eitaa logo
مجردان انقلابی
14.6هزار دنبال‌کننده
8.6هزار عکس
9.7هزار ویدیو
183 فایل
#آتش_به_اختیار یک عده جوون انقلابی 🌷 فقط جهت تبلیغات پیام دهید 👇 @mojaradan_bott متخصص عروسی مذهبی 🔰کپی مطالب باصلوات آزاد🔰 t.me/mojaradan 👈آدرس تلگرام sapp.ir/mojaradan 👈آدرس سروش eitaa.com/mojaradan 👈 آدرس ایتا
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🥀 لحظه‌ی قدر هرکسی، با دیگری فرق میکنه! ممکنه توی ماه رمضون نباشه! 🍃 استاد شجاعی 🍀 پیوند با امام در شب قدر 🥀 الهی آن شب که همه قرآن به سر می کنند ما را توفیق بده قرآن را به دل کنیم 🥀 ◾▪◾▪ 🍀 اَللّهُــمَّ عَجـِّـل لِوَلیِّــکَ الفَــــرَج 🍀 @mojaradan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
「‌‌‌‌ 𝓗𝓮𝓼 𝓐𝓻𝓪𝓶𝓮𝓼𝓱 」 - ✨یارب العفو که این بنده ی فرّار آمد ✨از گنه خسته شد و بردرتو زارآمد ✨شب قدراست ببین‌عبدگنهکار آمد ✨عاشق و در به در حیدر کرار آمد 🤍 _مهدوی - 「‌‌‌‌𝓣𝓪𝓵𝓪 𝓑𝓪𝓷𝓸 」 ❥︎❈••••••••••••••••••••••• 𝓶𝔂 𝓬𝓱𝓷𝓵 ↷ @mojaradan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
راستش‌نمیدونم‌این‌قصه‌اباعبدالله‌ چی‌داره‌که‌آخرهمه‌روضه‌هامیرسه‌به‌ اربا‌ب‌حسین(ع)! مثلافرق‌شکافته‌ی‌پدر... پهلوی‌شکسته‌ی‌مادر... یتیمی‌دستان‌حسن... غربت‌چشمان‌زینب... • • • فقط‌این‌و‌میدونم‌محاسن‌امیر‌المومنین‌با‌یک‌خون‌ آمیخته‌شد‌و‌محاسن‌اباعبدالله‌با‌چند‌خون...💔'! @mojaradan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🦋🌼 بزرگترین حاجتم آمدن توست... 🤲 حالا که درهای آسمان از همیشه بازتر است و دعاها بی‌بهانه مستجاب می‌شوند، بزرگ‌ترین حاجتم آمدن توست. 🌎 تویی که اگر بیایی همهٔ جهان حاجت‌روا می‌شوند. سحر‌گاهان، با هر «انی اسئلُکَ‌...»، تو را از خدا می‌خواهم و هر شب روزه‌ام را با گریه برای تو افطار می‌کنم. گریه برای تنهاییِ تو و دوری خودم… 🥀🦋🥀 🌙 ویژه ماه 🤲🕊 ◾▪◾▪ @mojaradan ⠀⠀⠀⠀⠀⠀⠀
💢مواظب طریقه آشنایی ها باشید 👌 ● شروع رابطه از چه قرار است ؟ آیا در کوی و برزن با هم آشنا شده اید یا این که در یکی از شبکه های اجتماعی باب سخن را گشوده اید ؟ معمولا چگونگی و کیفیت آشنایی دختر و ، از همان ابتدا می تواند عاقبت آن رابطه را مشخص کند ● بسیاری از دختران جوان از سرناآگاهی ، فریب پسرانی را می خورند که با نگاهی ، نه یک دل بلکه صد دل ، ادعای عاشقی می کنند و با مزمزه کردن نام مقدس عشق ، عقل و هوش دختران را ، چنان گرفتار خود می کنند که گاه گریز از دامن این عشق هوسناک ، برای غیرممکن و محال می شود ● بر دختران فهیم و دانا واجب است بر طریقه آشنایی خود ، بیش از پیش توجه داشته باشند و شروع رابطه هایشان را بر سست ترین بناهای دوستی و آشنایی برای ، پایه گذاری نکنند ، بی تردید یک همسر مناسب آن هم بدون تحقیق و بی اطلاع خانواده ، کاری بس سخت و دشوار است و بیش از آن که معنای ازدواج داشته باشد ، بوی دوستی و رفاقت می دهد 🙂😂 @mojaradan
