@hadanair.mp3
2.38M
🔴 #اهمیت_ازدواج/ فرق مودت و محبت
🎙حجت الاسلام رفیعی
#پایگاه_اجتماعی_مجردان_انقلابی 😍
✼═══┅💖💖┅═══✼
💞 @mojaradan
#ارسالی_از_کاربران
با سلام،
در ارتباط با صحبتهای دوستان در مورد ازدواج دختر و پسران مذهبی بنده هم با خیلی از دوستان موافقم که الان متاسفانه اکثر خانواده های مذهبی فقط از ایمان و متدین بودن و مذهبی بودن فقط ظاهرش دارن و اسمش یدک میکشن و همین به ظاهر مذهبی بودن ها باعث شده ازدواج بین مذهبی ها هم کم بشه و الان چقدر دختران مومن و مذهبی که سن ازدواجشون گذشته و منجربه افسردگی و هزار جور بیماری روحی خانمها بشه و یا حتی آقایون که وقتی یه دختر مذهبی نما گیرشون میاد و باهاش ازدواج میکنن و بعد که وارد زندگی میشن میبینن که نه اصلا این خانم بویی از اخلاق و معنویات دینی و اسلامی نبرده و همین باعث میشه که همه نسبت به هم بدبین بشن،
بنده خودم یه دختر ۳۳ ساله هستم که هم ظاهر خوبی دارم هم تحصیل کرده هستم و هم خانواده خوب و اصلا معیار مادی زیادی هم ندارم ،خواستگاران زیادی داشتم که وقتی جواب منفی از جانب خانواده پسر بوده فقط به خاطر پرجمعیت بودن خانوادم بوده و همین،😔 و اکثر اینا هم مثلا خانواده مذهبی و مومنی بودن😏
اخلاق و ایمان برای مذهبی نماها مهم نیست دیگه فقط دنبال یه تک دختر پولدار از خانواده مدرن هستن که کلی ادا و اصول داشته باشن،واقعا متاسفم برای همچین کسانی و بنده خودم هیچوقت نمیبخشم این خانوادهایی رو که من به خاطر پرجمعیت بودن خانوادم رد کردن،
از ادمین این کانال خوب که بنده چن سال عضو هستم درخواستی داشتم در مورد اینکه شرایطی رو برای معرفی دختر و پسرهای بالای ۳۰ سال فراهم کنید ،که ازدواجشون سخت شده و یا شاید دیگه غیرممکن 😔 چون دخترای سن پایین هنوز فرصت دارن و در هر جایی وهر زمانی ممکن که شرایط ازدواجشون فراهم بشه ولی ماها که سنمون بالا رفته باید بعد از خدا بندهاش هم دست به کار بشن
با تشکر
التماس دعا
#پایگاه_اجتماعی_مجردان_انقلابی
@mojaradan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#استوری
#ارسالی_از_کاربران
اینم استوری روز شمار غدیر
با مهر
تقدیم به کانال مجردان انقلابی❤️
@mojaradan
‹💚💭›
#انگیزشی
نوشته ای برای خودم :
هیچکس ارزش استرس
بیش از حد و اندازه رو نداره
ادامه بده ، آدم ها را پشت سرت پیدا کن
جهان برای توست . .
#پایگاه_اجتماعی_مجردان_انقلابی
@mojaradan
#یک_حبه_قند
#حدیث💞✨
رسـول خــدا(ص) فرمودنـد:
📎زنـ در نـزد نامحـرمان،بایـد چــهار لـباس داشـته باشـد:☘
⚜چـادر
🔅مقنعــه
⚜پیـراهن
🔅شلـوار.
📚«تفســیرنـورالثقلـین،ج ۳،ص ۶۲۴»
#پایگاه_اجتماعی_مجردان_انقلابی
@mojaradan
مجردان انقلابی
#داستان_شب ⚜قسمت پنجاه و دوم ⚜ بهشت عمران 🌾 ساندویچ همبرگر توی دهنم کش میومد هیچ اشتهایی به خوردن
#داستان_شب
⚜قسمت پنجاه و سوم ⚜
بهشت عمران 🌾
میخاستم کنارش اونی باشم که اون میخاد.
