#جلسۀ_پنجاه_و_سوم_فقه_تربیت
(بخش دوم)
چند مطلب در مورد این روایات؛
1. نسبت به نوع بیان و زمان شروع، تعبیر روایات مختلف است اما نسبت به تعبیر وجوب در مورد صبی سه احتمال مطرح است: یکی این که حمل بر استحباب می شود، دیگری این که وجوب در معنای لغوی به کار رفته و به معنای ثبوت است و سوم این که تعبیر به وجوب از باب تقیه به کار رفته است.
شاهد حمل بر تقیه:
o برخی از روایات منقول از اهل تسنن حاکی از این مطلب است؛ اذا .... وجب علیه صیام شهر رمضان در روایات اهل تسنن آمده است. یکی از این روایات هم روایت سکونی بود که خودش از عامه است.
o برخی از علمای عامه قائل به وجوب هستند؛ از ابن جنید هم نقل شده: يستحب أن يعوّد الصبيان و إن لم يطيقوا الصيام و يؤخذوا إذا أطاقوا صيام ثلاثة أيام تباعا. (مختلف الشیعة؛ ج3، ص486)
روایتِ مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَحْمَدَ عَنْ أَيُّوبَ بْنِ نُوحٍ عَنِ الْعَبَّاسِ بْنِ عَامِرٍ عَنْ دَاوُدَ بْنِ الْحُصَيْنِ عَنْ رَجُلٍ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام: ... وَ أَمَّا صَوْمُ التَّأْدِيبِ فَأَنْ يُؤْخَذَ الصَّبِيُّ إِذَا رَاهَقَ بِالصَّوْمِ تَأْدِيباً وَ لَيْسَ بِفَرْض (الکافی (ط-الاسلامیة)؛ ج4، ص86) را می توان شاهد جمع دانست. در این روایت حضرت صریحا می فرمایند در نزدیک بلوغ صبی اخذ به صوم می شود اما روزه بر او واجب نیست.
2. در روایات تعبیر «صبی»، «غلام» و «ابن» به کار رفته است. با توجه به این تعبیرات حکم نسبت به صبیه (دختر) چگونه است؟
در کلام فقها تفکیکی بین صبی و صبیه مطرح نشده است. اگرچه به تفاوت در روایات اشاره شده است اما در حکم تفاوتی قائل نشده اند. در مواردی از احکام بالغین که واژۀ «رجال» به کار رفته، فقها از این واژه الغاء خصوصیت کرده و حکم را برای نساء هم ثابت دانسته اند. در مانحن فیه این مسئله وجود دارد که آیا ملاک عدم بلوغ است و می توان از صبی الغاء خصوصیت کرد یا این که صبی خصوصیت دارد و حکم صرفا نسبت به او ثابت است؟
کلام محقق عاملی: و اعلم أن ما وقفت عليه من الروايات في هذه المسألة مختص بصوم الصبي، و قد قطع الأصحاب باستحباب تمرين الصبية قبل البلوغ و التشديد عليها للسبع، و لا ريب في استحباب التمرين، إلا أن تعيين مبدأه يتوقف على ورود النقل. (مدارک الاحکام؛ ج6، ص162)
کلام محقق نجفی: المسألة الثانية يستحب للولي أن يمرن الصبي و الصبية على الصوم و غيره من العبادات قبل البلوغ و يعودا عليه سواء قلنا بشرعية عبادتهما أولا عند تمييزهما على وجه يمكن حصول الصورة منهما (جواهر الکلام؛ ج16، ص348) در این جا هم تفکیکی بین صبی و صبیه مطرح نشده است.
غالب فقها گفته اند: صبی خصوصیتی ندارد و الغاء خصوصیت می شود. معیاری که آمده برای آمادگی و تهیّؤ قبل از بلوغ است و این اختصاصی به پسر ندارد. تعبیر «أن یتعوّدوا» نشانگر همین نکته است.
اشکال: این تعبیر نسبت به روزه است و روزه در این سنی که حضرت می فرمایند بر دختر واجب است پس اصلا این تعبیر نسبت به دختر نمی تواند دلالتی داشته باشد.
جواب: در عبارت حضرت با توجه به این که کلام پیرامون پسر بود، این سن ذکر شده بود و الا با توجه به تعبیرات موجود در روایت، دغدغۀ حضرت ایجاد آمادگی بوده است. با توجه به این که دختر رشدش زودتر و بیشتر است، تهیّؤ و تمرین و آمادگی او هم به حسب شرایط خودش لحاظ می شود.
#جلسۀ_پنجاه_و_سوم_فقه_تربیت
(بخش سوم)
3. مبدأ تربیت بر صوم ؛ در روایات تعبیرات مختلفی نسبت به تربیت بر صوم بیان شده است. در برخی روایات ملاک کیفی بیان شده و در برخی ملاک کمی. سخن در این است که جمع بین این روایات چگونه خواهد بود؟
• احتمال اول: شش سال: کلام محقق حلی: و يؤخذ الصبي بالصوم إذا بلغ «ست سنين» و أطاق الصوم استحبابا (المعتبر فی شرح المختصر؛ ج2، ص687) این کلام محقق حلی را محقق نجفی نیز نقل کرده اند. (جواهر الکلام؛ ج16، ص348) شاید از روایت «يُؤْمَرُ الصَّبِيُ بِالصَّلَاةِ إِذَا عَقَلَ وَ بِالصَّوْمِ إِذَا أَطَاقَ» نیز این مطلب برداشت شود. در روایت زراره [... فَقُلْتُ مَتَى تَجِبُ الصَّلَاةُ عَلَيْهِ؟ قَالَ إِذَا كَانَ ابْنَ سِتِّ سِنِينَ وَ الصِّيَامُ إِذَا أَطَاقَهُ] و اسحاق بن عمار [إِذَا أَتَى عَلَى الصَّبِيِّ سِتُّ سِنِينَ وَجَبَتْ عَلَيْهِ الصَّلَاةُ وَ إِذَا أَطَاقَ الصَّوْمَ] شش ساله در مورد نماز مطرح شده و روزه نیز به آن عطف شده است. بنابراین تربیت بر صوم از شش سالگی شروع می شود.
ولکن این جمع بندی تام به نظر نمی رسد چرا که: سن شش سالگی صرفا در این دو روایت مطرح شده و هیچ یک هم پیرامون روزه نیست بلکه نسبت به نماز بیان شده و در مورد روزه ملاک کمی به کیفی تبدیل شده است. عطف به نماز به معنای محوریت شش سالگی در روزه نیست، بلکه عطف جمله به جمله صورت گرفته با دو معیار مختلف. بنابراین نسبت به شروع از شش سالگی دلیلی وجود ندارد.
ممکن است گفته شود: مراد محقق حلی از تعبیر شش سال، اتمام شش سالگی است و در واقع هفت سالگی مد نظر ایشان بوده است. نسبت به هفت سالگی هم روایت حلبی دلالت دارد و کلام ایشان تام است. ولکن این احتمال هم تام به نظر نمی رسد. چرا که نسبت به شروع هفت سالگی نیز نکاتی هست که خواهد آمد.
