eitaa logo
ملانصرالدین
13.4هزار دنبال‌کننده
397 عکس
156 ویدیو
1 فایل
📚حکایتهای آموزنده 👳ملانصرالدین و بهلول دانا😊 - - کانال ما رو به دوستانتون معرفی کنید تبلیغات البالویی😍👌 https://eitaa.com/joinchat/2773222186Caac94830d0
مشاهده در ایتا
دانلود
😜 کْانالِ مُلانَصرالْدّين 😜: به حیف نون میگن چرا پاهات رو باز کردی نشستی جلوی بانک. میگه:آخه الان رادیو گفت به باز نشسته ها وام میدن😆😁
😜 کْانالِ مُلانَصرالْدّين 😜: ‏شیشه عینکم رو خواستم عوض کنم گفت 170هزار تومن .. ‏شیشه جلو ماشین پژو رو عوض کردم 120 هزار تومن! 😕😕 🆔 @molanasroden
😜 کْانالِ مُلانَصرالْدّين 😜: ‏سر در این سلف سرویس باید بزرگ بنویسن "هموطن لذتی که در بخشش هست در انتقام نیست" 🆔 @molanasroden
زن و شوهر با هم دعوا میکنن مرده زنگ میزنه به مادرش میگه: مامان من میخوام زنمو تنبیه کنم چند روزی میام خونتون😢 مامانش میگه : نه پسرم زنت به یه تنبیه بزرگتر نیاز داره! من میام خونتون😂 🔴 @molanasroden 🔴
بهترین مکان برای خواب، خونه ی خودِ آدمه راحت ترین توالت، توالت خونه خود ِ آدمه راحتترین لباس، لباسه خودِ آدمه خوش فرمون ترین ماشین، ماشینه خودِ آدمه بهترین جزوه، جزوه ی خودِ آدمه بامزه ترین بچه، بچه ی خودِ آدمه ولی...!!!!!!!! خوشبوترین ادکلن، ادکلنه کسیه که تو خیابون از کنارت رد میشه!!! خدایش قبول دارین...؟!😂 🔴 @molanasroden 🔴
روزی ملا الاغش را که خطایی کرده بود می زد شخصی که از آنجا عبور می کرد اعتراض نمود و گفت: ای مرد چرا حیوان زبان بسته را می زنی؟ ملا گفت: ببخشید نمی دانستم که از خویشاوندان شماست اگر می دانستم به او اسائه ادب نمی کردم؟! به کانال بپویندید : https://eitaa.com/joinchat/907214898Cef6e9f43b3
🍇روزی یکی از دوستان بهلول گفت: ای بهلول! من اگر انگور بخورم، آیا حرام است؟ بهلول گفت: نه! ☀️پرسید: اگر بعد از خوردن انگور در زیر آفتاب دراز بکشم، آیا حرام است؟ بهلول گفت: نه! 😶پرسید: پس چگونه است که اگر انگور را در خمره ای بگذاریم و آن را زیر نور آفتاب قرار دهیم و بعد از مدتی آن را بنوشیم حرام می شود؟…. 💦بهلول گفت: نگاه کن! من مقداری آب به صورت تو می پاشم. آیا دردت می آید؟ گفت: نه! 🌎بهلول گفت: حال مقداری خاک نرم بر گونه ات می پاشم. آیا دردت می آید؟ گفت: نه! 🌑سپس بهلول خاک و آب را با هم مخلوط کرد و گلوله ای گلی ساخت و آن را محکم بر پیشانی مرد زد! مرد فریادی کشید و گفت: سرم شکست! بهلول با تعجب گفت: چرا؟ من که کاری نکردم! این گلوله همان مخلوط آب و خاک است و تو نباید احساس درد کنی، اما من سرت را شکستم تا تو دیگر جرات نکنی احکام خدا را بشکنی!😂 به کانال بپویندید : https://eitaa.com/joinchat/907214898Cef6e9f43b3
😊سحرخیز باش تا کامروا شوی 🍃شبی٬ انوشیروان به سرداران نظامی اش٬ دستور داد تا نیمه شب بیدار شوند و سر راه بزرگمهر٬ منتظر بمانند. چون پیش از صبح خواست به درگاه پادشاه بیاید٬ لباس هایش را از تنش در بیاورند و از هر طرف به او حمله کنندتا راه فراری برای او باقی نماند. 🍃بزرگمهر راه فراری پیدا نکرد و برهنه به درگاه انوشیروان امد. 🍃پادشاه خندید و گفت: مگر هر روز نمی گفتی خیز باش تا کامروا شوی؟ 🍃بزرگمهر گفت: دزدان امشب ٬کامروا شدند٬زیرا آنها زودتر ازمن٬ بیدار شده بودند.😂 به کانال بپویندید : https://eitaa.com/joinchat/907214898Cef6e9f43b3
