eitaa logo
مجردان انقلابی
14.8هزار دنبال‌کننده
8.6هزار عکس
9.7هزار ویدیو
183 فایل
#آتش_به_اختیار یک عده جوون انقلابی 🌷 فقط جهت تبلیغات پیام دهید 👇 @mojaradan_bott متخصص عروسی مذهبی 🔰کپی مطالب باصلوات آزاد🔰 t.me/mojaradan 👈آدرس تلگرام sapp.ir/mojaradan 👈آدرس سروش eitaa.com/mojaradan 👈 آدرس ایتا
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
مجردان انقلابی
🔴توهین صفحه رسمی تیم ملی فوتبال آمریکا به ایران 🔹وقتی قعر جدول هستیم آرم الله در پرچم باشد ولی بال
حالا که آمریکایی‌ها پرچم ایران رو تغییر دادن، ماهم پرچم آمریکا رو حسینیه میکنیم☺️🤲🏾🤣. - -----------------❁------------------ @mojaradan
دانستنی های 💞️ موفقیت در یک ازدواج زمانی حاصل می‌شود که هرکسی به این واقعیت پی‌ببرد که نیازهای شریکش حداقل به اهمیت نیازهای خودش است!! 👈 شما ازدواج نمی‌کنید تا بی‌مسئولیت باشید، بلکه ازدواج می‌کنید چون فکر می‌کنید آن‌قدر بالغ شده‌اید که بتوانید همزمان نیازهای خود و یک فرد دیگر را برطرف کنید. 👈 اگر قرار باشد در یک رابطه فقط نیازهای یک نفر برآورده شود؛ یا یکی بر دیگری مقدم دانسته شود، این زندگی خیلی زود به شکست می‌انجامد !! @mojaradan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بلوبیم⭕️فریب افکار عمومی 💯فیلم رو حتما نگاه کنید💯 🔴 در اینده توسط این پروژه امام زمان قلابی می‌سازند و بسیاری از مردم را گمراه میکنند⚠️‼️ 🔴 👈 (قسمت یک، پارت دو) آن ها در کوچکترین کار های خود نیز هدف های مخفی دارند☝️😳 آن ها در فیلم هایی مانند ادیسه ،سری پیشتازان فضا،روز استقلال و ... مقابله با را نشان میدهند و درواقع این مربوط به گام دوم پروژه بلوبیم است که طی این مرحله نمایش فضایی بسیار عظیمی توسط هواپیما های بسیاری در ارتفاع بالای هفتاد تا هشتاد مایلی ایجاد میشود در این نمایش عظیم و البته با عنوان حمله فرازمینی ها به زمین کشور های جهان توسط نیرو های ❌ اشغال خواهد شد و البته بهانه خوبی است. 🔴مهم ترین هدف آن ها از ایجاد نابودی اعتقادات و و سایر ادیان است!☝️⭕️ آن ها میخواهند فقط یک دین ثابت با رهبری در# جهان🌎 وجود داشته باشد و با سلاح قدرتمند و 💢که امروزه بسیار در آن پیشرفت کرده اند مردم را به سمت خود بکشانند! امروزه علم تبدیل به دین شده(ساینیسیسم) دانشمندان حکم را برای مردم دارند هر مطلب و عنوانی که نام دانشمند معروفی بر روی آن باشد مورد قبول مردم است آن هم بدون هیچگونه تحقیقات قبلی و چون ناسا کشف میکند حتما این مطلب اعتبار دارد💢.این نمایش فضایی همراه تصاویر هولوگرام و مجازی  همراه با صدا های طبیعی که توسط هواپیما ها با سیستم لیزری و مجازی ایجاد میشود  به قدری بر تاثیر دارد که فکرش را هم نمیکنید.⭕️ @mojaradan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⊰• •⊱ ⊰• 🥲•⊱ خیلی خوبه که یه نفر رو داشته باشی که تمام جزئیاتت رو بدونه؛ نه بخاطر اینکه خودت بهش گفتی به خاطر اینکه دیگه تورو اندازه خودش میشناسه یه نفر که انقدر تورو بلده که وقتی بهش احتیاج داری باهات میخنده و گریه میکنه و باهات برای خواسته هات میجنگه وقتی داری از هم میپاشی تیکه هاتو کنار خودش محکم نگه میداره تا نشکنی یه نفر مثل تو برای من♥️🥺🫂 گوشه ‌ی چشم تو از مُلک جهان ما را بس ..😌❤️‍🔥 صائب تبریزی🗣 @mojaradan ━━━━⪻❁⪼━━━━
