eitaa logo
کانال محتوای تبلیغی معاونت تبلیغ و امور فرهنگی جامعه الزهرا سلام الله علیها
2.9هزار دنبال‌کننده
6.9هزار عکس
1.9هزار ویدیو
2.7هزار فایل
*این کانال محتوای تبلیغ عمومی می باشد که توسط اساتید و مبلغان تولید شده و با توجه به مناسبت های تبلیغی بارگذاری می شود.* «کپی مطالب به همراه لینک» @mohtavayetablighJameaAlZahra «.« ارتباط با ادمین».» @admin_mobaleghan
مشاهده در ایتا
دانلود
▫️▪️▫️▪️ ✍ علت انتخاب این بیت بعنوان افضل بیوت و تصریح به آن در حدیث شریف کساء را در این کریمه شریفه می توان مورد بررسی قرار داد: ✨ بسم الله الرحمن الرحیم في‏ بُيُوتٍ أَذِنَ اللَّهُ أَنْ تُرْفَعَ وَ يُذْكَرَ فيهَا اسْمُهُ يُسَبِّحُ لَهُ فيها بِالْغُدُوِّ وَ الْآصال‏ (۱) 💠 حضرت ختمی مرتبت (صلی الله علیه و آله) پس از نزول این کریمه چنین نمودند: «أَوْمَأَ بِيَدِهِ إِلَى بَيْتِ فَاطِمَةَ الزَّهْرَاء و قال: هَذَا مِنْ أَفَاضِلِهَا» (۲) 📓 فضائل أمير المؤمنين عليه السلام، ص ۱۹۹ 📓 الفضائل (لابن شاذان القمي)، ص ۱۰۴ 🖋 أفاضل جمع أفضل (افعل تفضیل) می باشد. این نوع جمع در لسان عربی دلالت بر کثرت دارد؛ به این معنا که بیوت، مصادیق متکثری دارد، از اینجا بدست می آید که بیوت مومنین و مومنات نیز با شروطی که در کریمه ذکر می شود، ملحق به کساء می شود. ➖اما واقع شدن حرف جاره پیش از أفعل تفضیل دلالت بر عالی بودن معنایِ این نعت دارد؛ یعنی أفاضل بیوتی که در این کریمه می توان لحاظ نمود، بیت الفاطمه (سلام الله علیها) است،  لیکن بیوت مومنین و مومنات نیز مصادیق متکثر بیت الفاطمه محسوب می شوند. 💎 در این بیوت تسبیح ذکر ربّ در جمیع آنات، در غدوّ و آصال حاکم است، و در شرح فرازهای سابق اشاره شد که مقدمه اشتغال به ذکر الله، طهارتی ست که به اراده ربّ «وَ سَقاهُمْ رَبُّهُمْ شَراباً طَهُوراً» برای مطهّرین حاصل شده است. ☑️ بنابراین در این بیوت «رِجالٌ لا تُلْهيهِمْ تِجارَةٌ وَ لا بَيْعٌ عَنْ ذِكْرِ اللَّهِ»؛ (۳) یعنی رجال مطهَّرون مستقرند که دَوماً و دَواماً متذکر به ذکر الله یعنی ذکر أسماء الله الحسنی الهی اند. ➖ از آنجا که این رجال بسبب برخورداری از این اوصاف (تطهیر و مشکاتی شدن قلوبشان) برگزیدگان از میان خلق گشته اند، خلفاء الله بر ارض اند، لذا اراده الهی بر رفعت بیوتشان تعلق گرفته است؛  «رَحْمَتُ اللَّهِ وَ بَرَكاتُهُ عَلَيْكُمْ أَهْلَ الْبَيْتِ»، پس این بیوت منزل أمر الهی اند، و به این جهت، مکان و مقام حکومت الله در أرض محسوب می شوند. ✨ « الرَّحْمنُ عَلَى الْعَرْشِ اسْتَوى‏» ➖ رُوِی: "أَنَّ قَلْبَ الْمُؤْمِنِ عَرْشُ الرَّحْمَنِ". 