🐓شخصی خروس ملا را دزدید و در کیسه اش گذاشت, 😊ملا که دزد را دیده بود او را تعقیب نمود و به او گفت: 🐓خروسم را بده! دزد گفت: من خروس ترا ندیده ام, 😊ملا ناگهان دم خروس را دید که از کیسه بیرون زده بود به همین جهت به دزد گفت ❗️درست است که تو راست می گویی ولی این دم خروس که از کیسه بیرون آمده است چیز دیگری می گوید.😂 به کانال بپویندید : https://eitaa.com/joinchat/907214898Cef6e9f43b3
😴روزی ملا زیر درخت گردو خوابیده بود که ناگهان 🍈گردویی به شدت به سرش اصابت کرد و سرش باد کرد. 😇بعد از آن شروع کرد به شکر کردن 😶مردی از انجا می گذشت وقتی ماجرا را شنید گفت: اینکه دیگر شکر کردن ندارد. ملا گفت: احمق جان نمی دانی اگر به جای درخت گردو زیر درخت خربزه خوابیده بودم نمیدانم عاقبتم چه بود؟!😂 @molanasroden به کانال بپویندید : @molanasroden
♦️روزی ملا به حمام رفته بود اتفاقا حاکم شهر هم برای استحمام آمد ♦️حاکم برای اینکه با ملا شوخی کرده باشد رو به او کرد و گفت : ملا قیمت من چقدر است؟ ♦️ملا گفت : بیست تومان. ♦️حاکم ناراحت شد و گفت : مردک نادان اینکه تنها قیمت لنگی حمام من است. ♦️ملا هم گفت: منظورم همین بود و الا خودت ارزش نداری!😂 https://eitaa.com/molanasroden
روزی ملا در خانه ای رفت و از صاحبخانه قدری نان خواست دخترکی در خانه بود و گفت : نداریم! ☕️ملا گفت: لیوانی آب بده! دخترک پاسخ داد: نداریم! 👩ملا پرسید: مادرت کجاست: دخترک پاسخ داد : عزاداری رفته است! ملا گفت: خانه شما با این حال و روزی که دارد باید همه قوم و خویشان به تعزیت به اینجا بیایند نه اینکه شما جایی به عزاداری بروید!😂 به کانال بپویندید : https://eitaa.com/joinchat/907214898Cef6e9f43b3
✝روزی ملا از گورستان عبور می کرد ✝قبر درازی را دید از شخصی پرسید اینجا چه کسی دفن است! ✝شخص پاسخ داد : این قبر علمدار امیر لشکر است! ✝ملا با تعجب گفت: مگر او را با علمش دفن کرده اند؟!😂 به کانال بپویندید : https://eitaa.com/joinchat/907214898Cef6e9f43b3
🔻روزی ملانصرالدین بدون دعوت رفت به مجلس جشنی. 🔺یکی گفت: “جناب ملا! شما که دعوت نداشتی چرا آمدی؟” ملانصرالدین جواب داد: “اگر صاحب خانه تکلیف خودش را نمی‌داند. من وظیفه‌ی خودم را می‌دانم و هیچ‌وقت از آن غافل نمی‌شوم.”😂😂😂 به کانال بپویندید : https://eitaa.com/joinchat/907214898Cef6e9f43b3
🐴 ملانصرالدین روزی به بازار رفت تا دراز گوشی بخرد. 😐مردی پیش آمد و پرسید: کجا می روی؟ 🐴ملا گفت: به بازار تا درازگوشی بخرم. 📿مرد گفت: انشاءالله بگوی. 🤔ملا گفت: اینجا چه لازم که این سخن بگویم؟ درازکوش در بازار است و پول در جیبم. 😫چون به بازار رسید پولش را بدزدیدند. ❓چون باز می گشت، همان مرد به استقبالش آمد و گفت: از کجا می آیی؟ 📿گفت: از بازار می آیم انشاءالله، پولم را زدند انشاءالله، خر نخریدم انشاءالله و دست از پا درازتر بازگشتم انشاءالله!😂 به کانال بپویندید : https://eitaa.com/joinchat/907214898Cef6e9f43b3