نام‌ اثر: ڪی‌روش و سردار آزمون🤣. امروز هم سردار دوباره کی روش .... به امید پیروزی بچه شیعه ایرانی درمقابل آمریکا ❤️ -با آرزوی موفقیت تیم ملی⚽️🏆💪" -----------------❁----------------- @mojaradan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
مجردان انقلابی
┄┅═🍃🌷🍃═┅┄ #سفیر 📒 «خاطرات سفیر» ⏪بخش۳۸: امبر پرسید: «پس دوستات کجان؟ منیر کو؟» نائل، مثل کسی که
┄┅═🍃🌷🍃═┅┄ 📒 «خاطرات سفیر» ⏪بخش ۳۹: «کنفرانس مد» افتخار نصیبم شد (!) دانشگاه می خواست من رو بفرسته به یه کنفرانس که طراحانِ مد، مدِ تابستون آینده رو رو نمایی می کردن. بنابراین، مخاطب هاشون، بیشتر از این که شرکت‌های تولید پوشاک باشن، محقق هایی بودند که در حیطه ی طراحی کار می‌کردن. کنفرانس توی شهر دیگه ای برگزار می‌شد. باید می‌رفتم پیش ملیکا تا بلیط های قطارم رو ازش تحویل بگیرم. اتاق ملیکا دو طبقه بالاتر از طبقه ای بود که اتاق من توش بود. سَلّانه سَلّانه رفتم طبقه ی بخش اداری و رسیدم پشت در اتاق ملیکا که دیدم صدای خنده اتاق رو برداشته. رفتم تو. مجید و آنتونی دو دانشجوی دکترا که سال بالایی‌های من بودن، و لوغانس و اغنو، دو منشی دیگه ی دانشگاه توی اتاق بودن. ملیکا از بس خندیده بود مثل لبو سرخ شده بود! سلامی و علیکی و با نگاه متحیر من ملیکا، که سعی می کرد خودش رو کنترل کنه، گفت: « آه... ایرانی کوچولوی من... نمی دونی چه گندی زدم.» لوغانس بلافاصله گفت: «یادت می آد دسته گلی رو که گیوم به آب داده بود؟» گیوم، که خیلی هم رابطه ی خوبی با ملیکا نداشت، منشی بخشی از اِکل دکترای شهر بود. اکل دکترا همه ی لابراتورهای دکترای دانشگاه های شهر رو مدیریت می کنه و دستوراتش رو همه باید اجرا کنن. چند وقت پیش از اون، لابراتوار ما توسط ملیکا نامه داده بود که می خواد جلسه‌ای برای معرفی رشته های مقطع دکترای خودش برگزار کنه. نامه خطاب به رئیس اکل دکترا بوده و ملیکا ارسالش می‌کنه برای گیوم. گیوم نامه رو نمی ده به رئیس. بعد از این که ملیکا رو رئیس لابراتور ما مؤاخذه می کنه که چرا خبری از جواب نامه نیست، ملیکا با گیوم تماس می گیره که ببینه نتیجه چی بوده و گیوم هم می گه که نامه رو نداده، چون تشخیص داده لزومی نداره چنین کاری انجام بشه. حالا این که اصل ماجرا چی بوده و آیا واقعاً چنین کاری رو کرده یا نه من نمی دونم. اون چه برام تعریف کردن همین بود که شما هم خبردار شدید. در جواب گفتم: «آره یادمه که سر خود نامـــه رو رد نکرده بود. حالا اتفاق جدیدی افتاده؟» لوغانس گفت: «هانغی (رئیس لابراتور ما) خیلی عصبانی شد. گفت که ملیکا رو مقصر می دونه که