eitaa logo
موج سی
487 دنبال‌کننده
3.3هزار عکس
1.4هزار ویدیو
149 فایل
🌐موج سی یا سی سوال،انتقاد،پیشنهاد👇 @Hossein_Rahimi30 ⤴دست به قلمی تحلیل نوشت هاتو بفرس ✔ ازنشرمطالب بالینک، راضی تریم✔
مشاهده در ایتا
دانلود
▪️‏کنایه نجاح محمد علی، تحلیلگر و کارشناس سیاسی عراقی به رویکرد دولت و برخی مسئولان عراقی در تعامل با آمریکا ╔═••⚬🇮🇷⚬••══╗ @moje30 ╚══••⚬🆕⚬••═╝
واقعیت یا جذابیت .mp3
2.12M
🔸نمایش غیر جذاب واقعیت 🎙 حجت الاسلام و المسلمین مصطفی امینی خواه ╔═••⚬🇮🇷⚬••══╗ @moje30 ╚══••⚬🆕⚬••═╝
⭕️ اعمال روز مباهله 👆(فردا) ♦️ معنی آیه مباهله: 👇 از آن پس که به آگاهی رسیده ای، هر کس که درباره او با تو مجادله کند، بگو: بیایید تا حاضر آوریم ما فرزندان خود را و شما فرزندان خود را ما زنان خود را و شما زنان خود را ما خود و شما خود آنگاه دعا و تضرع کنیم و لعنت خدا را بر دروغگویان بفرستیم. 【آیه 61 سوره آل عمران】 ╔═••⚬🇮🇷⚬••══╗ @moje30 ╚══••⚬🆕⚬••═╝
5.98M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔺خالقان «غزال ایرانی» رفتند! 🔺 تاکنون سه نمونه از خودروی خورشیدی توسط دانشجویان ایرانی ساخته شده اما به دلیل عدم حمایت از آنها حتی برای تهیه بلیط سفر به کشور محل برگزاری مسابقات، بسیاری از آنها برای ادامه تحصیل یا زندگی، به کشورهای دیگر مهاجرت کرده‌اند. ╔═••⚬🇮🇷⚬••══╗ @moje30 ╚══••⚬🆕⚬••═╝
🔹گاف خنده دار رسانه ملکه در کانال تلگرامی BBC 😂 ▪️پروژه روسیه هراسی 🔻همزمان با بسط دوباره نفوذ روسیه در بعضی از نقاط جهان و شکل‌گیری موازنه‌های جدید قدرت که پاره‌ای از صاحبنظران از آن به جنگ سرد نوین تعبیر می‌کنند ، حالا با انتشار خبر تولید واکسن کرونا جنگ رسانه‌ای بلوک غرب علیه این کشور با قدرت فعال شده است و پروژه روسیه هراسی با تمرکز بر جنگ رسانه‌ای در حال اجرا است. نمونه آن گاف امروز بی بی سی فارسی است در تنظیم تیتر خبر در کانال تلگرامی ! ╔═••⚬🇮🇷⚬••══╗ @moje30 ╚══••⚬🆕⚬••═╝
موج سی
🔹گاف خنده دار رسانه ملکه در کانال تلگرامی BBC 😂 ▪️پروژه روسیه هراسی 🔻همزمان با بسط دوباره نفوذ رو
😌 بهاره جان خبر دستگیری رو با این تیتر کار کن: یک نصاب مواد محترقه که در ایران به آن تروریست میگویند به جرم آتش بازی دستگیر شد 😐😂 ╔═••⚬🇮🇷⚬••══╗ @moje30 ╚══••⚬🆕⚬••═╝ پ ن : ایرانی نیستی اگه اینو دست به دست نکنید تا این به دستِ بهاره جون برسه ☺️☺️☺️😂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
سلام و صد سلام به شما دوستان خوب امروز در مورد شهید بابک نوری میخوایم حرف بزنیم شهیدی که تو زیبایی زبون زد بوده😉 حالا بریم ببینیم ایشون کی بوده هرکی رفیق شهیدی این شهید شد بیاد پیوی بنده تا من تم این شهید رو بهش بدم😊 البته الان ریپورت هستم تا فردا میدم خدمتتون😄 @Ya_zahra_534
آقای نوری فکر می کردید بابک یک روزی شهید بشود؟ واقعیتش را بگویم، ما اصلا بابک را نشناختیم، الان که بابک شهید شده می بینم که پسرم چقدر در انجمن های خیریه فعال بوده، می بینم همه جا او را می شناختند اما انگار فقط ما هنوز او را نشناخته بودیم. فرزند چندمتان بود؟ بابک کوچکترین پسرم بود، به جز او دو پسر و دو دختر هم دارم. متولد چه سالی بود؟ بابک من 21 مهر سال 71 به دنیا آمد و 28 آبان 96 هم شهید شد.چطور شد که بابک این راه را انتخاب کرد؟ نه اینکه بابک پسرم باشد و این را بگویم نه. ولی بابک یکی از فعال ترین جوان های شهرمان بود.