#منتشر_کنید
#حدیث_پایان_ماه_صفر
💢آیا صحت دارد که پیامبر فرمود هرکس پایان #ماه_صفر را به من یا سه نفر اطلاع دهد
بهشت بر او #واجب است
#پاسخ
✅مستند آنان حدیثی از پیامبر است که فرمودند:« من بشرنی بخروج آذار فله الجنه : هر کس به من بشارت دهد صفر تمام شده است #بهشت می رود» .
عده ای معتقد شدند آذار همان صفر است در حالی که آذار از ماههای رومی است و صفر از ماههای قمری است .
مرحوم شيخ #صدوق در كتاب ارزشمند علل الشرايع اين حديث را به صورت حدیثی مسند از ابن عباس آورده است و آن عبارت از این است که پیامبر اکرم روزی در مسجد قبا در جمع عده زیادی از اصحابش فرموند: «اول من یدخل علیکم الساعة رجل من اهل الجنه» یعنی اولین کسی که هم اکنون بر شما وارد می شود، مردی از اهل بهشت است. پس چند نفر که این مطلب را شنیدند از یک در مسجد خارج شدند تا از در دیگر وارد شوند و اول کسی باشند که #مستحق بهشت گردند.
پیامبر که متوجه این موضوع شدند، به عده ای که در مسجد باقی مانده بودند، فرمودند: «إنه سیدخل علیکم جماعه یستبقون فمن بشرنی بخروج آذار فله الجنه» یعنی هم اکنون عده زیادی از در مسجد وارد می شوند، تنها کسی که مرا به پایان ماه آذار خبر دهد، او اهل بهشت است. پس آن عده برگشته و وارد مسجد شدند در حالی که ابوذر در بین آنها بود.
پیامبر از آنان پرسید: «فی أی شهرٍ نحن من شهور الرومیه؟ یعنی در کدام ماه از ماههای رومی قرارداریم؟ آن حضرت فقط پرسيدند در کدام ماه از ماههای رومی قرارداریم؟ تنها ابوذر گفت: یا رسول الله از ماه آذار خارج شده ایم. پیامبر فرمود: ابوذر، این را می دانستم ولیکن دوست داشتم #اصحاب من مردی را که اهل بهشت است بشناسند.
📚علل الشرايع،ج1ص176
✅صحبت رسول خدا(ص) در این زمان در مورد تبیین صفات مومنین بود و برای آوردن #شاهد با علم لدنی خود اشاره کردند که اولین کسی که از در مسجد وارد شود او چنین صفاتی را داشته و اهل بهشت خواهد بود؛ اما چون متوجه تحرکات عده ای از اصحاب شدند این مطلب را که «هرکس مرا به خروج ماه آذار خبر دهد او اهل #بهشت است» شرطی برای معرفی چنین شخصی یادآور شدند؛
لذا قول پیامبر(ص) تنها در همان زمان و مکان به عنوان شرطی برای معرفی مرد #بهشتی دارای مفهوم است و نه به معنای مطلق آن در همه زمانها و مکانها. در حالی که همین حدیث امروزه در بین برخی #شیعیان اینگونه مطرح شده است که هرکس در پایان ماه صفر در هفت مسجد را بزند و به پیامبر پایان ماه صفر را خبر دهد او اهل بهشت خواهد بود.
@ahkam_yar
☘ سلام بر ابراهیم ☘
💥قسمت نهم : شرطبندی
✔️راوی : مهدی فریدوند، سعید صالح تاش
🔸تقريباً سال ۱۳۵۴ بود. صبح يک روز جمعه مشغول بازی بوديم. سه نفر غريبه جلو آمدند و گفتند: ما از بچههای غرب تهرانيم، ابراهيم کيه!؟ بعد گفتند: بيا بازی سر ۲۰۰ تومان. دقايقی بعد بازی شروع شد. #ابراهيم تک و آنها سه نفر بودند، ولی به ابراهيم باختند.
🔸همان روز به يكي از محلههای جنوب شهر رفتيم. سر ۷۰۰ تومان شرط بستيم. بازی خوبی بود و خيلی سريع برديم. موقع پرداخت پول، ابراهيم فهميد آنها مشغول #قرض گرفتن هستند تا پول ما را جور كنند. يكدفعه ابراهيم گفت : آقا يكی بياد تكی با من بازی كنه. اگه #برنده شد ما پول نمیگیریم. يكی از آنها جلو آمد و شروع به بازی كرد. ابراهيم خيلی ضعيف بازی كرد. آنقدر ضعيف كه حريفش برنده شد!
