فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#خواستگار_رفیق_باز
تو مشاوره ها خیلی از رفیق بازی همسران ناراحتند😔
اگه کسی تصمیم به ازدواج میگیره باید نفر اول و آخر زندگیش رو همسرش قرار بده🤨
اگه همسرمون احساس کنه دوستاش مهمتر از اون هست، دیگه نمیتونه باهات ارتباط عمیق بگیره😶
حالا چطور بفهمیم کسی که قراره باهاش ازدواج کنیم رفیق باز هست یا ن؟🤔
ارادتمند شما ✋
به به من خودم لذت برده 😄
خداوکیلی چند درصدتون به این سوالات فکر کردین😌/
😁آقا پسرها هم حواسشون باشه ما دختر رفیق بازهم داریم ؛
#الیاس_دیواندری
#ازدواج_پلاس
#ازدواج
@mojaradan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💢گزارشی دردناک از حال و هوای خانواده شهید بسیجی آرمان علی وردی
#جنایت_اکباتان
#بای_ذنب_قتلت
#زن_زندگی_ازادی ‼️
@mojaradan
💔نه تنها تیر و تیغ و سنگ بوده ،سر پیراهنت هم جنگ بوده
💔ولی شرمنده زینب دیر فهمید ، که انگشتر به دستت تنگ بوده
📸انگشتر خونین شهید آرمان علی وردی که به خاطر ضرب و شتم آشوب گران شکسته و خونین شده
@mojaradan
هدایت شده از نبرد ما ✍️ سید مسعود موسوی
🔺 #ببینید و به حماقت و رذالت دشمنان پی ببرید!
‼️وقتی تروریست های مجازی آنقدر کم می آورند که عکس پسر حاج قاسم را به عنوان تروریست حرم شاهچراغ معرفی می کنند!
♦️و چقدر ساده لوح اند کسانی که این دروغ های تابلوی رسانه های معاند را به این سادگی باور می کنند!!
⁉️تا کی بعضی باید از این #فضای_مجازی مسموم فریب بخورند؟!
#سید_مسعود_موسوی
#سواد_رسانه_ای
#نبرد_ما
⭕ @nabardema
مجردان انقلابی
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 #یوزارسیف💗 قسمت۴۹ پیام را باز کردم ,خط به خطش را با نگاهم خواندم:سلام بانو... نگران نب
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
#یوزارسیف💗
قسمت۵۰
روزها از پی هم میاید وبه سرعت میگذشت,روزهایی که در بی خبری ومملو از,سختی ودلتنگی میگذشت ,تمام عشقم در این چندسال اخیر شبهاوروزهای جمعه بود وخواندن دعای کمیل وندبه در جمع ارادتمندان ومسجدیان محله مان که انهم به لطف حکم پدرم ,بعد از خواستگاری یوزارسیف,قدغن شده بود,سمیه هرشب به مسجد میرفت واز اوضاع واحوال مسجد وصدالبته پیشنمازش برایم خبر میاورد.
درست یکهفته بعداز مراسم غریبانه ی خواستگاری یوزارسیف از من بود که بهرام به مسجد میرود وبا یوزارسیف صحبت میکند,من نمیدانم وکسی به من نگفت که چه گفته وچه شنیده اما از پچ پچ های گهگاهیشان معلوم است که جواب رد داده اند واب پاکی را روی دست حاجی, ریخته اند واین وسط هیچ کس نه نظر مرا پرسید ونه اصلا برایشان مهم نبود که در دل من چه میگذرد,مادرم که از کم حرفی من به عمق ناراحتی ام پی برده,گاهی اوقات دوراز چشم من اشکی میریزد اما هیچ وقت ,هیچ حرفی از حاجی سبحانی به میان نمیاید,انگار کسی بااین نام وجود نداشته....خانه در ارامشی مطلق است ومن میترسم این ارامش,ارامشه قبل از طوفان باشد...
