enc_16874617695034740303597.mp3
3.58M
😭😭😭
.•°``°•.¸.•°``°•
@mojaradan •.¸ ¸.•
°•.¸¸.•°`
¸.·´¸.·´¨) ¸.·*¨)
(¸.·´ (¸·´ .·´
مجردان انقلابی
#رسالی_از_کاربران خدالعنت کنه اونایی که میان توزندگی آدم باهرترفندی #ادمین_نوشت . عذر خواهی میکنم با
#ارسالی_از_کاربران
من میخواستم راجب این پیام که یکی از مخاطبا فرستادن توی کانال یه چیزی بگم
فیلم که فرستادید من اینجوری برداشت کردم که اون آقا درست مورد توجه خانمش قرار نمیگرفت که رفته یه زن دیگه گرفته
پس قبل از اینکه از این فیلم ناراحت بشید اخلاقتون رو با همسرتون درست کنید تا اون آرامش و حس امنیت رو توی خانواده داشته باشه
وظیفه زن در خانواده همین ایجاد آرامش و امنیت برای اعضای خانواده هست.
و اینکه اگه این آرامش و امنیت و احترام نه برای مرد فقط بلکه برای همه اعضا
چه زن، چه مرد، چه دختر، و چه پسر
اتفاق بیفته و اون عزت و احترام توی خانواده تامین بشه نه مرد فکر خیانت میفته نه زن ، نه دختر خونه فکر این میکنه که مورد احترام قرار بگیره و به احساساتش توجه بشه بره دنبال روابط نامشروع ، نه پسر
پس یه نصیحت خواهرانه: این احساس امنیت و مورد عزت و احترام قرار دادن اعضای خونه رو بهش توجه کنید که دیگه شوهرتون حتی به تخیلش اجازه نده حتی به کسی فکر کنه!
شما فقط میتونید محافظ زندگی خودتون باشید
براتون آرزوی موفقیت و خوشبختی میکنم🌸
#ادمین_نوشت
بدون وصل کردن به پیام که این بزرگوار راجبش صحبت های داشتن و مطرح کرده بودن ارسال کردم گفتم شاید بزرگواران منظور این بزارگوار متوجه نشن بگن کدام سخن سر همان پیامشان متصل به آن ارسالی دوست عزیزمان کردم .
الهی خوشبخت دو عالم باشین و زندگی ها همه در آرامش و آسایش و گرمای مثل گرمای خورشید باشه و همیشه سبز و پربار مثل بهار باشید .
دوستتون دارم اندازه ده تای بچگیم
#یا_علی
.•°``°•.¸.•°``°•
@mojaradan •.¸ ¸.•
°•.¸¸.•°`
¸.·´¸.·´¨) ¸.·*¨)
(¸.·´ (¸·´ .·´
تکنیک رهایی از افکارمنفی.
.•°``°•.¸.•°``°•
@mojaradan •.¸ ¸.•
°•.¸¸.•°`
¸.·´¸.·´¨) ¸.·*¨)
(¸.·´ (¸·´ .·´
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
وضعیتما این روزا 😂🙈
.•°``°•.¸.•°``°•
@mojaradan •.¸ ¸.•
°•.¸¸.•°`
¸.·´¸.·´¨) ¸.·*¨)
(¸.·´ (¸·´ .·´
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#کلیپ_تصویری
📀 قسمت سیام
💾 دوره آموزشی رایگان
🎉 سوالات خواستگاری 🎉
دکتر مسلم داودی نژاد
.•°``°•.¸.•°``°•
@mojaradan •.¸ ¸.•
°•.¸¸.•°`
¸.·´¸.·´¨) ¸.·*¨)
(¸.·´ (¸·´ .·´
8 تا ترفند عالی برای اینکه توی5 دقیقه استرس و اضطراب کاهش پیدا کنه و به آرامش برسیم👌🏻
این تصویر رو حتما ذخیره کنید
.•°``°•.¸.•°``°•
@mojaradan •.¸ ¸.•
°•.¸¸.•°`
¸.·´¸.·´¨) ¸.·*¨)
(¸.·´ (¸·´ .·´