[أقول: اولا: در تعبیر محقق حلی آمده است «اذا بلغ ست سنین» یعنی زمانی که به شش سالگی برسد و این تعبیر با اتمام شش سالگی سازگار نیست. ثانیا در عبارت برخی علما آمده است: یشدد علیهما لسبع مع الطاقة. یعنی هفت سالگی زمان شدت است. لازمۀ شدت در هفت سالگی این است که قبل از آن تمرین صورت گرفته باشد. شاید این عبارت علما را بتوان حاکی از شروع تمرین از شش سالگی دانست. (ر.ک شرایع الاسلام؛ ج1، ص179، مرآة العقول؛ ج16، ص322، تکمیل مشارق الشموس فی شرح الدروس؛ ص363، الحدائق الناضرة؛ ج13، ص179، جواهر الکلام؛ ج16، ص348، الصوم فی الشریعة الاسلامیة الغراء؛ ج1، ص448، معجم فقه الجواهر؛ ج4، ص277)]
• احتمال دوم: هفت سال: شهید اول در لمعه [يُمَرَّنُ الصَّبِيُّ لِسَبْعٍ (اللمعة الدمشقیة؛ ص58)] این قول را برگزیده اند، علامه حلی این قول را مختار شیخ طوسی در مبسوط دانسته اند (مختلف الشیعة؛ ج3، ص485) و خود نیز همین قول را اختیار کرده اند (مختلف الشیعة؛ ج3، ص486) [أقول: مراجعه به کلام شیخ طوسی در مبسوط این نسبت را تایید نمی کند. متن شیخ در مبسوط به این شرح است: فأما قبل ذلك [ای قبل البلوغ] فإنما يستحب أخذه به على وجه التمرين له و التعليم، و يستحب أخذه بذلك إذا أطاقه، و حد ذلك بتسع سنين فصاعدا و ذلك بحسب حاله في الطاقة. (المبسوط؛ ج1، ص267)]
قائلین به این دیدگاه به صدر صحیحۀ حلبی استناد کرده اند و از باب تاسی وظیفه را در غیر معصومین نیز ثابت دانسته اند.
ولکن این نوع استظهار از صحیحۀ حلی تام نیست. چرا که حضرت به تفاوت ائمه علیهم السلام با دیگران در این حکم تصریح می کنند و دیگر جایی برای تاسی باقی نمی گذارند.
#فقه_تربیت
#تقریر_درس_خارج_فقه_تربیت
@mojtaba_kafil
بسم الله الرحمن الرحیم
#جلسۀ_پنجاه_و_چهارم_فقه_تربیت: دوشنبه 11 / بهمن / 1400
(بخش اول)
[درصدد بیان احتمالات نسبت به زمان شروع امر صبی به روزه بودیم. دو احتمال مطرح شد.]
• احتمال سوم: نه سال: فقرۀ اخیر صحیحۀ حلبی حاکی از این مطلب است. در این فقره حضرت دستور می دهند که فرزندان خود را در نه سالگی به گرفتن روزه امر کنید. البته نه روزۀ کامل بلکه به اندازۀ توان فرزند. این روایت هم از جهت سندی و هم از جهت دلالی تام است. بعلاوه که در روایات دیگر مویداتی برای آن ذکر شده است؛
o مرسله شیخ صدوق؛ قَالَ الصَّادِقُ علیه السلام: الصَّبِيُّ يُؤْخَذُ بِالصِّيَامِ إِذَا بَلَغَ تِسْعَ سِنِينَ عَلَى قَدْرِ مَا يُطِيقُهُ فَإِنْ أَطَاقَ إِلَى الظُّهْرِ أَوْ بَعْدَهُ صَامَ إِلَى ذَلِكَ الْوَقْتِ فَإِذَا غَلَبَ عَلَيْهِ الْجُوعُ أَوِ الْعَطَشُ أَفْطَرَ. (من لایحضره الفقیه؛ ج2، ص122) تعبیر یوخذ نشان می دهد که روایت ناظر به وظیفۀ دیگران است و تعبیر نه سال هم در آن آمده است. قید هم در ادامۀ روایت بیان شده است.
o نقل فقه رضوی: اعْلَمْ أَنَ الْغُلَامَ يُؤْخَذُ بِالصِّيَامِ إِذَا بَلَغَ تِسْعَ سِنِينَ عَلَى قَدْرِ مَا يُطِيقُهُ فَإِنْ أَطَاقَ إِلَى الظُّهْرِ أَوْ بَعْدِهِ صَامَ إِلَى ذَلِكَ الْوَقْتِ فَإِذَا غَلَبَ عَلَيْهِ الْجُوعُ وَ الْعَطَشُ أَفْطَر (الفقه المنسوب الی الامام الرضا علیه السلام؛ ص211) البته این دو از جهت سندی تام نیست و اشاره به آنها صرفا به جهت موید بودن است.
• احتمال چهارم: زمانی که توان روزه داشته باشد: این تعبیر در چند روایت بیان شده است؛
o أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ عُثْمَانَ بْنِ عِيسَى عَنْ سَمَاعَةَ قَالَ: سَأَلْتُهُ عَنِ الصَّبِيِّ مَتَى يَصُومُ؟ قَالَ إِذَا قَوِيَ عَلَى الصِّيَامِ. (الکافی (ط-الاسلامیة)؛ ج4، ص125) تعبیر « قَوِيَ » نشان دهندۀ محوریت این عنوان است.
نکته: این روایت مضمره است. یعنی نام حضرت در آن به کار نرفته بلکه ضمیر به کار رفته است. فقها در این نوع روایات به دو نکته توجه می کنند؛ یکی: شأن سائل را نگاه می کنند. با توجه به راوی می گویند شأن او سوال از غیر امام نیست و سوال او از امام بوده است، دوم: یک قاعدۀ عملکردی در بین روات را مورد توجه قرار می دهند. و آن هم این که: در بین روات رسم این بود که اگر از امام سوال می کردند ضمیر به کار می بردند ولی اگر از غیر امام نقل می کردند نام او را بیان می کردند.
o وَ رَوَى زُرَارَةُ وَ عُبَيْدُ اللَّهِ بْنُ عَلِيٍّ الْحَلَبِيُّ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام: ... وَ الصِّيَامُ إِذَا أَطَاقَهُ. (کتاب من لایحضره الفقیه؛ ج1، ص167)
o عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنِ النَّوْفَلِيِّ عَنِ السَّكُونِيِّ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ: إِذَا أَطَاقَ الْغُلَامُ صِيَامَ ثَلَاثَةِ أَيَّامٍ مُتَتَابِعَةٍ فَقَدْ وَجَبَ عَلَيْهِ صِيَامُ شَهْرِ رَمَضَانَ. (الکافی (ط-الاسلامیة)؛ ج4، ص125) این روایت را شیخ صدوق نیز نقل کرده اند (کتاب من لایحضره الفقیه؛ ج2، ص122) در این روایت نیز قدرت و توان ملاک قرار گرفت، سن مشخص نشد.
