر بیا!
بیش از این ها با دل محبوب ما بازی نکن
پیش این نیلوفر یکدانه غمازی نکن
مثل اقیانوس آرام است این بانو ولی
در دلش طوفان به پا کردی، مدارا کن علی!
«لیلة القدر» نگاهش یا علی! اجر تو است
او «سلام فیه حتی مطلعِ الفجر» تو است
از ازل در پرده بود آیینهدارش میشوی
در عبور از کوچه باغ عشق، یارش میشوی
قدّ و بالای علی از چشم زهرا دیدنیست
وای! وقتی میرسد دریا به دریا دیدنی است
ماه در اوج برکه دیدنیتر میشود
قدر زهرا با علی فهمیدنیتر میشود
مانده احمد تا کدامین وجه رب را بنگرد
روی حیدر را ببیند یا به زهرا بنگرد
ای بلال! امشب اذانی را که میخواهی بگو
«اَشهدُ اَنَّ علیاً حجت الله»ی بگو
عقد زهرا و علی در آسمانها بسته شد
سرنوشت عشق هم بر زلف آنها بسته شد
گفت احمد: این زره خرج جهاز دختر است
خوب میدانست حیدر بی زره هم حیدر است
تا در میخانه امشب روح را پر میدهیم
دل به چشم کوثر و دستان حیدر میدهیم
✍ #قاسم_صرافان
📝 #اشعار_آیینی_حسینیه | عضو شوید👇
https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
هدایت شده از اشعار آیینی حسینیه
#ازدواج_حضرت_زهرا_و_امیرالمومنین_ع
عرق شرم بر جبینش بود
دست حاجت در آستینش بود
در هبوتی نجیب سر میکرد
در سکوتی عجیب سر میکرد
گرچه بر کار خویش یکدله بود
کار او بر مدار حوصله بود
فاطمه، ذکر هر قنوتش بود
یک جهان حرف، در سکوتش بود
مصطفی گفت: صحبتی داری؟
به گمانم که حاجتی داری!
سخن آغاز کن امیر سخن!
باز بنشین تو بر سریر سخن
مرتضی گفت: یا رسول الله
تو که هستی ز قلب من آگاه
کودکی بودم و جوان شدهام
پهلویت بوده پهلوان شدهام
سخنت بوده است گفتارم
سیرهات بوده است رفتارم
وقت آن است فکر یار کنم
همسری خوب اختیار کنم
خواستگارم، غلامتان هستم
عبد دار السلامتان هستم
در وجودم تمام همهمه است
رونق زندگیم فاطمه است
آیهی "انّما" شکوفا شد
گل لبخند مصطفی وا شد
گفت احمد که حُسن خاتمه است
حرف آخر کلام فاطمه است
پیک جان جای کوثرش آمد
مصطفی پیش دخترش آمد
گفت با او کلام دلبر را
میشناسی تو خوب حیدر را
دخترم ای بهشت مینویم
من که خوشبختی تو میجویم ...