29.46M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
وقتی طرف مقابلمون حالش بده؛
حوصله نداره یا یه غصه ای داره؛
چقدر بلدیم یه جوری کنارش باشیم
که اون حس کنه امن ترین جای جهان
براش کنار ماست؟👩❤️👨
چه جوری میشه اینجوری بشه؟ 😇
اگه بلد باشی قشنگ و درست همدلی
کنی💌 منتها ما دقیقا اون لحظه یاد نصیحتهامون میفتیم
و اینجوری فرصت همدلی و تاثیرگذاری رو از دست میدیم😔
اینجوری رفتار کنی میفهمه
آدم امنی براش نیستی🥺
#تحلیل_فیلم
.•°``°•.¸.•°``°•
@mojaradan •.¸ ¸.•
°•.¸¸.•°`
¸.·´¸.·´¨) ¸.·*¨)
(¸.·´ (¸·´ .·´
مجردان انقلابی
••|🌼💛|•• #برگرد_نگاه_کن قـسمت 4 – آماده شدی؟ –بله، الان میام. وارد آشپزخانه شدم. خانم خوش برخورد گ
••|🌼💛|••
#برگرد_نگاه _کن
قــسمت 5
دفترچه را گرفتم و پرسیدم:
–اول باید چی بگم بهش؟
آقای غلامی با چشم های گرد شده نگاهم کرد و تا خواست حرفی بزند فوری گفتم:
–بلدم بلدم.
به طرف میز دونفره با وقار حرکت کردم.
به اینجای قضیه فکر نکرده بودم که اول باید چطور برخورد کنم.
با خودم فکر کردم آخرین باری که رستوران یا کافی شاپ رفته ام کی بود و چطور خدمه با من برخورد کردند.
به میز مورد نظر رسیده بودم ولی هنوز مغزم در حال سرچ بود.
به اجبار جلوی میز ایستادم.
آقای جوان نگاهش را از گوشیاش گرفت و به من داد.
من که هنوز منتظر جوابی از سرچ در مغزم بودم ناگهان صدای إرور دادنش را شنیدم و این موضوع را زمزمه کردم.
–ای وای مغزم ارور داد.
آقای جوان لبخند زد و ماسکش را پایین کشید.
–واسه یه سلام دادن و سفارش گرفتن چرا اینقدر مغزت رو خسته میکنی، بعد هم به پشتی صندلیاش تکیه زد و ادامه داد.
–بنویس همون همیشگی.
–همیشگی؟
–من گاهی صبحونه میام اینجا املت میخورم. اون پسر قبلیه چرا رفت؟ چقدر تند تند عوض...
همانطور که سفارشش را یادداشت میکردم حرفش را بریدم:
–ببخشید چیز دیگه نمیخواهید؟
دوباره نگاهش را به گوشیاش داد.
–چایی هم بیارید.
فوری سفارش را به خانم نقره رساندم.
طولی نکشید که یک خانم و آقا وارد شدند و بعد از کلی مشورت که کجا بنشینند بالاخره تصمیم خود را گرفتند و گوشه ای از کافی شاپ که نور کمتری داشت نشستند.
جلو رفتم و سلام کردم به منو که زیر شیشهی میز گذاشته شده بود اشاره کردم و رو به خانم پرسیدم؛
–چی میل دارید؟
–خانم نگاهی به آقا کرد و کمی جابه جا شد و دوباره نگاهی به منو انداخت و چیزی نگفت.
انگار نه انگار که من سوال پرسیدهام، بعد به آقا سوالی نگاه کردم. رو به خانم کرد و دستش را گرفت و پرسید:
–عزیزم چی سفارش بدم؟ خانم لبهایش را بیرون داد و من و منی کرد و دوباره چند دقیقه ایی به منو نگاه کرد. لبهایش را بیرون داد و با افاده گفت:
–اینجا که آفوگاتو نداره. منوش مثل آب میوه فروشیه، خیلی سادس. میرفتیم کافی مدیا.
لبخندی زورکی زدم و گفتم.