ولکن مشهور از این روایت اعراض کرده اند مگر شیخ مفید که در مقنعه بر اساس آن فتوا داده اند. ایشان می نویسد: و يؤخذ الصبي بالصيام إذا بلغ الحلم أو قدر على صيام ثلاثة أيام متتابعات قبل أن يبلغ الحلم بذلك جاءت الآثار. (المقنعة (للشيخ المفيد)، ص360-361) محقق نجفی می فرماید: فقط از شیخ مفید حکایت شده که به این روایت فتوا داده اند و با توجه به این که این روایت معرض عنها است، حمل بر شدت استحباب می شود. [فلم أجد من افتى به سوى ما يحكى عن المقنعة من انه يؤخذ الصبي بالصيام إذا بلغ الحلم أو قدر على صيام ثلاثة أيام متتابعات قبل ان يبلغ الحلم، و لعل المتجه حمله على شدة التشديد عليه إذا كان كذلك.] (جواهر الکلام؛ ج14، ص350)
#جلسۀ_پنجاه_و_چهارم_فقه_تربیت
(بخش دوم)
o الْحُسَيْنُ بْنُ سَعِيدٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحُصَيْنِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْفُضَيْلِ عَنْ إِسْحَاقَ بْنِ عَمَّارٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ: ... وَ إِذَا أَطَاقَ الصَّوْمَ وَجَبَ عَلَيْهِ الصِّيَامُ. (تهذیب الاحکام؛ ج2، ص381)
بنابراین در این چند روایت معیار و مناط قوت و طاقت فرزند قلمداد شده است.
o برخی ذیل صحیحۀ حلبی را نیز قرینه ای بر این معیار دانسته اند. در ذیل روایت حضرت می فرمایند: «حَتَّى يَتَعَوَّدُوا الصَّوْمَ وَ يُطِيقُوهُ فَمُرُوا صِبْيَانَكُمْ إِذَا كَانُوا أَبْنَاءَ تِسْعِ سِنِينَ بِمَا أَطَاقُوا مِنْ صِيَامٍ فَإِذَا غَلَبَهُمُ الْعَطَشُ أَفْطَرُوا.» به این بیان که در این روایت نیز تعبیر طاقت بر صوم بیان شده است.
ولکن استناد به این فقره از روایت تام نیست. چرا که در این روایت طاقت داشتن معیار برای مقدار روزه گرفتن است نه معیار برای زمان شروع تمرین بر روزه گرفتن.
تعبیر روایات نسبت به مقدار روزه گرفتن کودک « فَإِذَا غَلَبَهُمُ الْعَطَشُ » و موارد نزدیک به آن است، این تعبیر یعنی به محض تشنگی یا گرسنگی غذا نخورد بلکه مقداری صبر کند، وقتی مقداری فشار آمد غذا بخورد.
• احتمال پنجم: چهارده و پانزده سالگی: این تعبیر در دو روایت آمده است؛
o عَنْهُ عَنِ الْعَبَّاسِ بْنِ مَعْرُوفٍ عَنْ حَمَّادِ بْنِ عِيسَى عَنْ مُعَاوِيَةَ بْنِ وَهْبٍ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام ... فِي كَمْ يُؤْخَذُ بِالصِّيَامِ؟ فَقَالَ فِيمَا بَيْنَ خَمْسَ عَشْرَةَ أَوْ أَرْبَعَ عَشْرَةَ وَ إِنْ صَامَ قَبْلَ ذَلِكَ فَدَعْهُ فَقَدْ صَامَ ابْنِي فُلَانٌ قَبْلَ ذَلِكَ وَ تَرَكْتُهُ. (تهذیب الاحکام، ج2، ص381)
o حَدَّثَنَا جَعْفَرُ بْنُ عَلِيِّ بْنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ الْمُغِيرَةِ الْكُوفِيُّ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ حَدَّثَنَا أَبِي عَلِيُّ بْنُ الْحَسَنِ عَنْ أَبِيهِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ الْمُغِيرَةِ الْكُوفِيِّ عَنِ الْعَبَّاسِ بْنِ عَامِرٍ الْقَصَبَانِيِ عَمَّنْ ذَكَرَهُ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ: يُؤَدَّبُ الصَّبِيُّ عَلَى الصَّوْمِ مَا بَيْنَ خَمْسَ عَشْرَةَ سَنَةً إِلَى سِتَّ عَشْرَةَ سَنَةً. (الخصال؛ ج2، ص501)
• احتمال ششم: نزدیک بلوغ: در برخی روایات تبعیر رَاهَقَ الحُلُم به کار رفته است؛
o مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيِّ بْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَحْمَدَ الْعَلَوِيِّ عَنِ الْعَمْرَكِيِّ عَنْ عَلِيِّ بْنِ جَعْفَرٍ عَنْ أَخِيهِ مُوسَى علیه السلام قَالَ: سَأَلْتُهُ عَنِ الْغُلَامِ مَتَى يَجِبُ عَلَيْهِ الصَّوْمُ وَ الصَّلَاةُ؟ قَالَ إِذَا رَاهَقَ الْحُلُمَ وَ عَرَفَ الصَّلَاةَ وَ الصَّوْمَ. (تهذیب الاحکام؛ ج2، ص380)
o عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنِ الْقَاسِمِ بْنِ مُحَمَّدٍ الْجَوْهَرِيِّ عَنْ سُلَيْمَانَ بْنِ دَاوُدَ عَنْ سُفْيَانَ بْنِ عُيَيْنَةَ عَنِ الزُّهْرِيِ عَنْ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ ع قَالَ: ... وَ أَمَّا صَوْمُ التَّأْدِيبِ فَأَنْ يُؤْخَذَ الصَّبِيُّ إِذَا رَاهَقَ بِالصَّوْمِ تَأْدِيباً وَ لَيْسَ بِفَرْض. (الکافی (ط-الاسلامیة)؛ ج4، ص86) با توجه به این که 14-15 سالگی نزدیک بلوغ است به نظر می رسد مدلول این دو قسم یک مطلب است.
بنابراین در صیام شش طایفۀ روایت وجود دارد. در این مجموعه نیز ملاک های کمی و کیفی بیان شده است. در جمع بندی این روایات باید گفت: در هر دسته از روایات روایت صحیح السند هست. اشکال به احتمال ابتدا به شش سال یا هفت سال در ذیل همان احتمالات مطرح شد. روایات 14-15 سالگی را نیز می توان حمل بر سن بلوغ کرد. در نتیجه محور اصلی جمع بین سه دسته است؛ نه سالگی، روایت قدرت و توان، روایات راهق الحلم.
#فقه_تربیت
#تقریر_درس_خارج_فقه_تربیت
@mojtaba_kafil
در جستجوی تربیت اسلامی
🔰پژوهشگاه فقه نظام با همکاری مرکز جامع علوم اسلامی ولی امر (عج) برگزار می کند 💢سلسله مدارس فصلی «فق
مدرسۀ فصلی فقه نظام - مجتبی کفیل.pdf
4.75M
بسم الله
تقریر بنده از جلسات برگزار شده در #مدرسۀ_فصلی_فقه_نظام
شامل فرمایشات ده استاد حاضر شده در جلسات.
