eitaa logo
مجردان انقلابی
15.3هزار دنبال‌کننده
8.6هزار عکس
9.7هزار ویدیو
183 فایل
#آتش_به_اختیار یک عده جوون انقلابی 🌷 فقط جهت تبلیغات پیام دهید 👇 @mojaradan_bott متخصص عروسی مذهبی 🔰کپی مطالب باصلوات آزاد🔰 t.me/mojaradan 👈آدرس تلگرام sapp.ir/mojaradan 👈آدرس سروش eitaa.com/mojaradan 👈 آدرس ایتا
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
انواع عشق☘ .•°``°•.¸.•°``°•                               @mojaradan            •.¸        ¸.•       °•.¸¸.•°`       ¸.·´¸.·´¨) ¸.·*¨)      (¸.·´    (¸·´   .·´
یاد بگیر… :)⛈️📒 💑 در دوران نامزدی سخنان همسرتان را تا جایی که ممکن است به خانواده تان منتقل نکنید 💕 در مورد انتقادهای همسرتان به خانواده فقط شنونده باشید ، اگر شما این سخنان را انتقال دهید این آغاز دردسر برای زندگی شما خواهد بود 💕 شاید او به زودی از سخنان خود پشیمان شود و اگر شما آن سخنان را منتقل کرده باشید فقط در میان نامزد و خانواده تان تخم کینه را کاشته اید ❤️ .•°``°•.¸.•°``°•                               @mojaradan            •.¸        ¸.•       °•.¸¸.•°`       ¸.·´¸.·´¨) ¸.·*¨)      (¸.·´    (¸·´   .·´
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ترس های یک زن... .•°``°•.¸.•°``°•                               @mojaradan            •.¸        ¸.•       °•.¸¸.•°`       ¸.·´¸.·´¨) ¸.·*¨)      (¸.·´    (¸·´   .·´
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 💗محافظ عاشق من💗 قسمت15 با غر زدن های مائده و شیطنت های مرصاد ، مائده را رساندند و بسمت خشک شویی که مهدا لباسش را داده بود راه افتادند . مرصاد ماشین را پارک کرد و گفت : بشین الان میارم واست . ــ باشه ، ممنون . بعد از چند دقیقه با لباس برگشت به مهدا اشاره کرد در ماشین را قفل کند و پایین بیاید . ــ بیا برو تو اون مغازه لباس زنونه ، ممکنه جای دیگه نزدیک به محل کارت باز نباشه ــ ممنون داداش ــ جبران میکنی ، من این بیرون منتظرم فروشنده خانمه ، کسی هم نیست ؛ برو خودت ــ باشه الان میام . با فروشنده صحبت کرد و با خوشرویی همیشگی اجازه گرفت ، برای این که دست خالی بیرون نیامده باشد یک روسری را به سرعت انتخاب کرد و خرید . ــ بریم ؟‌ ــ چی خریدی ؟ ــ روسری ! میخوای ؟ ــ نه قربونت واسه خودت . راه مانده تا پادگان به سکوت گذشت ، مرصاد نمیخواست پا برهنه به افکار خواهرش وارد شود وقتی رسیدند . کمی عقب تر ایستاد و رو به مهدا گفت : ــ خب مهدا جان برو آبجی ، موفق باشی به هیچی هم فکر نکن که خدایی نکرده روی کارت تاثیر نذاره ــ باشه ، مرصاد خیلی از همراهیت ممنونم میدونم نمیتونم جبران کنم . ــ همین که اینجایی از قبل همه چیو تصفیه کردی ، بدهکار هم شدیم بهت . ریز خندید و خداحافظی کرد . مرصاد هم پیاده شد و رفتن خواهرش را تماشا کرد در همان قامت و قدم هایی محکم و استوار وقتی به ورودی رسید و با تکان دادن کوتاه دست داخل رفت سوار ماشین شد و برای اجرای برنامه اش به سمت رستوران راند . 🍁به قلم : ف میم🍁 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 .•°``°•.¸.•°``°•                               @mojaradan            •.¸        ¸.•       °•.¸¸.•°`       ¸.·´¸.·´¨) ¸.·*¨)      (¸.·´    (¸·´   .·´