سرشار از زندگی بود و همیشه در برنامه های مختلف پیش قدم بود. اصلا هم تک بعدی نبود و بواسطه سن و سالش جوانی می کرد و از همه قشری هم دوست و رفیق داشت . یعنی هم دوست باشگاهی داشت هم دانشگاهی هم مسجدی و هیئتی. هم از فعالین هلال احمر بود و هم در بسیج فعال بود، هم در کارهای خیر در بهزیستی شرکت می کرد، حتی بعد از شهادتش من فهمیدم که کارهای ساخت بنای یادبود شهدای گمنام در پارک ملت رشت را هم خودش انجام داده ، رئیس بنیاد شهید دیروز که به خانه ما آمده بود به من گفت که می دانستی پسرت چقدر برای اینکه اینجا ساخته شود زحمت کشید؟! من اینجا تازه فهمیدم که زمان ساخت این بنا، بابک به مسئولان گفته بود که چه شما بودجه بدهید چه ندهید روح این شهیدان اینقدر بلند و پر خیر وبرکت است که این بنای یادبود ساخته می شود و بعدا شما حسرت خواهید خورد که در این ثواب شرکت نکردید. بجز این فعالیت های فرهنگی، بابک یکی از دانشجوهای فعال دانشگاه تهران هم بود. ذاتش جوری بود که می خواست در همه ابعاد رشد داشت
دانشجوی چه رشته ای بود؟ بابک دانشجوی ارشد حقوق در دانشگاه تهران بود اما همه این ها را ول کرد و عاشقانه قدم در این راه گذاشت. خب این اتفاق چطور افتاد؟ به خاطر اعتقاداتش. بابک قبل از اینکه به سوریه اعزام شود هم در دوره ای که سرباز حفاظت اطلاعات بود ، دوبار داوطلبانه به کردستان عراق اعزام شده بود اما ما خبر نداشتیم و بعد از شهادتش متوجه شدیم. امسال پسر بزرگ من در رشت کاندیدای شورای شهر شده بود و تمام مسائل مالی و تدارکات را هم به بابک سپرده بود ، یک دفعه در بحبوحه انتخابات و درست وسط تبلیغات من دیدم که بابک نیست، پرس و جو کردم فهمیدم که رفته اعتکاف. سه روز در مراسم اعتکاف بود و بعد برگشت پیش ما . من گفتم بابک جان چرا در این موقعیت رفتی اعتکاف، می ماندی سال دیگر می رفتی، الان کارهای مهمی داشتیم. گفت نه اصل برای من همین اعتکاف است، انتخابات و ...فرعیات است، بعد هم شاید من سال دیگر نباشم که به مراسم اعتکاف برسم...حتی همان روزها من و مادرش حرف ازدواجش را مطرح کردیم ، یک دختر از خانواده نجیب و خوبی انتخاب کرده بودیم که می دانستیم بابک را هم دوست دارد اما بابک موافقت نکرد. به من گفت که بابا شما به تصمیمات من اعتماد داری یا نه؟ پس بگذار من براساس برنامه خودم پیش بروم...فعلا برنامه و مسیر من چیز دیگری است. الان که فکر می کنم می بینم بابک خودش هم می دانست که چه مسیری را می خواهد برود و به ما هم این پیام را می داد اما ما متوجه نمی شدیم.
شما از ماجرای اعزامش به سوریه خبر داشتید؟ به طور مستقیم با من این موضوع را مطرح نکرد اما می دانستیم که شش ماه است در سپاه بست نشسته و هر روز می رود و می آید و اصرار می کند که من را اعزام کنید. تا اینکه بالاخره با اعزامش موافقت شد و فکر می کنم واقعا این موافقت هم کار خدا بود. بابک یک روز قبل از اعزامش ، در مسجد باب الحوائج بلوار شهید انصاری رشت که مسجد آذری های مقیم رشت است و همه بابک را آنجا می شناسند، از همه نمازگزاران مسجد بعد از نماز خداحافظی کرده بود، به همه گفته بود که من یک مدتی نیستم می خواهم بروم خارج از کشور. آن موقع همه فکر می کردند می خواهد برود آلمان. چرا آلمان؟ چون من و برادرانش خیلی اصرار داشتیم که برود آلمان ادامه تحصیل بدهد، حتی موقعیتش را هم برایش فراهم کرده بودیم اما خودش قبول نمی کرد برود. آن روز مردم فکر کرده بودند که بالاخره اصرار های ما جواب داده و بابک راضی شده به آلمان برود. اما به جای آلمان از سوریه سردرآورد؟ بله همین طور است...بابک همه را شوکه کرد. از شما و بقیه اعضای خانواده چطور؟ اصلا خداحافظی کرد؟ بله ما در جریان بودیم که می خواهد به سوریه اعزام شود. روزی که می خواست برود، من داشتم تلویزیون نگاه می کردم که بابک آمد خانه رفت اتاقش و بعد با یک کوله پشتی رفت بیرون و چند دقیقه بعد بی کوله پشتی برگشت. بعد هم به مادرش گفت که با اعزامم موافقت شده. او هم از روی احساسات مادرانه خیلی گریه کرد شاید که بابک منصرف بشود اما بابک تصمیمش را گرفته بود، گفت من حضرت زینب (س) را خواب دیدم دیگر نمی توانم اینجا بمانم باید بروم سوریه.