🍁🍁🍁🍁🍁🍁
#پسر_بسیجی_دختر_قرتی✨
#پارت109
با تعجب گفت:
-مگه چیزی بینتونه ؟
که ناراحت شد
-مال الان نیست مال خیلی وقت پیشه، زمان دانشگاه
-خوب می شنوم چی شده بود ؟
-بی بی؟...
-بی بی و ... استغفرالله یالا بگو
ناچار شروع کردم به تعریف جریان از روز اول
بی بی:کار خوبی نکردی اونطوری پسش زدی
-میدونم میدونم من خر اون موقعه با خودم گفتم اگه تند باهاش برخورد کنم راحت تر فراموشم میکنه
-ولی تو غرور اون رو شکوندی زخمش زدی میفهمی ؟
- آره میدونم واسه همینه که الان اینقد داغونم دیگه
-خوب حالا چرا اینقدر ناراحت بود ؟
-فکر می کرد چون توی گذشته بی حجاب بوده الانم دارم پسش میزنم
خندید و گفت :
-پس هنوزم دلش گیرته خوبه
-بی بی این حال من خندیدن داره میخندی
-خوب تو چرا ناراحتی توکه نمیخوایش
-اه بی بی من غلط بکنم نخوامش من دارم جون میدم برای داشتنش
برق خوشحالی رو تو چشماش دیدم :
-به به چیزای تازه می شنوم
پس آقا امیرم بالاخره دلش رو باخت،
پس دردت چی بود هی تاقچه بالا میزاشتی ؟ تو که اینقدر عاشقشی
-خیر سرم می خواستم دلش رو به دست بیارم بعد برم خوستگاریش که گند زدم
دوباره بلند خندید :
وای بی بی سر جدت نخند ، بگو الا چه خاکی به سر کنم دارم جون میکنم نمی بینی ؟
-کاری نداره باید بری منت کشی و با غلط کردم و شکر خوردم از دلش دربیاری اونم هر چی ناز کرد دندت نرم چشمت کور میخری
-اون به من راه بده من نازشم میخرم مخلصش هم هستم ، ولی اینطوری که این رفت بمیرمم جوابم رو نمیده
-زبونت رو گاز بگیر بچه پاشو یه زنگی بهش بزن بینم کجا رفت با این حالش
چرا به فکرم خودم نرسید،
هزار بار زنگ زدم ولی جواب نداد ، وقتی دیدم جواب م رو نمیده پیام فرستادم:
-دریا تو رو خدا جواب بده بزار برات توضیح بدم ، بد برداشت کردی
چند دقیقه بعد پیام ، دوباره زنگ زدم اینبار کلا گوشی رو خاموش کرد
توی این دو روز هر بار زنگ زدم بازم گوشیش خاموش بود بیمارستان هم که نمی اومد
دیگه نمیدونستم چکار کنم شرمنده مادرش هم بودم ، من بهش قول دادم ولی امانتش رو با اون حال خراب براش فرستادم
دیگه راهی به ذهنم نمی رسید جز اینکه برم بست بشینم در خونشون تا ببینمش
چند روز بود که در خونشون منتظر بودم ، مادرش می رفت و می اومد ولی خبری از دریا نبود که نبود از نگرانی رو به جنون بودم
یک هفته گذشته بود و مثل تمام این مدت توی ماشینم منتظر بودم که گوشیم زنگ خورد :
-سلام محمد خوبی ؟
-سلام داداش ، خوبی چه خبرا ؟
نویسنده : آذر_دالوند
@mojaradan
🍁🍁🍁🍁🍁
🍁🍁🍁🍁🍁🍁
#پسر_بسیجی_دختر_قرتی✨
#پارت110
سلام داداش ، خوبی چه خبرا ؟
-سلامت باشی
-کجای امیر ؟ باید ببینمت
-الان نمیتونم گیرم
می ترسیدم برم و دریا از خونه بیرون بیاد
-نمیشه باید همین الان ببینمت خیلی مهمه
-خوب بگو دیگه گیرم جون محمد نمیتونم بیام
-آخه میخواستم کنارت باشم اینطور بگم...
-ده بگو دیگه جون به لب شدم اتفاقی افتاده
-اتفاق نمیدونم یعنی در مورد خانم مجده
با نگرانی گفتم:
-دریا ؟چی شده بگو جون بده دیگه کشتیم
-راستش علی رو هر کاری کردیم بیخیال نشد، چند بار دیگه سراغ مادر خانم مجد رفته ....
-غلط کرده پسره ...
-گوش بده امیر غلط کردن یا نکردن علی مهم نیست
مهم اینه که هر بار خانم مجد علی رو به خاطر جواب رد دخترش رد کرده ولی دیروز قبول کرده که با دریا خانم بره بیرون و حرف بزنن
نابود شده گفتم:
-چ..چی ..میگی محمد ؟
بره با دریای من حرف بزنه پس تو اونجا چه کاره بودی؟
چکار کنم امیر این پسره هر کاری کردم به حرفم گوش نمیده میگه دوسش دارم
بلند داد کشیدم:
-غلط کرده لعنتی غلط کرده ...