📓 بحار الأنوار (ط - بيروت)، ج‏۵۵، ص ۳۹ 🔰 پس أفاضل بیوت در «في‏ بُيُوتٍ أَذِنَ اللَّهُ أَنْ تُرْفَعَ»، بیت الفاطمة (سلام الله علیها) است،  ▫️اما بیوت اهل الکوثر، محسنون، مومنین و مومناتی که وارد حریم أهل البيت (علیهم السلام) شده و در آن حریم محرم گشته و در مسجد الحرام کعبه ی حقیقی قرار گرفته و احرام بسته باشند، نیز بیت الفاطمه و محل اقامه کساء محسوب می شود. 🖋 تفسیر این عبارت شریف ادامه دارد ...  ا▪️▫️▪️▫️▪️▫️▪️▫️▪️ (۱)سوره مبارکه نور آیه ۳۶ ترجمه آیه: ﴿در خانه هايى است كه خدا اذن داده [شأن و منزلت و قدر و عظمت آنها] رفعت يابند و نامش در آنها ذكر شود، همواره در آن خانه ها صبح و شام او را تسبيح مى گويند.﴾ (۲) ترجمه حدیث: ﴿با دستان‌مبارک به خانه‌ی حضرت فاطمه (سلام الله علیها) اشاره کرده و فرمودند: این بیت از بهترین این خانه هاست.﴾ (۳)رِجالٌ لا تُلْهيهِمْ تِجارَةٌ وَ لا بَيْعٌ عَنْ ذِكْرِ اللهِ وَ إِقامِ الصَّلاةِ وَ إيتاءِ الزَّكاةِ يَخافُونَ يَوْماً تَتَقَلَّبُ فيهِ الْقُلُوبُ وَ الْأَبْصارُ _ مردانى كه هيچ تجارت و داد و ستدى آنان را از ياد خدا و برپا داشتن نماز و اداى زكات غافل نمى‌كند؛ آن‌ها از روزى مى‌ترسند كه در آن، دل‌ها و چشم‌ها دگرگون مى‌شود. (آیه ۳۷ ، سوره مبارکه نور) ➖➖➖➖➖➖➖➖ 🔰 مسانید حدیث شریف کساء ۴) 📑 مخطوطه حدیث شریف کساء 🖋جناب حسین علوی دمشقی حنفی از خانواده های نقیبان شام است. آیه الله مرعشی درباره او می نویسند: «حدیث کسا را به خطّ او دیده اند». 📓 شرح إحقاق الحق، ج ۲، ص ۵۵۳ و ۵۵۸ ▪️۴ ▫️▪️▫️▪️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هدیه میکنیم ثواب تلاوت این صفحه از قرآن کریم را به وجود مقدس حضرت زهرا سلام الله علیها🖤 🍂🍃🍂🍃🍂 https://eitaa.com/mohtavayetablighJameaAlZahra 🍃🍂🍃🍂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🦋🍃 🍃 دعای روز شنبه 🦋بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ 🦋بِسْمِ اللّٰهِ كَلِمَةِ الْمُعْتَصِمِينَ وَ مَقالَةِ الْمُتَحَرِّزِينَ 🦋وَأَعُوذُ بِاللّٰهِ تَعَالىٰ مِنْ جَوْرِ الْجَائِرِينَ ، وَكَيْدِ الْحَاسِدِينَ ، وَبَغْىِ الظَّالِمِينَ 🦋وَأَحْمَدُهُ فَوْقَ حَمْدِ الْحَامِدِينَ ، 🦋اللّٰهُمَّ أَنْتَ الْواحِدُ بِلَا شَرِيكٍ ، وَالْمَلِكُ بِلَا تَمْلِيكٍ ، لَاتُضَادُّ فِى حُكْمِكَ ، وَلَا