پیگیری نکرده. ملیکا از شدت عصبانیت دیروز هی می‌گفت باید به گیوم زنگ بزنم و بهش بگم که خیلی احمقه. این رو هزار بار با خودش تکرار کرد. امروز صبح اول وقت زنگ زده به گیوم و گفته من دارم چوب حماقت تو رو می خورم و فقط زنگ زدم که بهت بگم خیلی احمقی.» رو به ملیکا گفتم: «واقعاً گفتی؟» همان طور که می خندید گفت: «آره، اما این هنوز عادی بود!» آنتونی با متانت و آرامش همیشگی، در حالی که بهتر از بقیه خنده ش رو کنترل می‌کرد، گفت: «یه ربع قبل، که ما برای خوردن قهوه اومدیم پیش ملیکا، دوباره ماجرا رو برامون تعریف کرد و با تأکید گفت که نه، این جوری نمی شه. باید یه نفر به این آدم بگه که خیلی احمقه. اصلاً فراموش کرده بود که خودش صبح زنگ زده و این رو بهش گفته... بعد جلوی ما گوشی رو برداشت و زنگ زد به گیوم و گفت که من به خاطر حماقت تو اخطار گرفتم خواستم بدونی احمقی. گیوم هم با خونسردی گفت که این رو صبح بهم گفتی...» این جای حرفش که رسید، دوباره همه زدند زیر خنده. ملیکا دیگه سرش رو گذاشت روی میز. من هم خنده م گرفته بود و برام مهم بود بدونم ملیکا، وقتی یادش اومده که چند ساعت پیش هم زنگ زده و همه ی این حرف‌ها رو به اون گفته، چه واکنشی داشته. آنتونی ادامه داد: «... ملیکا هم، بدون این که لحنش رو عوض کنه یا خودش رو ببازه، گفت که بله، می خواستم روی حرف هام تاکید کرده باشم!» همگی کلی خندیدن. من هم، علاوه بر دریافت بلیط های قطارم، یه فنجون قهوه خوردم و برگشتم به اتاقم. ……………………………………… @mojaradan ┄┅══✼🍃🌷🍃✼══┅┄
┄┅═🍃🌷🍃═┅┄ 📒 «خاطرات سفیر» ⏪بخش۴۰: ... فردای اون روز، ساعت ۸ صبح، توی سالن کنفرانس بودم. یکی از طراحان مطرح مد سخنرانیش رو آغاز کرد. درباره ی لباس ها حرف زد و این که ویژگی لباسی که طراحی شده چیه. بعد هم مهم‌ترین احساساتی رو که با دیدن اون لباس به افراد دست می ده ردیف کرد. لباس هایی که طراحیشون رو در قالب یک جزوه ی کوچک نشون می‌داد افتضاح بودن؛ تیکه پاره... شُل و وِل... همراه یه انبوه گردنبند و دستبند و کلاه‌های کج. اصرار خاصی بر رعایت نکردن تناسب رنگ توی کار بود. البته خانم طراح خیلی خوب توضیح داد که مهم ترین ویژگی طراحی لباس ها جلب توجهه که نیاز همه ی جوون هاست توی این سن و به همین دلیل انتظار داریم به سرعت فراگیر بشه و همه از این مد استقبال کنن. حدود دو ساعت حرف زد از این که این لباس‌ها اِل هستن و بِل هستن و ما برنامه‌هایی برای جا انداختن این مد داریم. حرف‌هایی که می‌زد جالب بود؛ اما خود لباس ها... چه عرض کنم! اصلا آدم عاقل نمی تونست بپذیره چنین لباسی بپوشه. مُد یعنی چی؟ یکی تعیین کنه که تو چه طور بپوشی و تو هم همون طور که ایشون تشخیص می‌ده بپوشی! حالا کی گفته که اون بهتر از تو تشخیص می ده که تو باید چی بپوشی؟ اصلاً مگه می شه همه یه جور بپوشن؟ تکلیف خرده فرهنگ‌ها چی می شه؟ بچه های مایوت که توی جزیره شون هنوز تمساح شکار می کن، اما نفری یه دیش ماهواره دارن، از پس فردا قراره این جوری لباس بپوشن؟ توی فکر و خیال خودم بودم که ازمون دعوت کردن بریم برای پذیرایی شدن. این بار توجهم به لباس خانم طراح جلب شد. عجـــــب... بسیار شیک و شکیل و سنگین! یه کت شلوار سرمه ای با یک بلیز یقه شکاری صدفی و یه گردنبند مروارید. موهای کوتاه مرتب داشت و اتفاقاً بسیار بسیار معقول و متناسب لباس پوشیده بود. من تنها خانم محجبه ی سالن بودم و با نگاه کردن به اون حس کردم همون قدر که اون توجه من رو جلب کرده من هم برای او جذابم. قطعاً اتفاقی نبود که به سمتی حرکت کردیم و دور میز چرخیدیم و به هم رسیدیم! گفتم: «روزتون به خیر! من دانشجوی دکترای طراحی صنعتی ام. خیلی از طرح هایی که می گفتید برام جالب بود.» - روز به خیر! چه خوب! شما عرب نیستید؛ نه؟ آفرین... خیلی خوب تشخیص داده بود! به احتمال زیاد نوع پوشش و رنگ پوستم بهش کمک کرده بود. گفتم: «نه، من ایرانی هستم.» - آه... خیلی خوبه! تا حالا با ایرانی ها برخورد نداشته م. یه کم درباره ی ایران گپ زدیم و یه کم درباره ی طرح من و این که دقیقاً دنبال چی می گردم. هر چی بیشتر صحبت می‌کرد بیشتر مطمئن می شدم که انتخاب نوع و رنگ لباس هایش اتفاقی نبوده و همیشه همون قدر سنگین و وزین لباس می پوشه. زمان کوتاه استراحت داشت تموم می شد و باید بر می گشتیم توی سالن. یه علامت سؤال توی ذهنم بود. تصمیم گرفتم اون رو به عنوان آخرین موضوعی که بینمون مطرح می شه بپرسم. - عذر می خوام یک سؤال خصوصی! - بله بپرس. - این لباس‌ هایی که تیم شما طراحی کرده به نظرتون قابل قبوله؟ - چرا که نه؟ مردم این مدل ها رو دوست دارن؛ چون مد رو دوست دارن. به ذهن تیم من رسیده که این هم مدلیه که می شه پوشید. - لباس های فعلی شما به من می گه که اتفاقاً زیبایی رو توی همون طرح کلاسیک می دونید. در واقع، نگاهی که پشت انتخاب پوشش فعلی شماست صد و هشتاد درجه با اون چه پشت طراحی این لباس ها است تفاوت داره. شما خودتون هم تابستون همین لباس ‌ها رو می‌پوشید؟ ابروهایش رو بالا انداخت و خندید و همون طور که به سمت در ورودی سالن می‌رفت گفت: «نه...نه... من یه مدیرم. شأن من نیست! این ها برای من نیست؛ برای مردمه.» توجه فرمودید؟ مدیر بخش طراحی مد، خودش بسیار سنگین لباس می پوشه و از مد تیم خودش پیروی نمی‌کنه، چون در شأن ایشون نیست! چون اون مدل ها برای مردم طراحی می شه، نه ایشون. جلّ الخالق! ……………………………………… @mojaradan ┄┅══✼🍃🌷🍃✼══┅┄
┄┅═🍃🌷🍃═┅┄ 📒 «خاطرات سفیر» ⏪بخش۴۱: «ویرجینی مریضه!» ویرجینی مریضه. این رو از خیلی ها شنیده م. یه دختر فرانسویه. اتاقش توی طبقه ی هم کف خوابگاهه؛ مثل من. این روزها زیاد می بینمش. تازه با هم دوست شدیم. دختر مهربون و خوش اخلاقیه. سنگین و رنگین رفتار می کنه. همیشه پوشش مناسبی داره. تنها دوست پسرش رو، که عکسش رو روی گردنبندش زده، خیلی دوست داره. مثل بقیه هم اهل شب نشینی های آن چنانی نیست. اون روز عصر یکی دیگه از شب نشینی های دانشجویی بود. همه دو تا دو تا و سه تا سه تا با