ان شاءالله که مفید باشد.
@mojtaba_kafil
در جستجوی تربیت اسلامی
🔰پژوهشگاه فقه نظام با همکاری مرکز جامع علوم اسلامی ولی امر (عج) برگزار می کند 💢سلسله مدارس فصلی «فق
بسم الله الرحمن الرحیم
#جلسۀ_اول_مدرسۀ_فصلی_آشنایی_با_فقه_تربیت
(بخش اول)
استاد: آیةالله اراکی
تاریخ: 14 / بهمن / 1400
موضوع: مبانی و اصول فقه نظام تربیت
[مقدمات]
فقه نظام یا فقه کلان یعنی فقهی که به بررسی تکالیف حکومت می پردازد. تکالیف جامعه ای که حاکم آن حاکم اسلامی و ساختار آن نیز ساختار نظام اسلامی است. در این فقه هم تکالیف حاکم بیان می شود و هم تکالیف آحاد جامعه.
این نوع در برخی مسائل موجب تفاوت و تمایز این فقه با فقه خرد می شود. [بخشی از تفاوت در موضوع است و بخشی از آن در محمول] و به نظر می رسد یکی از مهمترین وظایف حوزه های علمیه در شرایط کنونی استنباط چنین فقهی است.
[این فقه دارای رشته ها و زیرمجموعه های متعددی است.] یکی از مهمترین رشته های فقه نظام، فقه نظام تربیتی است. روشن است که فقه نظام تربیتی با فقه خرد تربیت تفاوت هایی دارد. برای تبیین بندهای محوری در فقه نظام تربیت توجه به چند نکتۀ مقدماتی لازم است.
مقدمۀ اول: [موضوع و حکم فقه نظام تربیتی]
مراد از فقه نظام تربیتی، احکامی است که به وسیلۀ آنها جامعه ای در طراز امت رسول الله صلی الله علیه و آله با توجه به ویژگی هایی از آن که در قرآن بیان شده، تربیت می شود. بنابراین موضوع این فقه هم جامعه است و هم سیستم حاکمیتی آن.
[همانگونه که اشاره شد] احکام در فقه نظام تربیتی در راستای تربیت خیر امة (كُنْتُمْ خَيْرَ أُمَّةٍ أُخْرِجَتْ لِلنَّاسِ (آل عمران؛ 110)) و امت وسط (كَذلِكَ جَعَلْناكُمْ أُمَّةً وَسَطاً لِتَكُونُوا شُهَداءَ عَلَى النَّاسِ (بقره؛ 143)) تاسیس و تشریع شده است. شهادت در این آیه به معنای شهادت عملی است یعنی جامعۀ اسلامی باید به گونه باشد که هرکس می خواهد بفهمد خوب بودن چگونه است؟ به آن نگاه کند.
مقدمۀ دوم: [منبع در فقه نظام تربیتی]
در متون و نصوص دینی دو دسته از گزاره ها را می توان منابع فقه نظام تربیتی تلقی نمود. دستۀ اول نصوصی که حاکم را مخاطب خود قرار داده است و دستۀ دوم نصوصی که بدنۀ جامعه و آحاد مردم را خطاب کرده است.
مقدمۀ سوم: [نسبت بین حاکم و مردم در نظام اسلامی]
بر اساس آنچه از نصوص متعدد فهمیده می شود حاکم در نظام سیاسی اسلام، «پدر جامعه» تلقی می شود. همانگونه که هر انسانی پدر نسبی دارد که موجب تولّد او شده است، روح جمعی جامعه نیز پدری دارد که مولِّد اوست. حاکم مولّد این روح جمعیِ جامعه است البته به شرط آن که جامعه از او پیروی کند. به عبارت دیگر اگر جامعه از رهبر تبعیت کند، عملکرد و نوش کنشگری رهبر به تدریج موجب تولّد یک روح جمعی در جامعه می شود. این روح جمعی در کلیات شخصیت همچون رهبر جامعه است. از این رو رهبر جامعه پدر آنها محسوب می شود. بنابراین از برخی وظایف مربوط به پدر نسبی می توان وظایف پدر جامعه را نیز استنباط کرد یا با تنقیح مناط یا با دلالت التزامی.
مقدمۀ چهارم: [نسبت بین تعلیم و تربیت]
تعلیم بخشی از تربیت است. منتها تعلیمِ اصولِ ارزشهای اخلاقی. بد چیست؟ خوب چیست؟ رفتار بد و رفتار خوب. همانی که در روایات به تعلیم فقه تعبیر شده است. این بخشی از تربیت اجتماعی است. جامعۀ تربیت شده جامعه ای است که فقه زندگی را داشته باشد. لذا یکی از مسئولیت های مهم حاکم و حاکمیتی تعلیمِ فقهِ رفتاری است. این تعلیم از تربیت جدا شدنی نیست.
#جلسۀ_اول_مدرسۀ_فصلی_آشنایی_با_فقه_تربیت
(بخش دوم)
اصول کلی استنباط فقه نظام تربیتی
برای استنباط فقه نظام تربیتی توجه به هفت بند ضروری و اجتناب ناپذیر است. البته اصول کلی منحصر در این هفت بند نیست ولکن این هفت بند از جملۀ مهمترین اصول و محورهای فعالیت است.