تُنَازَعُ فِى مُلْكِكَ 🦋 أَسْأَلُكَ أَنْ تُصَلِّىَ عَلَىٰ مُحَمَّدٍ عَبْدِكَ وَرَسُولِكَ ، وَأَنْ تُوزِعَنِى مِنْ شُكْرِ نُعْمَاكَ مَا تَبْلُغُ بِى غَايَةَ رِضَاكَ؛ وَأَنْ تُعِينَنِى عَلَىٰ طَاعَتِكَ وَ لُزُومِ عِبَادَتِكَ ، وَاسْتِحْقَاقِ مَثُوبَتِكَ بِلُطْفِ عِنَايَتِكَ 🦋وَ تَرْحَمَنِى بِصَدِّى عَنْ مَعَاصِيكَ مَا أَحْيَيْتَنِى ، وَتُوَفِّقَنِى لِمَا يَنْفَعُنِى مَا أَبْقَيْتَنِى ، وَأَنْ تَشْرَحَ بِكِتَابِكَ صَدْرِى ، وَتَحُطَّ بِتِلاوَتِهِ وِزْرِى ، وَتَمْنَحَنِى السَّلَامَةَ فِى دِينِى وَنَفْسِى ، وَلَا تُوحِشَ بِى أَهْلَ أُنْسِى ، وَتُتِمَّ إِحْسَانَكَ فِيَما بَقِىَ مِنْ عُمْرِى كَمَا أَحْسَنْتَ فِيَما مَضَىٰ مِنْهُ ، يَا أَرْحَمَ الرَّاحِمِينَ. 🦋🍃🦋 https://eitaa.com/mohtavayetablighJameaAlZahra
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
۵۶ 💢سه عمل، بیشترین فشارُ به نَفْسِ تو وارد می کنند. ☑️پس؛ بیشترین فشارُ به قبر تو وارد میکنند. ۱- غیبت ۲- سخن چینی ۳- عدم توجه به طهارت یه کم حواستُ بیشتر جمع کن
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
سلام دوستان گرامی رمان ««اسم تو مصطفاست»» به پایان رسید انشاالله از امشب با یک رمان از زندگی یک شهید بزرگوار دیگه در حدمتتون هستیم 🌷🌷🌷
داستان دوم زندگي نامه شهید مدافع حرم محمد حسین محمد خانی .. قصه دلبری به روایت:مرجان دُرعلی همسر شهید به قلم:محمد علی جعفری
🌟دلبری🌟 مقدمه نویسنده🌸 مثل معتادها شده بودم .اگر شب به شب به دستم نمیرسید،به خواب نمی‌رفتم و انگار چیزی کم داشتم.شبی را با چمران به روایت همسر صبح میکردم، شبی را هم با همت به روایت همسر.بین رفقایم دهن به دهن میشد مجموعه جدیدی چاپ شده به نام اینک شوکران که زده است روی نیمه پنهان ماه.دربه در راه افتاده بودیم دنبالش.اینجا زنگ بزن،آنجا زنگ بزن.با خاطرات منوچهر مدق که پاک ریختیم به هم.ثانیه شماری میکردیم رفیقمان از تهران،خاطرات ایوب بلندی را زودتر برساند بعدها که در وادی نوشتن افتادم،جزو آرزوهایم بود که برای شهیدی کتابی بنویسم در قدوقواره مدق،چمران،همت،ایوب بلندی،... و روایت فتح آن را چاپ کند. ولی هیچ وقت به مخیله ام خطور نمی‌کرد روزی برای روایت فتح ،زندگی رفیق شهیدم را بنویسم.برای همان رفیقی که خودش یکی از آن مشتری های پروپاقرص آن کتابهابود.برای همان رفیقی که خودش هم به همسرش وصیت کرده بود بعداز شهادتش،خاطراتش را درقالب نیمه پنهان ماه چاپ کنند.