هدایت شده از مجردان انقلابی
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 💗محافظ عاشق من💗 قسمت16 جلوی رستورانی که قبلا مهدا حسابی ازش تعریف کرده بود و گفته بود دلش میخواد یه بار با خانواده بیان ، ایستاد . بعد از رزرو میز با فاطمه تماس گرفت تا هماهنگی های لازم را انجام دهد .‌ ــ سلام فاطمه خانوم ، احوال شما ؟ آقا هادی خوبن ؟ + سلام برادر فداکار،الحمدالله ، شما چطوری ؟ خانواده خوبن ؟ - خوبن سلام میرسونن . فاطمه خانوم کلاستون کی تموم میشه با سجاد بیایم دنبالتون ؟ + ساعت ۱۱ آخریشه - خب پس بعد از کلاستون با مائده و سجاد میایم دنبالتون . + باشه موردی نداره ، مائده مدرسه نداره ؟ ـ زنگ آخر چیز مهمی نداشتن اصرار داشت اونم باخودمون ببریم . + ممنون مرصاد جان لطف میکنی ، مهدعلیا خیلی خوش شناسه تو رو داره . ـ لطف دارید . + حقیقته ، مرصاد جان استاد اومد من باید برم ـ موفق باشید ، یا علی . + تو هم همین طور ، خدافظ . بعد از اینکه تماسش تمام شد ، دنبال امیر حسین و سجاد رفت تا با هم به نمایشگاه ماشین برن . امیر حسین بعد از اینکه نشست ، گفت : سلام عرض شد اخوی ، احوال جناب عالی ؟ ـ سلام ، بشین حرف نزن اینقدر + حالا بیا به این احترام بذار لیاقت نداری ـ امیر کاری نکن طوری بزنمت نتونی غذا بخوری + چته ؟ چرا وحشی شدی ؟ ـ من تو رو میبینم این شکلی میشم + خدا کمکت کنه بصورت وی آی پی . ـ یه زنگ به سجاد بزن بگو پایینیم + باشه دارم میگیرمش ، الو داش سجاد ؟ آره ما تو ماشینیم ، بیا . منتظریم ـ برو بشین عقب + خودم میدونم همان لحظه سجاد در را باز کرد و گفت : سلام برادر مرصاد زحمت شد واست ، این دوماد ما همیشه ماموریته وگرنه مزاحم تو نمیشدم . ـ سلام ، چه حرفا میشنوم ، بشین داداش تو رفیق یه روز دو روز نیستی مثل بعضی ها سجاد خندید که امیرحسین با اعتراض گفت : امروز یه چیزیت میشه مرصاد ! 🍁به قلم : ف میم🍁 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 .•°``°•.¸.•°``°•                               @mojaradan            •.¸        ¸.•       °•.¸¸.•°`       ¸.·´¸.·´¨) ¸.·*¨)      (¸.·´    (¸·´   .·´
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
حرم مطهرتو خونه امیدمونه توپناه بی کسیمی تو این زمونه😢😢 .•°``°•.¸.•°``°•                               @mojaradan            •.¸        ¸.•       °•.¸¸.•°`       ¸.·´¸.·´¨) ¸.·*¨)      (¸.·´    (¸·´   .·´
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هدایت شده از مجردان انقلابی
