eitaa logo
مجردان انقلابی
14.8هزار دنبال‌کننده
8.6هزار عکس
9.7هزار ویدیو
183 فایل
#آتش_به_اختیار یک عده جوون انقلابی 🌷 فقط جهت تبلیغات پیام دهید 👇 @mojaradan_bott متخصص عروسی مذهبی 🔰کپی مطالب باصلوات آزاد🔰 t.me/mojaradan 👈آدرس تلگرام sapp.ir/mojaradan 👈آدرس سروش eitaa.com/mojaradan 👈 آدرس ایتا
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سبحان الله از اینهمه عظمت و شکوه خلقتِ خدا از این ابهت و جذابیتِ آفرینش خدا از این مطلب دانستنی عجیب ! و از این صدای محکم و رسا که جلال و جبروت خدارو برای ما توضیح میده❗ تا مغز استخون این صدا تیر می کشه! 🤏 با بزرگترین جاندار روی زمین و بزرگترین قلب جهان آشنا شید ☝️ @mojaradan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
••🌼•• چه غریبانه رمضان بی حضور تان اغاز شد آقا جان پس کدام سحر؟ کدام افطار؟ کدام عید؟ آقا جان... رمضان بی ظهور شما؟ رمضان نمی شود اللهم عجل لولیک الفرج 💛↝ @mojaradan
✅ ده نکته برای اولین جلسه 1- دقت کنید شخصی که برای انتخاب می کنید، آیا شخصیت اجتماعی است؟ یعنی مجموعه حرکات، رفتارها، آداب معاشرت و برخورد اجتماعی اش با عقاید شما همخوانی دارد یا خیر؟ اگر همخوانی وجود داشت، تحقیقات جزئی در مورد خانواده اش به عمل آورید و خانواده او را با خانواده خود از لحاظ اقتصادی و اجتماعی مقایسه کنید، اگر در یک ردیف بودید، به خواستگاری بروید یا اجازه دهید به خواستگاری تان بیایند. 2- در مراسم خواستگاری، زیباترین لباس های تان را به تن کنید و پوششی مناسب داشته باشید چرا که اولین دیدارها همیشه در اذهان باقی می ماند. در تمام طول مراسم خواستگاری، متانت و وقار باید از ناحیه هر دو خانواده مراعات شود 3- هنگام صحبت کردن فرد مورد نظرتان، سراپا گوش باشید و دقت لازم را به عمل آورید تا مطالب گفته شده را بهتر بتوانید به خاطر بسپارید و هنگامی که خودتان صحبت می کنید نیز سعی کنید سنجیده حرف بزنید. 🙂😂 ╭┈────『💚🕊』 ╰┈➤@mojaradan
🔸 دعای روز یازدهم ماه مبارک رمضان | چهارشنبه ۲۴ فروردین ۱۴۰۱ 🆔 @@mojaradan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✅ فرو بردن خشم و عصبانیت ✍️حجت الاسلام والمسلمین رنجبر: شما مغازه‌های کیف فروشی زنانه را دیده‌اید که چقدر قشنگ کیف‌ها در آنجا آویزان شده‌اند، اما در آن را که باز می‌کنید، می‌بینید داخل آن پر از کاغذ و روزنامه باطله است. وقتی شما کاغذهای باطله را بیرون می‌ریزید، کیف‌ها هم از آن قواره و شکلی که دارند می‌افتند. 👌ولی وقتی که همین کاغذهای باطله را مچاله می‌کنید و در کیف فرو می‌برید، کیف شکل می‌گیرد. خشم و عصبانیت هم زباله زندگی است، وقتی آن را بیرون می‌ریزیم و بروز می‌دهیم خودمان زشت می‌شویم و از قیافه انسانی می‌افتیم، دیده‌اید کسی که عصبانی می‌شود چهره‌اش زشت می‌شود ولی وقتی همین خشم را به خاطر خدا فرو می‌برید شمایل انسانی پیدا می‌کنید. اَللّهُــــمَّ_عَجـِّــل_لِوَلیِّــــکَ_الفَـــــرَج🎋 ❥•🌻•ʝσiŋ🦋↯↷ «@mojaradan
بڪ‌گراندتو‌ خـوشگل ‌ڪن💓 * ¦🏟¦⇢ ¦🌙¦⇢ @mojaradan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
مجردان انقلابی
#مکیال_المکارم 🔴مطالعه کتاب شریف مکیال المکارم؛ کتابی که به سفارش امام زمان ارواحنافداه نوشته شد .