🌟دلبری🌟❤️🌸۱ روایت آشنایی شهید محمد حسین محمدخانی و همسرشون ❤️❤️ شهید محمدحسین محمدخانی مدافع حرم خانم حضرت زینب س.اسم جهادی عمار حلب 🌸🌸 حسابی کلافه شده بودم.نمی فهمیدم که جذب چه چیز این آدم شده اند.از طرف خانم ها چندتا خواستگار داشت.مستقیم به او گفته بودند،آن هم وسط دانشگاه.وقتی شنیدم گفتم:چه معنی داره یه دختر بره به یه پسر بگه قصد دارم باهات ازدواج کنم،اونم با چه کسی!اصلا باورم نمی‌شد،.عجیب تر اینکه بعضی از آن ها مذهبی هم نبودند. به نظرم که هیچ جذابیتی در وجودش پیدا نمی‌شد.برایش حرف و حدیث درست کرده بودند. مسئول بسیج خواهران تاکید کرد:(وقتی زنگ زد،کسی حق نداره جواب تلفن رو بده) برایم اتفاق افتاده بود که زنگ بزند و جواب بدهم.باورم نمیشد این صدا صدای او باشد.برخلاف ظاهر خشک و خشنش،با آرامش و طمأنینه حرف می‌زد.تُن صدایش رنگ و موج خاصی داشت‌. از تیپش خوشم نمی آمد، دانشگاه را باخط مقدم جبهه اشتباه گرفته بود،شلوار شش جیب پلنگی گشاد می‌پوشید با پیراهن بلند یقه گرد سه دکمه و آستین بدون مچ که می‌انداخت روی شلوار.در فصل سرما با اورکت سپاهی اش تابلو بود.یک کیف برزنتی کوله مانند یک وری می‌انداخت روی شانه اش،شبیه موقع اعزام رزمنده های زمان جنگ.وقتی راه میرفت،کفش هایش را روی زمین می‌کشید. ابایی هم نداشت در دانشگاه سرش را با چفیه ببندد.ازوقتی پایم به بسیج دانشگاه بازشد،بیشتر می دیدمش.به دوستانم میگفتم:این یارو انگار با ماشین زمان رفته وسط دهه شصت پیاده شده و همونجا مونده به خودش هم گفتم. آمد اتاق بسیج خواهران و پشت به ما و رو به دیوار نشست.آن دفعه را خودخوری کردم.دفعه بعد رفت کنار میز که نگاهش به ما نیفتد.نتوانستم جلوی خودم را بگیرم.بلند بلند اعتراضم را به بچه ها گفتم.به در گفتم تا دیوار بشنود.زور میزد جلوی خنده اش را بگیرد. معراج شهدای دانشگاه که انگار ارث پدرش بود.هرموقع میرفتیم،با دوستانش آنجا می پلکیدند.زیرزیرکی میخندیدم و میگفتم:بازم دارودسته محمدخانی. 😅 بعضی از بچه های بسیج با سبک و سیاق کار و کردارش موافق بودند،بعضی هم مخالف.بین مخالف ها معروف بود به تندروی کردن و متحجر بودن.از این آدم های خشک مقدسِ از آن طرف بام افتاده است. اما طرفدار زیاد داشت .خیلی ها می گفتند؛(مداحی میکنه،هیئتیه،میره تفحص شهدا،خیلی شبیه شهداست!) توی چشم من اصلا این طور نبود.با نگاه عاقل اندر سفیهی به آن ها می خندیدم که این قدرها هم آش دهن سوزی نیست.😁
🌟قصه دلبری🌟۲ شهید محمدحسین محمدخانی کنار معراج شهدای گمنام دانشگاه، دعای عرفه برگزار می‌شد.دیدم فقط چندتا تکه موکت پهن کرده اند.به مسئول خواهران اعتراض کردم:(دانشگاه به این بزرگی و این چندتا تکه موکت) در جواب حرفم گفت:(همینا هم بعیده پر بشه!).وقتی دیدم توجهی نمیکند،رفتم پیش آقای محمدخانی.صدایش زدم.جواب نداد.چندبار داد زدم تا شنید.سربه زیر آمد که ((بفرمایین))بدون مقدمه گفتم:این موکتا کمه.گفت:قد همینشم نمیان.بهش توپیدم:ما مکلف به وظیفه ایم نه نتیجه!او هم با عصبانیت جواب داد؛این وقت روز دانشجو از کجا میاد؟بعد رفت دنبال کارش. همین که دعا شروع شد،روی همه موکت ها کیپ تا کیپ نشستند.همه شان افتادند به تکاپو که حالا از کجا موکت بیاوریم. یک بار از کنار معراج شهدا یکی از جعبه های مهمات را آوردیم اتاق بسیج خواهران به جتی قفسه کتابخانه.مقرر کرده بود برای جابجایی وسایل بسیج،حتما باید نامه نگاری شود.همه کارها با مقررات و هماهنگی او بود.من که خودم را قاطی این ضابطه ها نمیکردم،هرکاری به نظرم درست بود،همان را انجام میدادم.جلسه داشتیم ،آمد اتاق بسیج خواهران.با دیدن قفسه خشکش زد.چند دقیقه زبانش بند آمد و مدام با انگشترهایش ور میرفت.مبهوت مانده بودیم.با دلخوری پرسید :(این اینجا چی کار میکنه،؟)همه بچه ها سرشان را انداختند پایین .زیر چشمی به همه نگاه کردم، دیدم کسی نُطُق نمی‌زند.سرم را گرفتم بالا و با جسارت گفتم:گوشه معراج داشت خاک میخورد،آوردیم اینجا برای کتابخونه!با عصبانیت گفت:(من مسئول تدارکات رو توبیخ کردم! اون وقت شما به این راحتی میگین کارش داشتین!.)حرف دلم را گذاشتم کف دستش:(مقصر شمایین که باید همه کارا زیر نظر و با تایید شما انجام بشه!این که نشد کار!) لبخندی نشست روی لبش و سرش را انداخت پایین.با این یادآوری که (زودتر جلسه رو شروع کنین.)بحث را عوض کرد.
