بعضی از دخترا چیزهایی که پدرشون باچندین سال زحمت کشیدن به دست میارن رو یه شبه از پسری که اومده خواستگاری انتظار دارن داشته باشه😐🚶♀
#مجردان_انقلابی
.•°``°•.¸.•°``°•
@mojaradan •.¸ ¸.•
°•.¸¸.•°`
¸.·´¸.·´¨) ¸.·*¨)
(¸.·´ (¸·´ .·´
مجردان انقلابی
بعضی از دخترا چیزهایی که پدرشون باچندین سال زحمت کشیدن به دست میارن رو یه شبه از پسری که اومده خواست
#ارسالی_از_کاربران
سلام و عرض ادب
نوشتید بعضی دختران چیزهایی که پدرانشون یک عمر کار کردند و دارند را از خواستگارشون میخوان
در تکمیل فرمایش شما عرض کنم
بسیاری از مادران پسران همه آنچه خودشون و اطرافیان شان نداشتند را میخوان دختر داشته باشه زیبایی و کمالات خیالی دختر و جیب جادویی پدر دختر.
تو رو خدا نگید دختران انتظار نامعقول دارند، خانواده های پسردار فک میکنند منت سر ما میذارن و میان خواستگاری.
تمام کمبودهاشون را میخوان خانواده دختر جبران کنه و بذاریمشون روی سرمون و حلوا حلوا کنیم
❤️
سلام واقعا که این دوستمون،عالی حرف زدن دقیقا
مادر خواهر طرف میاد خودش اصلا قیافه نداره،آنوقت از دخترای مردم ایراد میگیرن
❤️
خب فقط گردن مادرا و خواهرا نندازین چون خیلی وقتا اینا میپسندن ولی خود پسره نمیپسنده آخرش بدتر از اون اولی گیرش میاد😂
حالا بخور نوش جونت😆
❤️
سلام وقت بخیر ببخشید چقدر با دل پر حرف میزنن ماشاالله به این دختر خانوما
.•°``°•.¸.•°``°•
@mojaradan •.¸ ¸.•
°•.¸¸.•°`
¸.·´¸.·´¨) ¸.·*¨)
(¸.·´ (¸·´ .·´
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠فضای مجازی تهدیدی برای فرزندانمان
💬رعایت حدود شرعی در ارتباطات مجازی چقدر لازم است؟
🔹و وظیفه والدین در این زمینه چیست؟
🔹استفاده از فضای مجازی برای انجام کار حلال چه حکمی دارد؟
🔹آیا در فضای مجازی ورود به حریم خصوصی دیگران، غیبت،تهمت،نقل مطالب کذب و ..... اشکال شرعی دارد؟
.•°``°•.¸.•°``°•
@mojaradan •.¸ ¸.•
°•.¸¸.•°`
¸.·´¸.·´¨) ¸.·*¨)
(¸.·´ (¸·´ .·´
مجردان انقلابی
💗رمان سجاده صبر💗قسمت60 شیدا لبخندی زد و گفت: -ما باید تعدیل نیرو داشته باشیم، اوضاع شرکت خیلی هم خ
💗رمان سجاده صبر💗قسمت61
بعد هم پوشش رو بست و روشو کرد به سمت شیدا و با لبخند حاکی از اعتماد به نفسی گفت:
- یک بار بهت گفتم، این
دفعه آخره که میگم. منو تو اینجا همکاریم پس پاتو از گلیمت درازتر نکن، والا بد میبینی.
شیدا هم لبخند تلخی زد و توی دلش گفت:
نچنان بدی بهت نشون بدم که حالشو ببری.
بعد هم با عصبانیت روشو برگردوند و به سمت ماشینش حرکت کرد و درهمون حال گفت:
+خبر داری زنت داره توی
کارگاهی کار میکنه که رئیسش مردیه که یه روز دیوانه وار عاشقش بوده
سهیل خشکش زد، چی داشت میگفت این؟! چطور جرات میکرد پشت سر فاطمه این حرفها رو بزنه، عصبانی گفت:
-دهنتو ببند، یک بار دیگه اسم زن منو بیاری تیکه بزرگت گوشته.
بعد هم به سمت دفتر کارش توی ساختمون رفت. هنوز روی صندلی ننشسته بود که پیامکی براش اومد، وقتی پیام
رو باز کرد نوشته بود:
ممحسن خانی یک روزی عاشق زنت بوده و زنت هم الان داره توی شرکت اون کار میکنه، این همه کارگاه چرا زن تو
باید بره اونجا؟ در ضمن دفعه آخرت باشه که با من اینجوری حرف میزنی چون دیگه داره صبرم تموم میشه.