در این چند ماه هیچ پیامی از یوزارسیف نداشتم یا بهتر,بگویم اولین واخرین پیامش همان بود که سمیه باعثش شد,نه او پیامی داده ونه من ,روحم در تب وتاب است اما جسمم خود را به بی خیالی زده...
شام را خوردیم,فردا امتحان فیزیک داشتم,طبق روال این چند ماهه وارد اتاق شدم ,کتاب را بر داشتم وپشت میز,نشستم.
صفحه ی گوشی را روشن کردم تا ساعت را نگاه کنم که نگاهم به علامت دریافت پیامک افتاد...حتما ایرانسل است چون دراین اوضاع ,به غیر از,سمیه هیچ کس به من پیامی چیزی نمیدهد....برای اطمینان صفحه را پایین کشیدم....نه اشتباه کرده بودم...خدای من باورم نمیشه...
🍁نویسنده: ط حسینی 🍁
@mojaradan
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
#یوزارسیف💗
قسمت۵۱
پیامک را باز کردم با سلام...
به لطف خانوم حضرت زینب س بعداز مدتها انتظار راهی سفرم,از شما طلب حلالیت دارم همانطور که از پدر بزرگوارتان حلالیت طلبیدم,سلام مرا به خانواده محترم برسانید ,ان شاالله اگر رفتم وبرنگشتم که عفوفرمایید ,اما اگر برگشتم و خداوند قسمت کرد دوباره برای,عرض ارادت خدمت شما وخانواده محترم, میرسم اما اینبار تا به سر منزل مقصود نرسم از پای نمینشینم....
التماس دعا...
ارادتمند شما...یوسف سبحانی...
خدای من ,چی داشت میگفت؟؟سفر؟؟برگشتن و برنگشتن؟!!,کم کم تمام خوشحالی ناشی از دیدن پیام یوزارسیف بر باد رفت,اخه حاجی قراره کجا بره؟؟
باید....باید میفهمیدم ..اره حتما علیرضا دوستش میفهمه ,سمیه که حالا با مرضیه دوستان خیلی صمیمی شدند شاید بتونه جوابم را بده....اره فردا باید هرجور شده بپرسم...
شب سنگین وطولانی بود,هرچه بیشتر به حرف حرف پیامک فکر میکردم,قلبم بیشتر در فشار قرار میگرفت...
اشکهام خود به خود میریخت وخواب از چشام پریده بود تااینکه با صدای اذان صبح به خود امدم,با حالتی رقت انگیز به سمت دسشویی رفتم ووضو گرفتم,به نماز ایستادم,بعداز نماز به سجده رفتم وهرچه عقده کرده بودم ,عقده گشایی نمودم ,انقدر با خدای خودم,خالق یوزارسیف درد دل کردم که سبک شدم,سجاده را جمع کردم دوباره روتخت دراز کشیدم وپلکهام سنگین شد...
با صدای پچ پچ مادرم از,خواب پریدم,بابا ومامان بالا سرم بودند,اشعه های طلایی خورشید که کل اتاق را روشن کرده بود نشان از رسیدن ظهر میداد,با اضطراب تکانی بخود دادم وگفتم:س سلام,وای خواب افتادم,مدرسه ام دیر شد..
مادر,در حالیکه ارام دستش را گذاشته بود روسینه ام ,دوباره خواباندم وگفت:سلام عزیزم,از صبح مثل کوره اتش داری میسوزی ,گذاشتم بخوابی,امروز مدرسه نمیخواد بری...
گفتم:اخه...اخه..امتحان..
بابا پرید وسط حرفم,بعداز مدتها لبخندی به روم زد واومد کنار تخت زانو زد یه بوسه از صورتم چید وگفت:الان تنها چیزی که مهمه سلامتی تو هست ,استراحت کن,امتحانت هم صحبت میکنیم یه کارش میکنیم دیگه...
با خودم فکر میکردم یعنی چه؟؟مگه منو چطور شده؟؟
با بستن چشام ,بابا ومامان اتاق را ترک کردند...
