eitaa logo
مجردان انقلابی
13.9هزار دنبال‌کننده
8.6هزار عکس
9.7هزار ویدیو
183 فایل
#آتش_به_اختیار یک عده جوون انقلابی 🌷 فقط جهت تبلیغات پیام دهید 👇 @mahfel_adm متخصص عروسی مذهبی 🔰کپی مطالب باصلوات آزاد🔰 آدرس محفل 🤝 eitaa.com/rashidianamir eitaa.com/mojaradan 👈 آدرس ایتا
مشاهده در ایتا
دانلود
374_14792788710327.mp3
6.73M
🎙️سمینار ازدواج موفق⁦💫 ▫️قسمت: 31 ▫️زمان: 44 دقیقه ▫️دکتر: شاهین فرهنگ قسمت قبلی | قسمت بعدی .•°``°•.¸.•°``°•                               @mojaradan            •.¸        ¸.•       °•.¸¸.•°`       ¸.·´¸.·´¨) ¸.·*¨)      (¸.·´    (¸·´   .·´
بیشتر اختلاف‌هامون با هم از اونجا ناشی می‌شه که به هم گوش نمی‌دیم. دقیق گوش بدید. دختره با پسری دوست بود، بعد از سه سال شاکیه چرا نگرفتدش، پسره می‌گه: از اول گفتم ازدواجی نیستم. دختره می‌گه: فکر کردم دوستم داره نظرش عوض می‌شه. یاد موقعی افتادم که میای میگی مثلا زهرمار دوست ندارم، بعد یه سریا میان می‌گن: زهرمار خوب نخوردی. دختره هم فکر کرده پسره تا حالا دختر خوب ندیده بوده و عقلش نمی‌رسیده که می‌گفته ازدواجی نیستم. ✍️فرانی هميشگی .•°``°•.¸.•°``°•                               @mojaradan            •.¸        ¸.•       °•.¸¸.•°`       ¸.·´¸.·´¨) ¸.·*¨)      (¸.·´    (¸·´   .·´
پدرم همیشه به من میگه: جنگ خودش روزی (رزق) داره .! تو بحث ازدواج میگه تو ازدواج کن بقیش درست میشه ツ♡
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
10.46M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
این سکانس از انیمیشن لوکا رو هیچوقت فراموش نکن :) .•°``°•.¸.•°``°•                               @mojaradan            •.¸        ¸.•       °•.¸¸.•°`       ¸.·´¸.·´¨) ¸.·*¨)      (¸.·´    (¸·´   .·´
یکی از جنون‌آمیزترین رفتارهایی که مُد شده، حذف کردن و کنسل کردن آدم‌هاست، آن هم با اولین ناملایمات و ریزترین مسائل. برگزاری دادگاه صحرایی و صدور احکامِ گُنده و فوری علیه کسانی که شاید یک بار بدی کرده‌اند اما منصفانه، خوبی‌هایشان بیشتر بوده. چون در جایی از فلان ورق‌پاره یا استوری خوانده که "هر کی حالتو بد کرد، آدم سمّیه، پس حذف کن بره. گور پدرش. فقط خودت مهمی و آرامش الانت"‌. ظاهرا مفاهیمی مثل سازش، شفقت، مدارا، پذیرش تفاوت‌ها و پذیرفتن این واقعیت که هیچکس کامل نیست، از معنا افتاده‌اند. ‌‌‌‌‌ بیشتر از هر چیز نشان‌دهنده‌ی روحیات استبدادی است، گویا انتظار دارد یک دوست، هرگز اشتباه نکند. هرچند نوشتن درباره‌ی این مسائل، بدون اشاره به مصادیق دشوار است اما گمان می‌کنم منظور را رسانده باشم. حذف‌کردن آدم‌ها و بُریدن یک ارتباط، گاهی ضرورت دارد اما صدور چنین حکم سنگینی و اجرایش، نباید اینقدر هم ساده گرفته شود. مطمئنی که هیچ راهی جز جدایی نمانده؟ سوال مهم‌تر: آیا تناسبی بین خطا و مجازات هست؟ ‌‌‌‌‌‌‌ جالب‌تر اینکه به این روحیه افتخار می‌کنند. در کمال حیرت، نوعی "مراقبت از خود" تلقیش می‌کنند و نشانه‌ی "قدرت" می‌دانند. از روابطشان یک مِیدانِ مین ساخته‌اند. خدا نکند احدی پا روی فلان مین بگذارد. در فضایی تا این حد "شکننده و ناامن" چطور می‌توان رابطه‌ای را پرورش داد؟ ‌‌‌‌‌ بنظرم، جدایی آخرین راه‌حل است، نه اولین! اگر زیاد سراغ این گزینه برویم، زیست اجتماعی ما مختل می‌شود و به انسانی بی‌طاقت و ترسو که همیشه در حال فرار، دشمن‌سازی و حتی تحریف واقعیات و توجیه است، تبدیل می‌شویم. اگرچه حذف فوری هرکس که ناراحتمان کند، ما را به آرامش و پیروزی موقت می‌رساند، در بلندمدت آسیب می‌بینیم. ‌ .•°``°•.¸.•°``°•                               @mojaradan            •.¸        ¸.•       °•.¸¸.•°`       ¸.·´¸.·´¨) ¸.·*¨)      (¸.·´    (¸·´   .·´
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔆تلگنر معنوی مریم قربانی خانمی که تجربه‌گر مرگ است و بی‌ حجاب بوده . اکنون او زار زار گریه می‌کند و طلب استغفار می‌کند. ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ 😭😭😭😭
17.97M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
میگویند اگر خدا برای خانواده ای رحمت بخواهد به آنها دختر عنایت می‌کنه روز دختر پیشاپیش به تمام دختران امروز و مادران آینده کانال تبریک میگم ❤️ .•°``°•.¸.•°``°•                               @mojaradan            •.¸        ¸.•       °•.¸¸.•°`       ¸.·´¸.·´¨) ¸.·*¨)      (¸.·´    (¸·´   .·´
مجردان انقلابی
میگویند اگر خدا برای خانواده ای رحمت بخواهد به آنها دختر عنایت می‌کنه روز دختر پیشاپیش به تمام دخت
ان شاالله تا ۳ روز دیگه همه بپرید 🤣🤣 کانال مون مجرد نداشته باشه .•°``°•.¸.•°``°•                               @mojaradan            •.¸        ¸.•       °•.¸¸.•°`       ¸.·´¸.·´¨) ¸.·*¨)      (¸.·´    (¸·´   .·´
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
♥️ شگفتانه🥺! پارسال ایام دهه کرامت یک سرود اومد؛ کل خاطرات بچگی مون بود:) حالا خوش خبری داریم ! امشب ساعت ۸ ؛ سرود بابا رضا ۲ منتشر میشود🥹 قشنگی این سرود میدونید چیه؟ این دفعه در حرم خود بابا رضا ضبط شده😍 منتظر انتشار سرود باشید😎✌️ قراره دهه کرامت بترکونیم✨ .•°``°•.¸.•°``°•                               @mojaradan            •.¸        ¸.•       °•.¸¸.•°`       ¸.·´¸.·´¨) ¸.·*¨)      (¸.·´    (¸·´   .·´
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
مجردان انقلابی
💗رمان سجاده صبر💗قسمت87 -خودت بر میگردی یا بمونم برسونمت خونه؟ +نه، یه ذره توی مدرسه شون وای میستم،