سهیل زمزمه کرد:
-خفه شو بابا ...
***
تابلو فرش منظره غروب دیگه تقریبا تموم شده بود، فاطمه رج رج این تابلو رو با عشق بافته بود، به یاد روزهای
خوشی که با سهیل دو تایی مینشستن و از نیم ساعت قبل، تا نیم ساعت بعدش غروب خورشید رو تماشا میکردند.
چقدر توی دوران نامزدی میرفتن توی دشت و دمن و میگشتن واسه خودشون، هر هفته یک جا بودند، همه از
دستشون شاکی شده بودند...
دستی روی تابلوی تموم شده کشید و گفت:
+آخیش، چقدر دوران خوبی بود ...
نگاهی به علی و ریحانه کرد که توی اتاق کارش یک عالمه اسباب بازی آورده بودند و داشتند بازی میکردند و گفت:
+شما دو تا وروجک مگه خودتون اتاق ندارین؟
در همین زمان سهیل وارد اتاق شد و نگاهی به تابلو فرش فاطمه انداخت و همزمان گفت:
- از همون اول که من بهت
گفتم، باید اینا رو پرت کنیم بیرون خودمون صاحب اتاقشون بشیم
که جیغ و داد علی و ریحانه بلند شد و شروع کردند به اعتراض، فاطمه و سهیل هم میخندیدند. سهیل رو کرد به
فاطمه و گفت:
- میبینم که تابلوت تموم شده، خسته نباشی
+مرسی، آره تموم شد. خوشگل شده؟
-مگه میشه چیزی از زیر دست شما در بیاد و خوشگل نباشه.
بعد هم اومد و روی صندلی کنار فاطمه نشست و گفت:
-گفتی مسئول کارگاهتون کیه؟
+آقای خانی، گفته بودم قبال که.
-آره، گفتی برادر شوهر ساجده بوده
+اوهوم
سهیل همچنان که دستی به فرش میکشید بی هوا گفت:
-قبلا خواستگارت بوده؟
فاطمه که خشکش زده بود، نگاهی به چهره بی تفاوت سهیل کرد و گفت:
+تو از کجا میدونی؟
-چرا نخواستی من بدونم؟
+چون موضوع بی اهمیتی بود، آره خواستگاری کرد و جواب رد شنید.
سهیل روشو کرد به فاطمه و با لبخندی گفت:
-عاشقت بود؟
.•°``°•.¸.•°``°•
@mojaradan •.¸ ¸.•
°•.¸¸.•°`
¸.·´¸.·´¨) ¸.·*¨)
(¸.·´ (¸·´ .·´
💗رمان سجاده صبر💗قسمت62
فاطمه که با لبخند سهیل آروم شده بود گفت
+: مگه هر کسی از کس دیگه ای خواستگاری میکنه لزوما عاشقشه؟
-حالا این یکی خواستگارت عاشقت بود؟
+-نمیدونم، ازش نپرسیدم
بعد هم لبخند زد. سهیل ابرویی بالا انداخت و گفت:
-خیلی خوب. نمی خوای به ما شام بدی؟ مردیم به خدا.
مامشب که نوبت من نیست شام درست کنم، یادت رفته؟ پنج شنبست ها
-اوه! این پروژه حواس واسم نذاشته که، الان زنگ میزنم پیتزا بیارن
صدای جیغ آخ جون علی و ریحانه بلند شد که سهیل رو کرد به بچه ها و گفت: نشما دو تا پنگوئن گوش واستاده
بودین؟
همه خندیدند ...
فاطمه از رفتار سهیل تعجب کرده بود، نمی دونست سهیل از کجا این موضوع رو فهمیده بود، اما خوشحال بود که
قبلا بهش گفته بود محسن فامیل دورشون میشد. اگر نمیگفت ممکن بود سهیل بهش بی اعتماد بشه .... اما واقعا
خودش به سهیل اعتماد داشت که دلش می خواست سهیل بهش اعتماد داشته باشه؟!!! ...
باز هم افکار آزار دهنده، سرش رو محکم تکون داد و با زبونش شروع کرد به در آوردن صدایی شبیه جیغ
سهیل و بچه ها که تعجب کرده بودند، با ترس نگاهش میکردند که سهیل گفت:
- چرا وحشی میشی؟ پیتزا دوست
نداری ساندویچ میخرم، نگران نباش عزیزم
فاطمه که حسابی سرش گیج رفته بود شروع کرد به جیغ زدن و گفت: +آخیــــــــــــــــــــــ ــــــــــشت.
بعدم رو کرد به بقیه و با صدای کلفتی گفت:
+منم قوی ترین زن دنیــــــــــــــــــــــ ــــــــــــا
سهیل رو کرد به بچه ها و با خنده گفت
- فرار کنین، این حالش خوب نیست.