–اینجام همه چی داره فقط اسمهای عجیب غریب نداره، انگشتم را روی منو کشیدم. ببنید شماره هفده نوشته قهوه بستنی که همون آفوگاتو هست که اگر با پودر قهوه سفارش بدید یه نوشیدنی تقریبا سرد حساب میشه، اما اگر با قهوه دمی بخواهید یه کم فرق میکنه، من بهتون پیشنهاد میکنم با پودر قهوه سفارش بدید خوشمزه تره.
پشت چشمی برایم نازک کرد و دوباره به منو چشم دوخت.
دیگر حرصم گرفته بود چرا سفارش نمیداد.
نگاهی به آقا انداختم محو صورت بزک کرده ی خانم شده بود و اصلا در این دنیا نبود.
تمام سعیام را کردم که خیلی محترمانه بگویم.
–من میرم هر وقت انتخاب کردید برمیگردم.
نویـسنده لیلافتحیپور
💛•••|↫ #رمآن
.•°``°•.¸.•°``°•
@mojaradan •.¸ ¸.•
°•.¸¸.•°`
¸.·´¸.·´¨) ¸.·*¨)
(¸.·´ (¸·´ .·´
••|🌼💛|••
#برگرد_نگاه_کن
قسمت 6
خودم را به پشت پیشخوان رساندم و تنم را روی صندلی رها کردم. من با این همه غرور برای این کار ساخته نشده بودم. فشار زیادی رویم بود. با صدای خانم نقره به خودم آمدم.
–روزای اول برای همه سخته، کم کم عادت میکنی، مردم رو زیاد جدی نگیر.
هر چی جدیتر بگیری فشار بیشتری بهت میاد.
پاشو املت و چایی رو ببر.
سینی را مقابلم گرفت، دیگر نمیتوانستم خوش رو باشم. خدا رو شکر کردم که این ماسک هست.
سینی حاوی املت و نان و چای وشکر را در دست گرفتم، کنار میز که رسیدم سینی را روی کف دستم گذاشتم تا با دست دیگرم وسایل را روی میز بچینم. همین که ظرف املت را که یک بشقاب شیشهایی و تقریبا سنگین بود را برداشتم از آن ور سینی سبک سنگین شد و اگر آقای جوان کمک نمیکرد و سینی را نمیگرفت، سینی چپ میشد و تمام وسایل میریخت.
البته کمی از چایی به روی تیشرت کرم رنگش پاشید. ولی او اصلا به روی خودش نیاورد. آرام سینی را روی میز گذاشت و پچ پچ کنان گفت:
–اول سینی رو روی میز بزارید بعد وسایل رو بچینید، اینجوری ریسک ریختنش خیلی کمتره.
بعد خودش بقیهی وسایل را روی میز چید و سینی را مقابلم گرفت.
من که از این اتفاق آن هم روز اول کاریام شوکه شده بودم. همانطور بهت زده ایستاده بودم و به تیشرت لک شدهاش نگاه میکردم.
چشمهایش را باز و بسته کرد.
او هم نگاهی به تیشرتش انداخت.
–چیزی نشده که، اصلا مهم نیست زودتر سینی رو ببرید تا کسی ندیده.
آنقدر تحت تاثیر رفتارش قرار گرفتم که بغض گلویم را فشرد. سینی را از دستش گرفتم، نمیدانستم چطور از او تشکر کنم.
–ببخشید.
–چی رو؟
بعد با صدای بلندتری گفت:
–خانم، میشه یه آب هم برام بیارید؟ میدانستم برای عوض شدن حال من این سفارش را داد، وگرنه خوردن چای و آب آن هم در وعده صبحانه با هم هیچ سنخیتی ندارند.
هنگامی که آب را روی میز گذاشتم.
چشمم به خانم و آقای گوشه ی کافی شاپ افتاد انگار سر چیزی به اختلاف خورده بودند.
با خودم فکر میکردم که دوباره بروم برای سفارش یا صبر کنم کمی آرام شوند که خانم با عصبانیت صدایم کرد.
–خانم ما یه ساعت اینجا نشستیم اونوقت شما همش به اون آقا میرسید؟
آقای جوان برگشت و نگاهی به آنها انداخت. بعد رو به من زمزمه کرد.