*🌸┄┅═✧﷽✧═┅🌸* ✍️🌸🍃"اولین سلام صبحگاهی با هزاران عشق، تقدیم به ساحت مقدس و نورانی قطب عالم امکان، حضرت بقیه الله الاعظم روحی و ارواحنا فداه" و بی بی دو عالم خانم فاطمه ی زهرا و سرور و سالار شهیدان و اولاد و یارانش و امام هشتم ما علی بن موسی الرضا..* سلام امام زمانم❣ 🌸🍃جانم فدای نام شما يا صاحب‌الزمان قربان آن مقام شما يا صاحب‌الزمان *جان ميدهم بخاطر يڪ لحظه ديدنت* *دل عاشق سلامِ شما يا صاحب‌الزمان* ✋ *هرروز به عشق سلام به شماو به امید دیدارشما از خواب بیدار میشوم یا صاحب الزمان* ❤️ *🌸🍃السَّلامُ‌عَلَيْكَ‌یا‌بقِیَّةَ اللهُ فی اَرضِه* *اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا حُجَّةَ اللهُ فی اَرضِه* *اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا نورُ اللهِ فی ظُلُماتِ الْاَرضِ* *اَلسّلامُ عَلَیْکَ‌یا مَولایَ* *یاصاحِبَ‌الزَّمان* *🌸🍃هرکه صبحش باسلامی برحسین(ع) آغازشد.* *🍃حــق بگویـد خوش به‌حالش‌بیمه‌زهرا(س)شد.* ┄┅═✧❁﷽❁✧═┅┄ *🌷سلام به مادر سادات* **هرگاه به هر امامی سلام دهید خود آن امام جوابتان را میدهد اما هنگامیکه به مادرشان حضرت زهرا سلام می دهید همه ی امامان سلامتان را می دهند* * *تا ابد این نکته را انشاء کنید ،پای این طومار را امضاء کنید، هر کجا ماندید در کل امور، رو بسوی حضرت زهرا کنید* •┈••✾◆🌺✦✧✦🌺◆✾••┈• *🌸🍃السلام علیک یا فاطمه الزهرا صلوات الله علیه*  ‎‌‌ *🌹السَّلامُ عَلَيْكِ يَا بِنْتَ رَسُولِ اللَّهِ* *🌹السَّلامُ عَلَيْكِ يَا بِنْتَ خَيْرِ خَلْقِ اللَّهِ* *🌹السَّلامُ عَلَيْكِ يَا بِنْتَ أَفْضَلِ أَنْبِيَاءِاللَّهِ وَ رُسُلِهِ وَ مَلائِكَتِه️* *🌹السَّلامُ عَلَيْكِ يَا بِنْتَ خَيْرِ الْبَرِيَّةِ* *🌹السَّلامُ عَلَيْكِ يَا سَيِّدَةَ نِسَاءِ الْعَالَمِينَ مِنَ الْأَوَّلِينَ وَ الْآخِرِينَ* *🌸🍃 اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا اَبا عَبْدِ اللهِ، وَعَلَي الاَْرْواحِ الَّتي حَلَّتْ بِفِنآئِكَ، عَلَيْكَ مِنّي سَلامُ اللهِ اَبَداً ما بَقيتُ وَبَقِيَ اللَّيْلُ وَالنَّهارُ، وَلا جَعَلَهُ اللهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنّي لِزِيارَتِكُمْ،* *✨ اَلسَّلامُ عَلَي الْحُسَيْنِ،* *✨ وَعَلي عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ،* *✨ وَعَلي اَوْلادِ الْحُسَيْنِ،* *✨ وَعَلي اَصْحابِ الْحُسَيْنِ.* *❣❀بــِسـْمِ اللـَّهِ الـرَّحْمَــنِ الرَّحِيـــمِ.❀* *‌‌‌‌🌸🍃✰اللّهُمَّ صَلِّ عَلى ، علیِّ بنِ موسَی الرِّضا المرتضی* *✰الاِمامِ التَّقیِّ النَّقی و حُجَّتِکَ عَلى مَنْ فَوْقَ الاَرْضِ وَ مَن تَحتَ الثَّری* *✰ الصِّدیقِ الشَّهید صلاةً کَثیرَةً تامَّةً* *✰زاکِیَةً مُتَواصِلَةً مُتَواتِرَةً مُتَرادِفَةً* *✰کاَفْضَلِ ما صَلَّیْتَ عَلى اَحَد مِنْ اَوْلِیائِک...* *✧ السَّلامُ عَلَيْكَ يَا غریب الغربا✧* *✧ السَّلامُ عَلَيْكَ يَا معین الضعفا✧* *✧السَّلامُ عَلَيْكَ يَا علی بن موسی الرضا✧* *✧ هدیه به پیشگاه مقدس امام رضا(ع)بہ نیت تعجیل در امر فرزندش ،مولاے غریبمان حضرت صاحب الزمان عجّل اللّہ تعالے و فرجہ.✧* *✾ ملتمس دعای فرج ..ان شاءاللّہ استجابت دعا هاتون بہ حق محمدﷺوال محمدﷺ به برکت دعای فرج.* 🌹برای سلامتی و تعجیل در ظهور آقا سه توحید و پنج صلوات هدیه کنید🌹 *اللّهمَّ‌عَجِّلْ‌لِوَلِیِّڪَ‌الفَرَج والعافیه وانَّصر بحق زینب کبری سلام الله علیه* •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈• .•°``°•.¸.•°``°•                               @mojaradan            •.¸        ¸.•       °•.¸¸.•°`       ¸.·´¸.·´¨) ¸.·*¨)      (¸.·´    (¸·´   .·´
