Allahumma Aslih (Dua Faraj).mp3
4.96M
🎧 #بشنوید
🤲دعای امام رضا برای امام زمان (علیهما السلام)
اللهمَّ أصْلحْ عَبْدَکَ وَ خَلِیفَتَکَ بِمَا أصْلَحْتَ بِهِ أَنْبِیَاءَکَ وَ رُسُلَکَ وَ حُفَّهُ بِمَلاَئِکَتِکَ و أیِّدْهُ بِرُوح ِالقُدُسِ مِنْ عِنْدِکَ و اسْلُکْهُ مِنْ بَیْنَ یَدَیْهِ وَ مِنْ خَلْفَهِ رَصَداً یَحْفَظُونَهُ مِنْ کُل سُوءٍ أبْدِلْهُ مِنْ بَعْدِ خَوْفِهِ أمْناً یَعْبُدُکَ لاَ یُشْرِکُ بِکَ شَیْئاً، وَ لاَ تَجْعَلْ لأَحَدٍ مِنْ خَلْقِکَ عَلَی وَلِیِّکَ سُلْطَاناً و أئذنْ لَهُ فی جِهَادِ عَدُوِّکَ وَعَدُوِّهِ و أجْعَلْنِی مِنْ أَنْصَارِهِ اِنَّکَ عَلَی کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرً.
🍃 #یک_دقیقه_مطالعه
👌قصههای زندگانی امام زمان(عج)
❣️باران مهر و کرامت
یکی از استادان و نویسندگان اهل تسنن، کتابی علیه مذهب تشیع نوشته بود و مطالب آن را در مجالس و سخنرانیهای خود برای دیگران میخواند؛ اما از بیم آنکه دانشمندان شیعه بر آن کتاب، نقد و ردّ بنویسند کتاب را به دست کسی نمیداد.
علامهی حلی از این مسأله آگاه شد و برای دسترسی به آن کتاب، تدبیری اندیشید. وی مدتی در مباحث درسی آن استاد و نویسنده شرکت کرد. آنگاه با واسطه قرار دادن و استناد به رابطهی استاد و شاگردی، از نویسنده درخواست کرد کتابش را به عنوان امانت در اختیار بگیرد.
آن مرد که نمیخواست دست رد به سینه علامه بزند، گفت:
میدانی، من سوگند خوردهام که این کتاب را بیش از یک شب به کسی ندهم!
علامهی حلی همین را نیز غنیمت شمرد و کتاب را یک شبه امانت گرفت.
او قصد داشت به رونویسی مطالب کتاب بپردازد تا در فرصتی مناسب، بتواند ردیهای برای آن بنگارد.
البته روشن بود که در یک شب نمیتوانست همهی نوشتههای آن کتاب را دوباره نویسی کند. با این همه، فکر کرد بهتر است تا جایی که میتواند این کار را انجام دهد. با این اندیشه، علامه به خانه رفت و مشغول نسخه برداری و نوشتن از روی کتاب شد. شب داشت به نیمه میرسید که علامه احساس خستگی شدیدی کرد و خواب اندک اندک به سراغش آمد. در همین هنگام درِ خانهاش به صدا درآمد و مردی به عنوان مهمان نزد او آمد. اندکی بعد هم وقتی علامه را به شدت مشغول نوشتن دید رو به وی کرد و گفت:
_ یا شیخ! نوشتن ادامهی کتاب را به من واگذار و خودت به استراحت بپرداز!
علامه، کتاب را به وی سپرد و به سبب خستگی به زودی خوابش برد.
هنگامی که برای ادای نماز، دیده از خواب گشود، به یاد آن کتاب افتاد و بسیار نگران شد! هم از این روی با شتاب به سراغ کتاب رفت و به بررسی آن پرداخت و با نهایت شگفتی دید که همهی مطالب کتاب، رونویسی شده است!
بدین گونه، مولای ما به یاور خویش مدد رساندند و عنایت خود را به علامهی حلی نشان دادند.
📕برگی از کتاب امام زمان (عج)، صفحه ۱۰۵،۱۰۶،۱۰۷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠 #جمعه_های_مهدوی
سربازات آمادن
بیا ببین که پای عهدشون وایستادن
ایران کشور امام زمانه
این مردم ساکن عشق آبادن
🔆چرا تظاهر می کنید؟؟!
🍃مديرعامل جواني كه اعتماد به نفس پاييني داشت، ترفيع شغلي يافت؛ اما نمي توانست خود را با شغل و موقعيت جديدش وفق دهد. روزي كسي در اتاق او را زد و او براي آنكه نشان دهد آدم مهمي است و سرش هم شلوغ است، تلفن را برداشت و از ارباب رجوع خواست داخل شود. در همان حال كه مرد منتظر صحبت با مديرعامل بود، مديرعامل هم با تلفن صحبت مي كرد. سرش را تكان مي داد و مي گفت:
🍃 «مهم نيست، من مي توانم از عهده اش برآيم.» بعد از لحظاتي گوشي را گذاشت و از ارباب رجوع پرسيد: «چه كاري مي توانم براي شما انجام دهم؟» مرد جواب داد: «آمده ام تلفن تان را وصل كنم!»
🍃چرا ما انسان ها گاهي به چيزي كه نيستيم تظاهر مي كنيم؟ قصد داريم چه چيز را ثابت كنيم؟
🍃مي خواهيم چه كاري انجام دهيم؟ چه لزومي دارد دروغ بگوييم؟ چرا به دنبال كسب حس مهم بودن حتي به طور كاذب هستيم؟ بايد همواره به ياد داشته باشيم كه تمام اين نوع رفتارها، ناشي از ناامني و اعتماد به نفس پايين است.
