192-tobe-fa-ansarian.mp3
3.06M
#صوت_ترجمه #صفحه_192
سوره مبارکه #توبه
#سوره_9
#جزء_10
منبع: پایگاه قرآن ایران صدا - ترجمه استاد حسین انصاریان
www.quran-365.ir
@quran_365
🌼 پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :
🍃هرگاه بدكار ستوده شود، عرش بلرزد و پروردگار به خشم آيد🍃
🍂إذا مُدِحَ الفاجِرُ اهتَزَّ العَرشُ و غَضِبَ الرَّبُّ🍂
📚تحف العقول : ۴۶
#امام_زمان
╭═━⊰🍂🌺🌺🍂⊱━═╮
@mojnoor3
╰═━⊰🍂🌺🌺🍂⊱━═╯
لطفاً ما را به دوستان خود معرفی کنید.
🌼🌸🌼🌸🌼🌸🌼🌸🌼🌸🌼🌸
📖تفسیر قرآن کریم با داستان📖
✳️ همه کارها برای خدا
🍃قُلْ إِنَّ صَلاتِي وَ نُسُكِي وَ مَحْيايَ وَ مَماتِي لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِينَ🍃
🍂نماز و تمام عبادات من، و زندگى و مرگ من، همه براى خداوند پروردگار جهانيان است🍂 (انعام: ۱۶۲)
🔵 پیامبر(ص): 🍁يَا أَبَا ذَرٍّ لِيَكُنْ لَكَ فِي كُل شِّیءٍ نِيَّةٌ صَالِحَةٌ حَتَّى فِي النَّوْمِ وَ الْأَكْل🍁(مکارم الأخلاق/۴۶۴)
🌷ای ابوذر در هر کاری حتی خوابیدن و خوردن نیت صالح (قصد قربت) داشته باش🌷
✅ اخلاص و وارستگی
✍در جنگ جَمَل، امیرمؤمنان علی علیهالسلام بر اثر شدّت حملههای پی در پی، چندین بار، شمشیرش خم گردید، و هر بار بر میگشت و شمشیر را راست مینمود و سپس حمله میکرد، اصحاب و فرزندان و مالک اشتر به آن حضرت عرض میکردند: «جنگ را به ما واگذار» ولی حضرت، جوابی نمی داد.
تا اینکه یکبار همچون شیر خروشید و حمله قهرمانانه کرد وجمعیت را در هم ریخت، و سپس بازگشت، در این وقت، اصحاب همان پیشنهاد را تکرار کردندکه جنگ را به ما واگذار و افزودند: «إن تُصِب یُذهَب الدینُ؛ اگر آسیب بینی، دین اسلام از بین میرود».
امام علی علیهالسلام در پاسخ فرمود: «والله ما اُریدُ بما تَرَون الّا وجه الله والدار الآخرة؛ سوگند به خدا، فقط برای خدا و آخرت و تقویت دین میجنگم و تنها برای خدا نبرد میکنم و خشنودی او را میخواهم.
📚عاقبت گنهکاران
#امام_زمان
╭═━⊰🍂🌺🌺🍂⊱━═╮
@mojnoor3
╰═━⊰🍂🌺🌺🍂⊱━═╯
ما را به دوستان خود معرفی کند
🌸🌼🌸🌼🌸🌼🌸🌼🌸🌼🌸🌼
193-tobe-fa-ansarian.mp3
4.31M
#صوت_ترجمه #صفحه_193
سوره مبارکه #توبه
#سوره_9
#جزء_10
منبع: پایگاه قرآن ایران صدا - ترجمه استاد حسین انصاریان
www.quran-365.ir
@quran_365
🌼 امام علیهالسلام :
🍃اندكى هوای نفس، عقل را تباه سازد🍃
🍂يسِيرُ الهَوَى يُفْسِدُ العَقْلَ🍂
📗غرر الحكم، ح ۱۰۹۸۵
#امام_زمان
╭═━⊰🍂🌺🌺🍂⊱━═╮
@mojnoor3
╰═━⊰🍂🌺🌺🍂⊱━═╯
لطفاً ما را به دوستان خود معرفی کنید.
🌼🌸🌼🌸🌼🌸🌼🌸🌼🌸🌼🌸
✍عبد الله ابن مبارک که از مردان وارسته و مشهور صدر اسلام است میگوید: یکسال در مکه بودم، بر اثر بی آبی، قحطی بزرگی سراسر جزیرة العرب را فرا گرفته بود، مردم به صحرای عرفات آمده بودند تا با دعا و نماز استسقاء از درگاه خدای بزرگ بخواهند که باران رحمتش را بر آنها بفرستد، من هم به عرفات رفتم و در مراسم راز و نیاز مردم شرکت نمودم، دو هفته از این جریان میگذشت، قحطی و خشکسالی و دشواری زندگی همچنان ادامه داشت.