🔸همه آنها خوشحال از آنجا رفتند. من هم كه خيلي عصبانی بودم به #ابراهيم گفتم: آقا ابرام، چرا اينجوری بازی كردی؟! با تعجب نگاهم كرد و گفت: میخواستم ضايع نشن! همه اينها روی هم صد تومن تو جيبشون نبود!
🔸هفته بعد دوباره همان بچههای غرب تهران با دو نفر ديگر از دوستانشان آمدند. آنها پنج نفره با #ابراهيم سر ۵۰۰ تومان بازی کردند. ابراهيم پاچههای شلوارش را بالا زد و با پای برهنه بازی میکرد. آنچنان به توپ ضربه میزد که هيچکس نمیتوانست آن را جمع کند!
🔸آن روز هم ابراهيم با اختلاف زياد برنده شد. شب با ابراهيم رفته بوديم مسجد. بعد از #نماز، حاج آقا احکام میگفت. تا اينكه از شرطبندی و پول #حرام صحبت کرد و گفت: پيامبر میفرماید: «هر کس پولی را از راه نامشروع به دست آورد، در راه باطل و حوادث سخت از دست میدهد.»
و نيز فرمودهاند: «کسی که لقمهای از حرام بخورد نماز چهل شب و دعای چهل روز او پذيرفته نمیشود.»
🔸ابراهيم با تعجب به صحبتها گوش میکرد. بعد با هم رفتيم پيش حاج آقا و گفت: من امروز سر واليبال ۵۰۰ تومان تو شرطبندی برنده شدم. بعد هم ماجرا را تعريف کرد و گفت: البته اين پول را به يك خانواده #مستحق بخشيدم! حاج آقا هم گفت: از اين به بعد مواظب باش، #ورزش بکن اما شرطبندی نکن.
🔸هفته بعد دوباره همان افراد آمدند. اين دفعه با چند يار قویتر، بعد گفتند: اين دفعه بازی سر هزار تومان! ابراهيم گفت: من بازی میکنم اما شرطبندی نمیکنم. آنها هم شروع کردند به مسخره کردن و تحريک کردن #ابراهيم و گفتند: ترسيده، میدونه میبازه. يکی ديگه گفت: پول نداره و...
🔸ابراهيم برگشت و گفت: شرطبندی حرومه، من هم اگه میدونستم هفتههای قبل با شما بازی نمیکردم، پول شما رو هم دادم به #فقير، اگر دوست داريد، بدون شرطبندی بازی میکنیم. که البته بعد از کلی حرف و سخن و مسخره کردن بازی انجام نشد.
🔸دوستش میگفت: با اينكه بعد از آن ابراهيم به ما بسيار توصيه كرد كه شرطبندی نكنيد. اما يكبار با بچههای محله نازیآباد بازی كرديم و مبلغ سنگيني را باختيم! آخرای بازی بود كه #ابراهيم آمد. به خاطر شرطبندی خيلی از دست ما عصبانی شد.
🔸از طرفی ما چنين مبلغی نداشتيم كه پرداخت كنيم. وقتي بازی تمام شد ابراهيم جلو آمد و توپ را گرفت. بعد گفت: كسی هست بياد تك به تك بزنيم؟از بچههای نازیآباد كسی بود به نام ح.ق كه عضو تيم ملی و كاپيتان تيم برق بود. با #غرور خاصی جلو آمد وگفت: سَر چی!؟ ابراهيم گفت: اگه باختی از اين بچهها پول نگيری. او هم قبول كرد.
🔸ابراهيم به قدری خوب بازی كرد كه همه ما تعجب كرديم. او با اختلاف زياد حريفش را شكست داد. اما بعد از آن حسابی با ما دعوا كرد! ابراهيم به جز واليبال در بسياری از رشتههای ورزشی #مهارت داشت. در کوهنوردی يک #ورزشکار کامل بود. تقريباً از سه سال قبل از پيروزی انقلاب تا ايام انقلاب هر هفته صبحهای جمعه با چند نفر از بچههای زورخانه میرفتند تجريش. نماز صبح را در #امامزاده صالح میخواندند، بعد هم به حالت دويدن از کوه بالا میرفتند. آنجا صبحانه میخورند و برمیگشتند.