🌴💎🌴#سلام_امام_زمانم✋
خودم را به تـــو
منسوب می دانم با لفظ شیعه
نمی دانم این انتساب را
از جنس یعقوب بدانم
یا از جنس برادران یوسف
منتظر دل سوخته ات هستم؟
یا باعث و بانیِ
به چاه غیبت افتادنت!
ادعای انتظارت را دارم
اما در مواقع اضطرار به "غیر از تو"
پناه می برم!!!
وای بر من اگر اینگونه باشم
#طلوعی_دیگر...🔆
🌼سلام بر تو ای مولای من
من دلبسته به توأم
🌸و آگاه به مقام و موقعیت
دنیا و آخرت شما
🌼و به دوستی تو و خاندانت
بهسوی خدا تقرّب میجویم
🌸و ظهور تو و ظهور حق
را به دست تو انتظار میکشم...
☀️ سلام؛ ظهر آدینه شما منور به چهره دلربای امام زمان (عج)
چنددقیقه ای از
لحظات ملکوتی اذان ظهر گذاشته است,,,,
حضرت مهدی غریبانه کجا است,,,
السلام علیک یا اباصالح
هرکجا هستی التماس دعا مولا
💕
☘نـــــمازت را مــــتّصل کن
به نـــــمازِ امـــــامـ زمــــان«عج»
و ســــجاده ات را شــــاهد بـــگیر
که هـــــیچ نـــمازے
بــــدونِ دعـــــاے بر فــــرجش نــــبوده اســــت.
ألـلَّـھُـمَــ_؏َـجِّـلْ_لِوَلـیِـڪْ_ألْـفَـرج
♦️ حضور سرشکنجهگر معروف ساواک در تجمع ضدانقلاب
🔹 «پرویز ثابتی» رئیس امنیت داخلی و سرشکنجهگر ساواک بعد از سالها زندگی در انزوا و دوری از رسانهها در تجمع دیروز ضدانقلاب در لسآنجلس بههمراه خانوادهاش شرکت کرد.
🔹 ثابتی از چهرههای معروف ساواک و رئیس اداره یکم این سازمان بهشمار میرفت که زندان کمیته مشترک ضدخرابکاری (موزه عبرت فعلی) هم از زیرمجموعههای آن بشمار میرفت.
🔹 شکنجه زندانیان و مبارزان پیش از انقلاب زیر نظر وی صورت میگرفت.
#داستان_آموزنده
على عليه السلام و يتيمان
🌟روزى حضرت على عليه السلام مشاهده نمود زنى مشك آبى به دوش گرفته و مى رود. مشك آب را از او گرفت و به مقصد رساند؛ ضمنا از وضع او پرسش نمود.
زن گفت :
🌟على بن ابى طالب همسرم را به ماءموريت فرستاد و او كشته شد و حال چند كودك يتيم برايم مانده و قدرت اداره زندگى آنان را ندارم . احتياج وادارم كرده كه براى مردم خدمتكارى كنم .
🌟على عليه السلام برگشت و آن شب را با ناراحتى گذراند. صبح زنبيل طعامى با خود برداشت و به طرف خانه زن روان شد. بين راه ، كسانى از على عليه السلام درخواست مى كردند زنبيل را بدهيد ما حمل كنيم .
حضرت مى فرمود:
- روز قيامت اعمال مرا چه كسى به دوش مى گيرد؟
به خانه آن زن رسيد و در زد. زن پرسيد:
- كيست ؟
حضرت جواب دادند:
🌟- كسى كه ديروز تو را كمك كرد و مشك آب را به خانه تو رساند، براى كودكانت طعامى آورده ، در را باز كن !
زن در را باز كرد و گفت :
- خداوند از تو راضى شود و بين من و على بن ابى طالب خودش حكم كند.
حضرت وارد شد، به زن فرمود:
🌟- نان مى پزى يا از كودكانت نگهدارى مى كنى ؟
زن گفت :
- من در پختن نان تواناترم ، شما كودكان مرا نگهدار!
🌟زن آرد را خمير نمود. على عليه السلام گوشتى را كه همراه آورده بود كباب مى كرد و با خرما به دهان بچه ها مى گذاشت .
با مهر و محبت پدرانه اى لقمه بر دهان كودكان مى گذاشت و هر بار مى فرمود:
فرزندم ! على را حلال كن ! اگر در كار شما كوتاهى كرده است .
🌟خمير كه حاضر شد، على عليه السلام تنور را روشن كرد. در اين حال ، صورت خويش را به آتش تنور نزديك مى كرد و مى فرمود:
- اى على ! بچش طعم آتش را! اين جزاى آن كسى است كه از وضع يتيم ها و بيوه زنان بى خبر باشد.
🌟اتفاقا زنى كه على عليه السلام را مى شناخت به آن منزل وارد شد.
به محض اينكه حضرت را ديد، با عجله خود را به زن صاحب خانه رساند و گفت :
واى بر تو! اين پيشواى مسلمين و زمامدار كشور، على بن ابى طالب عليه السلام است .
زن كه از گفتار خود شرمنده بود با شتاب زدگى گفت :
- يا اميرالمؤ منين ! از شما خجالت مى كشم ، مرا ببخش !
حضرت فرمود:
- از اينكه در كار تو و كودكانت كوتاهى شده است ، من از تو شرمنده ام !(17)
بحار، ج 41، ص 52
هر كه عبادت خالصانه خود را به درگاه خدا ببرد ، خداوند عز و جل بهترين چيزى را كه به صلاح اوست برايش فرو میفرستد.♥️🌿
- حضرتزهرا(س)