در این میان، چشمم به یک نفر عرب سیاه چهره رنجوری افتاد، دیدم او با حالت خاص عرفانی و معنوی مشغول نماز شد و بعد از دو رکعت نماز، دعا کرد و سپس به سجده رفت و شنیدم میگوید: «و عزتک لما آزق رأسی من الجود حتی تقی عبادک»: «سوگند به عزت و شوکتت ای خدای بزرگ، سر از سجده برنمیدارم تا با باران رحمتت بندگانت را سیراب سازی.»
پس از این دعا، چند لحظه نگذشت که دیدم قطعه ابری در آسمان پدیدار شد و پس قطعههای دیگر ابر به آن پیوستند و به دنبال آن آنچنان باران بارید که گویی سر مشکهای آب را باز کردهاند و آب بسیاری از آنها سرازیر زمین میشود، دیدم آن غلام حمد و سپاس و شکر الهی را بجا آورد، و بی آنکه کسی او را بشناسد، از آنجا رفت.
من به دنبال او، به راه افتادم تا اینکه دیدم او به محلی که بردگان را در آن میفروختند رفت و به آن بردگان ملحق شد فهمیدم که او جزء غلامانی است که آنها را برای فروختن به آنجا آوردهاند.
روز بعد مقداری پول برداشتم و به محل برده فروشان رفتم، و صاحب بردگان را پیدا کردم و به او گفتم من مشتری یکی از غلامان شما هستم. او سی غلام را در معرض دید من قرار داد و گفت: هر کدام را میپسندی، انتخاب کن، تا او را به تو بفروشم. من آن غلام مخلص را در میان آن سی نفر ندیدم، به او گفتم: آیا غیر از این غلامان، غلام دیگری داری؟! او در پاسخ به من گفت: «تنها یک غلام خاموش و نابابی وجود دارد که با احدی سخن نمیگوید» گفتم همان را بیاور تا ببینم. او را آورد، دیدم همان غلام مخلص است که بر اثر دعایش باران بسیار بارید. گفتم: این غلام را چند خریدهای؟
گفت: بیست دینار برای این غلام پول داده ام، ولی حاضرم او را به ده دینار به تو بفروشم.
گفتم: نه، بلکه من این غلام را بیست و هفت دینار میخرم، به این ترتیب غلام را از او خریدم و دست غلام را گرفته و از آنجا دور شدیم.
غلام به من گفت: برای چه در میان آن همه غلام، مرا خریداری کردی؟!
به او گفتم: من دیروز تو را در فلان نقطه عرفات با حالی مخصوص دیدم که بر اثر دعای تو باران بارید مقام عالی و معنوی تو را شناختم، ازاین رو به تو علاقهمند شدم و امروز آمدم و تو را خریداری نمودم.
با تعجب گفت: به راستی تو مرا در آن حال دیدی؟! گفتم: «آری»گفت: آیا مرا آزاد میکنی؟! گفتم: آری تو را در راه خدا آزاد کردم.
او وضو گرفت و نماز خواند و پس از نماز دستش را به آسمان بلند کرد و گفت: خدایا تو میدانی که من سی سال تو را عبادت کردم، ولی خواستم کسی از آن آگاه نشود، حال که راز من کشف شد، روح مرا قبض کن و مرا به سوی خود ببر. هماندم دعایش مستجاب شد و بیهوش به زمین افتاد، دریافتم که از دنیا رفته است.
او را کفن کردم - اما به نیکی او را کفن نکردم. سپس نماز بر او خواندم و او را به خاک سپردم، شب شد خوابیدم، در عالم خواب مردی را که بسیار زیبا بود و لباس زیبا بر تن داشت همراه مرد بزرگواری همانندش دیدم، که هر یک از آنها دست خود را بر شانه دیگری نهاده بودند، آن مرد به من گفت: ای پسر مبارک، آیا از خداوندحیا نکردی؟!
گفتم: «شما کیستی؟! »
گفت: «من محمد رسول خدا«صلی الله وعلیه وآله» هستم، و این شخص که در کنار من است، پدرم ابراهیم میباشد گفتم: چگونه من از خدای بزرگ حیا نمیکنم با اینکه همواره نماز میخوانم و بنده او هستم؟!
فرمود: دوستی از دوستان خداوند بزرگ از دنیا میرود ولی تو او را به نیکی کفن نمیکنی؟! و وقتی از خواب بیدار گشتم، سخت پشیمان شدم که چرا به آن غلام با نظر حقارت نگریستم، حتی در کفن کردن او، رعایت آداب را ننمودم سرانجام جبران کردم و از خدا خواستم تا از تقصیر من بگذرد، آری این بود داستان غلامی مخلص و پاک و این بود سرگذشت یک انسان با روحی بزرگ.
📚 عاقبت گنهکاران
#امام_زمان
╭═━⊰🍂🌺🌺🍂⊱━═╮
@mojnoor3
╰═━⊰🍂🌺🌺🍂⊱━═╯
لطفاً ما را به دوستان خود معرفی کنید.
🌼🌸🌼🌸🌼🌸🌼🌸🌼🌸🌼🌸