🔴مطالعه کتاب شریف مکیال المکارم؛ کتابی که به سفارش امام زمان ارواحنافداه نوشته شد ...‌ ✅یک دقیقه به یاد مهدی فاطمه زهرا سلام الله علیهما ..‌.. 💎مطالب و معارفی از کتاب شریف " مکیال المکارم " پیرامون معرفت و شناخت نسبت به امام زمان ارواحنافداه 📍قسمت سی و سوم : 💠شباهت به اسماعیل.... خدای تعالی ولادت ایشان را بشارت داد، چنانچه میفرماید: 💥فبشرناه بغلام حلیم💥 خدای تعالی ولادت حضرت قائم علیه السلام را نیز بشارت داده اند و همینطور سایر انبیا و اوصیا... برای جناب اسماعیل چشمه زمزم از زمین جوشید، برای حضرت ولیعصر ارواحنا فداه نیز دوازده چشمه خواهد جوشید ... جناب اسماعیل گوسفند چرانی میکردند، روایتی نیز به این مضمون وارد شده که امام عصر ارواحنافداه با لباس پیامبر صلی الله و علیه و اله و عصای آن حضرت به هیبت چوپان وارد مدینه می شوند. جناب اسماعیل در برابر امر خدا تسلیم بود (در ماجرای قربانی شدن). امام زمان علیه السلام نیز تسلیم امر الهی میباشند. 💠شباهت به اسحاق.... خدای تعالی پس از اینکه ساره از بچه دار شدن نا امید شد ولادت ایشان را بشارت داد، وجود مقدس امام عصر ارواحنافداه را نیز پس از آنکه مردم از ولادتش مایوس شدند، بشارت آمدنش را دادند. 💠شباهت به لوط.... فرشتگان برای یاری جناب لوط نازل شدند، از بدو ولادت حضرت قائم علیه السلام ملائکه در خدمتشان و یاری کننده اشان هستند. لوط از بلاد فاسقین بیرون رفت، حضرت قائم علیه السلام نیز همین کار را میکنند. 💠شباهت به یعقوب.... خدای تعالی پس از مدتی پریشانی و پراکندگی را از یعقوب رفع کرد و برای حضرت ولیعصر ارواحنافداه پس از مدت طولانی تری این پراکندگی ها جمع خواهد شد. یعقوب برای یوسف ٱنقدر گریست که چشمانش سفید شد، در زیارت ناحیه امام زمانمان می فرماید: "ولابکین علیک بدل الدموع دما" یعنی به جای اشک بر تو خون میگریم.. 📚 مکیال المکارم ▫️دل ها همه منتظر برای فرج است در نای بنفشه ها نوای فرج است ▫️ذکری که حجاب غیب از او می گیرد ای عاشق منتظر، دعای فرج است 📍با مرور کتاب مکیال‌المکارم با ما همراه‌باشید. . ✨ 💚 الّلهُمَّ عَجِّلْ لِوَلِیِّکَـ الْفَرَج🤲 💚💫 @mojaradan
❇️ آداب ماه رمضان... _☀️ 🌤 ⛅️ ☁️_ @mojaradan ♥️
👤 انسان شناسی ۵ @mojaradan⠀ ⠀⠀⠀⠀⠀⠀⠀
AUD-20220329-WA0009.mp3
11.7M
۵ ⚡️مگر نمی‌گویند اصلی‌ترین کلید حل تمام مشکلات انسان، خودشناسی‌ست؟ پس چرا بسیاری از ما، هرچه برای فراگیری این مباحث، وقت می‌گذاریم، باز هم تغییر قابل توجهی در زندگی‌مان احساس نمی‌کنیم؟! ✘ چرا حال دل خودمان، آن روزها که بسیار کمتر خود را می‌شناختیم، بارها بهتر از امروز بود؟! ✘ @mojaradan ⠀ ⠀⠀⠀⠀⠀⠀⠀
مجردان انقلابی