همه فرار کردند و فاطمه هم با دمپایی رو فرشیهاش شروع کرد به هدف گیریشون و همشون رو زد...
همه فکر کردند حرف فاطمه یک شوخی بوده و تنها خودش میدونست معنی واقعی حرفش چی بود ...
*
محسن وقتی تابلوی تکمیل شده فاطمه رو دید لبخند تحسین برانگیزی زد و گفت:
-واقعا خسته نباشید، کارتون حرف
نداره
فاطمه که از حرفهای دیشب سهیل احساس خطر میکرد سعی کرد خیلی رسمی تر رفتار کنه، برای همین گفت:
مممنون، شما لطف دارید. می تونم برم؟
-بله، البته، دستمزد این تابلو به حسابتون واریز میشه.
+ممنون، با اجازه.
وقتی از اتاق اومد بیرون نفس رضایت مندی زد، در همین حال مش رجبو دید که از دور داره با یک پاکت توی
دستش میاد، بعد از اینکه سلام کرد، مش رجب پاکت رو بهش داد و گفت:
- این رو امروز پست برای شما آورد
فاطمه با تعجب گفت:
+برای من؟ اینجا؟!!
بعد هم بدون معطلی پاکت رو باز کرد، با دیدن چند سی دی با خودش گفت:
+آخه کی اینجا برای من بسته
فرستاده؟!!!
به شدت مشکوک شده بود، فورا به سمت کارگاهش رفت و بدون معطلی کامپیوتر رو روشن کرد، تا بالا بیاد سری به
بچه ها زد و کمی توی کارهاشون راهنماییشون کرد و دوباره برگشت سر وقت کامپیوتر و سی دی ها رو گذاشت،
اولش چیزی نمی فهمید، عکس یک سری مدارک بود، با دقت به مدارک نگاه کرد، یک اسم آشنا بود، ... صیغه نامه
سهیل و ... مدرک بعدی، صیغه نامه سهیل و ...، بعدی عکس ناهار خوردن سهیل و ... پارک رفتن سهیل و ... اما کم
کم صورتش سرخ شد، احساس کرد تمام بدنش گر گرفته، فیلم یک مراسم بود، یک مراسم ازدواج فقط با چند تا
مهمون، و یک زن و مرد خوشحال ....
فیلم رو جلو زد ... سی دی رو در آورد ... سی دی بعدی رو گذاشت ... باز هم ... جلو زد ... سی دی رو در آورد و آخری رو گذاشت ... باز هم ... سی دی رو در آورد ... کامپیوتر رو خاموش کرد
... فورا سی دی ها رو توی کیفش انداخت و ... سرش رو بین دستانش قرار داد ...
.•°``°•.¸.•°``°•
@mojaradan •.¸ ¸.•
°•.¸¸.•°`
¸.·´¸.·´¨) ¸.·*¨)
(¸.·´ (¸·´ .·´
💗رمان سجاده صبر💗 قسمت63
توی خونه ساکت رو به پنجره ایستاده بود ...
چه میشه کرد، مطمئنا سهیل شیدا رو صیغه کرده بود، اتفاقاتی که توی اون فیلم افتاده بود رو قبلا هم میتونست تصور کنه، برای همین دلیلی نداشت با دیدن واقعیتی که ازش خبر داشت اینقدر بهم بریزه ... بسه ... دیگه بسه ... بلند داد
زد:
+ دیگه بسه...
شاید همسایه ها هم صدای فاطمه رو شنیدند، اما اون کسی که باید میشنید ... نه.
وقتی سهیل اومد خونه و صورت خسته فاطمه رو دید، بوسه ای به پیشونیش زد و گفت:
-معلومه امروز حسابی خسته شدی
فاطمه فقط چند جمله گفت و تا آخر شب دیگه حرفی نزد، گفت:
+من اول به خاطر خدا، بعد به خاطر عشقم به تو، خیلی دارم صبوری می کنم. امیدوارم اجر صبرم رو ببینم، اول از خدا، بعد از تو ...
اون شب هر چقدر سهیل پاپیچ فاطمه شد تا بفهمه موضوع چیه موفق نشد، فاطمه حرفی نزد، فقط بهش اطمینان داد فردا که از خواب بیدار شه حالش خوب میشه
شب فاطمه به خیلی چیزها فکر کرد، به لحظه ای که سهیل در مورد محسن ازش پرسیده بود، یا به زمانی که شیدا رو
توی خونش دیده بود، و فیلم ها ... با خودش گفت:
+چیزی که مطمئنم اینه که من با سهیل فرق دارم، هیچ وقت دوست نداشتم آدمی مثل اون باشم ... و نخواهم شد ... من فاطمه ام، تا آخر هم فاطمه می مونم ...اما ... امیدوارم خدا
بهم کمک کنه ...