بند اول: تکلیف الزامی حاکمیت در عرصۀ تعلیم و تربیت
یکی از اصولی که در فقه نظام تربیتی باید به صورت جدی مورد مداقه و بررسی قرار گیرد، استنباط وظایف حاکم بر اساس منابع اسلامی و متون دینی است. در آیات و روایات متعدد و فراوان می توان اشارات شارع مقدس نسبت به وظایف حاکم را دنبال کرد. از جمله تکالیف قطعی و الزامی حاکمیت نسبت به آحاد جامعه، اهتمام نسبت به تعلیم و تربیت جامعه است. این وظیفۀ مهم در تعداد قابل توجهی از آیات و بسیاری از روایات مورد توجه قرار گرفته است که در ادامه به برخی از آنها اشاره می شود؛
آیات؛
• سورۀ بقره؛ آیات 124 تا 130: * وَ إِذِ ابْتَلىَ إِبْرَاهِمَ رَبُّهُ بِكلِمَاتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قَالَ إِنّىِ جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَامًا قَالَ وَ مِن ذُرِّيَّتىِ قَالَ لَا يَنَالُ عَهْدِى الظَّالِمِينَ (124) وَ إِذْ جَعَلْنَا الْبَيْتَ مَثَابَةً لِّلنَّاسِ وَ أَمْنًا وَ اتَّخِذُواْ مِن مَّقَامِ إِبْرَاهِمَ مُصَلًّى وَ عَهِدْنَا إِلىَ إِبْرَاهِیمَ وَ إِسْمَاعِيلَ أَن طَهِّرَا بَيْتىَ لِلطَّائفِينَ وَ الْعَاكِفِينَ وَ الرُّكَّعِ السُّجُودِ (125) وَ إِذْ قَالَ إِبْرَاهِیمُ رَبِّ اجْعَلْ هَذَا بَلَدًا ءَامِنًا وَ ارْزُقْ أَهْلَهُ مِنَ الثَّمَرَاتِ مَنْ ءَامَنَ مِنْهُم بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الْاَخِرِ قَالَ وَ مَن كَفَرَ فَأُمَتِّعُهُ قَلِيلًا ثُمَّ أَضْطَرُّهُ إِلىَ عَذَابِ النَّارِ وَ بِئْسَ الْمَصِيرُ (126) وَ إِذْ يَرْفَعُ إِبْرَاهِیمُ الْقَوَاعِدَ مِنَ الْبَيْتِ وَ إِسْمَاعِيلُ رَبَّنَا تَقَبَّلْ مِنَّا إِنَّكَ أَنتَ السَّمِيعُ الْعَلِيمُ (127) رَبَّنَا وَ اجْعَلْنَا مُسْلِمَيْنِ لَكَ وَ مِن ذُرِّيَّتِنَا أُمَّةً مُّسْلِمَةً لَّكَ وَ أَرِنَا مَنَاسِكَنَا وَ تُبْ عَلَيْنَا إِنَّكَ أَنتَ التَّوَّابُ الرَّحِيمُ (128) رَبَّنَا وَ ابْعَثْ فِيهِمْ رَسُولًا مِّنْهُمْ يَتْلُواْ عَلَيْهِمْ ءَايَاتِكَ وَ يُعَلِّمُهُمُ الْكِتَابَ وَ الْحِكْمَةَ وَ يُزَكِّيهِمْ إِنَّكَ أَنتَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ (129) وَ مَن يَرْغَبُ عَن مِّلَّةِ إِبْرَاهِیمَ إِلَّا مَن سَفِهَ نَفْسَهُ وَ لَقَدِ اصْطَفَيْنَاهُ فىِ الدُّنْيَا وَ إِنَّهُ فىِ الْاَخِرَةِ لَمِنَ الصَّالِحِينَ (130)
این آیات بسیار آیات مهمی است، به نوعی تبیین کنندۀ زیرساخت های تمدن اسلامی است.
• سورۀ بقره؛ آیات 151 تا 153؛ كَمَا أَرْسَلْنَا فِيكُمْ رَسُولًا مِّنكُمْ يَتْلُواْ عَلَيْكُمْ ءَايَاتِنَا وَ يُزَكِّيكُمْ وَ يُعَلِّمُكُمُ الْكِتَابَ وَ الْحِكْمَةَ وَ يُعَلِّمُكُم مَّا لَمْ تَكُونُواْ تَعْلَمُونَ (151) فَاذْكُرُونىِ أَذْكُرْكُمْ وَ اشْكُرُواْ لىِ وَ لَا تَكْفُرُونِ (152) يَأَيُّهَا الَّذِينَ ءَامَنُواْ اسْتَعِينُواْ بِالصَّبْرِ وَ الصَّلَوةِ إِنَّ اللَّهَ مَعَ الصَّابرِينَ (153)
#جلسۀ_اول_مدرسۀ_فصلی_آشنایی_با_فقه_تربیت
(بخش سوم)
• سورۀ آل عمران، آیات 102 - 110؛ يَأَيُّهَا الَّذِينَ ءَامَنُواْ اتَّقُواْ اللَّهَ حَقَّ تُقَاتِهِ وَ لَا تَمُوتُنَّ إِلَّا وَ أَنتُم مُّسْلِمُونَ (102) وَ اعْتَصِمُواْ بِحَبْلِ اللَّهِ جَمِيعًا وَ لَا تَفَرَّقُواْ وَ اذْكُرُواْ نِعْمَتَ اللَّهِ عَلَيْكُمْ إِذْ كُنتُمْ أَعْدَاءً فَأَلَّفَ بَيْنَ قُلُوبِكُمْ فَأَصْبَحْتُم بِنِعْمَتِهِ إِخْوَانًا وَ كُنتُمْ عَلىَ شَفَا حُفْرَةٍ مِّنَ النَّارِ فَأَنقَذَكُم مِّنْهَا كَذَالِكَ يُبَيِّنُ اللَّهُ لَكُمْ ءَايَاتِهِ لَعَلَّكُمْ تَهْتَدُونَ (103) وَ لْتَكُن مِّنكُمْ أُمَّةٌ يَدْعُونَ إِلىَ الْخَيْرِ وَ يَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ يَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنكَرِ وَ أُوْلَئكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ (104) وَ لَا تَكُونُواْ كاَلَّذِينَ تَفَرَّقُواْ وَ اخْتَلَفُواْ مِن بَعْدِ مَا جَاءَهُمُ الْبَيِّنَاتُ وَ أُوْلَئكَ لَهُمْ عَذَابٌ عَظِيمٌ (105) يَوْمَ تَبْيَضُّ وُجُوهٌ وَ تَسْوَدُّ وُجُوهٌ فَأَمَّا الَّذِينَ اسْوَدَّتْ وُجُوهُهُمْ أَ كَفَرْتُم بَعْدَ إِيمَانِكُمْ فَذُوقُواْ الْعَذَابَ بِمَا كُنتُمْ تَكْفُرُونَ (106) وَ أَمَّا الَّذِينَ ابْيَضَّتْ وُجُوهُهُمْ فَفِى رَحْمَةِ اللَّهِ هُمْ فِيهَا خَالِدُونَ (107) تِلْكَ ءَايَاتُ اللَّهِ نَتْلُوهَا عَلَيْكَ بِالْحَقِّ وَ مَا اللَّهُ يُرِيدُ ظُلْمًا لِّلْعَالَمِينَ (108) وَ لِلَّهِ مَا فىِ السَّمَاوَاتِ وَ مَا فىِ الْأَرْضِ وَ إِلىَ اللَّهِ تُرْجَعُ الْأُمُورُ (109) كُنتُمْ خَيْرَ أُمَّةٍ أُخْرِجَتْ لِلنَّاسِ تَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ تَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنكَرِ وَ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ لَوْ ءَامَنَ أَهْلُ الْكِتَابِ لَكاَنَ خَيْرًا لَّهُم مِّنْهُمُ الْمُؤْمِنُونَ وَ أَكْثَرُهُمُ الْفَاسِقُونَ (110)
