هدایت شده از نهج البلاغه 🇮🇷🕊
@rafiei110.mp3
2.6M
🎙شب جمعه و یاد #شهدا
نگاه آسمانی شهید بُرونسی
#شب_جمعه
#سخنرانی_کوتاه
✅ #حجت_الاسلام_عالی
🆔 @eitaa_Ostadaali
🦋تفسیر قرآن کریم با داستان🦋
✳️ پاداش نیکی
«...وَإِنَّ اللَّهَ لَمَعَ الْمُحْسِنِينَ»
«و یقینا خدا با نیکوکاران است » (عنکبوت: ۶۹)
✅ من به شما کمک میکنم تا خدا هم به من کمک کند!
📌 سرایدار مدرسهای که #شهید_عباس_بابایی در آن درس میخواند میگوید: کمردرد داشتم و نمیتوانستم کار مدرسه را خوب انجام دهم. مدیر مدرسه به من گفت: اگر اوضاعت همیشه این باشد، باید بروی بیرون. اگر من را بیرون میکردند، خیلی اوضاع زندگیام بدتر میشد. آن شب همهاش در این فکر بودم که اگر من را بیرون بیندازند، چه خاکی توی سرم کنم؟
فردا صبح که رفتم مدرسه، دیدم حیاط و کلاسها عین دسته گل شده و منبع آب هم پر است. از عیالم که برنمیآمد؛ چون توان این همه کار را نداشت. نفهمیدم کار کی بوده. فردا هم این قضیه تکرار شد. شب بعد نخوابیدم تا از قضیه سردربیاورم. صبح، یک پسربچه از دیوار پرید پایین و یکراست رفت سراغ جارو و خاکانداز. شناختمش. از بچههای مدرسهی خودمان بود. مرا که دید، ایستاد. سرش را پایین انداخت. با بغضی که در گلویم نشسته بود، گفتم: «پسرم! کی هستی؟» گفت: «عباس بابایی.» گفتم: «چرا این کارها را میکنی؟» گفت: «من به شما کمک میکنم تا خدا هم به من کمک کند.»
📚 برگرفته از کتاب «ظرافتهای اخلاقی شهدا»
#نیکی #شهدا #شهید بابایی
📚 @Dastan 📚
🌺🌸🌺🌸🌺🌸🌺🌸🌺🌸🌺🌸
هدایت شده از مکتب حاج قاسم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 یادگاری #شهدا
♨️ حاج قاسم از چه چیزی توی زندگی درد میکشید...؟
🔰نشر حداکثری با شما
📌 @maktabehajghassem | مکتب حاج قاسم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✳️ پانصد بسیجی را کشتم!
💥داستان واقعی و بسیار شنیدنی
#شهدا
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸
@masirkhoshbakhti
🦋تفسیر قرآن کریم با داستان🦋
✳️ شهدا زنده اند
«وَلَا تَحْسَبَنَّ الَّذِينَ قُتِلُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ أَمْوَاتًا بَلْ أَحْيَاءٌ عِندَ رَبِّهِمْ يُرْزَقُونَ»
«ﻭ ﻫﺮﮔﺰ ﮔﻤﺎﻥ ﻣﺒﺮ ﺁﻧﺎﻥ ﻛﻪ ﺩﺭ ﺭﺍﻩ ﺧﺪﺍ ﻛﺸﺘﻪ ﺷﺪﻧﺪ ﻣﺮﺩﻩ ﺍﻧﺪ، ﺑﻠﻜﻪ ﺯﻧﺪﻩﺍﻧﺪ ﻭ ﻧﺰﺩ ﭘﺮﻭﺭﺩﮔﺎﺭﺷﺎﻥ ﺭﻭﺯﻱ ﺩﺍﺩﻩ ﻣﻰﺷﻮﻧﺪ.» (آل عمران ۱۶۹)
✅ خنده شهيد
👤 آقای قرائتی
✍ ايام نوروزى خدا توفيق داد در جبهه بودم، خاطره زيبائى را درباره پدر دو شهيد شنيدم كه مى گفتند: وقتى پسر دوّمش را در قبر گذاشته اند، شهيد خنديده است.