موهام و نمیریختم بیرون، مقنعه های بلند میپوشیدم اما اون اونقدر مرد بود که حتی یه بارم به تیپم گیر نداده بود. میگفت مهم اینکه اونی باشی که خودت بهش برسی! گذشت و گفت میخاد بیاد خواستگاری. نمیدونی چه ذوقی کردم.
اومد. با یه سبد گل زنبق. منم عشق زنبق
اما کاش نمیومد. بابام مثه یه قاتل باهاش رفتار کرد.
نه خانواده اون راضی بودن نه بابای من
کارم شده بود گریه و زاری
یه روز بهش گفتم بیا فرار کنیم
اما خیلی جدی گفت نه.
خیلی بهش اصرار کردم اما اون گفت نه
براش خانواده اش مهم بود
میگفتم چند روزی ک بریم مجبور میشن راضی شن
اما میگف نه
باس به راهش عمل کنیم
ازش دلخور شده بودم. بهش گفتم ترسو. گفتم تو اگ منو دوس داشته باشی به خاطرم هرکاری میکنی
اما نکرد. اونقدر عقب کشید و عقب کشید که همه چی بهم ریخت
نمیدونم چیشد. نمیدونم کی مقصر بود. فقط وقتی به خودم اومدم دیدم روبه روی خونه شونم و صدای ساز و دهل عروسیش گوشم و پر کرده.
من باخته بودم.! قلبم و.. احساسمو
عشقمو
مردی که میمردم واسش
اما آدمای دور و برم برام تلاشی نکردن!
حتی خودش!
حتی بابام
از همشون بیزار شده بودم. چند باری خودکشی کردم اما فایده ایی نداشت. انگار عمرم به دنیا بود تا هر روز خنده هاشو روی موتور با زنش ببینم
دانشگاه و ول کردم
و آخر یه شب از خونه زدم بیرون
تنهایی مرگ بار ترین چیزیه که فکرش و کنی. انگار تا از خونه زدم بیرون همه فهمیدن میتونن بهم زور بگن، میتونن اذیتم کنن!
جایی و نداشتم. کارم شده بود خوردن قرصای آرامشبخش با دُز بالا
اما دلم خوش بود ک بابام پیدام میکنه. هر روز صفحات گمشدگان روزنامه رو میخوندم چون فکر میکردم بابام به فکرمه
اما نبود!
روشو برگردوند طرفم و گفت :من خودمو گم کرده بودم آوا، دلم میخاست بقیه بهم بفهمونن که دوسم دارن
نفسی کشید و از توی پاکت یه سیگار درآورد
معترض خواستم ازش بگیرم که گفت :آرومم میکنه، بیخیال شو
سیگار و آتیش زد و محکم دودشو داد بیرون
_کم کم جيبم داشت ته میکشید. تصمیم گرفتم یه کاری واسه خودم جور کنم. زده بود به سرم که طبابت کنم. اونم قبل تموم شدن درسم.
واسه همین یه مطب و کرایه کردم با فروش دستبند قدیمی مادرم
ای تف به من آوا، تف که تنها یادگار مادرم و دادم به باد
دوباره نفس گرفت. چقدر حرف زدن سخت بود واسش
تکیه داد به در و ادامه داد :همه چی خوب بود. حس خوبی بود. درمون کردن آدمایی که نمیشناختیشون
از همه مهمتر تجربه یه کاری که چون یواشکی بود بیشتر بهم میچسبید! دیوونه بودم دیگه
تا اینکه یه شب ریختن تو مطبم
به جرم عدم گواهی پزشکی و همبن کوفت و مرضای دست و پا گیر
میخاستن بهم دستبند بزنن و ببرنم زندان
از پنجره اتاقم فرار کردم و پام پیچ خورد. نمیدونم قرار بود چی بشه ولی افتادم دست قادر. کسي که بزرگترین بلای زندگیم شد
از اون شب تا همین الان دارم تو کثافتی که هم خودم هم بقیه درست کردن واسم غرق میشم
دستاش میلرزید.با صدای لرزون گفت :من فقط عاشق شدم آوا همین دلیل نمیدونستم عاشقی اینقدر ترسناک تموم میشه
انگار حرفاش و میفهمیدم. شاید خودمم عاشق بودم! اما ذهنی نبود برای یادآوری
سرشو گذاشت روی شونه ام. با دستم شونه هاشو ماساژ دادم که دوباره گفت :بچه ش شبیه خودشه. همیشه میگفت از اینکه بچه م عینکی شه میترسم و الان سرش اومده، به قول خودش از هرچی بترسی سرت میاد.
راست میگفت. منم ترس از دست دادنش و داشتم که سرم اومد
اشک هاش پیراهنم و خیس کرده بودند
ازم جدا شد و دستی به صورتش کشید و گفت :هنوزم دوسش دارم
از دور نگاهش میکنم
دلم براش از دور پر میزنه
اما چه فایده؟
اون داره زندگی میکنی خیلی خوب اما من به خاطر اون، ترساش، تلاشی نکردناش شدم یه کثافت
شدم ساقی مواد
یکی که هزار نفر تشنه به خونه شن و برچسب خونه خراب کن میزنن روم
ولی یکی نیست بگه خونه و زندگی منو کی خراب کرد؟
از آدمای دور و برم بیزارم. از خودم بیزار تر. خوش به حالت که خودتم یادت نمیاد
فراموشی بهترین نعمته آوا
بعد بلند شد و زد به شونه هامو گفت :من که به گند کشیده شدم ولی نمیزارم توام خراب شی، میکشمت بیرون نترس
و رفت تو
چه زندگی دردناکی داشته و من نمیدونستم.
اما جمله آخرش...
فراموشی نعمته.!
اگه منم مثه اون فرار کرده باشم چی؟
یعنی کسی قبلا توی قلبم بوده؟
#پایگاه_اجتماعی_مجردان_انقلابی
@mojaradan
#داستان_شب
⚜قسمت پنجاه و چهارم⚜
بهشت عمران 🌾
بابا هنوز از خواب پا نشده بود. پیرمرد بیچاره به جای اینکه آخر عمری یه جای گرم و نرم و بدون استرس داشته باشه حالا باید توی همچین دخمه ایی سر میکرد.
کتم و برداشتم و بی سر و صدا زدم بیرون
میخاستم برم پیش آقا. باید هر جوری شده اون برگه اقامت و شناسنامه های کوفتی مونو ازش بگیرم. تا بخام اقدام کنم برای اقامت کلی بدبختی باید بکشيم
در و قفل کردم و نگاهم افتاد به پنجره ی روبه رویی
گلی کنار پنجره داشت نگام میکرد. چرا حس میکنم این دختر قراره برام یه کابوس شه؟
سرمو انداختم پایین و رفتم طرف ماشین.
تا خواستم ماشین و روشن کنم و راه بیوفتم دستی زد به شیشه
برگشتم و چهره ی اسدالله و دیدم
شیشه رو دادم پایین که گفت :صبت بخیر جوون، کجا میری؟
+میرم بیرون چطور مگه؟
_دخترم میخاد بره تا بازار میخام ببینم تا یه جایی میتونی برسونیش؟
نگاهم افتاد به گلی که چادرش و گرفته بود روی سرش و مشتاق و خیره شده بود بهم
دلم نمیخواست با خودم ببرمش ولی مجبور بودم
_بسیار خوب بفرمایید سوار شید
اسدالله به گلی اشاره کرد و اونم از خدا خواسته سوارشد.
همینا رو کم داشتم برای اینکه روزم خراب بشه.
برای اسدلله بوقی زدم و راه افتادیم
حضورش اصلا برام اهمیتی نداشت. اونقدر ذهنم آشفته و دلم نگران بود که نمیفهمیدم دارم چیکار میکنم
تا اینکه بالاخره صداش دراومد و گفت :شما همیشه اینقدر کم حرفید؟
چی میخاستم بهش بگم؟
بگم حوصله تو ندارم برای همین نمیخام حرف بزنم؟
به ناچار بدون اینکه نگاهم و از روبه رو بردارم دنده رو عوض کردم و گفتم :نه
انگار خیلی اهل حرف بود که سریع گفت :پس لابد از من خوشتون نمیاد که چیزی نمیگید!