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
روز سی و یکم چله به نیت ظهور و سلامتی امام زمان و حاجت روایی تون ماه محرم برای حاجات وگشایش امور چه ذکری رو چله بگیریم که مجرب باشه ونتیجه بده ‼️ اولی👈از روز اول محرم به مدت ۴۰ روز متوسل به حضرت قمر بنی هاشم (ع) شویم و ١٣٣ مرتبه بگیم👈«یا کاشِفَ الکَرْبِ عَنْ وَجْهِ الحُسَین اِکْشِفْ کَرْبي بِحَقِّ اَخیکَ الحُسَین» (ای برطرف‌کننده غم و اندوه از چهره و روی حسین، بحق برادرت حسین، اندوه و غم و مشکل مرا نیز برطرف نما). دومی👈از روز اول محرم به مدت ۴۰ روز هر روز یکمرتبه زیارت عاشورا بخوانیم.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
⚜️ مهمترین نکته برای انتخاب همسر، سازگاری شخصیتی و ارزش‌ها بین شما و همسرتان است. در ادامه، مهمترین نکات برای انتخاب همسر را بررسی خواهیم کرد: 🔹️سازگاری شخصیتی: شخصیت‌های شما و همسرتان باید با یکدیگر سازگاری داشته باشند. بررسی و مقایسه ویژگی‌های شخصیتی هر دو طرف، از جمله سطح صبر، سطح تحمل، سبک ارتباطات، نحوه مدیریت تنش‌ها و سبک زندگی، می‌تواند در پیش‌بینی سازگاری روابط به شما کمک کند. 🔹️ارزش‌های مشترک: ارزش‌ها و باورهای مشترک بین شما و همسرتان بسیار مهم است. بررسی نگرش‌ها و اعتقادات در مورد مسائل اجتماعی، خانواده، دین، پول و سایر موارد، می‌تواند به شما در درک این موضوع کمک کند که آیا ارزش‌های شما و همسرتان هماهنگ است یا خیر. 🔹️همبستگی و تعامل: توانایی ایجاد همبستگی و تعامل مثبت بین شما و همسرتان بسیار مهم است. بتوانید به طور مفید و سازنده با هم در موضوعات مختلف صحبت کنید، از نقطه نظر یکدیگر استفاده کنید و به تفاهم و توافق‌های مشترک برسید. 🔹️احترام و تحمل: احترام و تحمل به یکدیگر در رابطه زناشویی بسیار ارزشمند است. بتوانید نقاط ضعف و قوت همدیگر را قبول کنید و با احترام به اختلافات و نیازهای یکدیگر روبرو شوید. .•°``°•.¸.•°``°•                               @mojaradan            •.¸        ¸.•       °•.¸¸.•°`       ¸.·´¸.·´¨) ¸.·*¨)      (¸.·´    (¸·´   .·´
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔷حق فرزند برگردنت این است که را در حضور او تکریم کنی.../دکتر عزیزی .•°``°•.¸.•°``°•                               @mojaradan            •.¸        ¸.•       °•.¸¸.•°`       ¸.·´¸.·´¨) ¸.·*¨)      (¸.·´    (¸·´   .·´
💕💕 همه میگویند که زندگی سر بالایی و سرازیری دارد اما من میگویم: زندگی هر چه که هست، جریان دارد میگویم تا خدا هست و خدایی میکند، امید هست فردا روشن است خدایا هرکسی برای هدفش زحمت کشیده اورا به هدفش برسان. همانهایی که در آخر کارچشم امیدشان به توست اگر در هر کاری به بن بست رسیدید این عبارت تاکیدی را با احساس تکرار کنید: به یمن هدایت الهی راه درست را در پیش می گیرم جایی که راه نیست خدا راه می گشاید❤️ .•°``°•.¸.•°``°•                               @mojaradan            •.¸        ¸.•       °•.¸¸.•°`       ¸.·´¸.·´¨) ¸.·*¨)      (¸.·´    (¸·´   .·´