🔸فراموش نمیکنم. ابراهيم مشغول تمرينات كشتی بود و میخواست پاهايش را قوی كند. از ميدان دربند يكی از بچهها را روي كول خود گذاشت و تا نزديك آبشار دوقلو بالا برد! اين کوهنوردی در منطقه دربند و کولکچال تا ايام پيروزی انقلاب هر هفته ادامه داشت. ابراهيم #فوتبال را هم خيلی خوب بازی میکرد. در پینگ پنگ هم استاد بود و با دو دست و دو تا راكت بازی میکرد و كسی حريفش نبود.
📚 منبع : کتاب سلام بر ابراهیم 👉
#امام_زمان
#حجاب
╭═━⊰🍂🌺🌺🍂⊱━═╮
@mojnoor3
╰═━⊰🍂🌺🌺🍂⊱━═╯
ما را به دوستان خود معرفی کنید
🌼🌸🌼🌸🌼🌸🌼🌸🌼🌸🌼
☘ سلام بر ابراهیم ☘
💥قسمت سی و پنجم : حلال مشکلات
✔️ راوی : یکی از دوستان شهید
🔸از پيامبر سؤال شد: «کدام يک از مؤمنين ايمانی کاملتر دارند؟ فرمودند: آن که در راه خدا با #جان و #مال خود جهاد کند». سردار محمد کوثری( فرمانده اسبق لشكر حضرت رسول) ضمن بيان خاطراتی از ابراهيم تعريف میکرد:
🔸در روزهای اول جنگ در سرپلذهاب به ابراهيم گفتم؛ برادر هادی، حقوق شما آماده است هر وقت صلاح میدانید بيا و بگير. در جواب خيلی آهسته گفت: شما کی میری تهران؟ گفتم: آخر هفته. بعد گفت: سه تا آدرس رو مینویسم، تهران رفتی حقوقم رو در اين خونهها بده! من هم اين کار را انجام دادم. بعدها فهميدم هر سه، از خانوادههای #مستحق و آبرودار بودند.
🔸از #جبهه برمیگشتیم. وقتی رسيدم ميدان خراسان ديگر هيچ پولی همراهم نبود. به سمت خانه در حرکت بودم. اما مشغول فكر؛ الان برسم خانه همسرم و بچههایم از من پول میخواهند. تازه اجارهخانه را چه كنم!؟ سراغ کی بروم؟ به چه کسی رو بیندازم؟ خواستم بروم خانه برادرم، اما او هم وضع خوبی نداشت. سر چهارراه عارف ايستاده بودم. با خودم گفتم: فقط بايد خدا کمک کند. من اصلاً نمیدانم چه كنم!
🔸در همين فكر بودم که يك دفعه ديدم #ابراهيم سوار بر موتور به سمت من آمد. خيلی خوشحال شدم. تا من را ديد از موتور پياده شد، مرا در آغوش کشيد. چند دقیقهای صحبت كرديم. وقتی میخواست برود اشاره کرد: حقوق گرفتی؟! گفتم: نه، هنوز نگرفتم، ولی مهم نيست. دست کرد توی جيب و يک دسته اسکناس درآورد. گفتم: به جون آقا ابرام نمیگیرم، خودت احتياج داری. گفت: اين قرضالحسنه است. هر وقت حقوق گرفتی پس میدی. بعد هم پول را داخل جيبم گذاشت و سوار شد و رفت.
🔸آن پول خيلی #برکت داشت. خيلی از مشکلاتم را حل کرد. تا مدتی مشکلی از لحاظ مالی نداشتم. خيلی دعايش کردم. آن روز خدا ابراهيم را رساند. مثل هميشه #حلال مشكلات شده بود.
📚 منبع : کتاب سلام بر ابراهیم
شهید#ابراهیم_هادی🕊🌹
شادی روح پاکش صلوات 🌹
#امام_زمان
#طوفان_الاقصی
╭═━⊰🍂🌺🌺🍂⊱━═╮
@mojnoor3
╰═━⊰🍂🌺🌺🍂⊱━═╯
ما را به دوستان خود معرفی کنید
🌼🌸🌼🌸🌼🌸🌼🌸🌼