🌟قصه دلبری🌟۳ وسط دفتر بسیج جیغ کشیدم،شانس آوردم کسی آن دور و بر نبود.نه که آدم جیغ جیغویی باشم.،ناخودآگاه از ته دلم بیرون زد.بیشتر شبیه جوک و شوخی بود.خانم ابویی که به زور جلوی خنده اش را گرفته بود،گفت:(آقای محمد محمدخانی من رو واسطه کرده برای خواستگاری از تو!)اصلا به ذهنم خطور نمی‌کرد مجرد باشد.قیافه جا افتاده ای داشت.اصلا توی باغ نبودم.تا حدی که فکر نمیکردم مسئول بسیج دانشجویی ممکن است از خود دانشجویان باشد.میگفتم تهِ تهش کارمندی چیزی از دفتر نهاد رهبری است. بی محلی به خواستگارهایش را هم از سر همین میدیدم که خب،آدم متاهل دنبال دردسر نمی‌گردد! به خانم ابویی گفتم:(بهش بگو این فکر رو از توی مغزش بریزه بیرون!)شاکی هم شدم که چطور به خودش اجازه داده از من خواستگاری کند.وصله نچسبی بود برای دختری که لای پنبه بزرگ شده است. کارمان شروع شد،از من انکارو از او اصرار.سر در نمی‌آوردم آدمی که تا دیروز رو به دیوار می‌نشست، حالا این طور مثل سایه همه جا حسش میکنم.دائم صدای کفشش توی گوشم بود و مثل سوهان روی مغزم کشیده میشد.ناغافل مسیرم را کج میکردم،ولی این سوهان مغز تمامی نداشت.هرجا میرفتم جلوی چشمم بود.معراج شهدا،دانشکده ،دم درِ دانشگاه،نماز خانه و جلوی دفتر نهاد رهبری. گاهی هم سلامی میپراند .دوستانم میگفتند:(از این آدم مأخوذ به حیا بعیده این کارا !) کسی که حتی کارهای معمولی و عرف جامعه را انجام نمی‌داد و خیلی مراعات میکرد،دلش گیر کرده و حالا گیر داده به یک نفر و طوری رفتار می‌کرد که همه متوجه شده بودند.گاهی بعد از جلسه که کلی آدم نشسته بودند، به من خسته نباشید میگفت یا بعد از مراسم های دانشگاه که بچه ها با ماشین های مختلف می‌رفتند بین این همه آدم از من می‌پرسید(با چی و کی برمیگردید؟) یک بار گفتم:به شما ربطی نداره که من با کی میرم!)اصرار می‌کرد حتما باید با ماشین بسیج بروید یا برایتان ماشین بگیریم.میگفتم:(اینجا شهرستانه،شما اینجا رو با شهر خودتون اشتباه گرفتین،قرار نیست اتفاقی بیفته!) گاهی هم که پدرم منتظرم بود،تا جلوی در دانشگاه می‌آمد که مطمئن شود.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
‌بر جاده های انتظارتـ❤️ـ ... خیره ماندیم عکس فراقت را ... به چشم تـر گرفتیم سلام‌‌حضرت دلبــ❤️ـر ....