اللهم لک الحمد حمد الشاکرین ...
و صبح همون طور شد که قول داده بود، سرحال و پر انرژی...
توکل به خدا آرامش بخش ترین چیزی بود که فاطمه داشت و خدا خدا میکرد هیچ وقت از دستش نده ...
اما در مقابل شیطنتهای شیدا چقدر میشد صبر کرد؟! این تازه اولش بود ...
در خونه با صدای قیژ قیژ وحشتناکی باز شد و محسن با یک تابلو وارد شد، در رو دوباره تکون داد و دوباره همون
صدا بلند شد، محسن تابلو رو کنار دیوار قرار داد و گفت:
-این درم مثل من دیگه داره کم کم پیر میشه.
بعد هم به سمت آشپزخونه رفت، کمی روغن گریس آورد و مشغول روغن کاری در شد که خانمی پشت در ظاهر
شد. محسن که روی زمین نشسته بود با تعجب سرش رو بالا آورد و با دیدن صورت مادرش لبخندی زد، بلند شد و
گفت:
نبه به، سلام مامان خانم، چه عجب، راه گم کردی؟
+سلام مادر، تو که نمیای به ما سر بزنی، خوبه ما لااقل راه گم میکنیم، نمیخوای بری کنار؟
-بله، بفرمایید تو .. بابا چطوره؟
طلعت خانم دستی به تابلو کشید که محسن گفت:
+از احوال پرسی پسرش خوبه! ... این چیه؟
-یک تابلو فرشه، آوردم بزنم به دیوار
+تابلویی که قرار بود واسه بچه دار شدن مهران واسش سفارش بدی چی شد؟
-دارن روش کار میکنن
اما خودش هم میدونست که داره دروغ میگه، تابلوی منظره غروب رو برای مهران سفارش داده بود، اما وقتی دیدتش، زیباییش و از اون مهم تر اینکه با دستهای فاطمه بافته شده بود مجذوبش کرد و مطمئن بود نمی خواد این
تابلو رو به هیچ کسی بده.
.•°``°•.¸.•°``°•
@mojaradan •.¸ ¸.•
°•.¸¸.•°`
¸.·´¸.·´¨) ¸.·*¨)
(¸.·´ (¸·´ .·´
💗رمان سجاده صبر💗قسمت64
طلعت خانم که از سر و وضع خونه محسن راضی نبود گفت:
+تو چرا اینقدر شلخته ای بچه؟ اون ننه بزرگت بهت تمیزی یاد نداد؟ پیرزن افریته
-مامان!!! این جور در مورد خانم جون حرف نزن خواهش میکنم، من بهشون خیلی مدیونم
+مدیونی؟!! اینکه به زور تو رو از خونوادت جدا کردند و تو اون لونه موش بزرگت کردن باعث شده مدیونشون
باشی؟
-مادر من، باز شروع نکن تو رو خدا، بشین برات چایی بیارم، هوا بیرون سرده.
+آره خیلی سرده. از اون سرد تر دل توئه که نمیگی از دار دنیا یه ننه بابای پیر داری که گه گاهی باید بهشون سر بزنی
-شرمنده ام به خدا، خیلی سرم شلوغه.
مآره، اونقدر شلوغ که وقت نمیکنی یکی رو بیاری اینجا به خونه زندگیت برسه، تو نمی خوای زن بگیری؟ خودت که عرضه نداری بذار من واست یکی رو پیدا کنم
-ای بابا! مادر من، شما از وقتی اومدی اینجا داری تیکه میندازی ها، تو رو خدا بس کنین دیگه، بفرمایید اینم چایی
+بگو مادرت لال شه دیگه
محسن که حسابی کلافه شده بود، چایی رو رو به روی مادرش قرار داد و به سمت تابلو رفت، روزنامه های روشو پاره
کرد و با لبخند نگاهی بهش انداخت، بعد هم شروع کرد به پیدا کردن جای مناسب برای نصبش
طلعت خانم یک ریز حرف میزد و محسن تمام تلاشش رو میکرد محترمانه جواب بده، بالاخره تابلو فرش رو روی بزرگترین دیوار
خونه نصب کرد و بعد از چند لحظه نگاه کردنش به سمت مادرش رفت ...
***
نگاه کردن به بچه ها بهش آرامش میداد، صدای اذان رو که شنید دست از نوازش بچه ها کشید و به علی و ریحانه
که با چشمهای باز نگاهش میکردند گفت: +خوب، وقت اینه که من برم با خدا جونم حرف بزنم.