• سورۀ آل عمران، آیات 159 - 165؛ فَبِمَا رَحْمَةٍ مِّنَ اللَّهِ لِنتَ لَهُمْ وَ لَوْ كُنتَ فَظًّا غَلِيظَ الْقَلْبِ لاَنفَضُّواْ مِنْ حَوْلِكَ فَاعْفُ عَنْهُمْ وَ اسْتَغْفِرْ لَهُمْ وَ شَاوِرْهُمْ فىِ الْأَمْرِ فَإِذَا عَزَمْتَ فَتَوَكَّلْ عَلىَ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُتَوَكِّلِينَ (159) إِن يَنصُرْكُمُ اللَّهُ فَلَا غَالِبَ لَكُمْ وَ إِن يَخْذُلْكُمْ فَمَن ذَا الَّذِى يَنصُرُكُم مِّن بَعْدِهِ وَ عَلىَ اللَّهِ فَلْيَتَوَكَّلِ الْمُؤْمِنُونَ (160) وَ مَا كاَنَ لِنَبِیٍّ أَن يَغُلَّ وَ مَن يَغْلُلْ يَأْتِ بِمَا غَلَّ يَوْمَ الْقِيَامَةِ ثُمَّ تُوَفىَ كُلُّ نَفْسٍ مَّا كَسَبَتْ وَ هُمْ لَا يُظْلَمُونَ (161) أَ فَمَنِ اتَّبَعَ رِضْوَانَ اللَّهِ كَمَن بَاءَ بِسَخَطٍ مِّنَ اللَّهِ وَ مَأْوَئهُ جَهَنَّمُ وَ بِئْسَ الْمَصِيرُ (162) هُمْ دَرَجَتٌ عِندَ اللَّهِ وَ اللَّهُ بَصِيرُ بِمَا يَعْمَلُونَ (163)
#جلسۀ_اول_مدرسۀ_فصلی_آشنایی_با_فقه_تربیت
(بخش چهارم)
• سورۀ نساء، آیات 58 - 70؛ إِنَّ اللَّهَ يَأْمُرُكُمْ أَن تُؤَدُّواْ الْأَمَانَاتِ إِلىَ أَهْلِهَا وَ إِذَا حَكَمْتُم بَيْنَ النَّاسِ أَن تَحْكُمُواْ بِالْعَدْلِ إِنَّ اللَّهَ نِعِمَّا يَعِظُكمُ بِهِ إِنَّ اللَّهَ كاَنَ سَمِيعَا بَصِيرًا (58) يَأَيُّهَا الَّذِينَ ءَامَنُواْ أَطِيعُواْ اللَّهَ وَ أَطِيعُواْ الرَّسُولَ وَ أُوْلىِ الْأَمْرِ مِنكُمْ فَإِن تَنَازَعْتُمْ فىِ شَیْءٍ فَرُدُّوهُ إِلىَ اللَّهِ وَ الرَّسُولِ إِن كُنتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الْآخِرِ ذَالِكَ خَيْرٌ وَ أَحْسَنُ تَأْوِيلاً (59) أَ لَمْ تَرَ إِلىَ الَّذِينَ يَزْعُمُونَ أَنَّهُمْ ءَامَنُواْ بِمَا أُنزِلَ إِلَيْكَ وَ مَا أُنزِلَ مِن قَبْلِكَ يُرِيدُونَ أَن يَتَحَاكَمُواْ إِلىَ الطَّاغُوتِ وَ قَدْ أُمِرُواْ أَن يَكْفُرُواْ بِهِ وَ يُرِيدُ الشَّيْطَانُ أَن يُضِلَّهُمْ ضَلَالَا بَعِيدًا (60) وَ إِذَا قِيلَ لَهُمْ تَعَالَوْاْ إِلىَ مَا أَنزَلَ اللَّهُ وَ إِلىَ الرَّسُولِ رَأَيْتَ الْمُنَافِقِينَ يَصُدُّونَ عَنكَ صُدُودًا (61) فَكَيْفَ إِذَا أَصَابَتْهُم مُّصِيبَةُ بِمَا قَدَّمَتْ أَيْدِيهِمْ ثُمَّ جَاءُوكَ يَحْلِفُونَ بِاللَّهِ إِنْ أَرَدْنَا إِلَّا إِحْسَنًا وَ تَوْفِيقًا (62) أُوْلَئكَ الَّذِينَ يَعْلَمُ اللَّهُ مَا فىِ قُلُوبِهِمْ فَأَعْرِضْ عَنْهُمْ وَ عِظْهُمْ وَ قُل لَّهُمْ فىِ أَنفُسِهِمْ قَوْلَا بَلِيغًا (63) وَ مَا أَرْسَلْنَا مِن رَّسُولٍ إِلَّا لِيُطَاعَ بِإِذْنِ اللَّهِ وَ لَوْ أَنَّهُمْ إِذ ظَّلَمُواْ أَنفُسَهُمْ جَاءُوكَ فَاسْتَغْفَرُواْ اللَّهَ وَ اسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ لَوَجَدُواْ اللَّهَ تَوَّابًا رَّحِيمًا (64) فَلَا وَ رَبِّكَ لَا يُؤْمِنُونَ حَتىَ يُحَكِّمُوكَ فِيمَا شَجَرَ بَيْنَهُمْ ثُمَّ لَا يَجِدُواْ فىِ أَنفُسِهِمْ حَرَجًا مِّمَّا قَضَيْتَ وَ يُسَلِّمُواْ تَسْلِيمًا (65) وَ لَوْ أَنَّا كَتَبْنَا عَلَيْهِمْ أَنِ اقْتُلُواْ أَنفُسَكُمْ أَوِ اخْرُجُواْ مِن دِيَارِكُم مَّا فَعَلُوهُ إِلَّا قَلِيلٌ مِّنْهُمْ وَ لَوْ أَنَّهُمْ فَعَلُواْ مَا يُوعَظُونَ بِهِ لَكاَنَ خَيْرًا لَّهُمْ وَ أَشَدَّ تَثْبِيتًا (66) وَ إِذًا لَّاَتَيْنَاهُم مِّن لَّدُنَّا أَجْرًا عَظِيمًا (67) وَ لَهَدَيْنَاهُمْ صِرَاطًا مُّسْتَقِيمًا (68) وَ مَن يُطِعِ اللَّهَ وَ الرَّسُولَ فَأُوْلَئكَ مَعَ الَّذِينَ أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَيْهِم مِّنَ النَّبِيِّنَ وَ الصِّدِّيقِينَ وَ الشُّهَدَاءِ وَ الصَّالِحِينَ وَ حَسُنَ أُوْلَئكَ رَفِيقًا (69) ذَالِكَ الْفَضْلُ مِنَ اللَّهِ وَ كَفَى بِاللَّهِ عَلِيمًا (70)
• سورۀ نساء، آیۀ 135؛ * يَأَيُّهَا الَّذِينَ ءَامَنُواْ كُونُواْ قَوَّامِينَ بِالْقِسْطِ شُهَدَاءَ لِلَّهِ وَ لَوْ عَلىَ أَنفُسِكُمْ أَوِ الْوَالِدَيْنِ وَ الْأَقْرَبِينَ إِن يَكُنْ غَنِيًّا أَوْ فَقِيرًا فَاللَّهُ أَوْلىَ بِهِمَا فَلَا تَتَّبِعُواْ الْهَوَى أَن تَعْدِلُواْ وَ إِن تَلْوُاْ أَوْ تُعْرِضُواْ فَإِنَّ اللَّهَ كاَنَ بِمَا تَعْمَلُونَ خَبِيرًا (135)
#جلسۀ_اول_مدرسۀ_فصلی_آشنایی_با_فقه_تربیت
(بخش پنجم)
سورۀ هود، سورۀ انبیاء و سورۀ شعرا که به تبیین جریانات انبیاء الهی علیهم السلام پرداخته اند نیز در استنباط این بند لازم است مورد توجه قرار گیرند.