تلفن كرده و به ملاقات او رفتيم او مى گفت: كه پسرم چهار سال در جبهه بود تا اينكه در عمليات والفجر ۸ به شهادت رسيد، دوستانش از زمان شهادت تا سردخانه و قبل از دفن عكس هايى از او گرفته بودند (و او عكسها را به ما نشان داد) و ادامه داد: وقتى شهيد را در قبر گذاشتيم، ديديم مى خندد اين هم عكسش!
مدّتى گذشت، وصيت نامه او را پيدا كرديم، نوشته بود، آرزو دارم وقتى مرا در قبر گذاشتند بخندم!
📚 خاطرات آقای قرائتی
#شهدا
🎁 به کانال مسیر خوشبختی
بپیوندید👇👇👇
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸
@masirkhoshbakhti
🦋تفسیر قرآن کریم با داستان🦋
✳️ اخلاص در کارها
إِنَّمَا نُطْعِمُكُمْ لِوَجْهِ اللَّهِ لَا نُرِيدُ مِنْكُمْ جَزَاءً وَلَا شُكُورًا (انسان : ۹)
(و میگویند:) ما شما را بخاطر خدا اطعام میکنیم، و هیچ پاداش و سپاسی از شما نمیخواهیم!
✅ مادرى قهرمان
👤 آقای قرائتی
✍ در سفرى به جزيره هرمز، زنى را ديدم كه هشت شهيد داده بود. از او پرسيدم: چه انتظارى دارى؟ گفت: هيچى. الا ن هم اگر پسرى مى داشتم تقديم اسلام مى كردم.
📚 خاطرات آقای قرائتی
#شهدا #شهادت
🎁 به کانال مسیر خوشبختی
بپیوندید👇👇👇
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸
@masirkhoshbakhti
🦋تفسیر قرآن کریم با داستان🦋
✳️ همه آفریدهها شعور دارند
أَلَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ يُسَبِّحُ لَهُ مَنْ فِي السَّمَاوَاتِ... كُلٌّ قَدْ عَلِمَ صَلَاتَهُ وَتَسْبِيحَهُ
آیا ندیدی تمام آنان که در آسمانها و زمینند برای خدا تسبیح میکنند... هر یک از آنها نماز و تسبیح خود را میداند
✅ کبوتر باوفا
👤 آقای قرائتی:
✍ از يكى از محلات تهران مى گذشتم كه به حجله شهيدى برخوردم، به دوستان گفتم: بدون اطلاع قبلى برويم به خانه اين شهيد.
پس از اجازه وارد شديم، پدر شهيد گفت: شما آقاى قرائتى هستى؟ گفتم: بله، دويد خانمش را صدا زد و گفت: بيا قصّه را براى حاج آقا تعريف كن!
مادر گفت: فرزندم به دليل علاقه اش به كبوتر، تعدادى كبوتر داشت. يك روز گفت: چرا من كبوترها را در قفس نگه داشته ام، بايد آزادشان كنم. او كبوترهاى رنگ كرده و علامت دار خود را آزاد كرد و پس از چند روز در بسيج ثبت نام كرد و راهى جبهه شد.
مدّتى گذشت روزى يكى از كبوترها وارد خانه ما شد، داخل اتاق شده كنار قاب عكس پسرم نشست و بالهاى خود را به عكس او مى ماليد. همان ساعت به دل من گذشت كه فرزندم شهيد شده است، پس از چند روز خبر شهادت او را آوردند و بعد از پرس وجو معلوم شد كه در همان روز و همان ساعت، پسرم به شهادت رسيده است.
📚 خاطرات آقای قرائتی
#شهدا #شهادت
🎁 به کانال مسیر خوشبختی
بپیوندید👇👇👇
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸
@masirkhoshbakhti
🌷 شهدا شرمنده ایم
#شهدا
🎁 به کانال مسیر خوشبختی
بپیوندید👇👇👇
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸
@masirkhoshbakhti
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌷 شهیدانی که سنگرها را رها نکردند تا یخ زدند!