عادت داشت هفته ای دو سه بار از چند دقیقه قبل از اذان صبح بچه ها رو نوازش میکرد و براشون دعا می خوند،
گاهی لالایی، گاهی آیه قرآن و گاهی هم همون طور در حال نوازش بهشون میگفت که چقدر دوستشون داره، دلش
میخواست بچه هاش از همین الان عادت کنند که وقتی خدا توی دل شب بنده هاش رو به سمت خودش میخونه
لبیک گویان بلند شن و سلام خدا رو علیک بگن.
علی و ریحانه هم انگار عادت کرده بودند، موقع اذان صبح
ناخودآگاه چشمهاشون باز میشد.
فاطمه اصراری برای نماز خوندنشون نداشت، فقط اصرار داشت باور کنند که
خدایی که خالق اونهاست، ارزش بندگی داره و همیشه و همه جا از کوچکترین تا بزرگترین نعمتها رو براشون
میشمرد تا بدونن هر چه داریم از اوست.
علی فورا از جاش بلند شد و مثل همیشه گفت:
- منم دلم میخواد حرف بزنم
پشت سرش ریحانه بلند شد. و هر سه به سمت سجاده عبادت حرکت کردند ...
سهیل که با صدای جیغ جیغ بچه ها از خواب بیدار شده بود، چشمهاش رو مالید و ساعت رو نگاه کرد، هنوز چهار و
نیم صبح بود، توی دلش گفت:
-باز این فاطمه همه رو واسه نماز به صف کرده.
.•°``°•.¸.•°``°•
@mojaradan •.¸ ¸.•
°•.¸¸.•°`
¸.·´¸.·´¨) ¸.·*¨)
(¸.·´ (¸·´ .·´
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
مشاهدات تجربه گر نزدیک به مرگ، از وقایعی که ظهور امام مهدی علیهالسلام را تعجیل میبخشند.
#استاد_شجاعی
#زندگی_پس_از_زندگی
.•°``°•.¸.•°``°•
@mojaradan •.¸ ¸.•
°•.¸¸.•°`
¸.·´¸.·´¨) ¸.·*¨)
(¸.·´ (¸·´ .·´
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎵 ما لشگریان آمادهی آمدنیم
🎵 ما کارگران حرم امام حسنیم
🎤 کربلایی #حسین_طاهری
#شبتون_امام_حسنی❤
.•°``°•.¸.•°``°•
@mojaradan •.¸ ¸.•
°•.¸¸.•°`
¸.·´¸.·´¨) ¸.·*¨)
(¸.·´ (¸·´ .·´
🌸🌸🌸🌸🌸
اولین سلام صبحگاهی،
تقدیم به ساحت قدسے قطب عالم امکان
حضرت صاحب الزمان(عج) …
السَّلامُ علیکَ یا بقیَّةَ اللهِ
یا اباصالحَ المهدی
یا خلیفةَالرَّحمن
و یا شریکَ القران
ایُّها الاِمامَ الاِنسُ و الجّانّ
سیِّدی و مَولای
ْ الاَمان الاَمان
?أللَّهُمَ عَجلْ لِوَلِیکْ ألْفَرَج بحق زینب کبری(س)?
🌸🌸🌸🌸🌸
به قصد زيارت ارباب بی کفن :
بسم الله الرحمن الرحیم
السلام عليك يا اباعبدالله
و علي الارواح التي حلت بفنائك
عليك مني سلام الله أبدا
ما بقيت و بقي الليل و النهار
و لا جعله الله آخر العهد مني لزيارتكم
السَّلامُ عَلي الحُسٓين و
عٓلي عٓلي اِبن الحُسَين و
عَلي اولاد الحُسَين وَ
علَي اصحابِ الحُسَين.
أللهم ارزقنا زیارت الحسین ع
🌸🌸🌸🌸🌸
?السلام علیک یا امام الرئوف?
✨ﺍﻟﻠَّﻬُﻢَّ ﺻَﻞِّ ﻋَﻠَﻰ ﻋَﻠِﻲِّ ﺑْﻦِ ﻣُﻮﺳَﻰ ﺍﻟﺮِّﺿَﺎ ﺍﻟْﻤُﺮْﺗَﻀَﻰ ﺍﻟْﺈِﻣَﺎﻡِ ﺍﻟﺘَّﻘِﻲِّ ﺍﻟﻨَّﻘِﻲِّ ﻭَ ﺣُﺠَّﺘِﻚَ ﻋَﻠَﻰ ﻣَﻦْ ﻓَﻮْﻕَ ﺍﻟْﺄَﺭْﺽِ ﻭَ ﻣَﻦْ ﺗَﺤْﺖَ ﺍﻟﺜَّﺮَﻯ ﺍﻟﺼِّﺪِّﻳﻖِ ﺍﻟﺸَّﻬِﻴﺪِ ﺻَﻠَﺎﺓً ﻛَﺜِﻴﺮَﺓً ﺗَﺎﻣَّﺔً ﺯَﺍﻛِﻴَﺔً ﻣُﺘَﻮَﺍﺻِﻠَﺔً ﻣُﺘَﻮَﺍﺗِﺮَﺓً ﻣُﺘَﺮَﺍﺩِﻓَﺔً ﻛَﺄَﻓْﻀَﻞِ ﻣَﺎ ﺻَﻠَّﻴْﺖَ ﻋَﻠَﻰ ﺃَﺣَﺪٍ ﻣِﻦْ ﺃَﻭْﻟِﻴَﺎﺋِﻚَ✨
أللَّهُمَ عَجِّلْ لِوَلیِکْ ألْفَرج
🌸🌸🌸🌸🌸
.
عشق!
همان لرزش صدای
من است
بہ هنڪَام ڪَفتڪَو با تـــــو
و "تپش های
پی در پی قلبم".....
صبح بخیر🍃❤️
.•°``°•.¸.•°``°•
@mojaradan •.¸ ¸.•
°•.¸¸.•°`
¸.·´¸.·´¨) ¸.·*¨)
(¸.·´ (¸·´ .·´
65d4d8ac27255ad9c66700c4_5023079844620698104.mp3
6.91M
🎙️سمینار ازدواج موفق💫
▫️قسمت: 26
▫️زمان: 45 دقیقه
▫️دکتر: شاهین فرهنگ
قسمت قبلی | قسمت بعدی
#پادکست
#شاهین_فرهنگ
#ازدواج_موفق
#مجردان_انقلابی
.•°``°•.¸.•°``°•
@mojaradan •.¸ ¸.•
°•.¸¸.•°`
¸.·´¸.·´¨) ¸.·*¨)
(¸.·´ (¸·´ .·´
⚜️ یکی از مهمترین جوانب یک رابطه عاطفی سالم، سازگاری بین دو نفر است.
سازگاری نقطه شروعی برای ایجاد هماهنگی، احترام متقابل و خوشبختی در یک رابطه محسوب میشود.
نشانههای سازگاری میتوانند متنوع و گوناگون باشند و بستگی به شرایط، ویژگیها و فلسفه زندگی هر زوج دارد.
🔻 مهم ترین نشانههای سازگاری در رابطه عاطفی
🔹️ احترام و توجه به یکدیگر
🔹️ اشتراک ارزشها و اعتقادات
🔹️ قدردانی و تشویق
🔹️ صداقت و اعتماد
🔹️ قدرت همدلی و تفهیم
🔹️ مشارکت و همکاری
🔹️ تحمل تفاوتها
🔹️ پشتیبانی و توجه به رشد همدیگر
🔹️ حل مسائل به روش سازنده
🔹️ شادی و خوشحالی مشترک
🔻 برای ایجاد و حفظ سازگاری در رابطه عاطفی، میتوان از راهکارهای مختلفی استفاده کرد.
این راهکارها به زوجها کمک میکنند تا با توجه به نیازها و ویژگیهای خود، بهبود در رابطهشان ایجاد کنند و با چالشها بهتر برخورد کنند، مثل:
🔸️ ارتقاء مهارتهای ارتباطی
🔸️ مدیریت تضادها و اختلافات
🔸️ ایجاد فضای امن و با اعتماد
🔸️ تعامل و تفریح مشترک
🔸️ مدیریت استرس و فشارها
🔸️ ارتقاء همدلی و تفهیم
🔸️ مراقبت از زمان مشترک
✍️ دکتر آذین گازر
#مهارت_زندگی
#مجردان_انقلابی
.•°``°•.¸.•°``°•
@mojaradan •.¸ ¸.•
°•.¸¸.•°`
¸.·´¸.·´¨) ¸.·*¨)
(¸.·´ (¸·´ .·´
✨﷽✨
✅*١۵ توصیه حاج میرزا اسماعیل دولابی برای یک زندگی مومنانه که فوق العاده است:*
١. هر وقت در زندگیات گیری پیش آمد و راه بندان شد، بدان خدا کرده است؛ زود برو با او خلوت کن و بگو با من چه کار داشتی که راهم را بستی؟ هر کس گرفتار است، در واقع گرفته ی یار است .
٢. زیارتت، نمازت، ذکرت و عبادتت را تا زیارت بعد، نماز بعد، ذکر بعد و عبادت بعد حفظ کن؛ کار بد، حرف بد، دعوا و جدال نکن و آن را سالم به بعدی برسان. اگر این کار را بکنی، دائمی می شود؛ دائم در زیارت و نماز و ذکر و عبادت خواهی بود.
