مجردان انقلابی
🌸🌸🌸🌸🌸 💗#رمان_فــــَتـــــآح 💗 قسمت هشتم کنار سفره می آید _ راه دوری نمیره با برادرت مهربونتر با
🌸🌸🌸🌸🌸
💗رمان فــَــتـــٰــاح💗
قسمت نهم
با دستهایم شقیقه هایم را ماساژ میدهم....
10 دقیقه ایی هست که صدای داد و فریاد سیمین ، درون عمارت اربابیِ سکینه خانم می پیچد...
داروهایش خواب آور است و به خواب عمیقی فرو رفته وگرنه جلوی داد و فریاد عروسش را می گرفت،البته که با از پا افتادن مثل قبل حرفش را نمی خوانند....
سرم از صداهای سیمین پر شده
معلوم نیست ، از گوش مخاطب پشت تلفن ، چیزی مانده یا عمل واجب شده وقت ناهار سکینه خانم است...
اگر بیدارش نکنم و غذا نخورد در خواب ضعف می گیرد و بدنش ضعیف می شود،از روی صندلی آشپزخانه برمی خیزم
و مشغول ریختن غذا درون بشقاب می شوم
سیمین پشت تلفن فریاد می زند ..
با فریاد سیمین آرنجم با لیوانی برخورد می کند
و لیوان از روی کابینت بر روی زمین می افتد و هزار تکه می شود وقت ندارم جمع کنم...
سینی را از پشت سینک برمیدارم
که همان لحظه جارو از کنار کابینت لیز می خورد و روی زمین می افتد....
ای وای چه افتضاحی به بار آوردم
بشقاب غذا ، لیموی نصف شده ، لیوان آب و قرض نانی درون سینی می گذارم
سینی را از روی کابینت برمیدارم و همین که برمی گردم یک جفت چشم مشکی بهت زده ، خیره نگاهم می کند
جیغ میزنم و پایم روی جارو لیز می خورد
افتادن همانا و پرتاب شدن غذا همانا....
دستهایم روی شیشه های شکسته شده ی زمین فرو می آید..
آه از نهادم بلند می شود .........
سرم را بالا می گیرم تا از چیزی که ترسیدم ببینم نگاهم به چهره ایی می افتد که غذا از سر و رویش پایین می ریزد از قیافه ایی که روبه رو ی خودم می بینم خندم می گیرد..
اما درد شیشه های فرو رفته در دستم
چهره ام را درهم می کند صدای سیمین از پله های عمارت می آید :
_صدای کی بود جیغ زد ؟ چی شده؟
صدایش را بلند می کند و می گوید:
_یه خانمی تو آشپزخونه هست که افتاده رو شیشه ها
و از دستش داره خون میره....باید ببریمش درمانگاه
_خدمتکار مادرجونته... ولش کن
خودش دستشو پانسمان میکنه ، تو بیا بالا کارت دارم ..
درد شکسته های دلم از درد دستم بیشتر است...
با عنوان خدمتکار صدایم می کند چه بی رحم ، انگار اینجا ارزشی ندارم.
انگار نه انگار با داد و فریادهای او این بلا سرم آمد....
خدایا میدانم ، می بینی حال و روزم را..!
اشک هایم بی صدا سرازیر می شود..
آرام می گوید:《
_ببخشید من از طرف مادرم معذرت میخوام.
نمیدونستم برای مادر جون پرستار گرفتن..
وگرنه اصلا نمی اومدم اینجا
خیلی از دستتون خون میره باید بریم درمانگاه.
❤️ فدایی بانو زینب جان❤️
@mojaradan
🌸🌸🌸🌸🌸
🌸🌸🌸🌸🌸
💗رمان فــَتــٰـــآح💗
قسمت دهم
به سختی و بدون کمک دست هایم ،
از جا بر می خیزم.
با صدایی که از ته چاه درمی آید
می گویم :
+نمیخوام ممنون!
_تعارف نکردم!
+مگه نشنیدین سیمین خانم چی گفت!
_من که از طرف مادرم معذرت خواهی کردم .
باید بریم درمانگاه خیلی شیشه
تو دستتون رفته
به سختی می گویم :
+ممنونم.... لازم نیست.