👌گریه خجالت😭
#شهدا
#دفاع_مقدس
🎁 به کانال مسیر خوشبختی
بپیوندید👇👇👇
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸
@masirkhoshbakhti
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام
🌹یک شماره بین ۱ تا ۱۸ انتخاب کنید و روی پیوند زیر بزنید و ببینید رفیق شهیدتان کیست؟🌹
🌺و اگر دوست داشتید یک صلوات مهمانش کنید.🌺
۱. digipostal.ir/cofa3zi
۲. digipostal.ir/cmdgvds
۳. digipostal.ir/cu961hs
۴. digipostal.ir/cabb62c
۵. digipostal.ir/c87kide
۶. digipostal.ir/ceiv42d
۷. digipostal.ir/csenas8
۸. digipostal.ir/cezkkiq
۹. digipostal.ir/c0enl2t
۱۰. digipostal.ir/ck0hv4j
۱۱. digipostal.ir/cfir815
۱۲. digipostal.ir/cjt5fhz
۱۳. digipostal.ir/cwbze98
۱۴. digipostal.ir/cwpcc6j
۱۵. digipostal.ir/cjarjqv
۱۶. digipostal.ir/cpexi3q
۱۷. digipostal.ir/cufmm0j
۱۸. digipostal.ir/c3fxydo
🍃اگر دوست داشتید برای دوستانتان هم بفرستید.🍃
#امام_حسین_علیه_السلام
#شهدا
#شهادت
🎁 به کانال مسیر خوشبختی
بپیوندید👇👇👇
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸
@masirkhoshbakhti
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
YEKNET.IR - shoor 1 - fatemyeh aval 98.10.15 - karimi.mp3
5.5M
🏴 #سالگرد_شهید_سلیمانی
⏯ #شور #حماسی #شهدا
🍃چه فاطمیه ای شد امسال
🍃امید و دلبرم برگشته
🎤 #محمود_کریمی
👌بسیار دلنشین
🔴مرجع رسمی #مداحی های روز
♨️ @Maddahionlin 👈
🌼 امام علی علیهالسلام :
🍃هر که نهایت تلاش خود را برای رسیدن به هدف به کار گیرد، به تمام خواستههایش میرسد🍃
🍂من بَذَلَ جُهدَ طاقَتِهِ بَلَغَ كُنهَ إرادَتِهِ🍂
📗 غرر الحكم، ح ۸۷۸۵
#امام_زمان
#شهدا
╭═━⊰🍂🌺🌺🍂⊱━═╮
@mojnoor3
╰═━⊰🍂🌺🌺🍂⊱━═╯
ما را به دوستان خود معرفی کنید
🌸🌼🌸🌼🌸🌼🌸🌼🌸
✍حضرت عیسی علیهالسلام به همراهی مردی سیاحت میکرد. پس از مدتی راه رفتن گرسنه شدند. به دهکدهای رسیدند، حضرت عیسی علیهالسلام به مرد گفت: برو نانی تهیه کن و مشغول نماز شد.
آن مرد رفته سه گرده نان تهیه کرد و بازگشت مقداری صبر کرد تا نمازحضرت عیسی علیهالسلام پایان پذیرد چون کمی به طول انجامید یک گرده را خورده حضرت عیسی علیهالسلام آمده پرسید گرد سوم چه شد؟ گفت: همین دو گرده بود.
پس از آثن مقدار دیگری راه پیموده به دسته آهوی برخوردند. حضرت عیسی علیهالسلام یکی از آنها را پیش خواند آن را ذبح کرده خوردند. بعد از خوردن حضرت عیسی علیهالسلام گفت: «قم باذن الله؛ به اجازه خدا حرکت کن» آهو حرکت کرد و زنده گردید آن مرد در شگفت شده و زبان به کلمه سبحان الله جاری کرد، حضرت عیسی علیهالسلام گفت تو را سوگند میدهم به حق آن کسی که این نشانه قدرت را برای تو آشکار کرده بگو نان سوم چه شد؟ باز جواب داد دو گرده بیشتر نبود.
دو مرتبه به راه افتادند نزدیک دهکده بزرگی رسیدند که در آنجا سه خشت طلا افتاده بود رفیق حضرت عیسی علیهالسلام گفت: این جا ثروت و مال زیادی است، آن جناب فرمود: آری یک خشت از تو، یکی از من وخشت سوم اختصاص میدهم به کسی که نان سوم را برداشته. مرد حریص گفت من نان سوم را خوردم، حضرت عیسی علیهالسلام از او جدا گردیده وگفت هر سه خشت مال تو باشد.