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💠حدیث روز💠 🌼 امام محمد باقر علیه السلام: 🍃 «أَنْزِلِ اَلدُّنْيَا كَمَالٍ اِكْتَسَبْتَهُ فِي مَنَامِكَ وَ اِسْتَيْقَظْتَ فَلَيْسَ فِي يَدِكَ مِنْهُ شَيْءٌ» 🍃 «دنیا را همچون ثروتی بدان که در عالم خواب یافته‌‌ای و چون بیدار شوی، خبری از آن نیست.» 📚 بحارالانوار، ج ۷۰، ص ۱۲۶
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هدیه میکنیم ثواب تلاوت این صفحه از قرآن کریم را به وجود مقدس حضرت زهرا سلام الله علیها🖤 🍂🍃🍂🍃🍂 https://eitaa.com/mohtavayetablighJameaAlZahra 🍃🍂🍃🍂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌹دعاى روز يكشنبه‏ 🍃بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ 🌷بِسْمِ اللَّهِ الَّذِي لاَ أَرْجُو إِلاَّ فَضْلَهُ وَ لاَ أَخْشَى إِلاَّ عَدْلَهُ‏ وَ لاَ أَعْتَمِدُ إِلاَّ قَوْلَهُ وَ لاَ أُمْسِكُ إِلاَّ بِحَبْلِهِ ‏ 🍃بِكَ أَسْتَجِيرُ يَا ذَا الْعَفْوِ وَ الرِّضْوَانِ مِنَ الظُّلْمِ وَ الْعُدْوَانِ‏ وَ مِنْ غِيَرِ الزَّمَانِ وَ تَوَاتُرِ الْأَحْزَانِ وَ طَوَارِقِ الْحَدَثَانِ‏ وَ مِنِ انْقِضَاءِ الْمُدَّةِ قَبْلَ التَّأَهُّبِ وَ الْعُدَّةِ 🌷وَ إِيَّاكَ أَسْتَرْشِدُ لِمَا فِيهِ الصَّلاَحُ وَ الْإِصْلاَحُ‏ وَ بِكَ أَسْتَعِينُ فِيمَا يَقْتَرِنُ بِهِ النَّجَاحُ وَ الْإِنْجَاحُ‏ وَ إِيَّاكَ أَرْغَبُ فِي لِبَاسِ الْعَافِيَةِ وَ تَمَامِهَا وَ شُمُولِ السَّلاَمَةِ وَ دَوَامِهَا 🍃وَ أَعُوذُ بِكَ يَا رَبِّ مِنْ هَمَزَاتِ الشَّيَاطِينِ‏ وَ أَحْتَرِزُ بِسُلْطَانِكَ مِنْ جَوْرِ السَّلاَطِينِ ‏ 🌷فَتَقَبَّلْ مَا كَانَ مِنْ صَلاَتِي وَ صَوْمِي ‏وَ اجْعَلْ غَدِي وَ مَا بَعْدَهُ أَفْضَلَ مِنْ سَاعَتِي وَ يَوْمِي ‏وَ أَعِزَّنِي فِي عَشِيرَتِي وَ قَوْمِي وَ احْفَظْنِي فِي يَقَظَتِي وَ نَوْمِي ‏فَأَنْتَ اللَّهُ خَيْرٌ حَافِظاً وَ أَنْتَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِينَ‏ 🍃 اللَّهُمَّ إِنِّي أَبْرَأُ إِلَيْكَ فِي يَوْمِي هَذَا وَ مَا بَعْدَهُ مِنَ الْآحَادِ مِنَ الشِّرْكِ وَ الْإِلْحَادِ وَ أُخْلِصُ لَكَ دُعَائِي تَعَرُّضاً لِلْإِجَابَةِ وَ أُقِيمُ عَلَى طَاعَتِكَ رَجَاءً لِلْإِثَابَةِ 🌷فَصَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ خَيْرِ خَلْقِكَ الدَّاعِي إِلَى حَقِّكَ‏ وَ أَعِزَّنِي بِعِزِّكَ الَّذِي لاَ يُضَامُ وَ احْفَظْنِي بِعَيْنِكَ الَّتِي لاَ تَنَامُ‏ وَ اخْتِمْ بِالاِنْقِطَاعِ إِلَيْكَ أَمْرِي وَ بِالْمَغْفِرَةِ عُمْرِي إِنَّكَ أَنْتَ الْغَفُورُ الرَّحِيمُ.‏ 🦋🍃🦋 https://eitaa.com/mohtavayetablighJameaAlZahra
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌟قصه دلبری 🌟۴ در اردوی مشهد ،سینی سبک کوکو سیب زمینی دست من بود و دست دوستم هم جعبه سنگین نوشابه.عزّو التماس کرد که سینی رو بدید به من سنگینه!.گفتم:ممنون مت خودم می‌برم. و رفتم.از پشت سرم گفت:مگه من فرمانده نیستم؟دارم میگم بدین به من. چادرم را کشیدم جلوتر گفتم:فرمانده بسیج هستین نه فرمانده آشپزخونه. گاهی چشم غره ای هم میرفتم بلکه سر عقل بیاید،ولی انگار نه انگار.چند دفعه کارهایی را که می‌خواست برای بسیج انجام دهم،نصفه نیمه رها کردم و بعد هم با عصبانیت بهش توپیدم.هربار نتیجه عکس میداد.نقشه ای سر هم کردم که خودم را گم و گور کنم و کمتر در برنامه ها و دانشگاه آفتابی بشوم،شاید از سرش بیفتد.دلم لک میزد برای برنامه های((بوی بهشت)).راستش از همان جا پایم به بسیج بازشد.دوشنبه ها عصر،یک روحانی کنار معراج شهدا تفسیر زیارت عاشورا میگفت و اکثر بچه ها آن روز را روزه می‌گرفتند.بعداز نماز هم کنار شمسه معراج افطار میکردیم.پنیر که ثابت بود،ولی هرهفته ضمیمه اش فرق می‌کرد.، هندوانه،سبزی یا خیار.گاهی هم می‌شد یکی به دلش می‌افتاد که آش نذری بدهد.قید یکی دوتا از اردوها را هم زدم. یک کلام بودنش ترسناک به نظر می‌رسید.حس میکردم مرغش یک پا دارد. میگفتم:(جهان بینیش نوک دماغشه .آدم خود مچکر بین.) در اردوهایی که خواهران را میبرد،کسی حق نداشت تنهایی جایی برود ،حداقل سه نفری.اصرار داشت:جمعی و فقط با برنامه های کاروان همراه باشید.ما از برنامه های کاروان بدمان نمی‌آمد، ولی می‌گفتیم:گاهی آدم دوست دارد تنها باشد و خلوت کند یا احیاناً دونفر دوست دارند باهم بروند. در آن مواقع،باید جوری می پیچاندیم و در میرفتیم .چند بار در این رفتن ها مچمان را گرفت.بعضی وقت ها فردا یا پس فردایش به واسطه ماجرایی یا سوتی های خودمان می‌فهمید.یکی از اخلاق بدش این بود که به ما میگفت فلان جا نروید و بعد که ما به حساب خودش زیرآبی میرفتیم ،می‌دیدیم به! آقا خودش آنجاست،نمونه اش حسینیه گردان تخریب دوکوهه.رسیدیم پادگان دوکوهه.شنیدیم دانشجویان دانشگاه امام صادق ع‌قرار است بروند حسینیه گردان تخریب.این پیشنهاد را مطرح کردیم.یک پا ایستاد که (نه،چون دیر اومدیم و بچه ها خسته ن،بهتره برن بخوابن که فردا صبح سرحال از برنامه ها استفاده کنند.و اجازه نداد.گفت:همه برن بخوابن. هرکی خسته نیست ،میتونه بره داخل حسینیه حاج همت. باز هم حکمرانی.به عادت همیشگی ،گوشم بدهکارش نبود.همراه دانشجویان دانشگاه امام صادق ع شدم و رفتم.در کمال ناباوری دیدم خودش اونجاست.!