! زن ها مثل گوشی موبایلند! یک روز با باتری پر به زندگی شما می آیند. رنگی و شاداب،برایتان حرف می زنند،طنازی می کنند، هرکجا هر احتیاجی داشته باشید، به میزان توانایی شان برایتان کم نمی گذارند و تا آخرین نفس ها همه جوره کنارتان هستند. این زن همیشه مقاوم، از یک جایی به بعد با رفتار و نهایتا با کلام،آلارم میدهد که به اندازه ی قبل انرژی ندارم. میبینی که به شادابی قبل نیست و رنگ هایش کمرنگ شده. با این حال باز هم در لحظات مهم کنارت است. هی این کلافگی ها و بی رنگی هایش به تو هشدار میدهد که شارژش در حال تمام شدن است و تو هی باور نمیکنی. بالاخره یک شب میخوابی و صبح روز بعد میبینی زن همیشه شاداب زندگی ات، ساکت و خاموش شده. زن ها مثل گوشی موبایلند. باید آن ها را با یک "دوستت دارم"،یک "دلم برایت تنگ شده"، یک "میخواهم همیشه کنارت باشم"، یک "امروز زیباتر شده ای"، یک بوسه، یک آغوش و یک محبت ِ مداوم شارژ کرد. حتی پیش از آن که شارژشان به مرز هشدار برسد. ده درصد...شارژ لطفا.. .•°``°•.¸.•°``°•                               @mojaradan            •.¸        ¸.•       °•.¸¸.•°`       ¸.·´¸.·´¨) ¸.·*¨)      (¸.·´    (¸·´   .·´
حد و حدود رفت و آمد با خانواده شوهر خانم هایی که الان در دوران شیرین عقد و نامردی و بخور و بخواب بسر میبرید خیلی دوران شیرینیه،مخصوصا اگر با همسرتون مشکلی هم نداشته باشید 👈🏻 روی صحبتم با اون خانمیه که میگفت من اصلا از وقتی عقد کردم خونه خودمون نبودم خیلی فک کنم بهت داره خوش میگذره که دائم خونه شوهرتی همیشه هم دنیا به کامت با این رفتارت نمیمونه،این رفت و آمد های خیلی زیاد و خارج از عرف ضرر داره جانم پاشو خودتو جمع کن ،برای خودت ارزش قائل شو به اندازه برو،به اندازه هم بیا 👈🏻 یه چیزی که از حدش خارج بشه مطمئن باش طبعات خاص خودشو داره و در آینده زندگی مشترکت زمینه دخالت خانواده شوهرت رو فراهم میکنی با این کارت اندازه و حد رفتار خودت رو تو دستت بگیر 👈🏻 البته خیلی از زوج های جوان هم که تازه عروسی کردن هم به این شکل رفتار میکنن و خودشون نا اگاهن نمیدونن چی انتظارشون رو میکشه 🍃رفت و آمد و دید و بازدید اندازه داره سعی کنید تعادل رو تو زندگیتون حفظ کنید رابطه زناشویی👩‍❤️‍👨 •┈┈••✾❀🍃♥️🍃❀✾••┈┈• .•°``°•.¸.•°``°•                               @mojaradan            •.¸        ¸.•       °•.¸¸.•°`       ¸.·´¸.·´¨) ¸.·*¨)      (¸.·´    (¸·´   .·´
➖دوست دخترم گفت همه دخترارو بلاک کن ➕منم زدم خودشو بلاک کردم آدم بخاطره یه نفر که نباید خیلیارو از دست بده والا زیادی بهش رو بدم فردا واسه نشستن و بلند شدنمم باید ازش اجازه بگیرم😒😂 ❌️🚫واسه همینه که میگیم رابطه باید تو قالب شرعی و قانونی باشه، تا اینقدر راحت کنار گذاشته نشید 🚫❌️
. . دوست پسرت متعهده؟ باشه! ولی اون می‌تونه با فشار دادن دکمه‌ی بلاک/مسدودکردن تورو جوری از زندگیش بندازه بیرون که انگار اصلا وجود نداشتی:)