38M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
「‌‌‌‌ 𝓗𝓮𝓼 𝓐𝓻𝓪𝓶𝓮𝓼𝓱 」 - ✨ ‌ ✨انیمیشن شهادت امام‌علی‌علیه‌السلام 🤍 - 「‌‌‌‌𝓣𝓪𝓵𝓪 𝓑𝓪𝓷𝓸 」 ❥︎❈••••••••••••••••••••••• 𝓶𝔂 𝓬𝓱𝓷𝓵 ↷ 🤍 @mojaradan
••『🖼🖤』•• 🧚🏻‍♂•••|↫ 🧚🏻‍♂•• @mojaradan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
روایت مردی که بعد از مرگ هزاران سال در اتاقی تاریک زندانی شده بود💔 👈🏻تجربه ی این اقا حدیث پیامبر رو برامون باورپذیرتر میکنه،اونجا که میگن: ⚜هر کس با نامحرم یا غیر از همسر خویش شوخی و مزاح کند 🕸 به اندازه هر کلمه ای که در دنیا سخن گفته باشد 👄 خداوند هزار سال او را در زندان دوزخ نگاه خواهد داشت. 🥲 @mojaradan
حواست به چیزایی که انتخاب میکنی هست؟ ❥•🌻•ʝσiŋ🦋↯↷ «@mojaradan
یہو وسط حرفـش میگفت: "خانوم...❤️ اگـہ مݧ شہید شدم بہم افتخار کن..."☺️ مـیگـفـتـم:"وا بـہ چـے افتخار کنم…؟!😒 بـہ ایݧ کـہ شوهـر نـدارم…؟!"😞 میـگفـت: "بـہ ایݧ افتخار کـݧ کـہ من همه رو دوست دارم و... بـہ خاطر همـہ مردم میرم..😊. اگـہ نرم دشمن میاد داخل خاکموݧ...😔 پیـش از ما هـم اگه شـہدا نمیرفتݧ... حالا ما هـم نمیتونستـیم تو امنـیت و آرامـش زندگـے کنیم..."🙂 روز آخرے کـہ میخواست بره گفت: "بیایـیـد وایسید عکس بگیریم…📸 کولـہ شو کـہ برداشت... رفتم آب و قرآݧ بیارم... فضا یـہ جورے بود...😢 فکر میـکردم ایݧ حالات فقط مخصوص فیلمـا و تو کتاباست... احـسـاس میکردم... مهدی بال درآورده داره میـره...😣 از بـس کـہ خوشحال بود... ساکـشو خودم جمع کردم... قرار بـود ۴۵ روزه بره و برگرده ولـے.. ۲۱ روزِ بعد شهید 💔شد...😭💚 💍 ══════°✦ ❃ ✦°══════ 🌸 @mojaradan🌸 ══════°✦ ❃ ✦°══════
اوج قله تقدیر ۶ 🌕 @mojaradan ⠀⠀⠀⠀⠀⠀⠀
اوج قله تقدیر ۶.mp3
12.33M
۶ ؛ شب برنامه‌ریزی، و دریافت تقدیرات است؛ متناسب با ظرفیت نَفْس هر انسان. ✦ تقدیر بعضی‌ کوچک است،به اندازه‌ چشم‌انداز و ظرفیت‌شان، ✦ ولی بعضی‌ها،تقدیرات میلیاردها انسان را باهم جذب می‌کنند. چگونه می‌توان از گروهِ دوم بود ؟ @mojaradan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🖤 ■دل را ز شرار عشق سوزاند علے یڪ عمر شهر خود ماند علے ■وقتےڪہ شڪافٺ فرق او در محراب گفتنـد مگـر نـماز مـے خـواند ..!؟ مظلومیت امیرالمومنین علی علیه السلام فرج امام زمان عجل الله مارابرسان🤲 🤲الهی آمین، آمین یارب العالمین 🏴ایام شهادت حضرت علی علیه السلام تسلیت 💠 @mojaradan💠