–زودتر برید به اونا برسید.
خودم را به آنها رساندم.
–بفرمایید بالاخره تصمیم گرفتید؟
زن اخمی کرد و چپ چپ نگاهم کرد. بالاخره آقا سفارششان را داد و من هم فوری به دست خانم نقره رساندم.
وقتی سفارششان آماده شد و برایشان روی میز چیدم خانم با تمسخر زمزمه کرد.
–چه عجب بالاخره از اون میز دل کندی به ما هم رسیدی.
حرفش خیلی زهر داشت ولی نباید مردم را جدی میگرفتم.
سینی به دست که برگشتم خانم نقره نگاهم میکرد.
سرم را تکان دادم:
–نمیشه جدی نگرفت حرفهاشون بار داره.
–بار حرفها رو رو دوشت ننداز. رهاشون کن برن، با خودت نکش.
دوتا دختر وارد شدند و با سر و صدا یکی از میزهای وسط را انتخاب کردند و نشستند.
تا مرا دیدند با روی خوش و بلند سلام کردند و گفتند:
–عزیزم دوتا قهوه با دو تیکه کیک کاکائویی میاری؟
وقتی سفارششان را انجام دادم به طرف میز آقای جوان رفتم که چاییاش را هم خورده بود و گاهی نگاهم میکرد.
– امری داشتید؟
بلند شد ماسکش را بالا کشید و
پولی را روی میز گذاشت و گفت:
–این مال شماست. بعد به طرف صندوق رفت تا حسابش را تسویه کنید.
نـویسنده لیلافتحیپور
.•°``°•.¸.•°``°•
@mojaradan •.¸ ¸.•
°•.¸¸.•°`
¸.·´¸.·´¨) ¸.·*¨)
(¸.·´ (¸·´ .·´
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
.
مراقب بعضۍ یڪ ها باشیم🥰🌱
درحالۍ ڪہ ناچیزند، همہ چیزند
#عاشقانہ
.•°``°•.¸.•°``°•
@mojaradan •.¸ ¸.•
°•.¸¸.•°`
¸.·´¸.·´¨) ¸.·*¨)
(¸.·´ (¸·´ .·´
سرفصلهای #مقام_محمود ۲۰
۱• معنای لغوی و باطنی کلمه « شفع »
۲• علت شفاعت شدن یا شفاعت نشدن گروههای مختلف انسانها
۳• علّت نرسیدن یا رسیدن گروههای مختلف انسانها به مقام شفاعت کردن دیگران.
رسانه رسمی #استاد_محمد_شجاعی
.•°``°•.¸.•°``°•
@mojaradan •.¸ ¸.•
°•.¸¸.•°`
¸.·´¸.·´¨) ¸.·*¨)
(¸.·´ (¸·´ .·´
377_18169164215504.mp3
11.86M
#مقام_محمود ۲۰
※ و أسئلهُ أن یُبَلّغنی المقامَ المَحمود لکم عندالله.
#استاد_شجاعی | #استاد_میرباقری
#حجهالاسلام_قرائتی
✘ پارتی بازیه ؟
• مگه اهل بیت علیهم السلام صاحب مقام شفاعت نیستند،
خب پس چرا آدما رو انتخاب میکنند،
بعضیا رو شفاعت میکنند،
بعضیا رو هم شفاعت نمیکنند!
• به بعضیا مقام شفاعت کردن دیگران رو میدن، به بعضیا نمیدن!
منبع : کارگاه مقام محمود
.•°``°•.¸.•°``°•
@mojaradan •.¸ ¸.•
°•.¸¸.•°`
¸.·´¸.·´¨) ¸.·*¨)
(¸.·´ (¸·´ .·´
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
.
ماشینعروس👰♀🤵♂
وقتےدامادمیوهفروشےداره.
ولی خدایے خوشگل شد 😂😂
#طنز🤍
#ادمین_,نوشت
ان شاء الله قسمت تمام مجردان کانال. به زودی زود ماشین عروسشان را برای ما ارسال کنند 😂
.•°``°•.¸.•°``°•
@mojaradan •.¸ ¸.•
°•.¸¸.•°`
¸.·´¸.·´¨) ¸.·*¨)
(¸.·´ (¸·´ .·´
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
تضمینی نیست...
