[ Photo ] ایا میدانید یک قوری ظرفیت فقط نیم لیتر اب را دارد ..!!؟ پس چرا ما یک سماور که 5 الی 6 لیتر اب میگیرد را روشن میکنیم برای چایی درست کردن ، ایا میدانید برای گرم گردن 5 لیتر اب در سماور چقدر گاز مصرف میشود در نتیجه مادر سه نوبت صبح و ظهر و شب سماور را روشن میکنیم برای گرم کردن 15 لیتر اب .در صورتی که ما روزانه برای مصرف چایی به 1/5 لیتر اب گرم نیاز داریم....ایا میدانید برای گرم کردن 15 لیتر اب روزانه چقدر گاز مصرف میشود ..!!! یک کتری ظرفیت یک 1 لیتر اب را دارد //پس بهتر است برای چایی درست کردن از کتری استفاده کنیم ....در صورتی که کتری را هم تا نیمه کمتر اب کنیم یا از کتری کوچک استفاده کنیم.....هم در مصرف گاز صرفه جویی میشود هم در کمک کردن به اقتصاد خانواده ...!!!!‼️

‍ بچه نبودیم که ما، برّه بودیم! صبح خروسخون همچین آروم، بدون نق و نوق از خواب بیدار می‌شدیم و صبحونه خورده و نخورده، یه مسافت چندصدمتری را پیاده گز می‌کردیم تا مدرسه، سرویس کجا بود؟ تازه اون سالها سرد هم بود، یه کاپشن خرسک و یه کیف صدکیلویی و دستای لبو شده از سرما. تو مدرسه هم بره بودیم! از ترس ناظم همچین رو خط سفید ده سانتی وامیستادیم که یه سانت از کفشمون از خط بیرون نمیزد! بازیمون چی بود؟ طناب بازی و لی‌لی و توپ بازی!! صبح لی‌لی، ظهر لی‌لی شب لی‌لی! خلافمون چی بود؟ پنج تومن می‌دادیم بابای مدرسه، یه تیکه پلاستیک مچاله میذاش کف دستمون، یه قاشق هم قره قوروت چرک صد سال مونده می‌ریخت روش، ما هم با لذت، دِبِلیس! یا فوق فوقش، فوت فوتک می‌خریدیم، که عبارت بود از ۳-۲گرم آرد نخودچی مخلوط با شکر که تو یه پلاستیک چهار سانتی که به طریقه فوق امنیتی مهر و موم و منگنه کاری میشد، با یه نی کوچولوی نارنجی کنارش. البته این فوت فوتک رو بیشتر مواقع نمی‌خوردیم، نگه می‌داشتیم که فوت کنیم تو سر و کله مخبر کلاس که چغلی همه رو می‌کرد... ظهر که میشد، همون مسافت طولانی رو برمی‌گشتیم خونه، دستشویی‌ها مثل الان نبود، ورِ دل آشپزخونه! یا تو حیاط بود، یا تو راهرو. دست و رومون را می‌شستیم و ایضا جورابامون رو، رو نرده پهن می‌کردیم، تازه می‌اومدیم تو... همچین بره هایی بودیم که همون بغل جاکفشی دفتر کتاب را پهن می‌کردیم و می‌نشستیم به مشق نوشتن... تموم می‌کردیم، برنامه فردا رو هم حاضر می‌کردیم. مثل الان نبود که خاله و عمه یه دست بچه رو ماساژ میدن، عمو و دایی اون یکی دست رو ،تا بچه چهار خط رو بنویسه. اینقدر مشق می‌نوشتیم که گوشه انگشت وسطی قلمبه بود همیشه، میخچه‌وار! بوی نهار دل می‌ربود ولی باید صبر می‌کردیم تا بابا بیاد، همه با هم غذا بخوریم، تنهایی خوردن و جداجدا خوردن نداشتیم، والا جرات الیور تویست رو هم نداشتیم، بگیم ما گرسنمونه! باید صبر می‌کردیم، الان اگه بود می‌شد مصداق بارز "کودک آزاری"، ولی اون موقع درسِ صبر بود واسه ما! غذا هم هر چی بود، آبگوشتی، کوفته‌ای، لوبیاپلویی هر چی بود میذاشتن سر سفره! مثل الان نبود که مامانا هی بگن: الهی دورت بگردم، فدات بشم، مرغ نمی‌خوری؟ کباب بخور، دوست داری زنگ بزنم پیتزا برات بیارن مادر قربونت بشه!!! هر چی بود می‌خوریم خدا رو هم شکر می‌کردیم. الان که به نسل جدید نگاه می‌کنم، می‌بینم ما هنوزم همون بره‌های مظلوم و بی‌دفاع و البته معصومی هستیم که هنوز که هنوزه تو چنگال زندگی لی‌لی می‌کنیم. کاش می‌شد زندگی تکرار داشت... لااقل تکرار را يکبار داشت... ساعتم برعکس می‌چرخید و من بر می‌شد گشاد اين پيرهن..

سلام معارف یار عزیز 🌱دوست دارید صدای خود و بچه ها تون از رادیو معارف پخش بشه؟ 🌱دوست دارید گویندگی کنید؟ بسم الله! ضبط کن و برای ما بفرست همین الآن تو باشگاه مخاطبان رادیو معارف عضو بشین 👇👇 🌱https://ble.ir/maarefyaran

نه هرجور حساب میڪنم میبینم خیلے بچه باحالیم☺️ بدون من اینجا سوت و ڪوره وژدانن چے نذر ڪردید ک من اومدم؟😊😂

🌸از بزرگی پرسیدند خوش میگذره؟ 🌸گفت: خوش میگذره مال قدیم بود الان فقط خوشیم، که میگذره...

یاد بودی از مرحومین فتاحی...... روحشان شاد ویادشان گرامی.

﷽ 💐✨سـ🦋ــلام 🕊✨روزتـــون 💐✨پر از خیر و برکت 🕊✨امروز سه شنبه↶ ✧ 21 آذر 1402 ه.ش ❖ 28 جمادی الاول 1445 ه.ق ✧ 12 دسامبر 2023 میلادی ┄┄┄┅┅❅✾❅┅┅┄┄┄ 💐✨ ↯ ذڪر روز ؛ 🕊✨《 یا اَرْحَمَ الرّاحِمین 》 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌​​​ ‎ ‌‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌ 🙋@salam_sobhbekhyr

همراهان عزیز. فروشگاه پولک و نبات امیر روز خوبی را برای شما ارزو میکند☝️☝️☝️☝️☝️ سلام صبح بخیر. محل فروشگاه.ابتدای کلیشاد. بطرف پارک ساحلی