🍁 نویسنده : ط حسینی 🍁
@mojaradan
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
#یوزارسیف💗
قسمت ۵۲
کاسه ی سوپی را که مامان برام اورده بود,سر کشیدم واز جا بلند شدم,در اتاق را ارام باز کردم وهمینطور که به سمت اشپزخانه میرفتم ,صدای بابام را شنیدم که به مامان میگفت:اره,فکر کنم امروز اعزامشان بود,بنده خدا دیروز امده بود بازار و از من حلالیت خواست,خیلی بزرگواره,بااون برخورد بد بهرام وجواب ردمان بازم امده حلالیت میطلبد,ان شاالله خدا حفظش کند وریشه ی هر چی داعشی هست از زمین بر بکند,.....
دیگه چیزی نمیشنیدم,یوزارسیف یوزارسیف رفته سوریه...اره رفته به سمت شهادت...اخه....پس من....
کاسه از دستم روی سرامیکهای هال افتاد وصدتکیه شد وهمزمان من هم نقش زمین شدم...
پدر ومادرم که از,صدای شکستن ظرف غذا به خود امده بودند ومتوجه شدند که من تمام حرفهاشون را شنیدم واز حال بدم فهمیدن اینکه دلم چقدر به مهر یوزارسیف گره خورده,حدس چندان مشکلی نبود...
بابا زیر بازوم راگرفت وروی مبل نشاندم ومادرم یه لیوان اب به لبم گذاشت اما هیچ کدام حرفی,نزدند,نه کلامی در دلداری من ونه حرفی از یوسف سفرکرده.....انگار دنیا ایستاده بود,اینجا هرچه بود بهت بود وسکوت....سکوت بود وبهت...
چند روزی حالم دست خودم نبود اما دلداریهای,سمیه وراز ونیاز,با پروردگارم قلبم را ارام میکرد.....
دیگر توکلم به خدا بود ومدام از حضرت زینب س ,حاجت میخواستم که مهم ترینش سلامتی یوزارسیف بود ,تا اینکه سه هفته از رفتن یوزارسیف گذشته بود که طوفانی سهمگین زندگی ما را در نوردید....
🍁نویسنده : ط حسینی 🍁
@mojaradan
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
#یوزارسیف💗
قسمت۵۳
خسته وکوفته از مدرسه اومدم,تو کوچه ماشین بهرام پارک بود واین یعنی بهرام خونه ماست,اصلا حوصله شان را نداشتم ودرضمن بعداز قضیه ی خواستگاری,کل رابطه ی ما به سلام زیر لبی من ختم میشد وجواب بی صدای بهرام,وارد هال شدم همانطور که چادرم را درمیاوردم به بابا ومامان وبهرام که مثل مجسمه ها توهال نشسته بودند وبه هم خیره ,سلام کردم ,اما هیچ کدامشان انگار وجود من را حس نکردند وسلام من را نشنیدند,یاشایدم یه چیزی اتفاق افتاده که اونا اینجور بهت زده اند...
سریع لباسام را عوض کرد,برخلاف همیشه که بهرام خانه مان میامد خودم را تو اتاق حبس میکردم,اینبار میخواستم برم بیرون,میخواستم دلیل ناراحتی شان را بدانم..
صدای,حرف زدن ارامشان میامد که ناگهان صدای,بهرام بلند شد:مرتیکه ی نمک به حرام,بد کردم زیر پر وبالش را گرفتم,بد کردم این اس وپاس اسمان جل را آدم کردم؟!اینم شد دستمزدم....وای وای....حالا دستم به هیچ جا بند نیست,کل سرمایه ام به باد فنا رفت کل سرمایه ام میفهمین؟؟
بابا ارام تر گفت:تو چطور یه سند ومدرکی ازش نگرفتی؟چطور وبا چه جراتی حساب بانکی مشترک واکردین؟اصلا این ساسان را از کجا پیدا کردی هااا؟؟
بهرام عصبانی تر داد زد:حالا چه فرقی میکنه؟؟الان تمام اموال من را بالا کشیده ومعلوم نیست کجاست ,اون مهمه....