آن مرد کنار خشت هم نشسته به فکر برداشتن و بردن آنها بود، سه نفر از آنجا عبور نمودند او را با سه خشت طلا دیدند. همسفر حضرت عیسی علیهالسلام را کشته و طلاها را برداشتند. چون گرسنه بودند قرار بر این گذاشتند یکی از آن سه نفر از دهکده مجاور نانی تهیه کند، تا بخورند شخصی که برای نان آوردن رفت با خود گفت نانها را مسموم کنم تا آن دو پس از خوردن بمیرند، دو نفر دیگر نیز، هم عهد شدند که رفیق خود را پس از برگشتن بکشند. هنگامی که نان را آورد آن دو نفر
او را کشته و خود با خاطری آسوده به خوردن نانها مشغول شدند، چیزی نگذشت که آنها هم به رفیق خود ملحق گشتند. حضرت عیسی علیهالسلام در مراجعت چهار نفر را بر سر همان سه خشت مرده دید. گفت: «هکذا تفعل الدنیا باهلها؛ این است رفتار دنیا با دوستداران خود .»
📚 عاقبت گنهکاران
#امام_زمان
#شهدا
╭═━⊰🍂🌺🌺🍂⊱━═╮
@mojnoor3
╰═━⊰🍂🌺🌺🍂⊱━═╯
ما را به دوستان خود معرفی کنید
🌸🌼🌸🌼🌸🌼🌸🌼🌸
🌼 پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله :
🍃قناعت دريايى است از مال كه كرانه ندارد🍃
🍂القَناعَةُ بَحرُ مالٍ لا يَنفَدُ🍂
📗جامع الأحاديث للقمّی ۱۰۶
#امام_زمان
#شهدا
╭═━⊰🍂🌺🌺🍂⊱━═╮
@mojnoor3
╰═━⊰🍂🌺🌺🍂⊱━═╯
ما را به دوستان خود معرفی کنید
🌸🌼🌸🌼🌸🌼🌸🌼🌸
2023_05_01_06_12_52.mp3
3.23M
✳️ احکام
☘ جلسه ۱
🍂 تقلید
#امام_زمان
#شهدا
#احکام
╭═━⊰🍂🌺🌺🍂⊱━═╮
@mojnoor3
╰═━⊰🍂🌺🌺🍂⊱━═╯
ما را به دوستان خود معرفی کنید
🌸🌼🌸🌼🌸🌼🌸🌼🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📖تفسیر قرآن کریم با داستان📖
✳️ عاقبت گنهکاران
🍃فَانظُرْ كَيْفَ كَانَ عَاقِبَةُ الْمُجْرِمِينَ🍃
🍂ﭘﺲ ﺑﺎ ﺗﺄﻣﻞ ﺑﻨﮕﺮ ﻛﻪ ﺳﺮﺍﻧﺠﺎم ﮔﻨﻬﻜﺎﺭﺍﻥ ﭼﮕﻮﻧﻪ ﺑﻮﺩ؟🍂 (اعراف: ۸۴)
✅ سزای شکنجه
✍محمد بن عبد الملک از وزرایی بود که در دستگاه خلفای بنی عباس موقعیت خاصی داشت. این وزیر سنگدل و بیباک برای مجازات زندانیان تنوری از آهن که دیوارهای داخلی آن میخهای برجستهای داشت مهیا ساخته، زندانیان را در آنجا زجر میداد و گاهی به تنور حرارت نیز میدادند و در اثر شکنجه برخی از زندانیان به فجیع ترین وضعی جان میسپردند.
موقعی که متوکل به خلافت رسید او را از وزارت معزول داشت و در همان زندانی که خود ساخته بود بازداشت کرد.
او در آخرین لحظاتی که زندگی را پشت سر میگذاشت دو بیت شعر به عنوان نامه سرگشاده به خلیفه نوشت:
دنیا گذرگاهی است که باید روزانه آن را سپری سازی، مانند رویایی که در خواب به دیدگانت میآید، اظهار ناراحتی مکن آرام باش، این دنیا سرمایهای است که هر روز بدست گروهی منتقل میگردد.
وقتی متوکل از نامه مطلع شد دستور آزادی او را صادر کرد، ولی پیش از رسیدن فرمان آزادی، وی به دردناکترین وضعی جان داده بود.