ای یگانه حبیبهی ازلی
راضی استی به ازدواج علی؟
عرق شرم بر جبینش بود
دست بیعت در آستینش بود
در هبوتی نجیب سر میکرد
در سکوتی عجیب سر میکرد
"یاعلی" ذکر هر قنوتش بود
یک جهان حرف در سکوتش بود
احمد از پیش کوثرش برخواست
بانگ الله اکبرش برخواست
قند شد آب در دل خورشید
ماه آمد به منزل خورشید
سائل از خاکبوسیاش میگفت
از لباس عروسیاش میگفت
امّ سلْمه قصیدهای میخواند
غزل نو رسیدهای میخواند
در هیاهوی خانهی زهرا
گوشهای بغض کرده بود اسماء
آرزوی خدیجه در یادش
وعده داده است تا کند شادش
تا رسیدند جان و جانانه
جا گرفتند کنج یک خانه
رو به محراب راز آوردند
هر دو با هم نماز آوردند
هر دو تا رو به یک خدا کردند
خالق عشق را صدا کردند
اشک شوق بهشت دیدن داشت
لذت سرنوشت دیدن داشت
ماه با آفتاب زیبا بود
تابش و بازتاب زیبا بود
لیف خرما اگر چه فرش شده
با شما خانه مثل عرش شده
اصلاً این خانه خالیاش بهتر
آب زمزم زلالیاش بهتر
رونق خانهی علی زهراست
جان و جانانهی علی زهراست
خانه خالی ولی صفا دارد
مروه هم رو به این سرا دارد
خانهای همطراز عرش خدا
قبلگاه نماز عرش خدا
خانهای دلگشاتر از عالم
خانهای "هل اتی" تر از حاتم
خانهای جانْ پناه مظلومان
خانهای دلنواز محرومان
کاش این بیتِ ساقی کوثر
در امان باشد از گزند خطر
دور باد از کرانهاش آتش
نرود سمت خانهاش آتش
**
خانهای را که وحی در میزد
دست نامحرمی شرر میزد
در این خانه ازدحام شود
کاش این قائله تمام شود
بانوی خانه در امان باشد
شمع و پروانه در امان باشد
ولی افسوس کار بدتر شد
آنچه باید نمیشد آخر شد
✍ #سیدروح_الله_مؤید
📝 #اشعار_آیینی_حسینیه | عضو شوید👇
https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
🔴راه وصول به مقام رضوان در کلام امام جواد(ع)
🖊احمدحسین شریفی
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
از جملهی بالاترین و ارزشمندترین مقالات تعالی و پیشرفت معنوی یک انسان، وصول به مقام «رضوان» است.
خدای متعال چنین مقامی را به «فوز عظیم» توصیف میکند:
وَعَدَ اللَّهُ الْمُؤْمِنينَ وَ الْمُؤْمِناتِ جَنَّاتٍ تَجْري مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ خالِدينَ فيها وَ مَساكِنَ طَيِّبَةً في جَنَّاتِ عَدْنٍ وَ رِضْوانٌ مِنَ اللَّهِ أَكْبَرُ ذلِكَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظيم (توبه، ۷۲)
اما چطور و از چه راهی میتوان به چنین مقامی رسید؟
امام جواد علیه السلام در سخنی کوتاه، سه وسیله وصول به چنین مقامی را بیان میکند:
ثَلَاثٌ يَبْلُغْنَ بِالْعَبْدِ رِضْوَانَ اللَّهِ كَثْرَةُ الِاسْتِغْفَارِ وَ خَفْضُ الْجَانِبِ وَ كَثْرَةُ الصَّدَقَة؛ (كشف الغمة في معرفة الأئمة، ج2، ص349)
سه چیز است که آدمی را به مقام رضوان و خشنودی الهی میرسانند:
1.زیاد استغفار کردن
2.فروتن و نرمخو بودن
3.زیاد صدقه دادن
#امام_جواد
#عرفان
🆔https://eitaa.com/ahmadhoseinsharifi
🌹
محتوای تبلیغی نورالزهرا
2⃣دعای #امام_جواد_علیه_السلام در حق پدر ناصبی!👇 ✅بکر بن صالح نقل می کند که داماد من به امام جواد(ع)
کامل روایت:
بحار الأنوار (ط - بيروت)، ج50، ص: 55
34- جا، المجالس للمفيد أَحْمَدُ بْنُ الْوَلِيدِ عَنْ أَبِيهِ عَنِ الصَّفَّارِ عَنِ ابْنِ مَعْرُوفٍ عَنِ ابْنِ مَهْزِيَارَ عَنْ بَكْرِ بْنِ صَالِحٍ قَالَ: كَتَبَ صِهْرٌ لِي إِلَى أَبِي جَعْفَرٍ الثَّانِي ع أَنَّ أَبِي نَاصِبٌ خَبِيثُ الرَّأْيِ وَ قَدْ لَقِيتُ مِنْهُ شِدَّةً وَ جَهْداً فَرَأْيُكَ جُعِلْتُ فِدَاكَ فِي الدُّعَاءِ لِي وَ مَا تَرَى جُعِلْتُ فِدَاكَ أَ فَتَرَى أَنْ أُكَاشِفَهُ أَمْ أُدَارِيَهُ فَكَتَبَ قَدْ فَهِمْتُ كِتَابَكَ وَ مَا ذَكَرْتَ مِنْ أَمْرِ أَبِيكَ وَ لَسْتُ أَدَعُ الدُّعَاءَ لَكَ إِنْ شَاءَ اللَّهُ وَ الْمُدَارَاةُ خَيْرٌ لَكَ مِنَ الْمُكَاشَفَةِ وَ مَعَ الْعُسْرِ يُسْرٌ فَاصْبِرْ إِنَّ الْعاقِبَةَ لِلْمُتَّقِينَ ثَبَّتَكَ اللَّهُ عَلَى وَلَايَةِ مَنْ تَوَلَّيْتَ نَحْنُ وَ أَنْتُمْ فِي وَدِيعَةِ اللَّهِ الَّتِي لَا يَضِيعُ وَدَائِعُهُ قَالَ بَكْرٌ فَعَطَفَ اللَّهُ بِقَلْبِ أَبِيهِ حَتَّى صَارَ لَا يُخَالِفُهُ فِي شَيْءٍ.