مامان با صدای,لرزانش گفت:اتومبیل های داخل نمایشگاه چی؟اونا را که نتونسته اب کنه...
بهرام زهر خندی زد وگفت:کدوم اتومبیل؟؟همه مال ملت هستند,من کل پولم را گذاشتم برای وارد کردن ماشینهای خارجی وامروز,فهمیدم که اصلا ماشینی درکار نبوده,ساسان مثل یک کلاهبردار حرفه ای,من,بهرام قادری را دور زد وهمچی هرچی داشتم ونداشتم را از دستم دراورد که نفهمیدم چی بود وچی شد....
ارام در اتاق رابستم,دیگه نیاز نبود برم داخل جمعشان ,چون همه چی را فهمیدم....انگار بهرام به خاک سیاه نشسته...از,این اتفاق ناراحت بودم ,درسته بهرام در حق من بد کرد اما راضی به اینهمه اذیت شدنش نبودم,بهرام تمام افتخارش اموال ومادیاتی که داشت بود وحالا الان ,بااین اتفاق ,بهرام یعنی هیچ...البته از,نظر خودش وگرنه بقیه ی ادمها را نه به دارایی بلکه باایمان واعتقادشان به خدا قیاس میکنند ...
🍁نویسنده: ط حسینی 🍁
#ادامه_دلرد..
@mojaradan
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
1_1237344958.mp3
6.93M
‹قسمـتدوم📻›
-اثر شهیـد چمـران♥️🌸
#خدا_بود_و_دیگر_هیچ_نبود🌱✨
-🚲🍊⤺••
@mojaradan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
「 𝓗𝓮𝓼 𝓐𝓻𝓪𝓶𝓮𝓼𝓱 」
سلام، بچه ها یه ذره از حال وهوای
خبرای ناگوار در بیایید، 🌸🌱
با این کلیپ حرکت دانشجویان دختر علیه بدحجابایی که سلف دانشگاه رو نشونه گرفتند😊
#شبتون_زیننی
#پایان_فعالیت
-
「@mojaradan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#قرار_عاشقی
#سلام_ارباب_دلم
"حسین جان"🌹
دل آدمی مگر چقدر
تحمل دارد
ندیدنت را!
ابڪی من فراق الحسین
چشم ها هم دستگیر میشوند!
وقتی اشک میریزند
برای حسین...
#صلی_علیک_یا_ابا_عبدالله
@mojaradan
━⊰❀❀❀💚💚❀❀❀⊱━
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
«𝓗𝓪𝓭𝓲𝓼 𝓢𝓽𝓸𝓻𝔂»
#ابسلام_ایها_غریب
#سلام_امام_زمان
#مهدی_جانم
.
«أناالغريبُبأرضٍلاأراكَبها»
▪️ دیروز تلخ
◾️ امروز تلخ تر
◼️ فردا را نمی دانم..
🔳 اگر نیایی تلخ تر از امروز...
♥️ اگر بیایی قند در دل فرداها آب می شود.
#اللهم_عجل_لولیک_فرج
@mojaradan
مجردان انقلابی
#انچه_مجردان_باید_بدانند میان عاشق و معشوق هیچ حایل نیست تو خود حجاب خودى، حافظ از میان برخیز اشا
#انچه_مجردان_باید_بدانند
عشق، عالىترین تجلى روح انسان
به راستى عشق چیست؟ عشق را مىتوان جاذبه و كشش قلبى انسان به سوى كمال و جمال دانست. زیبایى ، یكى از كمالات است و زیباى مطلق ، خداست. عشق را جز با عشق نمىتوان شناخت. عشق را جز عاشق نمىتواند درك كند؛اما براى نزدیك شدن موضوع به ذهن ، مىتوانیم از مثالهاى موجود در مراتب پایینتر موجودات زنده استفاده نماییم.