*🍀﷽‌🍀 رمـان #نــگـــــاه‌خـــــــــــدا 👀🕋 #پارت۱۹ 📜 عاطفه طبق معمول نشست کنار شهیدش و زیر لب زم
*🍀﷽‌🍀 رمـان 👀🕋 ۲٠ 📜 رفتم توی اتاقم شماره مادر جونو گرفتم - الو مادر جون خوبین؟ مادرجون: واییی سارا مادر،ما که از دلشوره مردیم - ببخشید مادرجون گوشیم شارژش تمام شده بود یادم رفته بود بزنم به شارژ مادر جون: دخترم چرا یه سر نمیزنی خونه ما ،از من دلخوری - الهی فداتون بشم این چه حرفیه ،دانشگاه دارم بعد اینقدر خستم که جایی نمیرم اصلا مادر جون: سارا جان فردا میتونی بیای خونمون - چیزی شده؟ مادر جون : نه مادر کارت دارم - چشم شنبه بعد دانشگاه میام مادر جون : قربونت برم پس منتظرتم - باشه ،به اقا جون سلام برسونین ،خداحافظ وااییی میدونستم چیکارم داره ،باز میخوان همون حرفای قبلو بزنن فردا جمعه بود و دلم نمیخواست جایی برم ،تصمیم گرفتم یه کم اتاقمو تمیز کنم و دستی به خونه بکشم بابای بیچارم هم هیچی نمیگفت بابت خونه اینقدر تمیز کردن خونه سخت بود که بدون شام رفتم اتاقم خوابیدم صبح به زور از خواب بیدار شدم که برم دانشگاه ،بلند شدم یه دوش گرفتم لباسامو پوشیدم موهامو با سشوار خشک کردم مقنعه امو سرم کردم موهامو مدل هوایی زدم یه کم آرایش کردم رفتم پایین یه لقمه واسه خودم درست کردم که تو راه بخورم به دانشگاه رسیدم ماشین و پارک کردم پیاده شدم وارد محوطه دانشگاه شدم احساس میکنم همه دارن منو زیر چشمی نگاه میکنن نمیدونستم چرا یه دفعه دیدم یه دختری اومد جلوی من &: سلام اسم من مرجانه - سلام درخدمتم ( مرجان ،همکلاسیم بود ولی اسمشو هنوز نمیدونستم ،من زیاد ازش خوشم نمیاومد،همیشه دورو بره یاسریه ،ظاهرش هم که ،یک کیلو مواد مالیده بود به صورتش ،مانتوش اینقدر تنگ بود و کوتاه بود نگاه همه رو به خودش جلب میکرد ،همیشه هم از حراست بهش گیر میدادن) مرجان: چرا پویا دوروبرت میچرخه ؟ - هااا، پویا دیگه کدوم خریه ؟ مرجان: خر خودتی دختر همونی که چند روز پیش داخل کافه اومد پیشت - آها یاسری و میگی،من اصلا نمیخوام سر به تنش باشه مرجان : عکسایی رو که فرستادم دیدی - تو فرستاده بودی؟ مرجان: اره ،قشنگ بودن نه؟ - به چه منظور این عکسارو برای من فرستادی؟ مرجان: هیچی همینجوری خواستم بدونی طرفت کیه - اول اینکه من خودم میدونم طرفم کیه ،دومم الان چرا تو اینقدر ناراحتی مرجان: من ۷ سالن که با پویام پویا قول ازدواج داده به من نمیدونم چرا یه مدتیه که میگه پشیمون شدم ،اونم از وقتیه که تو اومدی سر راهش - چه مسخره ،خودت عکس فرستادی ندیدی عکسارو؟ اصلا خودت تو عکس نبودی چرا؟ ( همین لحظه یاسری وارد محوطه شد از کنارمون داشت رد میشد) مرجان : سلام پویا جان خوبی ( یاسری هم بدون هیچ حرفی رفت) صورت مرجان مثل باروت بود اونم به سمتم با عصبانیت مرجان: ببین دختره ناز نازی، به تو هیچ ربطی نداره که من کجا بودم و چیکار میکنم، دفعه اخرت باشه رفتی سمت پویا ،وگرنه .... - ( زدم به شونه اش ) برو بابا ،فک کردین همه مثل خودتون اشغال و یه بار مصرفن؟ از کنارش رد شدم و رفتم داخل کافه رفتم یه جای خلوت پیدا کردم نشستم بعد ده دقیقه یه دختره دیگه ای اومد سمتم نشست کنارم ( این دیگه چه خط و نشونی دارم واسم) سلام ،اسمم منیژه است ،میخواستم بگم مرجان دختر خطرناکیه ،عکس تو رو پویا رو بین دانشجو ها پخش کرده گفته اون شب تو هم همراهش بودی مواظب خودت باش ،من برم بیاد ببینه اومدم پیش تو پدرمو درمیاره* ✍🏻فــــاطـــــمــه‌.ب @mojaradan
*🍀﷽‌🍀 رمـان 👀🕋 ۲۱ 📜 یا خدااا اینا دیگه از چه قماشن دیدم روی یه میزی چند تا دختر نشستن دارن به گوشی شون نگاه میکنن یع چیزایی میگن رفتم کنار میزشون گوشی رو از دستش گرفتم & هوووی دیونه چه غلطی میکنی ( واااییی باورم نمیشد چی میبینم ،عکس من با یاسری در کنار مهمونیاشون) داشتم سکته میکردم ،اگه بابا این عکسو ببینه اصلا نمیدونم باورش میشه یا نه نمیدونم با چه سرعتی رسیدم کلاس یاسری یه گوشه با چند تا رفیقاش نشسته بود مرجانم مثل همیشه داشت خود شیرینی میکرد جلوش رفتم رو به روی مرجان ،اشک از چشمام میاومد مرجان از جاش بلند شد ،زدم زیر گوشش یاسری هاج و واج نگاه میکرد - دختره بیشعور ،فکر کردی منم مثل خودت کثیف و تن فروشم ،من آبروم و از تو جوب نیاوردم که با کارای احمقانه تو بخوام به تاراج بزارمش رومو کردم سمت یاسری : ببین پسره کثافت واسه آخرین بار کنار این دختره بهت میگم که فکر نکنه ازت خوشمم میاد ،دفعه اخرت باشه اومدی سمتم از کلاس زدم بیرون ،صدای داد و بیداد مرجان و یاسری و میشنیدم مستقیم رفتم سمت دفتر مدیر دانشگاه ،همه چیزو گفتم تو این مدت گذشت،اونا هم گفتن حتما برخورد میکنن اون روز کلاس رو بیخیال شدم ورفتم سوار ماشین شدم ،توی راه یادم اومد که باید برم خونه مادر جون ...وااایی دیگه تحمل حرفای مادرجونو نداشتم ،ولی مجبور بودم که برم رسیدم خونه مادر جون زنگ درو زدم در که باز شد با دیدن حیاط خونه یاد و خاطره مامانم زنده شد ،خاله زهرا هم بود خاله زهرا: سلام سارا جان خوش اومدی مادر جون اومد تو حیاط بغلم کرد: سلام مادر خوبی ؟ - سلام مرسی شما خوبین مادر جون: بیا عزیزم اینجا بشین - چشم مادرجون: سارا جان درس و دانشگاهت خوبه؟ ( بغضمو قورت دادم) بله خوبه هوا سرد بود ولی من هنوز درونم آتیش بود مادر جون : سارا جان چند شب پیش خواب مامان فاطمه رو دیدم - چه خوب ،منو که فراموش کرده ،لااقل جای شکرش باقیه که هنوز شما رو فراموش نکرده خاله زهرا: ععع سارا این حرفا چیه میزنی - مگه دروغ میگم ،شما چه میدونین حال این روزامو مادر جون بغلم کرد: الهی دورت بگردم چیشده - از گوشه های چشمم اشک میاومد: چیزی نیست درست میشه* ✍🏻فــــاطـــــمــه‌.ب ادامـــــــه. دارد..... @mojaradan