🔹هارون الرشيد درخواست نمود کسی را برای قضاوت در بغداد انتخاب نمایید 🔹اطرافیان او همه با هم گفتند عادل تر از بهلول سراغ نداریم او را انتخاب نمایید 🔹خلیفه دستور داد بهلول را نزد او بیاورند 🔹بعد از دیدار با بهلول به او پیشنهاد قاضی شدن در بغداد را داد 🔹بهلول گفت : من شایسته این مقام نیستم و صلاحیت انجام چنین کاری را ندارم 🔹هارون الرشید گفت : تمام بزرگان بغداد تو را انتخاب کرده اند چگونه است که تو قبول نمی کنی ! 🔹بهلول جواب داد : من از اوضاع و احوال خودم بیشتر اطلاع دارم و این سخن یا راست است یا دروغ 🔹اگر راست است که من به دلیلی که گفتم شایسته این مقام نیستم و اگر هم دروغ باشد که شخص دروغگو صلاحیت قضاوت کردن ندارد ! 🔹هارون الرشید اصرار فراوان کرد و بهلول در خواست کرد یک روز به او مهلت دهند تا فکر کند 🔹فردا صبح اول طلوع بهلول بر چوبی نشست و در خیابان ها فریاد می زد اسبم رم کرده بروید کنار تا زیر سمش گرفتار نشده اید 🔹مردم گفتند : بهلول دیوانه شده است ! 🔹خبر دیوانگی بهلول به خلیفه عباسی رسید ! 🔹هارون الرشید لبخند تلخی زد و گفت : او دیوانه نشده است او بخاطر حفظ دینش از دست ما فرار کرده تا در حقوق مردم دخالتی نداشته باشد ! 🔹حتی زمانی که از غذای خلیفه برای او می آورند می گفت : این غذا را به سگ ها بدهید بخورند حتی اگر آنها هم بفهمند مال خلیفه است نخواهند خورد ! به کانال بپویندید : https://eitaa.com/joinchat/907214898Cef6e9f43b3
سلام صبحتون دل انگیز ✨💚 به کانال بپویندید : https://eitaa.com/joinchat/907214898Cef6e9f43b3
پادشاهی وزيری داشت كه هر اتفاقی می‌افتاد می‌گفت: خيراست!! روزی دست پادشاه در سنگلاخها گير كرد و مجبور شدند انگشتش را قطع كنند، وزير در صحنه حاضر بود گفت: خيراست! پادشاه از درد به خود می‌پيچيد،از رفتار وزير عصبی شد، او را به زندان انداخت، ۱سال بعد پادشاه كه برای شكار به كوه رفته بود، در دام قبيله ای گرفتار شد كه بنابر اعتقادات خود، هر سال ۱نفر را كه دينش با آنها مختلف بود،سر می‌برند و لازمه اعدام آن شخص اين بود كه بدنش سالم باشد وقتی ديدند اسير، يكی از انگشتانش قطع شده، وی را رها كردند آنجا بود كه پادشاه به ياد حرف وزير افتاد كه زمان قطع انگشتش گفته بود: خير است! پادشاه دستور آزادی وزير را داد وقتی وزير ازاد شد و ماجرای اسارت پادشاه را از زبان اوشنيد، گفت:خيراست! پادشاه گفت: ديگر چرا؟؟؟ وزير گفت: از اين جهت خير است كه اگر مرا به زندان نينداخته بودی و زمان اسارت به همراهت بودم، مرا به جای تو اعدام می‌كردند. در طريقت هر چه پيش سالك آيد خير اوست در صراط مستقيم ای دل كسی گمراه نيست... به کانال بپویندید : https://eitaa.com/joinchat/907214898Cef6e9f43b3
بزرگی گفته است: گردآوردن مـال، جز به پنـج خصـلت میسـر نشود: رنـج بردن در کسب آن؛ بازمانـدن از آخرت؛ بیم از نیست شدن آن؛ تحمل نام بخل که مانع از دست رفتنش شود و بریدن از یاران به سبب مال دار به کانال بپویندید : https://eitaa.com/joinchat/907214898Cef6e9f43b3