دوباره گفتم :نه
نه گذاشت و نه برداشت و گفت :یعنی پس خوشتون میاد؟
سریع برگشتم سمتش و نگاهش کردم. یه نگاه تند و تیز. اما اون با لبخند مسخره ش بهم خیره شده بود
چقدر بچه گونه رفتار میکرد.
مضحک..!
دوباره نگاه کردم به جلو.
انگار طاقت نیاورد و گفت :من از آدمایی مثه شما خوشم میاد، میدونید اینکه بشه شما رو کشف کرد برام جالبه
چقدر پررو بود این بشر
اگر جوابش و نمیدادم بیشتر از این حرف میزد
_من کشف شدنی نیستم خانم، لطفا سکوت کنید تا بتونم روی رانندگیم متمرکز شم
انگار ناراحت شد که تا بازار هیچ چی نگفت
بهتر، دختریه پررو
نزدیک بازار نگه داشتم و گفتم :خیابونای اینجا شلوغه نمیتونم از این بیشتر برم جلو خودتون برید
+اما پیاده روی خیلی داره که
_برای سلامتی تون مفیده
متوجه منظورم شد که غیر مستقیم بهش گفته بودم چاقه برای همین گفت :خیله خوب، ساعت چند بر میگردید؟
با تعجب گفتم :باید بگم بهتون؟
از ماشین پیاده شد و گفت :من راه برگشت و با اتوبوس بلد نیستم ساعت پنج همینجا میبینمتون، بدرود
و رفت...
از غیض چند تا مشت زدم به فرمون
حیف، حیف که زیر دست تو و اون بابای لعنتی ت شدیم وگرنه حسابی از خجالتت در میومدم دختریه ازخود راضی
ماشین و حرکت دادم و به سمت عمارت رفتم
باید هر طور شده مدارکم و بگیرم تا سریع خودمو به تهران برسونم
#ادامه_دارد....
#نویسنده داستان راضی به کپی داستان نیستن فقط مخصوص کانال مجردان انقلابی ممنونم از بزرگواران کانال.
عاقبت بخیر باشین🌹
#پایگاه_اجتماعی_مجردان_انقلابی
@mojaradan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
نمیگم شبٺون شهدایی
کهخیریسٺ
بهکوتاهیشب 🍃🌸
میگم
#عاقبتتانشهدایی
کهخیریست
بهبلندی سرنوشت:)
#عاقبتتونشهدایی🌸🌹
#شبتون_پر_از_امید ❤️
#نماز_شب_یادتون_نره
شبتونسرشارازآرامشخدایی 🌱🌙
+یاحق✋🏼
#یا_علی❤️
#پایگاه_اجتماعی_مجردان_انقلابی
@mojaradan
#نماز_شب
💠حجةالاسلام محمد مهدی میرباقری:
💢 انسان بايد در "روز" چشم و زبانش را کنترل کند و برای اين که "سحر" بيدار شود، باید مقدمهچينی کند.
💢 انسان اگر فرصتها را از دست داد، "روز"، مراقبه نکرد و شب هم وقتش را تلف کرد، پيداست که "سحر" بلند نخواهد شد.
💢کسی که مواظب خوراک، کلام و چشم خود نيست کِی میخواهد از نجوای سحر متنعم باشد؟!
💢فرصتها را از دست ندهيد. فرصتها می آيند و منتظر نمیمانند.