تو چرا این رو به زبونت میاری ،
الان دریا داره با من لج میکنه از لج من قبول کرده تورو خدا نزار علی بره بیچاره میشم
-مگه چی شده پسر ؟
-مفصله فقط نزار بره الان دریا از لج من هرکاری میکنه
-ببینم چکار می کنم ولی میدونم کاری از دستم بر نمیاد چند روزه همش درگیری داریم الانم که کلا باهام حرف نمیزنه
-کی؟...میخواد بره ببینتش
-راستش ....امروز تا دوسه ساعت دیگه
-امروز میخواد بره بعد تو الان به من میگی آره؟
-جون امیر منم تازه از مامان شنیدم :
داغونتر از قبل قطع کردم نمیدونستم باید چکار کنم
دیونه شده بودم نکنه اصلا خونه خودشون نباشه من الکی اینجا موندم
اگه جای دیگه باشه موقعه رفتن نبینمش چکار کنم توی همین فکر بودم که در ورودی آپارتمان باز شد
و مادر دریا بیرون اومد کمی بعد از رفتن مادرش با تصمیم آنی دم خونشون رفتم و زنگ زدم ،
در با تیکی باز شد و صداش توی گوشم نشست :
نویسنده : آذر_دالوند
#ادامه_دارد
@mojaradan
🍁🍁🍁🍁🍁
درست در لحظه ملاقات با خداوند در برزخ:
تازه میفهمیم همه تیزهوشیمان را باید برای شکار خدا صرف میکردیم... نه هیچکس دیگر!
@mojaradan
ملاقات خصوصی.mp3
2.82M
#یک_دقیقه_حرف_حساب
💥 ملاقات خصوصی
یه وقتایی توی زندگی نشستیم و نقشه کشیدیم:
- چطوری دل فلانی رو بدست بیارم؟
- چطوری شکارش کنم؟
- چکار کنم منو دوست داشته باشه؟
این ☜ "فلانی" برای شما کیه؟!
#استاد_شجاعی
منبع: مجموعه سفر پرماجرا
@mojaradan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔸به جز تو کی تو عالم برای من میمونه
تو رو میخوام و هرچی که تو بخوای همونه
#شبتون_مهدوی
#پایان_فعالیت
@mojaradan
10.38M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
«𝓗𝓪𝓭𝓲𝓼 𝓢𝓽𝓸𝓻𝔂»
#رور_خود_را_با_قران_شروع_کنید 😍
#یک_فنجان_ارامش C᭄
.
•۰•۰•۰•۰•🍁✨۰•۰•۰•۰•۰•
"❥| @mojaradan
•❤️🌴•
#قرار_عاشقی
#سلام_ارباب_دلم
#حسین_جانم
دࢪدماࢪااحدےجزتو
ندانسٺحسیݩ
بہفداےٺوڪہهم دࢪدےو
همدࢪمانے ...🍃
#عزیزم_حسیݩ💔
#صلی_علیک_یا_ابا_عبدالله
✾࿐ᭂ༅•❥🌺❥•༅ᭂ
@mojaradan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#السلام_ایها_غریب
#سلام_امام_زمان
#مهدی_جانم
درد اگر دردتو باشد؛
چه خیالیست مهدی جان؟(:
دلخوشمبهخوبتریندردسرم💔
╭┈┈┈⋆┈┈─────
@mojaradan
#انچه_مجردان_باید_بدانند
🚨یکی از دلایلی که برای ازدواج کاملا اشــــــتباه
🔷 (زیرفشاربودن)
🔹برخی وقتی به سنی میرسند که در بین فامیل معمول نیست که دراین سن چه اقا چه خانم کسی مجـــــــرد باشه. دچار درگیری های ارتباطی میشن، بخصوص خانم ها که روحیه حساستری دارن. زیر فشــــــارهای روانی و عاطفی برخوردهای دیگران قرار میگیرند.
😔هرکس که تاثیرپذیری زیادی از اطرافیانش داشته باشه، این فشارها چه از طرف خانواده و اطرافیان باشه چه از درون خود فرد ریشه دوانده باشه نتیجه یکسان داره.👇
😥اینکه فرد تن به ازدواجی خـــــــارج از معیارهای خودش بده که فقط بتونه از نگاهها و حرف و حدیث ها نجات پیدا کنه و اونا رو راضی کنه.
🌹دوست عزیزم🌹
اگر شماهم دراین شرایط ســــــخت قرار گرفتین و تحت تاثیر فشارها میخواهید به ازدواجی خــــــلاف میلتون تن بدین تا دیگران شاد بشن،
#ادامه_دارد
#نکته_به_درد_بخور🤔
@mojaradan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
آخجووون😍
روز مادر نزدیک هست و برای این روز بزرگ و میمون قرار در کانال انیمیشن کمدی شاد گوزنشمالۍ را در کانال بار گذاری کنیم
با ما همراه باشید
@mojaradan