📚 عاقبت گنهکاران
#امام_زمان
#شهدا
╭═━⊰🍂🌺🌺🍂⊱━═╮
@mojnoor3
╰═━⊰🍂🌺🌺🍂⊱━═╯
ما را به دوستان خود معرفی کنید
🌸🌼🌸🌼🌸🌼🌸🌼🌸
🌼 امام علیهالسلام :
🍃كسى كه مقصدى غیر خدا داشته باشد، گم شود🍃
🍂ضاعَ مَنْ كَانَ لَهُ مَقْصَدٌ غَيْرُ اَللَّهِ🍂
📗 غرر الحكم، ح ۵۹۰۷
#امام_زمان
#شهدا
╭═━⊰🍂🌺🌺🍂⊱━═╮
@mojnoor3
╰═━⊰🍂🌺🌺🍂⊱━═╯
ما را به دوستان خود معرفی کنید
🌸🌼🌸🌼🌸🌼🌸🌼🌸
2023_05_03_06_08_49.mp3
4.36M
✳️ احکام
☘ جلسه ۲
🍂 تقلید
#امام_زمان
#شهدا
╭═━⊰🍂🌺🌺🍂⊱━═╮
@mojnoor3
╰═━⊰🍂🌺🌺🍂⊱━═╯
ما را به دوستان خود معرفی کنید
🌸🌼🌸🌼🌸🌼🌸🌼🌸
☘ سلام بر ابراهیم ☘
💥 قسمت هجدهم : ۱۷ شهریور
✔️ راوی : امیر منجر
🔸صبح روز هفدهم بود. رفتم دنبال #ابراهيم. با موتور به همان جلسه #مذهبی رفتيم، اطراف ميدان ژاله (شهدا). جلسه تمام شد. سر و صدای زيادی از بيرون میآمد.
🔸 نیمههای شب حكومت نظامی اعلام شده بود. بسياری از مردم هيچ خبری نداشتند. سربازان و مأموران زيادی در اطراف ميدان مستقر بودند. جمعيت زيادی هم به سمت ميدان در حركت بود. مأمورها با بلندگو اعلام میکردند كه: متفرق شويد. ابراهيم سريع از جلسه خارج شد. بلافاصله برگشت و گفت: امير، بيا ببين چه خبره؟!
🔸آمدم بيرون. تا چشم کار میکرد از همه طرف جمعيت به سمت ميدان میآمد. شعارها از درود بر خمينی به سمت شاه رفته بود، فرياد #مرگ بر شاه طنینانداز شده بود. جمعيت به سمت ميدان هجوم میآورد. بعضیها میگفتند: ساواکیها از چهار طرف ميدان را #محاصره کردهاند و...
🔸لحظاتی بعد اتفاقی افتاد که کمتر کسی باور میکرد! از همه طرف صدای تيراندازی میآمد حتی از هليکوپتری که در آسمان بود و دورتر از ميدان قرار داشت. سريع رفتم و موتور را آوردم. از يک کوچه راه خروجی پيدا کردم. مأموری در آنجا نبود. ابراهيم سريع يکی از مجروحها را آورد. با هم رفتيم سمت #بيمارستان سوم شعبان و سريع برگشتيم. تا نزديک ظهر حدود هشت بار رفتيم بيمارستان. مجروحها را میرساندیم و برمیگشتیم. تقريباً تمام بدن ابراهيم غرق خون شده بود.
🔸يکي از مجروحين نزديك پمپ بنزين افتاده بود. مأمورها از دور نگاه میکردند. هيچکس جرأت برداشتن #مجروح را نداشت. ابراهيم میخواست به سمت مجروح حرکت کند. جلويش را گرفتم. گفتم: آنها مجروح رو تله کردهاند. اگه حركت كنی با تير میزنند. ابراهيم نگاهی به من کرد و گفت: اگه برادر خودت بود، همين رو میگفتی!؟
🔸 نمیدانستم چه بگويم. فقط گفتم: خيلی مواظب باش. صدای تيراندازی کمتر شده بود. مأمورها کمی عقبتر رفته بودند. ابراهيم خيلی سريع به حالت سینهخیز رفت داخل خيابان، خوابيد کنار مجروح، بعد هم دست مجروح را گرفت و آن #جوان را انداخت روی کمرش. بعد هم به حالت سینهخیز برگشت. ابراهيم شجاعت عجيبی از خودش نشان داد. بعد هم آن مجروح را به همراه يک نفر ديگر سوار موتور من کرد و حرکت کردم. در راه برگشت، مأمورها کوچه را بستند. حکومت نظامی شديدتر شد. من هم ابراهيم را گم کردم! هر طوری بود برگشتم به خانه.