_یا میاین درمانگاه یا خودتون رو از این کار اخراج شده فرض کنید !
درد طاقتم را بریده...خون زیادی می رود و چشمانم کم کم تار می بینند..
سکوتم را که می بیند دستمال سفره ایی برمیدارد و زیر دست خونی ام می گیرد..
_اینو بگیرید زیرش که جایی رو نجس نکنه..
سریع بیاین سوار ماشین بشین.
دستمال را می گیرم و بی هیچ حرفی پشت سرش راه می افتم..
در عقب را باز می کند روی صندلی های عقب ماشین از درد می افتم و پلک هایم روی هم می افتند صدای استارت خوردن ماشین درون گوشم اکو می شود ...
و دیگر صدایی نمی شنوم....
سکوت و تاریکی مطلق است
❤️ فدایی بانو زینب جان❤️
#ادامه_دارد
@mojaradan
🌸🌸🌸🌸🌸
12.5M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#فیلم | شفایافتگان
قسمت سوم
🔹گلههامو از خدا در دل پنهون کردم و با خود به مشهد بردم به زیارتِ یکی از بهترین بندههاش، امام رضا...
رفتم زیارت یکمی هم شکوه و شکایت!
🔺مجموعه داستان شفایافتگان حرم امام رضا علیهالسلام
📹 حامد عسکری
#همه_خادم_الرضاییم
@mojaradan
9.47M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#نماهنگ «با تو حالم خوبه»
💔 اگه دلتنگ زیارت هستین و از حرم دورید،
#حتما_ببینید ....
🎤با صدای غلامرضا صنعتگر
#دهه_کرامت
#شبتون_رضایی
@mojaradan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📲⃟🍯
#قرار_عاشقی
#سلام_ارباب_دلم
#حسیـنمن♥️
ازفراقتچشمهايمغرقِبارانمےشود!
عاشقهجرانڪشيدهزودگريانمےشود!
#صلی_الله_عليك_يا_ابا_عبدالله
@mojaradan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
••|💚🦋|••
#السلام_ایها_غریب
#سلام_امام_زمان
#مهدی_جانم
هواے ڪهنہ این شهر تازه دم ڪرده
گناهڪاریمان «تُنزل النِقم» ڪرده
«ظلمتُ نَفسے» ما را شنید دلبر و گفٺ:
امان ز نفس ڪسے ڪہ بہ خود ستم ڪرده
#اللهم_عجل_لولیڪ_الفرج 🌼🍃
@mojaradan
🌷/•°
#پرسش:
مادرم بدون اطلاع من خواستگارانم را رد میکند. آیا این کار درست است؟
#پاسخ:
درصورتیکه هنوز شرایط ازدواج را ندارید، (سن پایین، تحصیلات لازم و...) رد کردن خواستگار بدون اطلاع شما خوب است؛
زیرا خواستگاری نتیجه ای ندارد و در صورت آگاه شدن، تمرکزتان در کارها بویژه درس از بین میرود.
اما اگر آمادگی ازدواج را دارید، رد کردن خواستگاران دارای شرایط اولیه، بدون دلیل موجه نیست.
⬅️ توصیه:
🔹#مادر باید با دختر دم بخت خود کاملا صميمي باشد و درباره مسائل ازدواج با هم به گفتگو بنشینند. حیا از طرف هر یک از مادر یا دختر، حیای عاقلانه نیست.
🔹دختر باید ملاک های خود را برای ازدواج، با مادر در میان بگذارد تا در صورتیکه شرایط اولیه خواستگار را مناسب و متناسب با شرایط دختر ندید، پاسخ منفی دهد تا کارها به خواستگاری بی نتیجه و پیامدهای منفی آن نرسد.
#استاد_دهنوی✨
#نکته_به_درد_بخور🙂😂
@mojaradan
23.78M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#قطره_ای_عبرت
⭕سریال #قطره_ای_عبرت (کلید اسرار)
📌داستانیبادرسهایاخلاقیوسرشاراز
عبرت
#این_داستان_دورغگو
#قسمت_پایان
@mojaradan