1_1087107368.mp3
11.58M
「‌‌‌‌ 𝓗𝓪𝓭𝓲𝓼 𝓢𝓽𝓸𝓻𝔂 」 - ۳۵ - ریز شدن در رفتارهای دیگران - مُچ‌گیری -سخت‌گیری - اشتباهات دیگران را به رویِشان آوردن - سرزنش‌گری و .... ▪️درست در مقابلِ صفت (خود را به نفهمیدن زدن) قرار دارد. 🎈 اهل تغافل، نرم‌اَند و جذب بالایی دارند، و آنانکه ازاین صفت خالی‌اَند؛ هرقدر هم اهل ارتباطات زیادی باشند؛ محال است قدرت جذب بالایی داشته باشد. ✗ - 🤍•‌‌‌‌‌‌‌‌¦➺ ـ ـ ـ ـ ــــــــــ•●•ـــــــــــ ـ ـ ـ ـ 𝓶𝔂 𝓬𝓱𝓷𝓵 ↷ 🦢•¦➺@mojaradan
🍃قربانت شوم! تو که تنها عدل نداری، فضل هم داری و من هر جا که باشم به خانۀ فضل تو پناه می‌برم. 🍃می‌خواهم از تو فرار کنم امّا هر چه می‌دوم و می‌گردم، جایی را نمی‌یابم که در برابر غضبت، پناهم باشد و باز به دامان تو بازمی‌گردم و به ریسمان رحمت و مغفرت تو چنگ می‌زنم. 🍃من بندۀ فراری‌ام: از تو به تو؛ از غضبت به مغفرتت؛ از عِقابت به کرمت و من گمانی جز این ندارم که تو بنده‌هایی را که از عدلت به فضلت پناه می‌آورند، پناه می‌دهی و آنها را به عدالت‌خانۀ خویش بازنمی‌گردانی. 🍃 گمان من همیشه همین بوده و می‌‌دانم از کسانی که به تو گمان خوش دارند، خواهی گذشت. 📚قصّۀ من و خدا "قصّۀ واژه‌هایی که بوی ابوحمزه گرفتند" ۸ @mojaradan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔴 💠 در مراسم عروسی، در گوشه‌ی سالن تنها نشسته بود که داماد جلو آمد و‌ گفت: سلام استاد آیا منو می‌شناسید؟ معلّم بازنشسته جواب داد: خیر عزیزم فقط می‌دانم دعوتی از طرف داماد هستم. داماد گفت: چطور آخه مگه میشه منو فراموش کرده باشید؟! یادتان هست سال‌ها قبل، گران قیمت یکی از بچه‌ها گم شد و شما فرمودید که باید جیب همه‌ی دانش‌آموزان را بگردید و گفتید همه باید رو به دیوار بایستیم و من که ساعت را دزدیده بودم از ترس و خجالت خیلی ناراحت بودم که آبرویم را می‌برید، ولی شما را از جیبم بیرون آوردید و تفتیش جیب بقیه‌ی دانش‌آموزان را تا آخر انجام دادید و تا پایان آن سال و سال‌های بعد در اون مدرسه هیچ کس موضوع ساعت را به من نسبت نداد و خبردار نشد. استاد گفت: باز هم شما را نشناختم! ولی واقعه را دقیق یادم هست. چون من موقع تفتیش جیب دانش‌آموزان را بسته بودم. 💠 گاه با تغافل از خطاهای طبیعی یکدیگر، زمینه‌ی رشد و تربیت را در خود و همسرمان ایجاد کنیم. تغافل، عامل مهمی در تکریم همسرتان و محبوبیّت و عزّت شماست. 💠 با مچ‌گیری، زمینه‌ی دروغگویی و مخفی‌کاری را فراهم می‌کنیم و روابط ما در خانه سرد می‌شود. امّا تغافل به‌جا، محیط خانه را به پناه‌گاهی امن برای اهل خانه تبدیل می‌کند. @mojaradan