✍ شخصی به نام شیخ حسن عراقی: در شهر دمشق، زندگی می‌کردم و از راه عبا بافی امرار معاش می‌نمودم. در سن نوجوانی بودم و دوستانی داشتم که با آنها به لهو و لعب می‌پرداختم. ما از گناه پروائی نداشتیم و در پی خوشگذرانی و هوسرانی بودیم.
روز جمعه‌ای بود. به شیوه‌ی همیشه با رفقا مشغول لهو و لعب شدیم. شراب هم داشتیم و می‌خواستیم میگساری و عیاشی کنیم. ناگهان به خود آمدم و مثل آدم خوابی که بیدار شود، بر خویشتن نهیب زدم: آیا تو برای این سرگرمی‌ها و هوس بازی‌ها آفریده شده‌ای؟! همان جا خداوند قلبم را تکان داد، مرا متنبه ساخت، وجدانم را بیدار کرد، پلیدی گناه و زشتی اتلاف عمر در راه بیهودگی و بی‌بند و باری را برایم آشکار نمود و از تیرگی باطن نجاتم داد. در پی این دگرگونی روحی و تحول فکری بی‌درنگ برخاستم، گیلاس شراب و بزم عیش و بساط گناه را ترک کردم، از رفقا جدا شدم و از جمع آنان گریختم. هر چه دوستانم دنبالم دویدند و خواستند مرا برگردانند اعتنایی نکردم تا ناچار مایوس شدند و از من دل بریدند.
جمعه بود و روز عبادت، وقت توبه بود و هنگام ندامت. تصمیم گرفتم به مسجد بروم. از این رو به طرف مسجد جامع دمشق حرکت کردم. وقتی وارد مسجد شدم دیدم شخصی درباره‌ی حضرت مهدی علیه‌السلام سخنرانی می‌کند. خوب متوجه مطالب خطیب شدم و به آنچه پیرامون صاحب الزمان علیه‌السلام می‌گفت گوش جان سپردم و به گفته‌هایش دل دادم. حالت عجیبی به من دست داد. احساس کردم امام زمان را خیلی دوست دادم، یکباره مهرش در جانم ریخت و قلبم سرشار از محبت او گردید.
آن روز گذشت، در پی آن تحول روحی لهو و لعب را ترک کردم، دست از گناه برداشتم. گرد معصیت از صفحه دل زدودم و آرامش خاطر یافتم. اما سوز دیگری در درونم برپاگردید که پیوسته وجودم را تسخیر کرد و بسان شعله ی فروزنده ای جانم را مشتعل ساخت. مهر حضرت مهدی علیه‌السلام و عشق به دیدار او و امید به لقای آن مهر تابان در ژرفای قلبم موج می‌زد. روز به روز علاقه و اشتیاقم بیشتر می‌شد و چنان شیفته‌ی وصال دلدار گردیدم که هرگز سجده ای نرفتم که از درگاه خداوند سبحان دیدار امام زمان را درخواست نکنم و لقایش را نجویم.
یک سال گذشت. یک شب در مسجد جامع دمشق، نماز مغرب را به جا آوردم و مشغول نماز مستحبی شدم. بعد از فراغ به حال خود نشسته بودم که ناگهان احساس کردم دستی روی شانه ام قرار گرفت. تکانی خوردم و صورتم را برگرداندم، دیدم آقایی پشت سرم نشسته و دستش را بر شانه ام نهاده، بی مقدمه به من فرمود: فرزندم خدا دعایت را اجابت نمود چه می‌خواهی؟ برگشتم و لحظه‌ای به او خیره شدم.
پرسیدم: شما کیستید؟ با لحن ملایم و آهنگ دلپذیری فرمود: من مهدی هستم. بی‌درنگ دست آن حضرت را بوسیدم و عرضه داشتم: همراه من به خانه‌ام تشریف بیاورید و منت نهاده با قدوم مبارکتان سرای مرا منور سازید. آقا در کمال مهربانی و نهایت بزرگواری دعوت مرا پذیرفتند و فرمودند: بله، خواهم آمد. سپس در خدمت مولی رهسپار منزل شدم. وقتی درون خانه تشریف آوردند دستور دادند: جایی را برایم اختصاص بده که تنها باشم و هیچکس غیر از خودت بدان راه نیابد. من اطاقی را مخصوص آن حضرت قرار دادم و خود نیز گوش به فرمانش کمر همت بستم تا هر چه گوید انجام دهم و جانم را از سرچشمه ی زلال هدایت و معارف روح پرور ولایتش سیراب سازم. حضرت بقیة الله علیه‌السلام یک هفته در خانه‌ام ماندند و به تعلیم و تربیت و ارشادم بذل عنایت نمودند.
📚 سایت تبیان، نجم ثاقب
#امام_زمان
#سلام_فرمانده
╭═━⊰🍂🌺🌺🍂⊱━═╮
@mojnoor3
╰═━⊰🍂🌺🌺🍂⊱━═╯
ما را به دوستان خود معرفی کنید.
🌸🌼🌸🌼🌸🌼🌸🌼🌸
6.79M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔹دوست دارم صدام کنی...
#نوای_انتظار
#امام_زمان
#سلام_فرمانده
╭═━⊰🍂🌺🌺🍂⊱━═╮
@mojnoor3
╰═━⊰🍂🌺🌺🍂⊱━═╯
ما را به دوستان خود معرفی کنید.
🌸🌼🌸🌼🌸🌼🌸🌼🌸
12.7M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
✳️ ناله‌های امام صادق (ع) در فراق امام زمان (عج)
😭 سَيِّدِي غَيْبَتُكَ نَفَتْ رُقَادِي...
ای آقای من! غیبت تو خواب از دیدگانم ربوده...
🎙 حجت‌الاسلام عالی
#امام_صادق
#امام_زمان
#سلام_فرمانده
╭═━⊰🍂🌺🌺🍂⊱━═╮
@mojnoor3
╰═━⊰🍂🌺🌺🍂⊱━═╯
ما را به دوستان خود معرفی کنید.
🌸🌼🌸🌼🌸🌼🌸🌼🌸🌼
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🏴 روضه شهادت امام صادق علیه‌السلام
🎙 حجت الاسلام والمسلمین عالی
#امام_صادق
#امام_زمان
#سلام_فرمانده
╭═━⊰🍂🌺🌺🍂⊱━═╮
@mojnoor3
╰═━⊰🍂🌺🌺🍂⊱━═╯
ما را به دوستان خود معرفی کنید.
🌸🌼🌸🌼🌸🌼🌸🌼🌸🌼
22.45M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
♠️ يا امام صادق (عليه السلام)
دلتنگتيم آقا ...
👌 داستان بسیار زیبای خانمی که دوست داشت امام صادق علیه‌السلام را زیارت کند
🎙حجت الاسلام حامد کاشانی
#امام_صادق
#امام_زمان
#سلام_فرمانده
╭═━⊰🍂🌺🌺🍂⊱━═╮
@mojnoor3
╰═━⊰🍂🌺🌺🍂⊱━═╯
ما را به دوستان خود معرفی کنید.
🌸🌼🌸🌼🌸🌼🌸🌼🌸🌼