مَا رُوِيَ عَنِ الْقَاسِمِ بْنِ الْمُحَسِّنِ[1]قَالَ: كُنْتُ فِيمَا بَيْنَ مَكَّةَ وَ الْمَدِينَةِ فَمَرَّ بِي أَعْرَابِيٌّ ضَعِيفُ الْحَالِ فَسَأَلَنِي شَيْئاً فَرَحِمْتُهُ فَأَخْرَجْتُ لَهُ رَغِيفاً فَنَاوَلْتُهُ إِيَّاهُ فَلَمَّا مَضَى عَنِّي هَبَّتْ رِيحٌ زَوْبَعَةٌ[2]فَذَهَبَتْ بِعِمَامَتِي مِنْ رَأْسِي فَلَمْ أَرَهَا كَيْفَ ذَهَبَتْ وَ لَا أَيْنَ مَرَّتْ فَلَمَّا دَخَلْتُ الْمَدِينَةَ صِرْتُ إِلَى أَبِي جَعْفَرِ بْنِ الرِّضَا ع فَقَالَ لِي يَا قَاسِمُ ذَهَبَتْ عِمَامَتُكَ فِي الطَّرِيقِ
الخرائج و الجرائح، ج1، ص: 378
قُلْتُ نَعَمْ فَقَالَ يَا غُلَامُ أَخْرِجْ إِلَيْهِ عِمَامَتَهُ فَأَخْرَجَ إِلَيَّ عِمَامَتِي بِعَيْنِهَا قُلْتُ يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ كَيْفَ صَارَتْ إِلَيْكَ قَالَ تَصَدَّقْتَ عَلَى الْأَعْرَابِيِّ فَشَكَرَهُ اللَّهُ لَكَ وَ رَدَّ إِلَيْكَ عِمَامَتَكَ وَ إِنَّ اللَّهَ لا يُضِيعُ أَجْرَ الْمُحْسِنِينَ[3].
قاسم بن محسن می گوید: در سفری که به مکه رفته بودم در راه به شخص ضعیف و مستحقی برخورد کردم، از من چیزی خواست و من هم یک قرص نان به او صدقه دادم، سپس به راه خود ادامه دادم، در راه گردباد تندی وزید و عمامه ام را با خود برد . من هر چه تلاش کردم نفهمیدم که به کدام سمت برد . هنگام بازگشت در مدینه به حضور امام جواد علیه السلام رفتم، امام به من فرمود: ای قاسم! عمامه ات را در راه باد با خودش برد؟ گفتم: بلی . امام به خادم خود فرمود: برو عمامه قاسم را بیاور و او عینا عمامه خودم را برایم آورد . من با شگفتی تمام به حضرت عرضه داشتم: ای پسر رسول خدا! این عمامه چگونه بدست شما رسید . امام پاسخ داد: تو در راه به مستمندی صدقه دادی و خداوند احسان تو را پذیرفت و به شکرانه آن، عمامه ات را به تو برگرداند . حضرت جواد علیه السلام در ادامه سخن خویش این آیه را قرائت کرد: «ان الله لا یضیع اجر المحسنین » (10) ; «خداوند متعال مطمئنا پاداش نیکوکاران را ضایع و تباه نمی سازد (11) .»