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 💗محافظ عاشق من💗 قسمت17 بعد از قول نامه ماشین هر سه به دعوت سجاد به نزدیک ترین بستنی سرا رفتند . گارسون آمد و سفارش ها را گرفت ، سجاد رو به امیرحسین گفت : شنیدم داداشت اومده ! + آره ، یک هفته ای هست . ـ بسلامتی ، بیارش مسجد با جمع ما آشنا بشه ، شنیدم رفیق هادی ماست ، آره ؟ + آره هم کلاسی بودن تا دبیرستان دیگه بعدش محمد تهران قبول شد رفت ولی آقا هادی شما اصفهان موندن ظاهرا البته در ارتباط بودن ، عروسی خواهرتون هم اومد ـ آره ، الان یادم اومد راست میگی ، قد بلنده چشم آبیه نه ؟ + آره ، البته محمدرضا هم همین مشخصات داره ولی عروسی آقا هادی نبود ـ چه خبر از محمدرضا ؟ + خوبن الحمدالله ، بچش دو ماه پیش بدنیا اومد ـ آره شنیدم زنگ زدم بهش تبریک گفتم ، بهش گفتم وقتی زن گرفتم میام خونتون الان مامان و بابام که مشهد هستن ، فاطمه هم که گیر آسید هادیه وقتی این حرف را زد نگاهی به مرصاد کرد که بشدت اخم هایش را در هم کشیده بود . ـ آقا مرصاد شما چه خبر ؟ + ما هم سلامتی ‌، دانشگاه خونه مسجد بسیج ، همین فعلا. پ ـ خوبه ، الهی شکر . امیر حسین : راستی مرصاد ؟ + بله ؟ ـ من یه چیزی کشف کردم . + چی ؟ ـ خرج داره این طوری نمیگم دادا . + نگو ـ آخه تو چرا اینقدر بی حالی مرصاد لبخند تلخی زد و چیزی نگفت حرف های سجاد به مذاقش خوش نیامده بود ، با اینکه حاج رسول پدر سجاد و فاطمه بهترین رفیق پدرش و شریک او در فرش فروشی کسی که وقتی همه به پدرش پشت کرده بودند پای رفاقتش ایستاد و به کمک رفیقش آمد و از اصفهان زادگاهش نقل مکان کرده بود ، مهدا را عروس خودش می دانست اما مرصاد دوست نداشت سجاد همه چیز را تمام شده بداند ، دوست داشت برای بدست آوردن خواهرش مردانگیش را نشان دهد ، نمی توانست اجازه دهد خواهر و بهترین دوستش را به راحتی به او بسپارد . با صدا زدن های سجاد به خودش آمد : مرصاد جان کجایی برادر ؟ ـ ببخشید حواسم نبود + تلفنمه ، فاطمه ست ظاهرا قرار داشتین . ـ بله.. بله ، فراموش کردم از اینکه چرا به فاطمه گفته بود برای خرید سجاد هم با آنها می آید پشیمان شد ، میخواست او را از هر چه به مهدا مربوط میشد دور نگه دارد ، نمیدانست این تعصب از کجا آمده اما ... موبایل سجاد را از او گرفت و به فاطمه گفت : سلام فاطمه خانوم ، خسته نباشید . شرمنده یادم رفته بود گفتین ساعت ۱۱ کلاستون تموم میشه . ـ نه بابا این چه حرفیه میدونم شما مردا بهم میگیرین حواستون پرت میشه مرصاد با خودش گفت حواس پرتی را درست می گویی تک دختر حاج رسول ولی حواسی که پیش خواهرمه نه این جمع مردانه ... ـ من داخل کتابخونه میشینم وقتی رسیدین ، زنگ بزنین میام پایین . + باشه چشم . ـ چشمتون بی بلا ، من مزاحم جمع دوستانتون نمیشم ، فعلا . خدانگهدار . ـ مراحمید ، خداحافظ . گوشی را به سجاد داد و گفت : آقا سجاد ، شما امیرحسین رو میرسونین بی زحمت ؟ امیرحسین : نه من مزاحمتون نمیشم با یه تاکسی چیزی میرم . مرصاد : خودت لوس نکن ، یکم آقا سجاد هم نگه دار خونتون من بیام دنبالشون سجاد : خب میخوای من بیام دنبال تو ؟ برو ماشین بذار خونه شاید مادرت لازم داشته باشه ـ نه فقط قراره برم دنبال دخترا ، مامانم لازم نداره . + باشه ، پس امیرحسین بیا بریم هم تو رو برسونم هم محمدحسین و بعد از چندسال ببینم ‌ ـ قدمتون سر چشم ‌، مرصاد پس من رفتم فعلا + برو بسلامت . 🍁به قلم : ف میم🍁 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 .•°``°•.¸.•°``°•                               @mojaradan            •.¸        ¸.•       °•.¸¸.•°`       ¸.·´¸.·´¨) ¸.·*¨)      (¸.·´    (¸·´   .·´