#نماز_شب_را_به_نیت_ظهور_میخوانیم
#پایگاه_اجتماعی_مجردان_انقلابی
@mojaradan
#نـمـازشـب🌙
بھ همین راحتے 😍
#التماسدعاےفراوان 💛
#پایگاه_اجتماعی_مجردان_انقلابی
——🌀⃟————
@mojaradan
#قرار_عاشقی
#سلام_ارباب_دلم
#حسبن_جانم❤️
#ـشرحـعشق
#ـمحرمدل
عاشقانڪمڪم
بہشوروالتهاب
افتاده اند
فکر عودوچای
واسپندو
گلاب افتاده اند
این فراخوان
محرم
مرزهارا
هم شکست
ارمنیها هم
به فکر مشک
و آب افتاده اند
#صلی_الله_علیک_یا_ابا_عبدالله
#پایگاه_اجتماعی_مجردان_انقلابی
@mojaradan
─┅═ೋ❅♥️❅ೋ═┅─
*#السلام_ایها_الغریب
#سلام_امام_زمانم
*#مهدی_جانم
*"""*♥*"""*
*چه انتظار عجیبی!*
*تو بین منتظران هم،*
*عزیز من، چه غریبی!*😔
*عجیب تر که چه آسان،*
*نبودنت شده عادت،*
*چه بی خیال نشستیم*😔
*نه کوششی نه وفایی*
*فقط نشسته و گفتیم: خدا کند که بیایی ...!*😔
#ادلهم_عجل_لولیک_فرج
#یامهدیادرکنی
#پایگاه_اجتماعی_مجردان_انقلابی
@mojaradan
•┈┈••✾•✨🌸🌺🌸✨•✾••┈┈•
💞💞💍💍💞💞
#انچه_مجردان_باید_بدانند
#قسمت_اول
🌷مشخصات #همسر_خوب و #مناسب
#همسر_خوب بايد از ويژگي هاي زير برخوردار باشد:
✳️ #شخصيت؛ به دنبال شخصيتي باشيم كه او را بپذيريم و بتوانيم سال هاي متمادي در كنارش احساس خوبي داشته باشيم.
✳️ #هوش؛ به دنبال كسي باشيم كه نه بهره هوشي كمتري از ما داشته باشد و نه خيلي از ما باهوش تر باشد. بهره هاي هوشي نزديك به هم #بهترين_انتخاب است.
✳️ #شكل_ظاهر؛ ظاهر میتواند در انتخاب همسر نقش داشته باشد، البته باید توجه داشت که اولویت و معیار اصلی نیست، ولی بهرحال بايد از حداقل مشخصات تصوير ذهني ما برخوردار است.
✳️ #معنويت؛ تعهدات مذهبي و اعتقاد به يك دين و پيروي از آداب و رسوم معنوي مشابه براي #ازدواج اصل مهمي است كه در موفقيت هاي #زناشويي نقش اساسي دارد.
#ادامه_دارد....
#پایگاه_اجتماعی_مجردان_انقلابی
@mojaradan
Ezdevaj.mp3
963.2K
#فایل_صوتی
✅ انتخاب همسر یه موضوعیه که دست خداست...
❤️ به دلت بد راه نده و با توکل بر خدا انتخاب کن. نترس.... خدا حواسش بهت هست...
استاد #پناهیان
#پایگاه_اجتماعی_مجردان_انقلابی
🚩 @mojaradan
•|❤🌧|•
منـ همانمـ کهـ تو غمگینـ بشویـ می میرد
#پایگاه_اجتماعی_مجردان_انقلابی
@mojaradan
#حرف_حساب
#ریشه_گناه 💔🙂
شخصـی به بنـده گفتــ: آقـا بنـده هر چـه میخواهـم فـلان کـار را نکنـم یا آدم خوبـی باشـم، نمـی توانـم! 😞بنـده در جوابــ گفتـم: آن حجـابـ هـای قبلـی هـنوز مرتـفع نشـده استــ. بایـد ریشـه گـناه را بکنـی.☺️💕
حضرتــ فرمـود: اگر گـناه کـردی و ریشـه گـناه را درنـیاوردی آن گـناه بـه تو جرأتـ مـی دهـد به گنـاه کـردن ادامـه دهـی.✨
اگـر غیبـت کـردی دزدی هـم در ادامـه آن مـی آیـد. میـل به معصـیتـ پیـدا می کنـد، طبیـعتـ ثانـوی درستـ مـی شـود. اصـلا غیـرتش تغیـیر مـی کنـد.
#آیت_الله_حق_شناس✍
#گناه💔
#پایگاه_اجتماعی_مجردان_انقلابی
@mojaradan