٣. اگر غلام خانهزادی پس از سال ها بر سر سفره صاحب خود نشستن و خوردن، روزی غصه دار شود و بگوید فردا من چه بخورم؟ این توهین به صاحبش است و با این غصه خوردن صاحبش را اذیت می کند. بعد از عمری روزی خدا را خوردن، جا ندارد برای روزی فردایمان غصه دار و نگران باشیم .
۴. گذشته که گذشت و نیست، آینده هم که نیامده و نیست. غصه ها مال گذشته و آینده است ، حالا که گذشته و آینده نیست، پس چه غصه ای؟ تنها حال موجود است که آن هم نه غصه دارد و نه قصه .
۵. موت را که بپذیری، همه ی غم و غصه ها می رود و بی اثر می شود. وقتی با حضرت عزرائیل رفیق شوی، غصه هایت کم می شود. آمادگی موت خوب است، نه زود مردن. بعد از این آمادگی، عمر دنیا بسیار پرارزش خواهد بود. ذکر موت، دنیا را در نظرت کوچک می کند و آخرت را بزرگ. آمادگی باید داشت، نه عجله برای مردن .
۶. اگر دقّت کنید، فشار قبر و امثال آن در همین دنیاقابل مشاهده است؛ مثل بداخلاق که خود و دیگران را در فشار می گذارد .
٧. تربت، دفع بلا میکند و همه ی طوفان ها و زلزله ها با یک سر سوزن از آن آرام می شود. مؤمن سرانجام تربت میشود. اگر یک مؤمن در شهری بخوابد، خداوند بلا را از آن شهر دور میکند .
٨. هر وقت غصه دار شدید، برای خودتان و برای همه مؤمنین و مؤمنات از زنده ها و مرده ها و آنهایی که بعدا خواهند آمد، استغفار کنید. غصهدار که میشوید، گویا بدنتان چین میخورد و استغفار که میکنید، این چین ها باز می شود .
٩. تا می گویم شما آدم خوبی هستید، شما می گویید خوبی از خودتان است و خودتان خوبید. خدا هم همین طور است. تا به خدا می گویید خدایا تو غفّاری، تو ستّاری، تو رحمانی وخدا می فرماید خودت غفّاری، خودت ستّاری، خودت رحمانی وکار محبت همین است .
١٠. با تکرار کردن کارهای خوب، عادت حاصل می شود. بعد عادت به عبادت منجر می شود. عبادت هم معرفت ایجاد می کند. بعد ملکات فاضله در فرد به وجود می آید و نهایتا به ولایت منجر می شود .
١١. خدا عبادت وعده ی بعد را نخواسته است ؛ ولی ما روزی سال های بعد را هم می خواهیم، در حالی که معلوم نیست تا یک وعده ی بعد زنده باشیم .
١٢. لبت را کنترل کن. ولو به تو سخت می گذرد، گله و شکوه نکن و از خدا خوبی بگو. حتّی به دروغ از خدا تعریف کن و این کار را ادامه بده تا کم کم بر تو معلوم شود که به راستی خدا خوب خدایی است و آن وقت هم که به خیال خودت به دروغ از خدا تعریف می کردی، فی الواقع راست می گفتی و خدا خوب خدایی بود .
١٣. از هر چیز تعریف کردند، بگو مال خداست و کار خداست. نکند خدا را بپوشانی و آنرا به خودت یا به دیگران نسبت بدهی که ظلمی بزرگ تر از این نیست .
اگر این نکته را رعایت کنی، از وادی امن سر در می آوری. هر وقت خواستی از کسی یا چیزی تعریف کنی، از ربت تعریف کن .
بیا و از این تاریخ تصمیم بگیر حرفی نزنی مگر از او. هر زیبایی و خوبی که دیدی رب و پروردگارت را یاد کن، همانطور که امیرالمؤمنین علیه السلام در دعای دههی اول ذیحجه می فرماید: به عدد همه چیزهای عالم لا اله الا الله بگو "
١۴. دل های مؤمنین که به هم وصل میشود ، آب کُر است. وقتی به علــی علیه السّلام متّصل شد، به دریا وصل ! است شخصِ تنها ، آب قلیل است و در تماس با نجاست نجس می شود ، ولی آب کُر نه تنها نجس نمی شود ، بلکه متنجس را هم پاک می کند "
١۵. هر چه غیر خداست را از دل بیرون کن. در "الا" تشدید را محکم ادا کن، تا اگر چیزی باقی مانده، از ریشه کنده شود و وجودت پاک شود. آن گاه "الله"را بگو همه ی دلت را تصرف کند .