به بودنمان حسین جان...
این مهر شماست...
که قلبها را زنده نگه داشته...
#شبتون_حسینی
#پایان_فعالیت
.•°``°•.¸.•°``°•
@mojaradan •.¸ ¸.•
°•.¸¸.•°`
¸.·´¸.·´¨) ¸.·*¨)
(¸.·´ (¸·´ .·´
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#روز_خود_را_با_قران_شروع_کنیدد
#یک_فنجان_ارامش
.•°``°•.¸.•°``°•
@mojaradan •.¸ ¸.•
°•.¸¸.•°`
¸.·´¸.·´¨) ¸.·*¨)
(¸.·´ (¸·´ .·´
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
•💔🥀•
#قرار_عاشقی
#سلام_ارباب_دلم
فصلپربارمحرمهمگذشت
مزداینیڪماهخدمت،قیمتےست
اهلهیئتنوڪرےهاتونقبول
ڪربلابامهرزهراےبتول
#صلی_الله_علیک_یا_ابا_عبدالله
.•°``°•.¸.•°``°•
@mojaradan •.¸ ¸.•
°•.¸¸.•°`
¸.·´¸.·´¨) ¸.·*¨)
(¸.·´ (¸·´ .·´
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🚎📘•
#السلام_ایها_الغریب
#سلام_امام_زمان
#مهدی_جانم
-عزیزقلبم!
مردمڪچشمانمخستهشده،
ازبستمامشهررا
دنبالِنگاهمهربانتدویدهاست..
زودتربرگرد،
اےنورهدیدهدنیا💙'!
#السلامعلیڪیابقیةالله...✋🏻
.•°``°•.¸.•°``°•
@mojaradan •.¸ ¸.•
°•.¸¸.•°`
¸.·´¸.·´¨) ¸.·*¨)
(¸.·´ (¸·´ .·´
#انچه_مجردان_باید_دانند
🔰چرا برای ازدواج باید دخترها از پسر ها کوچک تر باشند؟
1- دختر ها #زودتر به بلوغ عقلی میرسند. در اینصورت زن #نقش مادر رو بازی میکنه( حتی اگه فاصله سنیشون کم باشه)به صورت میانگین 6 سال دختر جلو تر از پسر هم سن خودش است
2. #پوست زن از مرد نازک تر و لطیف تر است ،
پس زودتر #پژمرده میشود
3. گاها از دست دادن #تناسب اندام بعد از زایمان ولی اگر مرد چند سال بزرگتر باشه، وقتی در کنار هم سال ها را طی میکنند، هنگامی که دیگر مرد از #تکاپو می افته ، زن هم کم کم داره از چهره می افته پس مشکلی پیش نمی آید
4. زنان زودتر #سرد مزاج میشود ، ولی مردان تا پایان عمر میل درونشان هست (البته که مقداری کاهش میابد)
⭕️نکته:
هر چه به #سن 30 سالگی نزدیک میشویم فاصله سنی باید کمتر باشد ولی مثلا برای دختر 19 ساله بهتره که مرد در حدود سن 25 ساله باشه ولی همان طور که گفته شد اگر دختر در حدود سن 30 سالگی باشد برای مثال 28 سالگی بهتر است که پسر 29 یا 30 ساله باشد و از 30 سالگی به بعد هم #اختلاف سن لازم نیست ولی نباید دختر بزرگ تر باشد.
.•°``°•.¸.•°``°•
@mojaradan •.¸ ¸.•
°•.¸¸.•°`
¸.·´¸.·´¨) ¸.·*¨)
(¸.·´ (¸·´ .·´
42.41M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
۷_۱#سریال_پوست_شیر
ژانر: خانوادکی_جناحی
#فصل_دوم
#قسمت_۷_۱
.•°``°•.¸.•°``°•
@mojaradan •.¸ ¸.•
°•.¸¸.•°`
¸.·´¸.·´¨) ¸.·*¨)
(¸.·´ (¸·´ .·´