📚پوستین شبانی « ایاز» به علت توجه و علاقه ی وافر سلطان محمود به او، به شدت مورد حسادت مقامات دربار بود. یک بار نزد سلطان بدگویی کردند که ایاز هر روز قبل از اینکه به دربار و به حضور سلطان بیاید، به منزلی می رود و گویا از کسی دستور می گیرد و شب هم که از حضور سلطان مرخص می شود، سر راه به همان منزل می رود و گویا اخبار دربار را به آن شخص گزارش می دهد. سلطان دستور داد آن منزل را تفتیش کنند. ماموران وقتی وارد آن منزل شدند، دیدند تنها یک اتاق دارد که در آن اتاق، یک پوستین شبانی به میخ آویزان است… خبر را برای سلطان آوردند… ایاز که به خدمت سلطان آمد، سلطان قضیه را از او پرسید. ایاز گفت: آنچه در آن اتاق آویخته است، پوستین شبانی من است که قبل از آشنایی با سلطان بر تن داشتم و چوپانی می کردم. هر روز قبل از آنکه به دربار بیایم، به آن اتاق می روم و آن پوستین را بر تن می کنم و به خود می گویم« ایاز، خودت را گم نکنی و فراموشت نشود که تو همان چوپان فقیر و بی کسی؛ هر چه داری از برکت سلطان است.» شب هم یک بار دیگر همین را به خود یادآوری می کنم تا خودم را گم نکنم و حق سلطان را فراموش نکنم. نتیجه: چه زیباست به یاد داشته باشیم که هر چه داریم از لطف و کرم خداست که سلطان ماست به کانال بپویندید : https://eitaa.com/joinchat/907214898Cf2924e892c
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
📚حڪایت گلستان سعدے 🌹باب اول حڪایت یڪم به کانال بپویندید : https://eitaa.com/joinchat/907214898Cef6e9f43b3
پيرمرد هر بار كه می خواست اجرت پسرک واكسی كر و لال را بدهد، جمله‌ای را برای خنداندن او بر روی اسكناس می نوشت. اين بار هم همين كار را كرد. پسرک با اشتياق پول را گرفت و جمله‌ای را كه پيرمرد نوشته بود،خواند. روی اسكناس نوشته شده بود:وقتی خيلی پولدار شدی به پشت اين اسكناس نگاه كن. پسر با تعجب و كنجكاوی اسكناس را برگرداند تا به پشت آن نگاه كند. پشت اسكناس نوشته شده بود: كلک، تو كه هنوز پولدار نشدی! پسرک خنديد با صدای بلند؛هر چند صدای خنده خود را نمی‌شنيد... 🌹اگر می خواهی خوشبخت باشی 🌹براي خوشبختی ديگران بكوش... ‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌ به کانال بپویندید : https://eitaa.com/joinchat/907214898Cef6e9f43b3
📚حکایت خواندنی امام جعفر صادق (علیه السلام)فرمودند دو مرد وارد مسجد شدند، یکی از آنها عابد بود و دیگری گنهکاروقتی که از مسجد بیرون آمدند، مرد گنهکار، مؤمن راستین بیرون آمد ولی مرد عابد، فاسق و گنهکار بیرون آمد! از این رو که عابد وقتی وارد مسجد شد، به عبادت خود می بالید و در اندیشه خود به عبادتش مغرور بود، ولی گنهکار در فکر پشیمانی از گناه و طلب آمرزش گناهانش از خدا بود. خداوند به حضرت داود (ع) خطاب کرد: (بشر المذنبین و انذر الصدیقین) [گناهکاران را مژده بده و درستکاران راستگو را بترسان] حضرت داود (ع) عرض کرد: چگونه گناهکاران را مژده بدهم و درستکاران را بترسانم خداوند فرمود: به گناهکاران مژده بده که من پذیرای توبه و بخشنده گناه هستم و درستکاران را بترسان که به اعمال خود، مغرور و خودبین نشوند. زیرا بنده ای نیست که او را به پای حسابرسی بکشم، مگر اینکه بر اثر ناخالصی های عبادتش به هلاکت بیفتد 📚اصول کافی به کانال بپویندید : https://eitaa.com/joinchat/907214898Cef6e9f43b3