جذبه ی پروانه به سوى شمع، كشش شاخ و برگ درختان به سوى نور، كشش ریشهها به سمت خاك ، گرایش انسانى كه در تاریكى قرار مىگیرد ، به سوى هر نقطه ی نورانى ، كشش برخى حیوانات به طرف جریانها و میدانهاى مغناطیسى و نظایر آن، مىتوانند نمونههایى از این قبیل باشند.
عشق در مرتبهاى بسیار عالىتر و به عنوان عالىترین تجلى عالم هستى ، قلب انسان را به سوى كمال و زیبایى مطلق سوق مىدهد. انسان را خدا به گونهاى آفریده است كه وقتى به سوى نور وجود مطلق متمایل مىشود ، با تمام وجود به سمت آن كشیده مىشود. به این ترتیب، عشق كشش قلب انسان به سوى خداوند است.
حب یا عشق، ماهیتى انسانى دارد و هدف اصلى آن نیز خداست؛ ولى این . بنابراین، براى ازدواج مىباید ما به انسانى بیندیشیم كه بتواند قسمت اعظم نیازهاى مختلف ما را مرتفع كند.
#ادامه_دارد
@mojaradan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#امام_علی
#قسمت_بیستم
نام سریال : امام علی
ژانر: #تاریخی #مذهبی
کارگردان: داود میر باقری
#ادامه_دلرد
#با_ما_همراه_باشید
@mojaradan
🔴 #موعظه_پاشیدن_ممنوع
💠 اگر یک کشاورز در زمین کوچک چند کیلو #گندم بپاشد یقیناً همه دانهها سبز نمیشوند و شاید بعد از جوانه زدن، یکدیگر را #خفه کنند.
💠 موعظهی زیاد به همسر یا فرزند، فرد را #لجباز و سرخورده میکند. و گاه عزّت او را زیر سوال میبرد.
💠 وقتی نصیحتِ شما زیاد و طولانی شود، همسرتان جملات ناب و #گوهری را که در بین سخنانتان وجود دارد به علّت کثرت و حجم موعظه نمیبیند و یا #اهمیّت و ارزش آن را متوجّه نمیشود در نتیجه همسرتان به توصیههای با ارزش شما به علّت ندیدن آن، آنطور که باید ترتیب اثر نمیدهد که خود عامل #کدورت و اختلاف جدید در آینده خواهد شد.
💠 آسیب دیگر موعظهی زیاد این است که ابهّت و شخصیتِ نصیحتگرانه و #دلسوزانهی شما در نزد همسرتان از بین خواهد رفت.
@mojaradan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
«𝓗𝓪𝓭𝓲𝓼 𝓢𝓽𝓸𝓻𝔂»
.
شیعهرودارنمیکشنتودنیا
مھدۍبیا💔😢
#استورۍ C᭄
.
•۰•۰•۰•۰•🍁✨۰•۰•۰•۰•۰•
"❥| @mojaradan
همه دستورات اسلام عقلانی و منطقیه؛ اگر چیزی از ما خواستن قطعا ظرفیت اون رو قبلا در وجودمون قرار دادن!
@mojaradan
حتما میشه!.mp3
1.07M
#یک_دقیقه_حرف_حساب
💥 حتما میشه!
🔻 زندگی رویائی و عاشقانه فقط توی فیلم هاست،
در واقعیت چنین چیزی امکان نداره!
#استاد_انصاریان
@mojaradan
7926414660.mp3
1.72M
🔈 #جهاد_با_نفس
📚 #وسائل_الشیعه
📣 جلسه سی و نهم
◉ ۴ رکن ایمان در بیان امیرالمؤمنین علی علیه السلام
◉ اسلام کامل با این ۴ خصلت
◉ مکارم اخلاق چیست؟
⏰ مدت زمان: ۳:۰۹
@mojaradan