مکملِمن ؛
ولی دختری که اهل ریسکه و درسهارو میذاره شب امتحان تا فشار قبر رو در عالم دنیا هم تجربه کنه>>>>
من هر شب در حال تجربه فشار قبر 🚶🏻♂
مکملِمن ؛
ولی دختری که اهل ریسکه و درسهارو میذاره شب امتحان تا فشار قبر رو در عالم دنیا هم تجربه کنه>>>>
یه چن تا صلوات میفرستید به خیر بگذره؟
خواب بودم اتفاقا داشتم خواب هم میدیدم یهو گوشیم زنگ خورد جواب دادم گفت همراه خانم فلانی( فامیلیمو گفت) بعد سریع ذهنم رفت سمت خواهرم که مدرسه بود
گفتم ببخشید چیزی شده؟
گفت نه منظورم این بود که تلفن همراه خانم فلانی؟😂😂😂
جوری که من زدم زیر خنده
یادم نبود اونکه میگن همراه خانم فلانی از قسمت پِیج بیمارسته😔😂نه پشت تلفن
وقتی از بچگی سه چرخهام شد دوچرخه فهمیدم که آدم گاهی با کم شدنها بزرگ میشه، پس اگه نمرت کم شد فدا سرت تو شخصیتت داره بزرگ میشه !
فعلا با همین خودتونو دلداری بدید تا ببینم بعدش چی میشه :)))
فردا یکی از سخت ترین امتحانای روانشناسی رو دارم
با حجم زیاد کتاب و بدون کوچک ترین پیش زمینه ای ؛
ساعت نزدیک ۹ شبه
بعد هنوز حتی سمت کتابمم نرفتم..
عالیه
#یک_عاشقانه_کوتاه 📃❤️🩹
روبه روی تلویزیون نشسته بودم ،
لیــوان چای داغی در دستم بود
بــی هیچ توجهی به چای و تلویزیون
فکــرم جای دیگری بود ؛ شاید هم پیش کس دیگری ..
یعنی حالا کجا بود ؟
حالــش چطور بــود ؟
یعنی او هم از دوری ،
دلش خانه غم شده بود ؟
نمیدانم چندهزاربار است که این سوالات را مرور میکنم و مثل همیشه پاسخش را نمی یابم .
در این مــدت طولانی تنها امیدم تماس های یکی در میان کوتاهـش بود
که میگفت مــی آیم !
بعد از چندمــاه بالاخره آمد
و منی که عاشقانه دیدارش را لحظه شماری میکردم به سوی او به پرواز درآمدم .
فــقط یك عاشــق میداند
چشم در چشم معشوق شدن بعد از چندین ماه فراق یعنــی چه ؟!
اولین باری نبود که دیر می آمد
ولــی بـرای من دیــدن اوهر بار
تازه تر از بار گذشته بود .
موهایش آشفته و نـامرتب
روی پیشانی پر چین و خط اش ریخته بود
گویی میخواست پریشانی اش را پـنهان کند
اما مــن او را از حفظ بودم ؛
خوب یادم مانده ، بار قبل صورتش انقدر پرچین نبود ، لبخندش عمیق تر بود . .
حالا من بودم که سر از پا نمی شناختم ، به اندازه همهی روزهای دلتنگـی ام نگاهش میکردم ؛
سخت به آغوش کشیدمش .
صدای زنگ موبایل که آمد
دیدم نام اوست که بر روی صفحه افتاده ..
امــا . . .
او کـه تازه همینجا پیش من بود !
[ نوراسادات 🌱 ]