🔴دیگران را قضاوت نکنیم! ✍امیرالمومنین امام علی علیه السلام:جرأت شما در عیب جویی از مردم، بزرگترین گناه است. ای بنده ی خدا ! در عیب جویی از بنده‌ای که مرتکب گناهی شده شتاب مکن؛ شاید گناه بزرگ او بخشیده شود ولی تو را به خاطر گناهی کوچک عذاب کنند. هر کدام از شما که به عیب دیگری آگاهی یافت، باید از عیب‌جویی او خودداری کند زیرا شما به عیب خود آگاه هستید. شکرگذاری به خاطر پاک بودنتان از گناهی که دیگری مرتکب شده، باید شما را از پیگیری کردن گناه دیگران باز دارد. 📚وسائل الشیعه، باب‌جهادالنفس، روایت۳۳۴ 🌹 🍃🍂 ‌‌‌ @mojaradan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
مجردان انقلابی
*🍀﷽‌🍀 رمـان #نــگـــــاه‌خـــــــــــدا 👀🕋 #پارت۳۹ 📜 صبح باصدای سلما بیدار شدم سلما: سارا بیدار
*🍀﷽‌🍀 رمـان 👀🕋 ۴٠ 📜 خواستم زنگ درو بزنم ،که نگاهم به عبا افتاده ،یادم رفته بود عبا رو بهش بدم عبا رو گذاشتم داخل نایلکس وسیلع هام زنگ و زدم ،خاله ساعده با دیدن من زد تو صورتش خاله ساعده: خدا مرگم بده چی شده سارا جان - چیزی نشده سر خوردم افتادم داخل جوب ( یه لبخندی هم زدم که باور کنن) رفتم تو اتاقم درو بستم لباسامو عوض کردم ، روی تخت دراز کشیدم برای اولین بار خدا رو شکر کردم ،شکر کردم که نگاهم کرد ،سرمو بردیم زیر پتو و گریه میکردم اینقدر گریه کردم که خوابم برد سلما : سارا جان ، بیدار شو ناهار بخوریم -من گشنم نیست شما بخورین سلما: سارا گریه کردی؟ -( چشمام پر اشک شد ) نه چیزی نیست سلما: چرا ،یه چیزی شده بگو چی شده؟ - تو رو خدا اذیتم نکن سلما ،لطفن تنهام بزار سلما: باشه چشم سلما رفت و من دوباره شروع کردم به‌گریه کردن ،هوا تاریک شده بود در اتاقم باز شد ،نگاه کردم بابا رضاست اومد کنار تخت نشست بابا رضا: سارا بابا ، - جانم بابا بابا رضا: چیزی شده ،چرا نمیای غذا نمیخوری؟ - فک کنم مریض شدم ،حالم خوب نیست ( بابا دستشو گذاشت روی سرم) : واییی تب داری سارا،پاشو بریم دکتر - نه بابا جون قرص بخورم خوب میشم ( بابا از اتاق رفت بیرون و با سلما اومد ، سلما هم دیدن حالم فهمید که تب کردم ) سلما: عمو رضا نگران نباشین من امشب میمونم کنارش قرص هم میدم بخوره که تبش بیاد پایین بابا رضا قبول کرد و رفت سلما هم رفت با قرص و یه تشک اب اومد کنارم نشست سلما: پاشو این قرص و بخور - دستت درد نکنه ( تمام تنم شروع کرده بود به لرزیدن ) سلما: مامان گفت که امروز با لباس خیس اومدی خونه سارا نمیخوای چیزی بگی - ( بغضم ترکید ، ماجرا رو واسش تعریف کردم ،اونم شروع کرد به کریه کردن) سلما: واییی سارا من که گفتم همراه ما بیا بیرون، اگه یه بلایی سرت میاومد ما جواب عمو رضا رو چی میدادیم ( منم فقط گریه میکردم) سلما: حالا خدا رو شکر که اون اقا اومد نجاتت داد ( سلما گفت که احتمالن یه طلبه باید باشه چون عبا همراهش بود) تا صبح سلما بالا سرم بود و پاشویم میکرد صبح که بیدار شدم دیدم سلما نیست لباسمو پوشیدم رفتم بیرون خاله ساعده داخل آشپز خونه بود داشت غذا درست میکرد تا منو دید اومد سمتم خاله ساعد: وااایییی ،چرا بلند شدی از جات ،برو تو اتاقت برات یه چیزی بیارم بخوری - خاله جون سلما کجاست؟ خاله ساعده: رفته علی اقا رو برسونه فرودگاه ،الاناست که برگرده* ✍🏻فــــاطـــــمــه‌.ب @mojaradan