) توبه/120 .
11) الخرائج، ج 1، ص 377; کشف الغمه، ج 2، ص 367 .
هدایت شده از تاملی در تاریخ اسلام
💕✨🌹✨❤️✨🌹✨💕
📅یکم ماه ذی الحجّه سال دوم هجری سالروز ازدواج سراسر نور حضرت امیرالمومنین #امام_علی_علیه_السلام و #حضرت_فاطمه_سلام_الله_علیها تبریک و تهنیت باد.💞
#وقایع_ماه_ذی_الحجه
@TarikhEslam
هدایت شده از تاملی در تاریخ اسلام
📜بخشی از ویژگی ها و فضائل و مناقب #حضرت_فاطمه_سلام_الله_علیها :👇
1⃣حجاب و عفات!
2⃣بخشش و ایثار!
3⃣عبادت و تهجّد!
4⃣همسرداری و خانه داری!
5⃣زهد و ساده زیستی!
6⃣فعالیت های سیاسی اجتماعی!
@TarikhEslam
هدایت شده از تاملی در تاریخ اسلام
📅اول ذی الحجه سال نهم هجری قمری جایگزینی #امام_علی_علیه_السلام به جای ابوبکر در تبلیغ سوره برائت :👇
#وقایع_ماه_ذی_الحجه
@TarikhEslam
هدایت شده از اشعار آیینی حسینیه
#ازدواج_حضرت_زهرا_و_امیرالمومنین_ع
#زبان_حال_حضرت_زهرا_س
آن شب که بین هالهای از نور بودم
بین پَر و بالِ ملک مستور بودم
وقتی مرا بردند از پیش پیمبر
تا خانهی مردِ دلیرِ بدر، حیدر
گفتم: علی جان گرچه ناموس خدایم
اما برای تو کنیزی مینمایم
من آمدم در خانهات سوسو کنم من
با عشق زیر پات را جارو کنم من
گفتم علی جان کارهای خانه با من
گردیدن دور تو چون پروانه با من
گفتى: تو كه باشى دلم گرم است زهرا
با تو تنور خانهام گرم است زهرا
آوردمت در خانهام ريحانه باشى
بانوى من خانوم اين كاشانه باشى
گفتى: بيا تا جان به پاى تو بريزم
گفتى براى اولين دفعه "عزيزم"
گفتى: اگر چه خواجهی لولاک هستم
زهراى من بر ساحت تو خاک هستم
از كوثر چشمت عزيزم باده نوشم
زهرا كه دارم، پس زره را میفروشم
گفتى' كه میبالم به پيوند تو زهرا
جانِ على قربان لبخند تو زهرا
گفتى تو را احمد امانت داده بر من
بيرون نيا از خانهات حتى اگر من...
با دست بسته رفتم و زانويم افتاد
يا ريسمان كينه بر بازويم افتاد
زهرا نيا بيرون كه اين كابوس سخت است
آرى زمين افتادنِ ناموس سخت است
از جاى اينكه هر دو دستم را ببندند
ایكاش بين كوچه چشمم را ببندند
بلكه نبينم زير دست و پا میاُفتی
در كوچه تا پا میشوى از جا میاُفتی
حيدر بميرد خار بر رويت نگيرد
ميخ درِ خانه به پهلويت نگيرد
حيدر بميرد با مغيره در نيفتى
بر روى خاکِ كوچهها با سر نيفتى
حيدر بميرد نشنود نيلى شدى تو
يا در گذر آزرده از سيلى شدى تو
آن شب به او گفتم علی یار تو هستم
هرچه که پیش آید طرفدار تو هستم
گفتم تحمل کردن مسمار با من
افتادن بین درودیوار با من
گفتم که پژمردن میان کوچه با من
حتى زمین خوردن میان کوچه با من
گفتم علی جان سایهی بالاسرم باش
کوچه که رفتم خواهشاً دوروبرم باش
هردم کنارم باش بارِ من نیفتد
در بین کوچه گوشوار من نیفتد...
✍ #علی_اکبر_لطیفیان و #محمدجواد_پرچمی
📝 #اشعار_آیینی_حسینیه | عضو شوید👇
https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
بلند مرتبه شاهی به زحمت افتاده
برای جرعه آبی به منت افتاده
بلند مرتبه شاهی به دفن شهزاده
میان خیمه و میدان به حیرت افتاده
رفتم به طبیب و گفتم از درد نهان
گفتا از غیر دوست بربند زبان
گفتم که غذا؟ گفت همین خون جگر
گفتم پرهیز؟ گفت از هر دو جهان
ابو سعید ابو الخیر
اول اندر کوی او جز نقش پای ما نبود
آخر آنجا از هجوم خلق جای ما نبود
وصال شیرازی
آن یار طلب کن که تو را باشد و بس
معشوقه صد هزار کس را چه کنی
ابو سعید ابو الخیر
این غصه است که خواهرتان را مریض کرد
پیراهنت درید و خنجر خود را تمیز کرد
#سید_الشهداء علیه السلام
کاش شیخ عباس جایی در مفاتیح الجنان
ذکر تسکین فراق کربلا را می نوشت
#کربلا
روز ماه رمضان زلف میفشان که فقیه
بخورد روزه خود را به گُمانش که شب است
شاطر عباس صبوحی
به کفر گفت که دست حسن [علیه السلام] دوایی نیست
درست گفت برادر، خود دوا حسن [علیه السلام] است
#امام_حسن علیه السلام
شباهت های ششگانه امام رضا علیه السلام و امام زمان علیه السلام:
http://besuyezohur.ir/post/144
آتش اگر چه صبح عطش پا گرفته بود
تازه غروب معرکه بالا گرفته بود
خون خدا ز حنجر خورشید می چکید
یا اشک چشم مادر خورشید می چکید
پروردگار صبر شکوهی شکسته داشت
حتی امید تکیه به کوهی شکسته داشت
از سنگ کینه سینۀ آئینه چاک بود
قرآن ورق ورق شده بر روی خاک بود
وحشت ،صدای هلهله ،آتش و بوی خون
اینجا دو روی سکه یکی بود روی خون
بار گناه گردۀ شمشیر های کند
زخم عمیق خوردۀ شمشیر های کند
خوناب اشک دیده به لب های تشنه داد
صورت به خاک و خون زد و گردن به دشنه داد
صوم و صلاة و حج و جهادش تمام شد
با سر به نی نشست که رکن قیام شد
گرد و غبار و دود که کم کم فرو نشست
روح الحجاب آمد و پای گلو نشست
پرسید: ای هویت من گم شدی چرا؟
#آب_حیات ،#خاک_تیمم شدی چرا؟
تسبیح پاره پارۀ بر خاک ریخته
رگ های خشک حنجرت از هم گسیخته
این سینه شرحه شرحۀ داغ چه ضربه ای است!
این زخم تیغ نیست بگو از چه حربه ای است!
ای خاتم شکسته ام انگشترت چه شد؟
پیوست گوشواره خونین کوچه شد!
یا ایها الامام کمک کن به خواهرت
دستی بکش به روی دلم جان مادرت
مَردم بیا و نور تجلا به من بده
دستم بگیر و باز تسلا به من بده
در این مجال اندک پیش از اسیریَم
برخیز تا دوباره در آغوش گیریَم
شمشیر و نیزه و سپرت را که برده است؟
دیر آمدم بگو که سرت را که برده است؟
ای غرق خون که مقتل اشکم مزار توست
خاکستر تنور که چشم انتظار توست؟
با خون جبیره کن که سِرِشکم روان شده
حی علی الصلاة عزیزم اذان شده
حق نماز غیرت چشمت ادا شده
روی عدو به اهل خیام تو وا شده
برخیز و حال اهل حرم را نظاره کن
ما جان به لب شدیم خودت فکر چاره کن
اینها به روی دخترکان تیغ می کشند
دارند مادران حرم جیغ می کشند
خنجر شکسته ها و سپر های له شده
از ترس سم اسب جگر های له شده
ای خاطرات کودک بیچارۀ دلم
شیرازه بند مصحف صد پارۀ دلم
جان رقیه داغ مرا بیشتر نکن
با ساربان و شمر مرا همسفر نکن
بی تو خزانم و به شکوفه نمی رسم
با من بیا و گر نه به کوفه نمی رسم