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 💗محافظ عاشق من💗 قسمت18 در کل راه رسیدن به مدرسه مائده با خودش فکر و خیال کرد ، دلش نمیخواست بهترین روز برای خواهرش اوقات تلخ باشد اما با حضور سجاد قطعا نمی توانست ناراحتیش را پنهان کند بعد از برداشتن مائده از مدرسه به سمت شهرک محل سکونتشان رفت و جلوی بلوک ۳ آپارتمان های سازمانی ایستاد و به سجاد زنگ زد : الو آقا سجاد سلام ؟ بله ما پایین هستیم ، منتظرم . سجاد با امیرحسین و پسری دیگری که احتمال داد ‌، محمدحسین باشد از محوطه بیرون آمدند ، مرصاد و مائده پیاده شدند و سلام و علیکی کردند که امیرحسین گفت : داداش ، ایشون آقا مرصاد فاتح هستن رفیق پایه و بامرام . مرصاد و محمدحسین دست دادند که مرصاد فکر کرد بهتر است مائده را معرفی کند . ـ ایشون خواهرم هستن . محمدحسین با سری افتاده مجددا به مائده سلام کرد و گفت : بفرمایید داخل خواهرم بالا هستن ، بفرمایید ... ـ متشکرم ، لطف دارید . باید بریم بعدا حتما مزاحمشون میشیم + مراحمید ، خواهش میکنم . بعد از اضافه شدن فاطمه به جمعشان به پاساژی رفتند تا مائده هدیه اش را بخرد ، بعد بسمت بازار راه افتادند و مرصاد یک دستگاه موزیک پلیر جدید و فاطمه دو جلد از کتاب های استاد دینانی را برایش خرید . سجاد هم گفت ، هدیه اش آماده است . فاطمه : آقا مرصاد بریم کیک سفارش بدیم ؟ ــ نه اونو خود رستوران گفتم حاظر کنن فقط یکم وسایل تزیینی لازمه بریم تمش انتخاب کنیم ؟ تم وسایل رستوران خیلی گرون بود. + آره بریم ، مائده خسته نیستی ؟ ـ نه آجی . + خداروشکر پس بزنین بریم یه خرید مفصل . بعد از اتمام خرید ها به سمت شهرک راه افتادند ، فاطمه بخاطر شغل همسرش به اصفهان آمده بود و همسر پاسدارش یک واحد از خانه های سازمانی را اجاره کرده بود . چند ماه بعد از عروسی فاطمه تک دختر حاج رسول ، خانواده فتاح بخاطر دانشگاه نور چشمشان به اصفهان آمدند به اصلیتشان جایی که ۲۰ سال پیش خیلی چیز ها را جا گذاشته و به مشهد رفته بودند بعد از نقل مکان خانواده مهدا ، سجاد با قبولی در آزمون استخدامی مخابرات به اصفهان آمد زادگاهش . شهری که هر دو خانواده به آن تعلق داشتند ، شهری که برای خاندان فاتح پر از خاطره است خاطره ای که جوان تر ها از آن بی خبر بودند . 🍁به قلم : ف میم🍁 🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 .•°``°•.¸.•°``°•                               @mojaradan            •.¸        ¸.•       °•.¸¸.•°`       ¸.·´¸.·´¨) ¸.·*¨)      (¸.·´    (¸·´   .·´
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
من دست شستم از همه دنیا از استکان چایی توووو نه💔 .•°``°•.¸.•°``°•                               @mojaradan            •.¸        ¸.•       °•.¸¸.•°`       ¸.·´¸.·´¨) ¸.·*¨)      (¸.·´    (¸·´   .·´