*🍀﷽‌🍀 رمـان 👀🕋 ۴۱ 📜 خاله ساعده صبحانه رو آورد توی اتاق ،خوردم نیم ساعت سلما اومد خونه وارد اتاقم شد سلما: به خانم خانومااا ،خیلی واسه مامان خانوم ما عزیزین که صبحانه اتو آورده توی اتاق - ببخشید دیشب تا صبح نخوابیدی ! سلما: ( اومد کنارم دستشو گذاشت رو پیشونیم) نه خدا رو شکر تب نداری ،من برم لباسمو عوض کنم میام - سلما به کسی که چیزی نگفتی؟ سلما: چرا اتفاقن به همه گفتم ،فقط مونده خواجه حافظ شیرازی - بی مزه نزدیکای ظهر بابا و عمو حسین اومدن خونه ،بابا رضا اومد توی اتاقم بابا رضا: خدا رو شکر که بهتری ( لبخندی زدم ) بابا رضا: سارا جان واسه غروب بلیط گرفتم برگردیم - ( خیلی خوشحال بودم که بر میگردیم خونه): باشه بابا جون موقع ناهار سلما با غذاش بازی میکرد و چیزی نمیخورد ( منم با اینکه حالم خوب نبود ،نمیخواستم کسی چیزی بفهمه گفتم) - سلما جوون به همین زودی دلت واسه علی اقا تنگ شده غذا نمیخوری؟ ( همه خندیدن و سلما سرخ شد ) بعد ناهار رفتم اتاقم وسیله هامو گذاشتم داخل چمدون دیدم سلما دم در اتاق داره نگام میکنه - بفرما داخل دم در بده سلما: نمیشه نرین سارا هنوز دو: سه روز مونده تا تعطیلات تمام شه - یه عالم کار دارم باید برگردیم ،تازه میخوام واسه حاج بابا برم خاستگاری ( اومد بغلم کرد): من که از دلت باخبرم چه جوری میخندی تو دختر ( حرفی نزدم) بابا رضا: سارا بابا اماده ای بریم فرود گاه - اره بابا جون ( خاله ساعده رو بغل کردم ) : خاله جون خیلی خسته شدین این مدت خاله ساعده: ای چه حرفیه سارا جان تو هم مثل سلمایی برام - میدونم رو به سلما کردمو : خیلی دلم برات تنگ میشه ،حتمن زود بیاین ایران ( سلما اشک میریخت و چیزی نمیگفت ،فقط منو سلما میدونستیم علت این گریه ها چیه). عمو حسین مارو برد فرودگاه عمو حسین و بابا رضا همدیگه رو بغل کردن و خدا حافظی کردن سوار هواپیما شدیم سرمو گذاشتم روی دستای بابا - بابا جون بابا رضا: جانم بابا - میشه تا دو سه روز کسی نفهمه که رسیدیم ؟ بابا رضا: چرا سارا جان - میخوام یه کم استراحت کنم بابا رضا: چشم بابا* ✍🏻فــــاطـــــمــه‌.ب ادامـــــــه. دارد...... @mojaradan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔺مداحی محمود کریمی برای ناشنوایان در 🔹حاج در دومین شب از مراسم احیای قدر و در شب (ع) برای ناشنوایان مداحی کرد. 🔹همراهی ناشنوایان حاضر در این مراسم (در یکی از رواق‌های حرم امام رضا علیه‌السلام) و اشعار خوانده شده بسیار زیبا بود @mojaradan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا