eitaa logo
کانال محتوای تبلیغی معاونت تبلیغ و امور فرهنگی جامعه الزهرا سلام الله علیها
2.9هزار دنبال‌کننده
6.8هزار عکس
1.9هزار ویدیو
2.7هزار فایل
*این کانال محتوای تبلیغ عمومی می باشد که توسط اساتید و مبلغان تولید شده و با توجه به مناسبت های تبلیغی بارگذاری می شود.* «کپی مطالب به همراه لینک» @mohtavayetablighJameaAlZahra «.« ارتباط با ادمین».» @admin_mobaleghan
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🏴 چادرت- را _بتکان _روزی _ما_ را بفرست ... 📌قابل توجه مادحین و علاقمندان به روضه های اهل بیت علیهم السلام ✍️گروه محتوایی مدح‌ و رثا با مدیریت اداره توانمند سازی مبلغان و اساتید محترم کارگروه مدح ورثا جهت به روز رسانی محتواهای مدیحه سرایی و مطالب ناب سینه زنی و شور بسته مناسبتی روضه های فاطمیه را جهت استفاده مراسمات آماده کرده است . لینک جهت عضویت https://eitaa.com/joinchat/1498415551C0c08ed8680 ورود برای همه مبلغان و بانوان آزاد است . 📎 📎 ورثا معاونت تبلیغ وامور فرهنگی جامعه الزهرا سلام الله علیها ،اداره کل تبلیغ 📎https://eitaa.com/mohtavayetablighJameaAlZahra
مرثیۀ‌های فاطمیه.pdf
661.1K
🔳 مرثیه‌های فاطمیه 🔳 📓متن مرثیه‌های فاطمیه 🏴همین که نوکرت هستیم خوب است 🏴گدای مادرت هستیم خوب است 🏴درین دنیای لبریز از سیاهی 🏴سیاهی لشگرت هستیم خوب است 📎 📎 📎 📎https://eitaa.com/mohtavayetablighJameaAlZahra
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❤️سلام مولاےمن. سلامے از ذره بہ خورشید... سلامے از عطش بہ باران... سلامے از تاریڪے بہ نور... سلامے از انتهاے بے ڪسے بہ فرمانرواے عالم... سلامے از نهایت دلواپسے بہ بیڪران آرامش... سلامے بہ حجت خدا، بہ غریب ترین یاور، بہ تنهاترین پدر... ✋سلام یگانہ منجے عالم. 🍂🍃🍂🍃🍂 https://eitaa.com/mohtavayetablighJameaAlZahra 🍃🍂🍃🍂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
قال الصادق علیه السلام: 🔹فمَنْ عَرَفَ فَاطِمَةَ حَقَّ مَعْرِفَتِهَا فَقَدْ أَدْرَكَ لَيْلَةَ اَلْقَدْرِ وَ إِنَّمَا سُمِّيَتْ فَاطِمَةَ لِأَنَّ اَلْخَلْقَ فُطِمُوا عَنْ مَعْرِفَتِهَا . 🔸هر کس فاطمه را به واقع بشناسد ليلة القدر را درك كرده است، و همانا او را فاطمه ناميدند چون مردمان از كسب معرفت واقعى نسبت به وى دور هستند. 📚 بحارالانوار (باب تاریخ سیده النساء) جلد ۴۳ صفحه ۶۵ 🍂🍃🍂🍃🍂 https://eitaa.com/mohtavayetablighJameaAlZahra 🍃🍂🍃🍂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هدیه میکنیم ثواب تلاوت این صفحه از قرآن کریم را به وجود مقدس حضرت زهرا سلام الله علیها🖤 🍂🍃🍂🍃🍂 https://eitaa.com/mohtavayetablighJameaAlZahra 🍃🍂🍃🍂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌷🍁🌷🍁 🌷دعای روز سه شنبه 🍁بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ 🌷الْحَمْدُ لِلَّهِ وَ الْحَمْدُ حَقُّهُ كَمَا يَسْتَحِقُّهُ حَمْدا كَثِيرا وَ أَعُوذُ بِهِ مِنْ شَرِّ نَفْسِي إِنَّ النَّفْسَ لَأَمَّارَةٌ بِالسُّوءِ إِلا مَا رَحِمَ رَبِّي 🍁وَ أَعُوذُ بِهِ مِنْ شَرِّ الشَّيْطَانِ الَّذِي يَزِيدُنِي ذَنْبا إِلَى ذَنْبِي وَ أَحْتَرِزُ بِهِ مِنْ كُلِّ جَبَّارٍ فَاجِرٍ وَ سُلْطَانٍ جَائِرٍ وَ عَدُوٍّ قَاهِرٍ 🌷اللَّهُمَّ اجْعَلْنِي مِنْ جُنْدِكَ فَإِنَّ جُنْدَكَ هُمُ الْغَالِبُونَ وَ اجْعَلْنِي مِنْ حِزْبِكَ فَإِنَّ حِزْبَكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ، وَ اجْعَلْنِي مِنْ أَوْلِيَائِكَ فَإِنَّ أَوْلِيَاءَكَ لا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَ لا هُمْ يَحْزَنُونَ 🍁اللَّهُمَّ أَصْلِحْ لِي دِينِي فَإِنَّهُ عِصْمَةُ أَمْرِي وَ أَصْلِحْ لِي آخِرَتِي فَإِنَّهَا دَارُ مَقَرِّي وَ إِلَيْهَا مِنْ مُجَاوَرَةِ اللِّئَامِ مَفَرِّي وَ اجْعَلِ الْحَيَاةَ زِيَادَةً لِي فِي كُلِّ خَيْرٍ وَ الْوَفَاةَ رَاحَةً لِي مِنْ كُلِّ شَرٍ 🌷 اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ خَاتَمِ النَّبِيِّينَ وَ تَمَامِ عِدَّةِ الْمُرْسَلِينَ وَ عَلَى آلِهِ الطَّيِّبِينَ الطَّاهِرِينَ وَ أَصْحَابِهِ الْمُنْتَجَبِينَ 🍁وَ هَبْ لِي فِي الثُّلَثَاءِ ثَلاثا لا تَدَعْ لِي ذَنْبا إِلا غَفَرْتَهُ وَ لا غَمّا إِلا أَذْهَبْتَهُ وَ لا عَدُوّا إِلا دَفَعْتَهُ بِبِسْمِ اللَّهِ خَيْرِ الْأَسْمَاءِ بِسْمِ اللَّهِ رَب الْأَرْضِ وَ السَّمَاءِ أَسْتَدْفِعُ كُلَّ مکروه أَوَّلُهُ سَخَطُهُ وَ أَسْتَجْلِبُ كُلَّ مَحْبُوبٍ أَوَّلُهُ رِضَاهُ فَاخْتِمْ لِي مِنْكَ بِالْغُفْرَانِ يَا وَلِيَّ الْإِحْسَان 🌷🍃🌷 https://eitaa.com/mohtavayetablighJameaAlZahra🌷🍃🌷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
۵۲ ☑️این همه نعمتُ خدا آفریده؛ برای تو کی گفته مؤمنا از زندگی، لذت نمی برن؟ خدا آفریده که تو لذت ببری❗️ فقط مراقب باش بهشون دل نبندی! اینجوری راحت هم ازشون دل میکَنی 🍂🍃🍂🍃🍂 https://eitaa.com/mohtavayetablighJameaAlZahra 🍃🍂🍃🍂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
خانواده فاطمی 5.pdf
809.5K
🔖فیش منبر فاطمیه 🔖 🔻موضوع کلی : خانواده فاطمی 🔻 🔺نقشه ی کلی این سخنرانی در 📌جلسه پنجم: ♦️راهکارها و اصول رسیدن به خانواده فاطمی چیست؟؟ 🔷بررسی بیست اصل در زندگی فاطمی و علوی 🔺1-اصل مشارکت در امور زندگی 🔺2-اصل ارزشی بودن و معنویت در ازدواج 🔺3-اصل تربیت در خانه و خانواده 🔺4-اصل میهمان دوستی و ضیافت در خانه 🔺5-اصل ایثار و انفاق خانوادگی 🔺6-اصل استعانت از معنویت درحل مشکلات 🔺7-اصل ایجاد کار و عدم بیکاری 🔺8-اصل تقسیم کار خانه 🔺9-اصل احترام متقابل اعضاء به یکدیگر 🔺10-اصل مشورت بر زندگی 🔺11-اصل فرمان پذیری زن از شوهر 🔺12-اصل آرایش و زینت برای همسر 🔺13-اصل عبادت در خانه 🔺14-اصل جهادی بودن در خانواده 🔺15-اصل ارتباط خانه وخانواده با مسجد 🔺16-اصل اهمیت علم آموزی در خانواده 🔺17-اصل صبر در همه اعضاء خانواده 🔺18-اصل شجاعت و دلیری همه اعضاء 🔺19-اصل عشق و عاطفه و مهربانی 🔺20-اصل نظم و انضباط حضرت فاطمه
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
کریم ترین.pdf
1.39M
🔖فیش منبر 🔖 💠برترین های فاطمه💠 جلسه چهارم : کریم ترین 📌حضرت زهرا سلام الله علیها کریم ترین مردم بود 🔻فهرست مطالب 📌بیان فضیلتی از سرور زنان 🔻نام فاطمه ◀️لغت شناسی □کریم» و «اَکرم» صفت خداوند متعال □کریم صفت قرآن کریم □کریم صفت پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله □کریم صفت ائمه معصومین صلوات الله علیهم اجمعین 🔻به نیابت مادرم طواف کن ◀️نشانه های کرم و کرامت چیست؟ ✍️1- عطاء و بخشش بسیار بخشش خالصانه مادر سادات ✍️2- برآوردن نیاز جوینده انفاق شهید صیاد شیرازی ✍️3- نگهداری زبان اهميت و نقش زبان در سعادت و شقاوت انسان‏ زبانت را نگه دار ✍️4- بذل احسان داستان احسان حضرت فاطمه سلام الله علیها به یهودیان احسان صدیقه کبری سلام الله علیها به شهید برونسی ✍️5-وفای به عهد و وفاداری سه چیز بین المللی است انتهای وفاداری داستان شهید باوفا انواع عهد ☆1-عهد با خداوند ☆2-عهد با پیامبر صلی الله علیه و آله ☆3-عهد با امام زمان عجل الله ☆4-عهد با خود ☆5-عهد با دیگران ✍️6- گذشت و بخشش 📌راههای رسیدن به کرامت ◇1-در خواست از خداوند متعال ◇2-تقوای الهی ◇3- همنشینی با کریمان ◇4- توسل و تمسک به اهل بیت علیهم السلام 📌گریز به روضه 🔻ذکر مصیبت 🔻منابع و پی نوشت
تو مصطفاست پدرم که آمد حیرت کردم:" باباچرا دولا دولا راه میر ی؟" - همین جوری! مامان بی تابی می کرد ،می گفت:" جواب فاطمه رو چی بدیم؟: گفتم:" خودم با فاطمه حرف می زنم!" اورا بردم داخل اتاق ،بغلش کردم:" مامان تواین مدت که بابا نبود،اگه اتفاقی می افتاد چطوری بهش می گفتی؟" - زنگ می زدم بهش! - حالا می خوام یه خبر خوب بهت بدم.ازاین به بعدنیازی نیست به بابا زنگ بزنی،هراتفاقی که برای توبیفته، قبل از آنکه کسی متوجه بشه،بابات متوجه میشه،هرجا بخوای بری همراهته،هیچ وقت از تو دور نمی شه! کمی منو نگاه کرد، بغض کرد در حالی که بغلم کرد گفت:" یعنی بابا شهید شده؟" - آره ولی نمرده! سرش را روی سینه ام گذاشت وهق هق کرد. محمدعلی رو آوردند شیرش بدهم، احساس کردم جان به تن ندارم تابرسد به شیر. هشت روز بعد پیکرت را آوردند. از مسئولت خواسته بودی برای تو و من درمعراج دیدار خصوصی بگذارد. به معراج که می آمدم باخودم فکر می کردم هنوز زنده ای. هرکس با من حرف می زد یا می خواست تسلیت بگوید می گفتم:" مصطفی زنده س. هروقت شنیدین مرده هر کاری خواستین بکنین هر چه خواستین بگین،ولی حالا زنده س!" کنار تابوتت که رسیدم،دیدم که چهره‌ات پراز آرامش هست نشستم وآرام گرفتم:" تومصطفای منی؟ " مصداق آیه ی ما زن ومرد را برای آرامش همدیگر خلق کردیم رااحساس می کردم، ولی فاطمه شوکه شده بود. داخل دهان وبینی ات پنبه گذاشته بودند. جمعیت آمده بودند می خواستند تو را ببینند. مداحی آمده بود و می خواست روضه بخواند. داد زدم: " اینجا جای روضه خوندن نیست.من تحملش را ندارم!" می دانستم اگر روضه بخواند حالم بد می شود. دیگر نمی توانم خوب تماشایت کنم وحرف هایی که باید، با تو بگویم. وقتی همه دیدار کردند، پیکرت را بردند پشت معراج و گفتند:" خودش خواسته با همسرش تنها باشد." وقتی رفتم مامانم وبرادرنم هم آمدند. مامان بی قراری کرد، حالش بد شد او را بردند بیرون. من ماندم و تو ومادر شهید قاسمی دانا که نمی خواست تنهایم بگذارد. نشستم کنارت وگفتم:" مصطفی تربیت بچه ها با من نیست. حالا که کارهای مردونه زندگی رو گذاشتی رو شونه های من، پس تربیت بچه ها باخودت . من کارای مردونه رو می کنم و تو هم بچه ها روتربیت کن. اگر فردا روز بچه ها بد تربیت شدند، نگی تقصیر توئه. یادت باشه که خودت بد تربیت کردی. می دونی که توان کار مردونه ندارم، ولی سعی می کنم انجام بدم و بشم مرد خونه به شرطی که توبچه ها رو تربیت بکنی." بعدها شنیدم شب شهادتت از ساعت دوازده تا چهارصبح با دوستی صحبت کردی و به صورت شفاهی وصیت کردی. شنیدم فقط دو ساعت راجع به من صحبت کردی وگفته ای :" بگویید خانم من از من راضی باشد. موقع خاکسپاری خاک کفشش را روی سرم بتکاند. تا روی صورتم بریزد جواز ورود من به بهشت شود. به او بگویید هراتفاقی افتاد مثل همین چند سال که چیزی نگفت وسکوت کرد. باز هم سکوت کند. به او بگویید از من راضی باشد. در معراج دمی با من تنها بماند." از معراج که آمدیم فاطمه ناراحت بود و مدام می گفت: " من نمی تونم بخوابم،اون بابا ،بابای من نبود!" بعدا پیکرت را بردند دانشگاه. چون مدت زیادی بیرون مانده بودی، دوباره خونریزی کرده بودی ومجبور شدند بار دیگر غسل وکفنت کنند. شستشوی این بار با آب گرم بودو پنبه ها را بر داشته ولب ها را به هم نزدیک کرده بودند. برای همین سجاد آمد دنبالمان:" بابای فاطمه، برای فاطمه ومادرفاطمه دعوت نامه خصوصی داده !" وقتی خواستیم برویم مادر شهید قاسمی دانا وخانم حاج نصیری هم آمدند. سر راه فاطمه گفت:" می خوام برای بابام گل بخرم. " سجاد جلوی گل فروشی نگه داشت. وفاطمه گل خرید و رفتیم معراج شهدا. پیکرت را گذاشتم زمین. رویت را که باز کردند، پنبه داخل دهان وبینی ات را برداشته بودند. فاطمه نگاهی به صورتت کرد وگفت:"من این را هم قبول ندارم!" گفتم :" وقتی بابا عمیق می خوابید چطوری میخوابید؟ "کمی فکر و گفت:" آهان همین طوری می خوابید!" شب آمدیم خانه . دسته های عزاداری می آمدند در خانه ما. دنبال فاطمه بودم، دیدم سجاد اورا برده بیرون وبرایش لباس سرمه ای وکت سفید وچادر وروسری خریده. و بعد او را برده پارک و شامم پیتزا به اوداده. وهمان جا نگهش داشت . واورابغل گرفت تا خوابش برد. دایی مهربان! یعنی دخترمان بی پدر شده بود ؟! ادامه دارد....