علاوه بر آیات، در روایات متعدد نیز به این نکته توجه داده شده است که در ادامه به برخی از آنها اشاره می شود؛
• روایت اول: عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ صَالِحِ بْنِ السِّنْدِيِّ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ بَشِيرٍ عَنْ حَنَانٍ عَنْ أَبِيهِ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص لَا تَصْلُحُ الْإِمَامَةُ إِلَّا لِرَجُلٍ فِيهِ ثَلَاثُ خِصَالٍ وَرَعٌ يَحْجُزُهُ عَنْ مَعَاصِي اللَّهِ وَ حِلْمٌ يَمْلِكُ بِهِ غَضَبَهُ وَ حُسْنُ الْوِلَايَةِ عَلَى مَنْ يَلِي حَتَّى يَكُونَ لَهُمْ كَالْوَالِدِ الرَّحِيمِ. (الکافی (ط-الاسلامیة)؛ ج1، ص407)
• روایت دوم: مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيٍّ وَ غَيْرُهُ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى عَنْ عَلِيِّ بْنِ الْحَكَمِ عَنْ رَجُلٍ عَنْ حَبِيبِ بْنِ أَبِي ثَابِتٍ قَالَ: جَاءَ إِلَى أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ ع عَسَلٌ وَ تِينٌ مِنْ هَمْدَانَ وَ حُلْوَانَ فَأَمَرَ الْعُرَفَاءَ أَنْ يَأْتُوا بِالْيَتَامَى فَأَمْكَنَهُمْ مِنْ رُءُوسِ الْأَزْقَاقِ يَلْعَقُونَهَا وَ هُوَ يَقْسِمُهَا لِلنَّاسِ قَدَحاً قَدَحاً فَقِيلَ لَهُ يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ مَا لَهُمْ يَلْعَقُونَهَا فَقَالَ إِنَّ الْإِمَامَ أَبُو الْيَتَامَى وَ إِنَّمَا أَلْعَقْتُهُمْ هَذَا بِرِعَايَةِ الْآبَاءِ. (الکافی (ط-الاسلامیة)؛ ج1، ص406)
• روایت سوم: عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ حَمَّادٍ وَ غَيْرِهِ عَنْ حَنَانِ بْنِ سَدِيرٍ الصَّيْرَفِيِّ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع يَقُولُ نُعِيَتْ إِلَى النَّبِيِّ صلی الله علیه وآله نَفْسُهُ وَ هُوَ صَحِيحٌ لَيْسَ بِهِ وَجَعٌ قَالَ نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الْأَمِينُ- قَالَ فَنَادَى صلی الله علیه وآله الصَّلَاةَ جَامِعَةً وَ أَمَرَ الْمُهَاجِرِينَ وَ الْأَنْصَارَ بِالسِّلَاحِ وَ اجْتَمَعَ النَّاسُ فَصَعِدَ النَّبِيُّ صلی الله علیه وآله الْمِنْبَرَ فَنَعَى إِلَيْهِمْ نَفْسَهُ ثُمَّ قَالَ أُذَكِّرُ اللَّهَ الْوَالِيَ مِنْ بَعْدِي عَلَى أُمَّتِي أَلَّا يَرْحَمُ عَلَى جَمَاعَةِ الْمُسْلِمِينَ فَأَجَلَّ كَبِيرَهُمْ وَ رَحِمَ ضَعِيفَهُمْ وَ وَقَّرَ عَالِمَهُمْ وَ لَمْ يُضِرَّ بِهِمْ فَيُذِلَّهُمْ وَ لَمْ يُفْقِرْهُمْ فَيُكْفِرَهُمْ وَ لَمْ يُغْلِقْ بَابَهُ دُونَهُمْ فَيَأْكُلَ قَوِيُّهُمْ ضَعِيفَهُمْ وَ لَمْ يَخْبِزْهُمْ فِي بُعُوثِهِمْ فَيَقْطَعَ نَسْلَ أُمَّتِي ثُمَّ قَالَ قَدْ بَلَّغْتُ وَ نَصَحْتُ فَاشْهَدُوا وَ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع هَذَا آخِرُ كَلَامٍ تَكَلَّمَ بِهِ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه وآله عَلَى مِنْبَرِهِ. (الکافی (ط-الاسلامیة)؛ ج1، ص406)
• روایت چهارم: خطبۀ 34 نهج البلاغه: فَأَمَّا حَقُّكُمْ عَلَيَّ فَالنَّصِيحَةُ لَكُمْ وَ تَوْفِيرُ فَيْئِكُمْ عَلَيْكُمْ وَ تَعْلِيمُكُمْ كَيْلَا تَجْهَلُوا وَ تَأْدِيبُكُمْ كَيْمَا تَعْلَمُوا (نهج البلاغه (للصبحی صالح)؛ ص79)
• روایت پنجم: فرازهای متعددی از عهدنامۀ مالک اشتر را می توان در مسیر استنباط این بند مورد توجه قرار داد. از جمله فقره ای که حضرت می فرمایند: وَ لِكُلٍ عَلَى الْوَالِي حَقٌ بِقَدْرِ مَا يُصْلِحُه (نهج البلاغه (للصبحی صالح)؛ ص432)
#جلسۀ_اول_مدرسۀ_فصلی_آشنایی_با_فقه_تربیت
(بخش ششم)
بند دوم: تکلیف الزامی مردم نسبت به تعلیم و تربیت یکدیگر
در جامعۀ اسلامی علاوه بر حاکمیت تک تک افراد جامعه نیز نسبت به یکدیگر مسئولیت دارند. موظفند مصلحت جامعه را در نظر بگیرند و در مسیر رشد و تعالی جامعه حرکت کنند. تربیت جامعه، یکی از مهمترین اموری است که موجب اصلاح جامعه می شود. از جمله آیات و روایاتی که می توان در این عرصه مورد توجه قرار داد، عبارتند از:
• سورۀ توبه؛ آیۀ 71: وَ الْمُؤْمِنُونَ وَ الْمُؤْمِناتُ بَعْضُهُمْ أَوْلِياءُ بَعْضٍ يَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ يَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْكَرِ وَ يُقيمُونَ الصَّلاةَ وَ يُؤْتُونَ الزَّكاةَ وَ يُطيعُونَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ أُولئِكَ سَيَرْحَمُهُمُ اللَّهُ إِنَّ اللَّهَ عَزيزٌ حَكيمٌ
• سورۀ انفال؛ آیۀ 72: إِنَّ الَّذِينَ ءَامَنُواْ وَ هَاجَرُواْ وَ جَاهَدُواْ بِأَمْوَالِهِمْ وَ أَنفُسِهِمْ فىِ سَبِيلِ اللَّهِ وَ الَّذِينَ ءَاوَواْ وَّ نَصَرُواْ أُوْلَئكَ بَعْضُهُمْ أَوْلِيَاءُ بَعْضٍ وَ الَّذِينَ ءَامَنُواْ وَ لَمْ يُهَاجِرُواْ مَا لَكمُ مِّن وَلَايَتِهِم مِّن شَیْءٍ حَتىَ يُهَاجِرُواْ وَ إِنِ اسْتَنصَرُوكُمْ فىِ الدِّينِ فَعَلَيْكُمُ النَّصْرُ إِلَّا عَلىَ قَوْمِ بَيْنَكُمْ وَ بَيْنَهُم مِّيثَاقٌ وَ اللَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ بَصِير
• روایاتی که در ج71 بحار الانوار، أبواب حقوق المومنین بعضهم علی بعض و بعض احوالهم آمده و کتاب العشرة از وسائل الشیعه از جملۀ بهترین منابع در استنباط این بند قلمداد می شوند.
بند سوم: [لزوم برتری جامعۀ اسلامی نسبت به سایر جوامع]
یکی دیگر از بندهای مورد توجه در استنباط فقه نظام تربیت توجه به لزوم برتری جامعۀ اسلامی نسبت به سایر جوامع در همۀ عرصه هاست. جامعۀ اسلامی نه تنها نباید نیازمند به جوامع دیگر باشد بلکه برتر بودن او از سایر جوامع یک اصل واجب شمرده شده است. بنابراین در عرصۀ تربیت نیروی انسانی نیز باید نسبت به سایر جوامع تفوّق و برتری داشته باشد. در روند اصلاحی جامعۀ اسلامی نباید به حداقل ها اکتفا شود و باید اصلاح به صورت تام مد نظر باشد.
توصیف جامعۀ اسلامی به بهترین امت (كُنْتُمْ خَيْرَ أُمَّةٍ أُخْرِجَتْ لِلنَّاسِ (آل عمران؛ 110)) و امت وسط (كَذلِكَ جَعَلْناكُمْ أُمَّةً وَسَطاً لِتَكُونُوا شُهَداءَ عَلَى النَّاسِ (بقره؛ 143)) در آیات قرآن را می توان از جمله ادلۀ این بند قلمداد کرد.
#جلسۀ_اول_مدرسۀ_فصلی_آشنایی_با_فقه_تربیت
(بخش هفتم)
بند چهارم: نقش خانواده در تربیت اجتماعی
[پر واضح است که اصلاح جامعه منوط به اصلاح اجزاء آن است. شاید بتوان خانواده را مهمترین جزء جامعه برشمرد.] چرا که جامعه از خانواده ها تشکیل می شود و هر خانواده همچون سلولی در بدن جامعه است. از این رو برای اصلاح جامعه باید نسبت به اصلاح خانواده ها اهتمام ورزید.
در راه اصلاح خانواده دو اصل مهم، اساسی و ضروری وجود دارد؛ یکی وجوب اطاعت فرزندان از والدین و دیگری وجوب اطاعت زن از شوهر. نباید به خاطر برخی هوچی گری ها و فضاسازی ها از این اصول مهم کوتاه آمد بلکه این دو را باید به عنوان مهمترین اصول اصلاح خانواده محور عمل و بررسی مسائل و چالش های خانوادگی قرار داد.
روایاتی که اطاعت تام و تمام حسنین علیهما السلام نسبت به والدین خود و اطاعت صدیقۀ طاهره سلام الله علیها نسبت به امیرمومنان علی علیه السلام را تبیین می کند از جمله ادلۀ این بند به حساب می آید.
مفهوم آیۀ « إِنْ جاهَداكَ لِتُشْرِكَ بي ما لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ » (عنکبوت؛ 8) نیز نشان می دهد که در غیر این مورد تبعیت و اطاعت از والدین لازم و ضروری است. [نزدیک به تعبیر این آیه در سورۀ لقمان؛ آیۀ 15 نیز مطرح شده است.]
بنابراین خانوادۀ منسجم خانواده ایست که این دو اصل در آن رعایت شود. پدر و مادر با هم تعامل صحیحی داشته باشند در اختلافات زن از شوهرش اطاعت کند. فرزندان هم مطیع والدین باشند. این بهترین سیستمی است که می تواند یک خانوادۀ خوب را به وجود آورد.
تجربۀ اجتماعی – هم در جامعۀ خودمان و هم در دیگر کشورهای جهان – نشان می دهد که همیشه پدر و مادرها خیر بچه ها را می خواهند. حتی پدر و مادرهایی که گرفتار برخی آسیب های اخلاقی و اجتماعی هستند نمی خواهند فرزندشان مثل آنها بار بیاید بلکه دوست دارند فرزندشان مسیر صلاح و سداد را طی کند. البته موارد اندکی که والدین در این مسیر حرکت نمی کنند را نباید نقض این نکته دانست. چرا که آن موارد نادرند.
البته یکی از پدیده های زشت در تمدن غربی تضاد درون خانوادگی است. به این معنا که رابطۀ مادر و کودک در دوران خردسالی که تبعیت کودک زیاد است رابطۀ بسیار خوب و صمیمانه ایست. اما به محض این که مقداری سن کودک بالا می رود و می خواهد مشغول برخی آسیب های موجود در جامعۀ غربی مثل کاباره و ... شود، چالش ها آغاز می شود. به این جهت است که مادر کشی و فرزند کشی یک پدیدۀ شایع در تمدن غربی به حساب می آید.
بند پنجم: ضرورت ایجاد محیط های تربیتی فشرده
سیستم تربیتی در جوامع غربی مبتنی بر تعلیم طراحی شده است. یعنی محور اصلی برای ساختارهای تعلیم و تربیت جامعه، تعلیم است. در حالی که بر اساس منطق اسلام تربیت باید محور عمل باشد و تربیت محیط فشرده می خواهد، تماس نزدیک می خواهد. یعنی همانگونه که باغبان اگر بخواهد باغ خودش را خوب بار بیاورد باید به تک تک درخت ها سرکشی کند، تک تک آنها را مورد توجه قرار دهد، حاکم جامعه هم اگر بخواهد جامعه به تربیت مطلوب دست یابد، لازم است شرایطی را فراهم کند که متربیان ارتباط نزدیک و فشرده با مربی خود داشته باشند.
در این شرایط هم تعداد دانش آموزانِ یک کلاس باید محدود باشند و هم تعداد معلمان. یعنی هر کلاس باید صرفا یک معلم داشته باشد تا او با دانش آموزان انس بگیرد و آنان را در مسیر تربیت حرکت کند. معلم واحد باعث می شود که نقاط ضعف کمتری به دانش آموزان منتقل شود. بالاخره هر انسان نقاط ضعفی دارد. اگر یک کلاس فقط یک معلم داشته باشد که درس های مختلف را به دانش آموزان ارائه می کند، نهایتا یک نقطۀ ضعف نیز به دانش آموزان منتقل می شود اما معلمان متعدد یعنی نقاط ضعف متعدد و این برای دانش آموزان/متربیان آسیب زاست.
توجه به همین نکته اهتمام نسبت به شخصیت اخلاقی-اجتماعی معلمان را نیز حکایت می کند. باید تمام تلاش ها صورت بگیرد تا اشخاصی که می خواهد تربیت دانش آموزان در جامعه را به عهده بگیرد حداقلی از مراتب اخلاق فردی و اجتماعی را طی کرده باشند.
این مطلب را از مضامین آیات و روایات می توان استفاده کرد.