💗رمان سجاده صبر💗قسمت88 امسال دومین سالیه که میخوایم عید رو تنها توی این شهر دور از خانواده هامون جشن بگیریم. سهیل در حالی که سعی داشت پرتقالی رو که روی بالاترین شاخه درخت بود بکنه گفت: -کو تا عید، هنوز دو ماه مونده. +آره، اما هر سال از همین موقعها مامان میومد کمکم تا گردگیری کنیم ... سهیل دلم واسه همه تنگ شده -عزیز دل سهیل، همین مهر بود که مامانت یک هفته اومد اینجا و موند، سها و کامرانم که دو هفته پیش اینجا بودن، مامان و بابای منم که هر روز زنگ میزنن، دلت واسه چی تنگ شده؟ فاطمه که تلاش سهیل رو میدید گفت: +نمیدونم دلم گرفته، تو که همش سر کاری، وقت سر خاروندنم نداری، منم که اینجا به جز چند تا دوست کسیو ندارم ... اصلا نمیدونم ... دلم میخواد غرغر کنم سهیل با یک پرش بلند دستش به پرتقال رسید و محکم کندش و گفت: - بالاخره تونستم... بعد هم در حالی که پوستش میکند گفت: - غر غر کن، هر چقدر دوست داری غرغر کن، من سر تا پا گوشم ... فاطمه چیزی نگفت و به حیاط خونشون نگاهی انداخت، سهیل که نصف پرتقال رو به سمت فاطمه دراز کرده بود گفت: - راستی بهت گفتم اینجام یک صخره داره مثل همون صخره ای که توی شهر خودمون داریم؟ فاطمه پرتقال رو گرفت و توی دهنش گذاشت و گفت: + نه، نگفته بودی. -چند روز پیش کشفش کردم، یک آدرس گرفته بودم از یک سری باغ که برم باهاشون صحبت کنم، توی مسیر همچین جایی رو دیدم، بی نظیر بود، باید یک بار ببرمت. فاطمه بی حال سری تکون داد که سهیل گفت: -خوب غرغر که نکردی، اجازه میدی من برم؟ کاری نداری؟ فاطمه در حالی که از روی پله بلند میشد گفت: +بیا، حتی نمیذاری من حرف بزنم. برو به سلامت ... سهیل خندید و فاطمه رو که داشت به سمت در خونه میرفت از پشت بغل کرد و گفت: - قول میدم امشب دیگه زود برگردم اون وقت تو هرچقدر که دلت میخواد غرغر کن. خوب؟ فاطمه لبخندی زد و گفت: + باشه. منتظرتم. سهیل موهای فاطمه رو بوسید و خداحافظی کرد و رفت. فاطمه نگاهی به رفتن سهیل کرد و بعد خسته وارد خونه شد، احساس بدی داشت، نمیدونست چرا چند روزه اینقدر احساس بدی داره، دلش میخواست سهیل همش کنارش باشه، با این که کار و بار سهیل حسابی گرفته بود اما ذره ای از مشغولیتش کم نشده بود، حالا چندتا ماشین برای حمل بارهای باغها داشت و چند تا کارگر، کارش داشت روز به روز پر رونق تر میشد، اما ... خسته آهی کشید و به سمت اتاق بچه ها رفت، علی توی اتاقش مشغول درس خوندن بود، کلاس سوم بود، نگاهی بهش کرد، پسر دوست داشتنی ای که خیلی شبیه سهیل بود، پوست سفید و چشم و ابرو و موهای سیاهش زیباترش کرده بود، علی که متوجه نگاه مادرش شد سرش رو بالا کرد و گفت: -چیزی شده مامان؟ +نه مامان جون... بعد به سمتش رفت و عاشقانه بوسیدش و یک خسته نباشید بهش گفت، ریحانه خونه یکی از همسایه ها بود، خسته بالشتی رو از اتاق برداشت و توی هال کنار بخاری دراز کشید و به خواب فرو رفت . .•°``°•.¸.•°``°•                               @mojaradan            •.¸        ¸.•       °•.¸¸.•°`       ¸.·´¸.·´¨) ¸.·*¨)      (¸.·´    (¸·´   .·´