تو مصطفاست روزهای بعد ازشهادت سخت تر ازخود شهادت است. وقتی از حضرت سجاد علیه السلام می پرسند:" کجا از همه جا سخت تر بود؟" می فرماید:" الشام،الشام!" شهادت آن قدر اذیت نمی کندکه حواشی آن. دیگرمی دانم که خودم باید تمام کارهایم را به تنهایی انجام دهم تا برای کسی زحمتی ایجاد نکنم، حتی خریدها را. این را از همان زمان که به سوریه رفتی یاد گرفتم وحالا بیشتر. از کارهای روزمره، ازخرید و بچه داری و کارهای خانه ناراحت نمی شوم، آنچه ناراحتم می کند حرف ها وحرکات مردم است واینکه دیگر نمی توانم با تو مشورت کنم و در تصمیم گیری ها از تو کمک بگیرم. آن روزها هر وقت می آمدی چند دقیقه اول فقط نگاهت می کردم بدون حرف. الان هم وقتی خوابت را می بینم فقط نگاهت می کنم باز هم بدون حرف. در یادواره ای از کسی پرسیدم:" اگه مصطفی یه جا کم بگذاره وحواسش نباشه، بازخواست میشه؟ " جوابش ناراحتم کرد:" بعداز شهادت پرونده اعمال بسته می شه ودیگه باز خواستی نداره." خیلی ناراحت شدم. آن روز از بهشت رضوان که ردشدم برای همه شهدا صلوات فرستادم. برای همه به جز تو.گفتم:" مصطفی امشب باید تکلیف من رو روشن کنی!" برف شدیدی می آمد. رفتم فاطمه و محمدعلی را از خانه مامانم آوردم. آن ها که خوابیدن نشستم و با عکست صحبت کردم مثل همین حالا. گفتم:"که من سرم نمی شه،باید امشب برام مشخص کنی که هنوز مرد خونه هستی یانه؟ من رو که می شناسی،شاید نتونی بیای تو خوابم ولی به خواب هرکی رفتی ، همین امشب باید این مسئله را روشن کنی!" شب خوابیدم. صبح که بلند شدم برادرم پیام داد که برادر خانمش آقا ناصر خوابی دیده. وزنگ زدم به آقا ناصر وگفتم:" اون خواب چی بوده؟"درجوابم گفت:" خواب دیدم در پذیرایی اتاق شما نشسته ام وجلسه داریم وآقامصطفی یک سری نکات را گفت. جلسه که تمام‌شد خونه شلوغ وآشفته. به من گفت: ناصر بلند شو اینا رو جمع کن،الان خانمم میاد ناراحت می شه. درهمان حال محمد علی می خواست بره دستشویی. آقامصطفی گفت: صبر کن الان مامانت میاد. گفتم: مگه باباش نیستی؟ خوب ببرش دست شویی:.گفت الان یک سری کارا هست که من نمی تونم انجام بدم،فقط خانمم بایدانجام بده. پرسیدم: پس شماچه می کنی؟ گفت: بایدحواسم به خانمم وبچه ها باشه وبا اون بیشتر بازی کنم. بعد حس کردم وقت اذانه. گفت بلند شو وضو بگیر بیا نماز بخون سجاده رو پهن کرد و شروع کرد به نمازخواندن گفتم: تو که همیشه مسجد نماز می خوندی؟ گفت: چند وقته نمازم رو تو خونه خودم می خونم.." همان روز گلدان شمعدانی گرفتم وغامدم اینجا سر مزارت وتشکر کردم. چند روز بعد مادرت از سفر خوزستان آمدو تلفن زد: " نمی دونم چرا چهارشنبه شب خواب مصطفی را دیدم. خواب دیدم اورکت خاکی سپاه تنشه وکنارم‌ دراز کشیده من هی توی ذهنم می گم خدا رو شکر که مصطفی هوای سمیه رو داره و براش ظرف می شوره واین طرف وآن طرف میبردش،دیگه خیالم راحته. " دو روز بعدخواهر شوهرم خوابی را که دیده بودتعریف کرد:" شماو داداش مصطفی بالای سفره نشسته بودید و بقیه پایین سفره، مدام به حلقه ای که تو دستش بود، نگاه می کردو می پرسید: آبجی حلقه م قشنگه؟ می گفتم: خیلی! گفت: عزیز برام خریده. همون رو به مامان نشون دادو گفت : ببین حلقه م قشنگه؟ مامانم گفت زیاد! دادش گفت: عزیز برام خریده.." دیدن این خوابها به یقینم رساند..که حواست به من وبچه ها هست. چند شب که داداش سجادم که می دید که خیلی توی خودم هستم دعوتم کرد خانه اش. آن وقتها که تو بودی همیشه ماهی یکی دوبار می رفتیم خانه شان یا هر پنچ شنبه جمع می شدیم خانه مادرم. خانم ها یه اتاق آقایون یه اتاق، صدای تو و داداش ها خانه را لبریز از انرژی مثبت می کرد. شوهر خواهرم هاج و واج شما را نگاه می کرد. و پدرم به اتاق دیگری می رفت تا به خیال خودش جوان ها راحت باشند. گاه تا چهار پنچ صبح بیدار می ماندیم. صبح هم هشت صبح بلند می شدیم وکله پاچه و یاحلیم. اما این بار که رفتم،سجاد گوشه ای نشسته بود و سبحان هم گوشه ای .کسی با کسی کاری نداشت. صدا از کسی در نمی آمد. خیلی دلم گرفت . رفتم پای ظرف شویی،اشکم سرازیر شد. دوستم زنگ زد:" کجایی؟" - چطور؟: خونه داداشم. - خواب آقا مصطفی رادیدم. - کی؟ - همین حالا! از کلاس که اومدم خسته بودم خوابیدم. دیدم آقامصطفی لباس مهمونی تنشه. فاطمه هم. داداشات هم هستند وآقامصطفی روی همه آب می پاشه ودر گوش تو پچ پچ می کنه:" حالا کدوم خیس کنیم؟" گریه ام شدید شد. - چراگریه می کنی؟ اذیتت کردم؟ ادامه دارد ...
