eitaa logo
مجردان انقلابی
13.9هزار دنبال‌کننده
8.6هزار عکس
9.7هزار ویدیو
183 فایل
#آتش_به_اختیار یک عده جوون انقلابی 🌷 فقط جهت تبلیغات پیام دهید 👇 @mahfel_adm متخصص عروسی مذهبی 🔰کپی مطالب باصلوات آزاد🔰 آدرس محفل 🤝 eitaa.com/rashidianamir eitaa.com/mojaradan 👈 آدرس ایتا
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔰"دختـر خانمها بخـوانند" در ابتدای هر رابطه‌ای حتما لازم هست كه هدف از رابطه را مشخص كنيد.این سوالی است که بارها دختران می‌پرسند:" فكر نكنه می‌خوام خودم را بهش بچسبونم" و در جواب : " پرسيدن هدف ازدواج به معنی خواستگاری كردن برای ازدواج نيست!" اگر با كسی روبه رو شديد كه با وجود علاقه به شما، قصد ازدواج ندارد و هدفش دوستی هست؛ بيهوده به دنبال برنامه‌ريزی برای تشويق او برای ازدواج نباشيد و در صورتی در رابطه بمانيد كه هدف شما هم دوستی باشد. با منتظر ماندن، فقط وقت خودتان را تلف كرده‌ايد و به خودتان و طرف مقابل آسيب می‌زنید! اگر با علم به اين مسئله، تصميم به ماندن گرفتيد؛ مسئوليت با خودتان است. ما نمی‌توانيم به صرف ايستادن در كنار كسی، او را وادار به با خودمان كنيم...! @mojaradan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
نتیجه ی تقوا که ثمره حکمت می شود من در آقا دیدم.. عصاۍ دست " رهبرم " خدانگهدار 🖤🕯'"! @mojaradan
••『🦋🖼』•• 💚 🧚🏻‍♂•••|↫ @mojaradan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
••『⏰🎞』•• کار قشنگ کاربران توییتر به مناسبت سالگرد شهادت💚🇮🇷 ▪️ ویژه سالگرد عروج زیبای سردار دلها عصاۍ دست " رهبرم " خدانگهدار 🖤 @mojaradan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
مجردان انقلابی
🍁🍁🍁🍁🍁🍁 #پسر_بسیجی_دختر_قرتی✨ #پارت76 دوباره چشماش از تعجب باز موند : -چ.... چی؟محرمیت ؟ -آره صیغه م
🍁🍁🍁🍁🍁🍁 دلم بنای بیقراری گذاشته بود بعد از مدتها به من نگاه کرده بود حالا هرچند نگاهش دلخور بود ولی برای دل من که برای دیدن نگاهش پر میزد خوب بود توی دلم گفتم: -با اینکه دلخور بودنت برام عین عذاب جهنمه ولی ببخشید نمی تونستم این فرصت رو برای داشتنت از دست بدم قول میدم این دلخوری رو هم از دلت پاک کنم با این فکر خودم رو آروم کردم و همه چی رو به خدا سپردم **** از زبان دریا -اه اه پسره پرو زل زده تو چشمام و میگه اشکال نداره اگه تو راضی نیستی یکی دیگه رو عقد میکنم تو بیخود کردی یکی دیگه رو عقد کنی الان یه ساعته توی اتاقم نشستم و به اتفاقات امروز و حرفای امیر علی و دوستش فکر می کنم ، اولش حسابی جا خوردم و رد کردم ولی خوب باید اعتراف کنم وسوسه اینکه قراره با امیر علی محرم بشم و امیر علی خودش با توجه به گذشته این پیشنهاد رو داده دلم رو به بازی می گرفت ، البته مطمعن هم بودم مامان قبول نمیکنه برای همین میخواستم بازم رد کنم که امیر علی اون حرف رو زد دوباره از دستش حرصی شدم ، وقتی دوباره توی ماشین این حرف رو تکرار کرد که کسی دیگه به جای من بیارن حسادت به دلم چنگ انداخت ، به همین خاطر بیخیال همه قول و قرارم شدم و تمام دلخوری از حرفش رو توی چشمام ریختم و به چشماش نگاه کردم یه لحظه برقی توی چشماش دیدم که نمیدونم از چی بود ولی چشماشو زیباتر از قبل کرد به سختی چشم ازش گرفتم و به بیرون خیره شدم دیگه تا بیمارستان حرفی بینمون زده نشد از وقتی رسیدم همش دارم به این موضوع فکر می کنم ، راستش خودم راضیم حتی برای یک روز هم شده به امیر علی محرم بشم ولی از واکنش مامان می ترسم -فکر کنم پوست از سرم بکنه بیخیال دختر باید راضیش کنی من نمیزارم چند ماه یکی دیگه محرم امیر علی بشه حالا که من انتخاب امیر علی بودم پس باید خودم هم این چند ماه کنارش باشم تا غروب عین مرغ سر کنده خونه رو بالا پایین می کردم ، دیگه هوا رو به تاریکی می رفتم که مامان اومد بعد از ریختن یک لیوان شربت کنارش نشستم: -ممنون دخترم -خواهش -زود اومدی امروز؟ -آره ظهر اومدم فردا هم که کامل شیفتم -موفق باشی - قربونت کلافه بودم نمیدونستم چطور موضوع رو به مامان بگم ولی انگار مامان خودش کلافگیم رو فهمید: -دریا مامان چیزی شده انگار کلافه ای؟ -ها؟... نه..نه .. نیستم -ولی انگار چیزی شده؟ - اووف آره مامان ، چیزی شده ولی نمیدونم چطور بهت بگم - هرطوری که راحت تری بگو -میدونی مامان از من برای شرکت توی یه عملیات نظامی دعوت شده با تعجب گفت: -عملیات نظامی؟اونم تو ؟چرا باید همچین پیشنهادی بهت بدن ؟ -خوب دوتا پزشک برای رسیدگی به گروهشون میخوان -حالا چطور شده تو رو انتخاب کردن؟ -راستش....فرمانده عملیات دوست...دوست امیر علیه - بازم ربطش رو نمی فهمم؟ -خوب اونا امیر علی رو انتخاب کردن اونم من رو پیشنهاد کرده ابروی بالا پروند و گفت اینم قسمتی از شغل ماست اگه مشکلی برات پیش نمیاد میتونی قبول کنی نویسند :آذر_دالوند @mojaradan 🍁🍁🍁🍁🍁
🍁🍁🍁🍁🍁🍁 🎁 مشکلی که نیست ولی یه سری شرایط خاص داره -چه شرایطی؟ -مثلا اینکه توی چند ماه عملیات من باید اونجا باشم به خونه نیام و....و...اینکه....با امیر علی توی یه خونه باید تنها زندگی کنم یه دفعه از جا پرید و گفت؟ -چی تنها اونم با امیر علی امکان نداره بزارم مگه میشه؟چرا یه مرد رو نمیبرن اصلا؟ -خوب گروه هم زن داره هم مرد اینه که پزشکم باید زن و مرد باشه -باشه فرقی نداره من نمیزارم تو بری بهشون بگو من نمیام -ولی ..مامان .. -ولی بی ولی من چطور می تونم بزارم دخترم با یه پسر نامحرم چند ماه توی یه خونه باشه امکان نداره دریا توکه قبول نکردی؟ -نه قبول نکردم گفتم باید با شما مشورت کنم -خوبه پس خبر بده که نمیری -ولی مامان من دوس دارم برم شوکه شده سمتم برگشت و گفت: -چی ؟دوس داری بری؟آره دریا ؟ من اینطور بزرگت کردم که راحت با یه مرد تو یه خونه زندگی کنی اونم تنها اونم نامحرم آره دریا؟ -نه مامان ...منم همچین کاری رو نمی کنم ولی ...خوب.... -خوب چی هان ؟!!! -گفتن...یعنی ...چیزه... یه صیغه چند ماه میخونن که محرم باشیم با صدای دادش چشمهام رو بستم و دسته های مبل رو محکم توی دستم فشردم؟ -چی بری صیغه بشی اونم صیغه امیر علی ؟ چطور با خودت فکر کردی من قبول می کنم -مامان تورو خدا خواهش میکنم وای دریا وای معلوم هست چی داری میگی ؟ میخوای با آیندت بازی کنی ؟ به این فکر کردی بعد این مدت جواب مردم رو چی میخوای بدی؟ها ن ؟ -مامان این یه عقد ص وریه فقط برای اینکه ما راحت باشیم قرار نیست چیز دیگه ای باشه و قرار نیست کسی با خبر بشه بجز من و شما تازه امیر علی هم حاضره هر تضمینی بده دوباره عصبی شد . -بیخود کرده تضمیین اون به چه درد من میخوره اصلا گیریم همه چی درست، درد من یه چیز دیگیه -چی مامان؟ -دل وامونده تو این عشقی که به جونت افتاده ا ون هیچ نگاهی هم بهت نمی ک نه تو اینطوری دیونش شدی ، هیچ به این فکر کردی بعد این محرمیت چی به سرت میاد ، فکر کردی بعد چند ماه نزدیکش بودن چی به سرت میاد ؟ میخوای د ق مرگم کنی دختر ؟ فاصلم رو باهاش کم کردم و دستاش رو گرفتم ت وی دستم ، از عصبانیت می لرزید بوسه ای روی دستاش نشوندم و گفتم: - قربونت برم هیچی نمیشه بهت قول میدم درمانده گفت: -نکن این کارو بخدا داغون میشی عاشق تر میشی اون تورو نمیخواد سرخورده میشی اشک رو گونم جاری شد: -از این سرخورده تر نمیشم مامان نترس من میدونم امیرعلی من رو نمیخواد بیشتر دل نمی بندم قول میدم -چطور روی قولت حساب کنم ؟ وقتی چند ساله داری جلوم نابود میشی نکن دریا این کارت خود زنیه نابودی خودته پیشونیم رو روی دستاش گذاشتم: نویسنده : آذر_دالوند @mojaradan 🍁🍁🍁🍁🍁🍁