.•°``°•.¸.•°``°•
@mojaradan •.¸ ¸.•
°•.¸¸.•°`
¸.·´¸.·´¨) ¸.·*¨)
(¸.·´ (¸·´ .·´
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💫💫رضایت زناشویی /دکتر افروز
🎥#دکتر_افروز
#مجردان_انقلابی
.•°``°•.¸.•°``°•
@mojaradan •.¸ ¸.•
°•.¸¸.•°`
¸.·´¸.·´¨) ¸.·*¨)
(¸.·´ (¸·´ .·´
#مجࢪدانہ
باور های نادرست1:
همونطور که
🌿 برای داشتن یه باغ پر محصول
به اطلاعات کافی از شرایط
نیاز هست،
برای یه ازدواج موفق،
داشتن اطلاعات درست مهمه..
🔔 میخوایم چندتا باور نادرست رو
یاداوری کنیم تا حواسمون بهشون باشه..
⛅ اولیش:
#دنبال_یه_آدم_همهچی_تمامم 😎
اینکه بگیم تا وقتی یه آدم بی نقص و
کامل پیدا نکنم ازدواج نمیکنم،
یه نوع کمالطلبیِ نادرسته...
این کمال طلبی،
توانایی فرد را برای
یافتن راه حلها کاهش میده؛
بعلاوه، با بالا بردن انتظاراتمون،
ما رو دچار تردید و اضطراب میکنه
و باعث از دسترفتن موقعیتهای خوب میشه
⛅ دومیش:
#هنوز_شرایطش_رو_ندارم... 😶
🍁 سنش بالا رفته اما هنوز فکر میکنه
پختگی لازم برای ازدواج رو نداره و
نمیتونه از پس زندگی بربیاد...
اینم
یه نوع کمالطلبیه
که تواناییهای آدم رو
کم جلوه میده و با محدود کردن انتخابها
ما رو از سن مناسب برای ازدواج دور میکنه ..
#خواستگاری
#مجردان_انقلابی
.•°``°•.¸.•°``°•
@mojaradan •.¸ ¸.•
°•.¸¸.•°`
¸.·´¸.·´¨) ¸.·*¨)
(¸.·´ (¸·´ .·´
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اگر کسی را در قلبم اراده کردم
.•°``°•.¸.•°``°•
@mojaradan •.¸ ¸.•
°•.¸¸.•°`
¸.·´¸.·´¨) ¸.·*¨)
(¸.·´ (¸·´ .·´
💠ازدواج و اهداف آن
✅ زناشویى باید بر اساس محبت، همکارى، همدردى، تفاهم، تکمیل، گذشت، فداکارى متقابل و زندگى مشترک زن و شوهر استوار باشد.
☘ مفهوم زناشویى با توجه به حفظِ نسَبى، استقلالِ شخصیت زن و مرد و فراهم ساختن و امکان رشد و تعالى و ارضاى نیازمندیهاى مشروع و متقابل هر یک از آنها تکوین یافته است.
👈دور شدن از این مفهوم و عدم توجه به هدف اساسى زناشویى متناسب با شرایط و مقتضیات زندگى اجتماعى، سبب فراوانى زناشویى هاى سست و نابسامان و طلاق مى شود.
❌ زناشویى را نباید به هیچ وجه به منظور دستگیرى و ترحم به فردى انجام داد. چرا که ترحم، نه هدف و نه ضامن دوام زناشویى است، زیرا نمى توان پیش بینى کرد که حس ترحم تا چه مدت مى تواند ادامه یابد و جایگزین سایر عواطف و سبب تسکین نیازمندیهاى دیگر حیات زناشویى گردد. ممکن است چنین زناشویى هایى با موفقیت نیز توإم باشند، ولى این استثناها نمى توانند ملاک کلى در این مورد باشند.
❌ زناشویى نباید به منظور اداى دین و کفاره گناهان و یا رفع کدورت و شرمندگى باشد و چنین مقاصدى مانند احساس ترحم و میل به دستگیرى نمى تواند غایت اساسى و ضامن دوام زناشویى بشود.
#ازدواج
#همسرداری
.•°``°•.¸.•°``°•
@mojaradan •.¸ ¸.•
°•.¸¸.•°`
¸.·´¸.·´¨) ¸.·*¨)
(¸.·´ (¸·´ .·´
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
به حسین«ع» میبخشه!
#عزیزم_حسین
#مجردان_انقلابی
.•°``°•.¸.•°``°•
@mojaradan •.¸ ¸.•
°•.¸¸.•°`
¸.·´¸.·´¨) ¸.·*¨)
(¸.·´ (¸·´ .·´