تو مصطفاست نه چه اذیتی؟ الان خونه داداشم هستم.خونه ساکته، کسی شوخی نمی کنه، ولی خوابت میگه اون هست و ما نمی بینیم. همه ترسم از مجروحیت تو بود .اولین مجروحیت ها یت که شروع شدترسم ازشهادتت شد. ترسم از دوریت بود وندیدنت. چطور می توانستم در دنیایی باشم خالی از مصطفی؟ یک بار که مجروح شده بودی گفتم:" دیگه نباید بری! " گفتی:" مثل زنان کوفی نباش!" گفتم:" تو غمت نباشه من دوست دارم با زنان کوفی محشور بشم، تو اصلا اذیت نشو وفقط نرو!" گفتی:" باشه نمی رم!" بعداز ناهار گفتم:" منو می بری؟" - کجا؟ - کهنز. - چه خبره؟ - هیئته. - هیئت نباید بری! - چرا؟ - مگه نگفتی من سوریه نرم . من سوریه نمی رم، اسم توهم سمیه نیست. اسم جدیدت آزیتاست. اسم منم دیگه مصطفی نیست. ،کوروشه. اسم فاطمه رو هم عوض می کنیم. هیئت ومسجد هم نمی ریم توخونه نماز می خونیم. تو هم بازنان کوفی محشور می شی! - اصلا هم نگران نباش هیئت هم نمی ریم! بعد از ظهر که نرفتم.شب که شد دیدم نمی شودهیئت نرفت. گفتم:" پاشو بریم هیئت! - قرار نبود هیئت بریم آزیتا خانم! - چرا اینجوری می کنی آقا مصطفی؟ - قبول می کنی من سوریه برم و تو اسمت سمیه باشه و اسم من مصطفی واسم دخترم فاطمه و پسرم محمدعلی؟ درآن صورت هیئت نماز و مسجد هم می ری! - من رو با هیئت تهدید می کنی؟ - یا رومی روم، یا زنگی زنگ. کمی فکر کردم وگفتم:" قبول اسم تو مصطفاست." با لذت خندیدی و گفتی:" بله، اسم من مصطفاست! مصطفی اسم من و پرچم منه!" حالا باید برگردم آقا مصطفی. الآن وقتی نگاهت میکنم،دیگر آن گره ابروانت نیست. نگاهت شیرین و زلال است و بدون اخم مرا نگاه می کنی ، - ازم راضی ای مصطفی؟ سعی کردم با واگویه خاطرات تو رو دوباره بسازم. راضی هستی آقا مصطفی؟ صدای قهقهه ی مستانه ای در گوشم می پیچد . راه می افتم. باد می وزد و چادرم را به هر سو می کشاند، اما من سبک وراحت گام بر می دارم. همپای گام های تو. کاش زمان کش بیاید! پایان
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
‌بیقرارست دلـ💔ـ و دیده به هر سو نگران دل تـ❤️ـو را می طلبد دیده تـ❤️ـو را می جوید سلام گل نرگـ🌼ـس ....
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
قال الصادق علیه السلام: 🔹منْ إِجْلاَلِ اَللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ إِجْلاَلُ ذِي اَلشَّيْبَةِ اَلْمُسْلِمِ. 🔸از انواع احترام گذاشتن به خداوند عزوجل، احترام گذاشتن به مسلمان سپیدمو است. 📚 وسائل الشیعه (باب معاشرت) جلد ۱۲ صفحه ۹۸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا