💠 گاهی بین زن و شوهر سر قضیهای مشاجره میشود و زن یا مرد به همسرش میگوید:
"مطمئنم فلان مطلب را به من نگفتی" و همسرش نیز با عصبانیت میگوید: "گفتم!"
و سر همین قضیه، بگو مگو و مشاجرهی سختی رخ میدهد.
💠 پیشنهاد میشود با یک تغییر جزئی در الفاظ خود از ایجاد مشاجره و تشدید شدن ناراحتی و عصبانیّت یکدیگر جلوگیری کنید!
مثلاً به همسرتان بگویید: "اگر فلان مطلب را گفتی شرمنده من نشنیدم." یعنی کلمهی "شرمنده نشنیدم" را بجای کلمه "نگفتی"
به کار ببرید تا همسرتان عصبانی نشده و فضای زندگی متشنّج نگردد.
💠 گاهی بین زن و شوهر سر قضیهای مشاجره میشود و زن یا مرد به همسرش میگوید:
"مطمئنم فلان مطلب را به من نگفتی" و همسرش نیز با عصبانیت میگوید: "گفتم!"
و سر همین قضیه، بگو مگو و مشاجرهی سختی رخ میدهد.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
••|📆🥀|••
زیارتگاه حضرت خدیجه سلام الله علیها
همچون سایر بقعات شریفه
در سال 1305 به دست وهابیون آل سعود
علیهم اللعنه والعذاب الالیم
ویران شد...
بازسازی رایانه ای انرا بر اساس آخرین تصاویر موجود توسط میلاد پسندیده مشاهده کنیم
#اللّهمَّعَجِّلْلِوَلِیِّڪَالفَرَج♥️
🖤•••|↫ #مـنآسـبـتے
.•°``°•.¸.•°``°•
@mojaradan •.¸ ¸.•
°•.¸¸.•°`
¸.·´¸.·´¨) ¸.·*¨)
(¸.·´ (¸·´ .·´
.
28.37M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
خودمون نفهمیم ولی بعضی وقتا تبدیل میشیم به بزرگترین دلخوشی یکی دیگه...
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
وقتی یکیرو خیلی دوستداریم زیاد مزاحمش
نشیم؛ آدما از اینکه ببیننــد همیشه براشون وقت داریم نادیده میگیرن...
دیـــدم که میگم...
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
اهل رُشـــد ڪردن باشۍ
در بیابـان ، در ڪویــر...
وحتۍدرسنگ همـ رشدخواهۍڪرد
همــــــــــــین...!
زندگۍ سَخت همـ باشد
مـا سَخـــــــت تر از آنيمـ...
.•°``°•.¸.•°``°•
@mojaradan •.¸ ¸.•
°•.¸¸.•°`
¸.·´¸.·´¨) ¸.·*¨)
(¸.·´ (¸·´ .·´
تحدیر_+جزء+دهم+قرآن+کریم+.mp3
3.74M
#تند_خوانی🌸
جزء دهم🔗
بهنیابتازشهیدمیلادحیدری🍂..
هدیهبه آستانمقدس
امامزمان(عج)🌼🌿..
بانوایاستادمعتزغلامی🎙
.•°``°•.¸.•°``°•
@mojaradan •.¸ ¸.•
°•.¸¸.•°`
¸.·´¸.·´¨) ¸.·*¨)
(¸.·´ (¸·´ .·´
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#کلیپ 🎬 #استاد_شجاعی
✘ وقتایی که به خدا پشت میکنی،
خدا با یکی از اسماش بیشتر میاد سراغت!
از همون اسم استفاده کن و دور بزن و برگرد!
.•°``°•.¸.•°``°•
@mojaradan •.¸ ¸.•
°•.¸¸.•°`
¸.·´¸.·´¨) ¸.·*¨)
(¸.·´ (¸·´ .·´
مجردان انقلابی
#آنجایی_که_گریستم 🍂 🍁 قسمت سی و چهارم ماهرخ دویده بود روي سقف بام و از داخل دریچه، تمام وجودش را گ
#آنجایی_که_گریستم
🍂 🍁 قسمت سی و پنجم
خان بابا آن روز برزخی به تمام معنا بود. کارد میزدند از استخوانش خون نمی آمد. از وقتی کدخدا دوباره به دیدنش آمده بود و یک ساعتی توی اتاقش پچ پچ میکرد، زمین و آسمان را بهم ریخته بود. نمیدانست بین آنها چه گذشته است اما هر چه بود خان بابا را حسابی طوفانی کرده بود. تا اینکه حوالی غروب خان بابا تکیده و غمگین آمده توی ايوان و لطفعلی را صدا زد. لطفعلی باغبان و دربان عمارت بود. از بچگی توی عمارت کار میکرد و امین خانواده محسوب میشد. خان بابا زیر پر و بالش را گرفته بود و انتهای عمارت خانه ایی به او و تک پسرش، روح الله داده بود. بعد از مرگ همسرش شهرزاد قصد رفتن از عمارت را کرده بود اما خان بابا راضی نشد و بالاجبار لطفعلی آنجا ماند. میگفت بعد از شهرزاد دست و دلش به کار نمیرود. لطفعلی دوان دوان خودش را به خان بابا رساند. روح الله پسرش که بیست سال سن داشت از پشت ایوان خان و پدرش را تماشا میکرد. خان لطفعلی را به داخل اتاقش برد و نیم ساعتی بیرون نیامد. وقتی که بالاخره در باز شد، لطفعلی غرق در فکر از عمارت خارج شد و به ته باغ رفت. ماهرخ در تشویش عجیبی به سر میبرد. میخواست بفهمد که چه شده اما کسی پاسخش را نمیداد. تا اینکه آخر شب، بعد از اینکه کل عمارت به خواب رفت، خان او و مادرش را فراخواند. مادرش که لاغر و ضعیف شده بود کنار تخت نشست و ماهرخ در درگاه در منتظر ماند. خان چرخی زد و روبه روی او نشست. یک لحظه ماهرخ چهره ی فرتوت و شکسته پدرش را ديد. چقدر به خاطر سیاوش پیرتر شده بود. سرگرم تماشای چهره پدرش بود که خان شروع به حرف زدن کرد :کدخدا اینجا بود. از پیش تقی خان برمیگشت. اون مردک بی خانواده به کدخدا گفته که رضا نمیده مگر به یک شرط.
مادرش با هول و بلا گفت :چه شرطی خان؟
خان سکوت عمیقی کرد و در نهایت گفت :اون پست فطرت گفته حالا که یک نفر از خانواده اش رو گرفتیم، اونم یک نفر از ما رو میخواد.
نفس ها در سینه حبس شده بود. مادرش مستاصل دوباره پرسید تقی خان چه گفته. خان آب دهانش را قورت داد و خیره شد به ماهرخ
(گفته ماهرخ رو میخواد... میخواد اونو به عقد پسرش امان الله دربیاره، فقط در این صورت رضا میده)
ماهرخ تا این را شنید در درگاه زانو زد. تمام جهان به دور سرش میچرخید و از آن چیزی که میشنید غرق در اندوه بود
.•°``°•.¸.•°``°•
@mojaradan •.¸ ¸.•
°•.¸¸.•°`
¸.·´¸.·´¨) ¸.·*¨)
(¸.·´ (¸·´ .·´
.
مجردان انقلابی
#آنجایی_که_گریستم 🍂 🍁 قسمت سی و پنجم خان بابا آن روز برزخی به تمام معنا بود. کارد میزدند از استخو
#بسم_رب_محمد
با عرض سلام خدمت دوستان و همراهان عزیز
ببخشید از مدیر محترم و شما خوبان عزیز عذر خواهی میکنم که کل پست تا آخر امروز براتون فرستادم
یک نکته ای میخواستم به استحضارتان برسانم این آخرین قسمت داستان بود که تا اینجا برام نویسنده فرستادن بقیه داستان هنوز برام ارسال نکردن شرمنده شما خوبان هستم تا دو روز منتظر میمانیم اگه بقیه رمان ارسال کردن میزاریم نکردن که داستان جدید وارد کانال میکنیم هر وقت نویسنده بقیه داستان آنجا که گریستم فرستادن ادامش میزاریم .
این بی فکری و بی نظمی ادمین کانال ببخشید.
.•°``°•.¸.•°``°•
@mojaradan •.¸ ¸.•
°•.¸¸.•°`
¸.·´¸.·´¨) ¸.·*¨)
(¸.·´ (¸·´ .·
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
••『⏳📱』••
شایسته تر از تو
زنی در این جهان نیست...
تو مادر ام ابیهایی خدیجه (س)
وفات حضرت خدیجه سلام الله علیها تسلیت باد...
.•°``°•.¸.•°``°•
@mojaradan •.¸ ¸.•
°•.¸¸.•°`
¸.·´¸.·´¨) ¸.·*¨)
(¸.·´ (¸·´ .·´
.
مجردان انقلابی
🌹🍃💫بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ💫🍃🌹 ۞فَاقْرَءُوا مَا تَيَسَّرَ مِنَ الْقُرْآنِ۞ «هر قدر می
بچه ها لطفا حتما این لیست ببینید اونی که قلب قرمز کنارش دارن اون بزرگواران برداشتن لطفا دوباره برندارید خیلی بزرگواران تکراری برداشتن لطفا تصحیحش کنید واقعا آدم بعضی وقتها نیاز به نت پرسرعت داره کندترین و لاک پشتی ترین پیش میره حکایت امروز من همیشه خوب و پر سرعت الان که نیاز ممبرمی دارم به نت پر سرعت تا این ختم قرآن ثبت کنم نت کندترین حالت خودش برام میاورد و نشان میده ☺️
شما اعلام کنید من سر فرصت ثبت میکنم
فقط تکراری نباشه ممنون میشم
.•°``°•.¸.•°``°•
@mojaradan •.¸ ¸.•
°•.¸¸.•°`
¸.·´¸.·´¨) ¸.·*¨)
(¸.·´ (¸·´ .·´
مجردان انقلابی
🌹🍃💫بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ💫🍃🌹 ۞فَاقْرَءُوا مَا تَيَسَّرَ مِنَ الْقُرْآنِ۞ «هر قدر می
#بسم_رب_محمد
با عرض سلام از دوستان خوبم که در ختم قرآن شرکت کردن کمال تشکر دارم الهی به حق حضرت خدیجه و دخترشان حضرت زهرا به زودی زود حاجت روا بشن و مجردها کانال هم ازدواج بدون پشیمانی داشته باشن
و همچنین از بزرگوار کاربر یا ابا صالح مهدی ادرکنی هم کمال تشکر دارم که ختم قرآن در گروهشون قرار داده بودن الهی همه کسانی که در گروهشون شرکت کردن و خودشون هم عاقبت بخیر و حاجت روا باشن زیر سایه حضرت محمد
.•°``°•.¸.•°``°•
@mojaradan •.¸ ¸.•
°•.¸¸.•°`
¸.·´¸.·´¨) ¸.·*¨)
(¸.·´ (¸·´ .·´
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#روز_خود_را_با_قران_شروع_کنید
#یک_فنجان_آرامش
.•°``°•.¸.•°``°•
@mojaradan •.¸ ¸.•
°•.¸¸.•°`
¸.·´¸.·´¨) ¸.·*¨)
(¸.·´ (¸·´ .·´
#قرار_عاشقی
#سلام_ارباب_دلم
#حسین_جانم
ما روزہ دارها همہ یاد لب توئیم
اے تشنہ لب تر از همۂ تشنہ ها حسین
«هنگام افطار با سلام بر ارباب
روزہ خود را منور ڪنید»
"السلام علیڪ یا ابا عبد اللہ الحسین"
.•°``°•.¸.•°``°•
@mojaradan •.¸ ¸.•
°•.¸¸.•°`
¸.·´¸.·´¨) ¸.·*¨)
(¸.·´ (¸·´ .·´
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
••|💚🦋|••
#السلام_ایها_غریب
ســلام غــریب عالم
ســلام فــراموش شــده دلها
ســلام تنها دلیل تپش قلب زــمین
صبح ات بخـیر زنـدگی...
جــان دلــم...
عشّاق در آرزوی رویت تا چند...؟
سرگشته و آشفته چو مویت تا چند...؟
بنما رخ و آسوده بفرما همه را
آخر خلقی در آرزویت تا چند...؟
مولاجانم
گفتم چرا قلبم دگر بر تار زلفت گير نيستــ
سر بر زمين افكند و گفت خود كرده را تدبير نيستــ...
#اللّهمَّعَجِّلْلِوَلِیِّڪَالفَرَج♥️
.•°``°•.¸.•°``°•
@mojaradan •.¸ ¸.•
°•.¸¸.•°`
¸.·´¸.·´¨) ¸.·*¨)
(¸.·´ (¸·´ .·´
#انچه_مجردان_باید_بدانند
#قسمت_اول
✅نکاتی که افراد مجرد باید بدانند 👇
👇
🔹به افراد #مجرد توصیه میشود:
▫️ـ از برقراركردن روابط ناموفق و غیرعملی اجتناب كنید و مراقب گزینههای نامناسبی كه به شما پیشنهاد میشود یا شما به دیگران پیشنهاد میكنید، باشید. در این میان (گزینهها) افرادی میتوانند اهل بدرفتاری باشند یا جزو كسانی باشند كه نمیتوانند یا نمیخواهند دنبال تعهد واقعی باشند. #انتخاب با شماست.
▫️ـ از آمادگی احساسی و هیجانی خود مطمئن شوید. اگر از قبل روابطی داشتهاید كه هنوز با آن مشغله ذهنی دارید پس برای یك رابطه ماندگار هنوز آماده نیستید. همچنین بدانید در هر مقطعی از زندگی یك نفر هست كه به شما علاقهمند شود و به شما نیاز بیشتری داشته باشد تا شما به او. نباید فقط صرف نیاز طرف مقابل «درگیر» رابطه با وی شوید.
▫️ـ روی ارزشهای اصلی خود تمركز كنید. به صفات، خصوصیات و رفتارهایی كه طرف مقابلتان حتما باید داشته باشد فكر كنید. شاید صداقت، وفاداری، قابل اعتماد بودن، دلسوزی و شوخطبعی برای شما ارزشمند باشد.
#ادامه_دارد
.•°``°•.¸.•°``°•
@mojaradan •.¸ ¸.•
°•.¸¸.•°`
¸.·´¸.·´¨) ¸.·*¨)
(¸.·´ (¸·´ .·´
51.79M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎞 فیلم『 #انفرادی
ژانر: کمدی،احتماعی
#قسمت_دوم
.•°``°•.¸.•°``°•
@mojaradan •.¸ ¸.•
°•.¸¸.•°`
¸.·´¸.·´¨) ¸.·*¨)
(¸.·´ (¸·´ .·´
1_3964251248.mp3
1.19M
.#فایل_صوتی
⭕️ گل داخل در منجلاب 🥀
شنیدی میگن دختر خوشگل
به درد تو نمی خوره ؟؟ 🤔
👤 #احسان_حکمتی_فر •.
.•°``°•.¸.•°``°•
@mojaradan •.¸ ¸.•
°•.¸¸.•°`
¸.·´¸.·´¨) ¸.·*¨)
(¸.·´ (¸·´ .·´
✅ریشه بیشتر مشکلات همسرداری :
1-ناتوانی زوجها در برقراری ارتباط سالم و گوش دادن صادقانه به همدیگر + قضاوت کردنهای زودهنگام .
2-درگیر شدن در رفتارهای منفی و آزار دهندهی متقابل و کوه ساختن از کاه ، اغراق در اشتباهات همسر و نادیده گرفتن اشتباهات خود .
3-افتادن در دام تحریفهای شناختی و افکار منفی و یا حتی بر اساس خرافات عمل کردن .
4-ناتوانی در مذاکره و گفتوگوی سازنده برای حل مسایل زناشویی که اغلب با پرخاشگری و طئنه و دعوا خاتمه پیدا می کند .
5-درگیر شدن در فرایند حمله و حملهی متقابل است که موجب برانگیخته شدن خشم و پرخاشگری متقابل میشود که تجربه نشان داده که شروع مشکلات بزرگتری چون طلاق از همین عوامل خواهد بود . مشخصات اصلی و ریشه ای زوجهای مشکل دار :
آنها به جای بیان صریح ، صادقانه و محترمانه ی احساسات، خواستهها و نیازهای خود، یا با این خواستهها حمله میکنند، یا آنها را به شکل غیرمستقیم و ناسالم بیان میکنند که نه تنها به برآورده شدن این خواستهها کمکی نمیکند، بلکه موجب تشدید تعارض نیز میشود.
✨⃟ ⃟🌈•> #مـشاوࢪھ
.•°``°•.¸.•°``°•
@mojaradan •.¸ ¸.•
°•.¸¸.•°`
¸.·´¸.·´¨) ¸.·*¨)
(¸.·´ (¸·´ .·´
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#پویا_نمایی
💎 كُلُوا وَاشرَبُوا ولا تُسرِفُوا إنَّهُ لايُحِبُ المُسرِفين
بخوريد و بياشاميد ولى اسراف نكنيد كه خداوند اسراف كاران را دوست نمى دارد.
📖 سوره ی اعراف آیه ی ۳۱
.•°``°•.¸.•°``°•
@mojaradan •.¸ ¸.•
°•.¸¸.•°`
¸.·´¸.·´¨) ¸.·*¨)
(¸.·´ (¸·´ .·´
AUD-20220518-WA0019.mp3
4.07M
#تند_خوانی🌸
جزء یازدهم 🔗
بهنیابتازشهید مقدادمهقانی🍂..
هدیهبه آستانمقدس
امامزمان(عج)🌼🌿..
بانوایاستادمعتزغلامی🎙
.•°``°•.¸.•°``°•
@mojaradan •.¸ ¸.•
°•.¸¸.•°`
¸.·´¸.·´¨) ¸.·*¨)
(¸.·´ (¸·´ .·´
26.93M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
یکی از مهم ترین چالش های ما
اینه که تو مراکز خرید و پاساژ ها
چطوری امر به معروف
و نهی از منکر کنیم⁉️🤔
آیا باید به همه تذکر بدیم
یا در حد توان⁉️
اصلا جایی که داخلش
گناه میشه بریم یا نریم⁉️
یه آدم منتظر امام زمان (عج)
بازار رفتنش چجوریه⁉️
#بی_تفاوت_نباشیم
.•°``°•.¸.•°``°•
@mojaradan •.¸ ¸.•
°•.¸¸.•°`
¸.·´¸.·´¨) ¸.·*¨)
(¸.·´ (¸·´ .·´
مجردان انقلابی
#آنجایی_که_گریستم 🍂 🍁 قسمت سی و پنجم خان بابا آن روز برزخی به تمام معنا بود. کارد میزدند از استخو
#آنجایی_که_گریستم
🍂 🍁 قسمت سی و ششم
🖌️ حاء_رستگار
مجید در راه برگشت تکیه داده بود به صندلی اتوبوس و غرق در فکر بود. از شوق دیدن محبوبه وجودش لبریز بود. یک آن که خیال محبوبه زده بود به سرش تصمیم گرفته بود کار را رها کند و برگردد اما وقتی یاد دستمزد و آن لباس محلی ترمه دوزی توی بازار سرپوش می افتاد از تصمیمش برمیگشت و ادامه میداد. حالا درست است که یک هفته محبوبش را ندیده اما در عوض آن لباس صورتی در کوله اش بود و خرسند بود برای تاب آوردنش
سر راه قبل اینکه به خانه برسد کمی شیرینی محلی خرید و جلوی آینه شکسته مغازه اکبر دستی به موهایش کشید و خاک لباس هایش را گرفت. بعد با سرعتی تند به سمت خانه پرواز کرد. احساس میکرد قلبش در حال تپش سریعی بود. چقدر دلش برای محبوبه تنگ شده بود. نمیتوانست تصور کند که اینچنین به او وابسته شده باشد.
به خانه که رسید پشت در مکثی کرد و آرام در را باز کرد. لبخندش کش آمده بود که متوجه شد کسی در خانه نیست. تمام خانه را گشت. گمان برد محبوبه حتما رفته سراغ زنی از محلیان. توی ذوقش خورده بود. اما بیرون زد و توی جنگل دنبال محبوبه گشت. نیم ساعتی همه جا را گشت و دست آخر رفت خانه ملاهادی. زری خانم که گفت تمام این یک هفته رفته بوده رشت تا به دخترش سر بزند دل مجید ترکید. تمام راه را دوید. رسید در خانه گیلان خاتون و در را محکم کوبید. گیلان خاتون معترض دم در آمد و گفت :چی شده؟ چه خبرته مجید آقا؟
مجید به صورت گنگ و با صدای گرفته ایی که از ته حلقش می آمد محبوبه محبوبه کرد. گیلان خاتون گفت ندیده اش و خبری ندارد. گفت لابد رفته توی جنگل سبزی تازه جمع کند. مجید مکث نکرد. دوید توی جنگل. همه جا را گشت. محبوبه را گنگ صدا میزد و فریاد میکشید. داشت از ترس میمرد. اما خبری نبود. نزدیک چشمهٔ که رسید زانو زد و سرش را یکباره کرد توی آب. نمیدانست باید چه کند. زنش را کجا جستجو کند. اشک از چشم هایش روانه شده بود. برخواست به سمت خانه حرکت کرد که کنار بوته ی گل های قرمز گردنبند صدفی محبوبه را یافت. بند گردنبند پاره شده بود و صدف میان خاک ها افتاده بود. بند دل مجید پاره شد. حدس زد که اتفاق بدی افتاده. گردنبند را چنگ زد و دوید طرف خانه. میخواست برود شهر تا بلکه بتواند به امنیه ایی، کسی خبر گم شدن زنش را بدهد.
از خانه که بیرون زد ایلما را در خانه دید. ایلما با چشمانی گریان شروع کرد به حرف زدن
.•°``°•.¸.•°``°•
@mojaradan •.¸ ¸.•
°•.¸¸.•°`
¸.·´¸.·´¨) ¸.·*¨)
(¸.·´ (¸·´ .·´
#آنجایی_که_گریستم
🍂 🍁 قسمت سی و هفتم
ایلما :سه نفر بودن آقا مجید. من آمده بودم دنبال محبوبه که به اش بگویم آن روسری قرمزش را شب به من بدهد. آخر خواستگاری داشتیم. اما تا رسیدم نزدیک چشمه دیدم محبوبه افتاده روی زمین و سه مرد داشتند به زور میکشیدنش روی زمین و میبردندش. راستش ترسیدم. هول کرده بودم. انگار تمام بدنم یخ زده بود. نمیتوانستم تکان بخورم. فقط شنیدم یکی از آن مرد ها که پیر بود داد میزد که بی آبرویش کرده است و او را هم مثل مادرش بدبخت میکند. به گمانم پدر محبوبه بود. تا آمدم به کسی بگویم محبوبه را توی ماشین کردند و بردند. راستش از دیروز تا الان نتوانستم لب باز کنم. میترسم مادرم مرا بکشد. که چیزی نگفتم.
مجید که اینها را شنید زانو زد روی زمین
نمیدانست با این بلایی که سرش آمده چه باید بکند.
ایلما کنار مجید روی زمین نشست و گفت تو رو خدا به مادرم چیزی نگید. منو بیچاره میکنه
مجید چشم هایش را روی هم گذاشت و ایلما رفت.
اشک از چشم هایش باریدن گرفت. حالا باید کجا او راپیدا میکرد.
ذهنش رفت سمت ملاهادی. او حتما میدانست خانواده محبوبه کجا هستند. برای همین بدون معطلی تمام راه را دوید. گردنبند صدفی محبوبه را در مشتش گرفته بود و تمام راه را گریه میکرد
.•°``°•.¸.•°``°•
@mojaradan •.¸ ¸.•
°•.¸¸.•°`
¸.·´¸.·´¨) ¸.·*¨)
(¸.·´ (¸·´ .·´