لباس‌های ویژه از خوابگاه می رفتن بیرون. تعداد ماهایی که می موندیم توی خوابگاه خیلی کم بود. ویرجینی اومد جلوی در اتاقم. گفت که می خواد چند تا تصنیف فرانسوی (!) قشنگ بهم بده. چند تا از کارهای یه گروه بود که از یکیش خیلی خوشم اومد؛ کاری به اسم «فرانس تلکام». زیبا بود. موضوعش به نظرم جالب بود. از اداره ی مخابرات فرانسه تشکر کرده بود برای این که به فکر مردمه و زنگ تلفن های قشنگی داره. در واقع طعنه ای بود تا بگه اونا فقط به فکر جیب خودشون هستن و با صدای زنگ موبایل یه آلودگی به آلودگی‌های صوتی شهری اضافه کرده ن. این مسئله شروع صحبت ما شد. حرف زدیم؛ از نستعلیق های روی دیوار اتاقم تا خودش و خودم... از این که کلاً و جزئاً چه کار می کنیم. ویرجینی گفت: «تو وقت هایی که تنهایی چه کار می‌کنی؟» - با بچه‌ها صحبت می‌کنم. کتاب می خونم؟ گاهی هم تلویزیون می بینم. - شب نشینی های دانشگاه رو نمی ری؛ نه؟ - نه. - چرا؟ - برای این که از این جور مراسم خوشم نمی آد. - ناراحتت می کنه؟ یه جوری پرسید! - آره... یه جورایی می شه این طوری گفت. چه طور؟ تو داری با بچه‌ها می ری؟ - نه، هیچ وقت نمی رم. - چرا؟ - ناراحت می شم. ساعتش رو نگاه کرد. دستش رو کرد توی جیبش. یه چیزی در آورد. یه بسته قرص بود. گفت: «من باید برم داروم رو بخورم تو هم می‌آی توی آشپزخونه؟» - آره می آم. چرا قرص می خوری؟ - چون یه کم بیمارم. - بیماری؟ - یه چیزی شبیه افسردگی... دکترم گفته. - تو افسردگی داری؟... تو؟! - به نظر نمی آد؟ - به نظر من که اصلاً! ... بقیه ی دوستات چی؟... خانواده ت؟... به نظر اونا تو افسرده‌ای؟ - آره، اصلاً اول از همه مامانم گفت بهتره برم پیش دکتر. - نمی دونم... به نظر من اصلاً بهت نمی آد افسرده باشی. مشکلت چی بود؟ خندید. انگار درباره ی موضوعی واضح سوال کرده بودم! - همین که مثل بقیه نیستم. مامانم می گه یه دختر به سن تو پارتی می ره، با پسرها توی شب نشینی شرکت می‌کنه، می رقصه، شاده ... اما من اصلاً این جوری نیستم. دکتر هم بهم دارو داده. الآن یک ساله که دارو می خورم. دکتر گفته باید بیشتر با بقیه برم قاتی این برنامه‌ها. اما من نمی تونم. - خب تو چرا نمی ری؟ - نمی دونم. تو این جور برنامه ها اذیت می شم. از مست‌ کردن بدم می آد. به نظرم عاقلانه نیست؛ آدم یه کارهایی می کنه که بعداً پشیمون می شه. دوست ندارم به آدم‌های این طوری هم نزدیک بشم. رفتارهای بدی نشون می دن که من رو اذیت می کنه. من دوستِ پسرم رو دوست دارم دلم می خواد یک روز با هم ازدواج کنیم. کس دیگه رو هم دوست ندارم. اما توی این مهمانی ها هر اتفاقی می اُفته... نمی دونم چرا این اتفاق ها من رو این قدر اذیت می کنه... دست خودم نیست. اما دکترم می گه این خیلی مهم نیست و اگر قرص ها رو ادامه بدم، حتماً این مسئله رفع می شه. ویرجینی پذیرفته بود که مریضه. توضیح بیشتری هم نداد. بچه ها دوتا دوتا یا چندتا چندتا با لباس‌های ناجور و قیافه های اجق وجق از کنارمون رد می شدن. می رفتن که هر چه سریع تر به سالن مراسم برسن تا چیزی رو از دست نداده باشن. ویرجینی هم رفت؛ رفت که قرصش رو بخوره. چون مریضه. چون مثل بقیه نیست. چون بقیه مثل اون نیستن. ولی دکتر بهش گفته اگه اون قرص ها رو بخوره، بالأخره یه روزی مثل بقیه می شه... ⏪ ادامـه دارد... ……………………………………… @mojaradan ┄┅══✼🍃🌷🍃✼══┅┄
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⚽️ تیم ملی فوتبال ایران! دلگرم به حمایت ایرانیان هستند. 🇮🇷 به آرزوی موفقیت تیم ملی @mojaradan
بچا داریم به لحظات ملکوتی جنگ ایران امریکا نزدیک میشیم 😬😬 استرس بدم بهتون 😂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
「‌‌‌‌ 𝓗𝓮𝓼 𝓐𝓻𝓪𝓶𝓮𝓼𝓱 」 .‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ هر وقت تو تاریکی بودم تو نورِ من شدی خدا♥️ چقدرخوشبختم‌که‌دارمت🌱 @mojaradan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
از آدمین های محترم کانال خواهش میکنم هیچ پستی وارد کانال نکنند چراغ های کانال را خاموش کردیم😉 کار کانال یه پایان رسیده فردا برای خدمتگذاری آماده هستیم 😍 وقت تبادل و تبلیغ هست لطفا صبور باشید همتون به خدا می سپارم تا فردا صبح مح‌ـبوب‌حسین؏‌`باش نھ‌‌معروف‌جماعت꧇)✋🏼💔 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ @mojaradan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
تمام شبکه های دنیا مجازیست و من در این هیاهوی مجازی دلم را تنها به حقیقت شبکه های ضریح تو گره زده ام @mojaradan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💞 مولاے من چشم وجودمان خیره بہ نورِ حضور شماست و دست استغاثہ و روے حاجتمان متوسل بہ درگاهتان تا خداوند طلعت رشیدتان را بہ ما بنمایاند. ♥️♡@mojaradan ♡♥️ ┄═❈๑๑♥️๑๑❈═┄‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
*👌 تصمیم عجولانه برای ازدواج ممنوع اگر حتی در یکی از شرایط زیر قرار دارید، در مورد ازدواج احتیاط کنید؛ ⛔️ شیفتگی و دلدادگی بیش از حد ⛔️ تن دادن به ازدواج برای راضی کردن دیگران ⛔️ ازدواج پیش از کسب شناخت ⛔️ آماده نبودن برای تعهد طولانی‌مدت ⛔️ عدم تناسب در اعتقادات دینی ⛔️ نارضایتی والدین هر یک از طرفین ⛔️ انتخاب کسی که نیازمند تغییر است ⛔️ تن دادن به ازدواجی جدید درحالی‌که زخم ازدواج پیشین بهبود نیافته ⛔️ انکار یا نادیده گرفتن شواهدی دال بر ویژگی‌های نامناسب رفتاری و شخصیتی طرف مقابل @mojaradan
📸 ویژه 💐 (س)💖 ➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖ @mojaradan ╰━⊰❀❀❀❀❀♡❀❀❀❀❀⊱━╯ ‎
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
«𝓗𝓪𝓭𝓲𝓼 𝓢𝓽𝓸𝓻𝔂» . ♥️✨ ۵جمادی‌الاول‌سالروزولادت حضرت‌زینب‌کبری(س)‌مبارک C᭄ . •۰•۰•۰•۰•🍁✨۰•۰•۰•۰•۰• ‌"❥| @mojaradan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
╲\╭┓ ╭ 🌺 ┗╯\╲ 💐گل آرایی حرم الحوراء حضرت زینب سلام الله علیها ❤ 🎊در آستانه ولادت🎈 🌨 ⃟ٖٜٖٜٖٜ🌙¦⇢『{ ✨}』 ╭┈──────「🌸」 @mojaradan