🔸عصر رفتم منزل ابراهيم. مادرش نگران بود. هيچكس خبری از او نداشت. خيلی ناراحت بوديم. آخر شب خبر دادند ابراهيم برگشته. خيلی خوشحال شدم. با آن بدن قوی توانسته بود از دست مأمورها فرار کند. روز بعد رفتيم بهشت زهرا در مراسم تشييع و تدفين #شهدا کمک کرديم. بعد از هفدهم شهريور هر شب خانه يکی از بچهها جلسه داشتيم برای هماهنگی در برنامهها. مدتی محل تشکيل جلسه پشتبام خانه ابراهيم بود. مدتی منزل مهدی و...
🔸در اين جلسات از همه چيز خصوصاً مسائل اعتقادی و مسائل #سياسی روز بحث میشد. تا اينکه خبر آمد حضرت امام به #ايران باز میگردند.
📚 منبع : کتاب سلام بر ابراهیم 👉
شهید #ابراهیم_هادی🕊🌹
شادی روح پاکش صلوات
#امام_زمان
#طوفان_الاقصی
╭═━⊰🍂🌺🌺🍂⊱━═╮
@mojnoor3
╰═━⊰🍂🌺🌺🍂⊱━═╯
ما را به دوستان خود معرفی کنید.
🌸🌼🌸🌼🌸🌼🌸🌼🌸
☘ سلام بر ابراهیم ☘
💥قسمت بیست و هفتم : دبیر ورزش
✔️ راوی : خاطرات شهید رضا هوشیار
🔸ارديبهشت سال ۱۳۵۹ بود. #دبير ورزش دبيرستان #شهدا بودم. در كنار مدرسه ما دبيرستان ابوريحان بود. ابراهيم هم آنجا معلم ورزش بود. رفته بودم به ديدنش. كلی با هم صحبت كرديم. شيفته #مرام و اخلاق ابراهيم شدم.
🔸آخر وقت بود. گفت: تك به تك واليبال بزنيم!؟ خندهام گرفت. من با تيم ملی واليبال به مسابقات جهانی رفته بودم. خودم را صاحب سبک میدانستم. حالا اين آقا میخواد...! گفتم باشه. توی دلم گفتم: ضعيف بازی میکنم تا ضايع نشه! سرويس اول را زد. آنقدر #محكم بود كه نتوانستم بگيرم! دومی، سومی و...
🔸رنگ چهرهام پريده بود. جلوی دانشآموزان كم آوردم! ضربدست عجيبی داشت. گرفتن سرویسها واقعاً مشكل بود. دور تا دور زمين را بچهها گرفته بودند. نگاهی به من كرد. اين بار آهسته زد. امتياز اول را گرفتم. امتياز بعدی و بعدی و... . میخواست #ضايع نشم. عمداً توپها را خراب میکرد!
🔸رسيدم به ابراهيم. بازی دو به دو شد و آبروی من حفظ شد! توپ را انداختم كه سرويس بزند. توپ را در دستش گرفت. آمد بزند که صدایی آمد. الله اكبر... ندای #اذان ظهر بود. توپ را روی زمين گذاشت. رو به قبله ايستاد و بلند بلند اذان گفت. در فضای دبيرستان صدايش پيچيد.
🔸 بچهها رفتند. عدهای برای وضو، عدهای هم برای خانه. او مشغول نماز شد. همانجا داخل حیاط، بچهها پشت سرش ايستادند. جماعتی شد داخل حياط، همه به او اقتدا كرديم. نماز كه تمام شد برگشت به سمت من، دست داد و گفت: آقا رضا رقابت وقتی زيباست كه با #رفاقت باشد.
📚 منبع : کتاب سلام بر ابراهیم 👉
شهید #ابراهیم_هادی
شادی روح پاکش صلوات 🌹
#امام_زمان
#طوفان_الاقصی
#فلسطین
╭═━⊰🍂🌺🌺🍂⊱━═╮
@mojnoor3
╰═━⊰🍂🌺🌺🍂⊱━═╯
ما را به دوستان خود معرفی کنید
🌼🌸🌼🌸🌼🌸🌼🌸🌼🌸